خبرهای رسیده از نهادهای متولی طبیعت ایران، چه در حوزهی وظایف وزارت جهاد کشاورزی و چه در قلمرو اختیارات سازمان حفاظت محیط زیست کشور، نشان میدهد که تنگناهای مالی و اعتباری، نهتنها دامن بسیاری از برنامهها و طرحهای پژوهشی، مطالعاتی، اجرایی و عمرانی را گرفته است، بلکه حتا حقوق و دستمزد پرسنل این نهادها، به ویژه در سازمان حفاظت محیط زیست به هیچ وجه با روند شتابان تورم، کاهش ارزش پولی ملّی و انفجار افسارگسیخته قیمتها تناسب ندارد. در حقیقت به جای آن که در اندیشهی تمهیداتی برای جبران این نابرابری فاحش درآمدها و هزینهها باشیم، شاهد آن هستیم که از میزان پرداختیهای ماهانه تا حدود 50 درصد هم کاسته شده است ؛ روندی که منجر به چندین نوبت اعتراض و تجمع در سازمانهای مرتبط شده و عملاً راندمان کاری و حس مسئولیت سازمانی را آشکارا کاسته است.
نکتهی تأسفبار در این میان آن است که این همه، به نام و بهانهی یک آموزه و راهبرد درست دارد تمام میشود که نامش “اقتصاد مقاومتی” است! در صورتی که مقام معظم رهبری بارها در فرمایشات خود، دولتمردان را به اهتمام جدی برای حل مشکلات معیشتی مردم ، مبارزه با مفاسد اقتصادی، حمایت از تولید ملی و مبارزه با اسراف فراخوانده و این چهار رکن را ، پایهها و ستونهای اصلی عمارتی میدانند که نامش اقتصاد مقاومتی است و شرط ثبات، پایداری و تکاملش آن است که به همهی این چهار ستون، توجهی بایسته و یکسان شود.
بنابراین، در مضیقه و فشارنهادن مردم به صورت کلی رویکردی اشتباه و خطرناک به شمار میرود که میتواند ضریب امنیت اجتماعی و روند کنترلشدهی بزهکاریها را در جامعه به شدت مختل کند. منتها ماجرا هنگامی میتواند ابعادی نگرانکنندهتر بیابد که دامنهی این فشار تحمیلشدهی اقتصادی به پرسنل شاغل در بخشهای حاکمیتی دولت هم تسری یابد؛ بخشهایی چون محیط زیست و منابع طبیعی که ضامن صیانت از ضریب پایداری اکولوژیکی سرزمین و امنیت غذایی ایرانیان هستند. رخدادی که به هیچ وجه نمیتواند در توجیه تحریمهای اقتصادی، افزایش فشارهای بینالمللی و اقتصاد مقاومتی، منطقی باشد و حتا ممکن است کارکردی معکوس هم بیابد؛ به نحوی که تصور عامهی مردم نسبت به ضرورت به اجرادرآمدن و حمایت از راهبرد “اقتصاد مقاومتی” را به شدت دچار لغزش و تردید کند.
در تأیید این مدعا میتوان به گزارشهای جسته و گریختهای استناد کرد که از گوشه و کنار کشور به ویژه در مناطق حفاظت شده، پارکهای ملی و اندوختهگاههای جنگلی میرسد و جملگی نشان میدهد میزان ورود و سؤاستفاده متخلفین، سودجویان و متجاوزان به حریمهای امن طبیعت و شکارهای غیرقانونی، آشکارا افزایش یافته و عملاً در برابر موج جدید یورش به پیکرههای ناب طبیعت ایران، جنگلبانان، قرقبانان، محیطبانان، محیط یاران و اعضای سمنهای منابع طبیعی و محیط زیستی، واکنشی درخور نشان نداده و نمیدهند چرا که به شدت خود درگیر مشکلات معیشتی شده و احساس میکنند که حکومت هم آنها را فراموش کرده و به حال خود رها ساخته است. رویدادی که رواج آن و تشدید شتابناکش به ترویج و استمرار وندالیسم (بیتفاوتی) در جامعه کمک کرده و شاید نخستین قربانی این موج بیتفاوتی، زیستمندان گیاهی و جانوری طبیعت ایران باشند که با شدتی بیشتر از دیروز در معرض دست درازی و چپاولی نگرانکنندهتر قرار گرفتهاند.
نگارنده این یادداشت را در ششمین روز از اسفندماه 1391 به ثبت میرساند تا اتمام حجتی باشد بر آن برنامهریزان و مدیران ارشدی که شاید فردا در مواجهه با خبرها و رخدادهایی که بر بدهکاری بومشناختی (اکولوژیکی) سرزمین مهر تأیید خواهد زد، بگویند: چرا آن زمان که میباید، متخصصان و کارشناسان این حوزه ساکت بودند، سخنی بر زبان نیاورده و به ما هشدار ندادند.
ناگهان چه زود دیر می شود-
با سلام جناب مهندس درویش از خواندن این مطلب خیلی ناراحت شدم و تاسفم از آینده اسفناک اکولوژیکی ایران است البته مسئولین محترم چنان چه به جای سمینار و همایش و سفر های غیرضروری به فکر کارمندان دلسوز سازمان محیط زیست می بودند شاهد این اتفاقات تلخ نبودیم. امیدوارم مسئولین از خواب زمستانی بیدار شوند قبل از آن که دیر شود
آمین و سپاس از توجه تان …
متاسفانه تا كنون هم محيط زيست بيشتر به چشم يك فيلد سانتي مانتاليسم و فانتزي ديده مي شد، چه رسد به اين روزها كه ديگر غم نان دغدغه ي هرروزه شده است .
آقای درویش کم و زیاد بودن مقدار دریافتی مولفه اصلی نبوده و نیست و آنچه مهم است مدیریت دریافتی و برکت موجود در آن است. ضمن اینکه خواهشا خودتان (سازمان جنگلها و مراتع) را با ما محیط زیستی ها قاطی نکنید.
درود بر استادم محمد درویش عزیز که چنین درد دل و مشکلات و مصائب ابواب جمعی کارکنان خدوم و دلسوز سازمانهای حاکمیتی (سازمان محیط زیست و جنگل ها و مراتع) را با قلم همواره زیبا و شیوا بیان نمودند. اینکه امروزه شاهد روند رو به رکود و سیر قهقرایی میزان مبالغ دریافتی این کارکنان به عنوان دستمزد هستیم شاید خود گویای بسیاری از حرفهای ناگفته و نانوشته در دل این مشکلات باشد. اینکه یحتمل دولتمردان ناگفته خواستار اینند که کارشناس محیط زیست و محیط بان در مقام کارشناسی و محیط بانی خود راههای دیگری برای امرار معاش بیابند!!!! و به سادگی آن رسالت و هدف متعالی سازمانی و وجدانی خود را زیر پا له کنند. کارشناس محیط انسانی آن دست نیاز به سوی متقاضی و سرمایه گذار دراز کند و مجوز احداث و بهره برداری بر خلاف ضوابط جاری صادر کند و یا اینکه کارشناس محیط طبیعی آن مجوز اکتشاف و بهره برداری ( به بیان بهتر بگوییم مجوز تخریب و تجاوز ) معدن را در قبال دریافت مبلغی اندک بلادرنگ صادر کند و یا محیط بانش به خاطر سیر کردن شکم ناموس خود از رسالت خود روی گرداند و بفروشد آنچه را که تا دیروز به خاطرش شهید میشد و جان میداد….. اجازه دهید کمی با خودمان رک و صریح صحبت کنیم و کمی از این فضای حاکم خفقان تعارف و تکلف دور باشیم. چیزی را که هر روزه به عینه هر کدام از ما شاهدیم لازم به کتمان و سرپوش نهادن بر آن نیست. اما درد بزرگتر جای دیگریست… و آن زمانیست که همین پرسنل زحمت کش که تا دیروز با چنگ و دندان از هدف خود دفاع و محافظت میکرد وقتی با دریافت مبالغ آنچنانی ( در حد 20 و اندی ملیونی فیش ماهانه ی یکی از ) مدیران رده بالای سازمان روبرو می شود و می بیند همان ناچیزی هم که به عنوان اعتبار جاری سهم این سازمانهای مظلوم می شود، بهره ی بی دردان متمول به عنوان مدیر اجرایی رده بالا می شود، دلسرد تر و مایوس تر از قبل پشت پایی محکم به همه ی گذشته و فداکاری ها و زحمات خود میزند و میگزیند راهی را که جز به انحطاط و تخریب و تجاوز به عرصه های طبیعی نختم نمی شود. بی شک سیاستی جز کشتن عرق و تعصب طبیعت پرستانه ی حافظان طبیعت، پشت این عملکردها نیست و نخواهد بود.
…. و اما سخنی با آقای محمدی که ظاهرا از همکارالن سازمانی ست و من واقعا متعجبم از نظر ایشان که هنوز به برکت دستمزد دریافتی شان امیدوارند و من هم امیدوارم بخشی از آن برکت را نصیب همکاران خود کنند تا خدای نکرده این وسط کسی از این حیث بی بهره نباشد و متعجبترم از اینکه سهم و حساب خود را به عنوان یک محیط زیستی جدا از منابع طبیعی میدانند و ناخودآگاه انگشت تعجبم می گزم از این دیدگاه که طبیعت را مرز بندی می کنند.
برادرم… عزیزم… بزرگوار اگر روزی در طبیعت مرزی میان جنگل و مرتع و درخت و حیات وحش دیدید ما را نیز خبر کنید تا ما نیز حساب خود را از منابع طبیعی ها جدا کنیم تا خدای نکرده به آتش آنان نسوخته باشیم. آمین
درود
تا وقتی که پروژه های پر بریز و بپاش (مثلا احداث راه آهن شیراز که کلا باید جمع شود-!- یا سدهایی که پولش باید به جیب نورچشمی ها برود، و رانت های حاصل از ارزفروشی در بازار) هست… پولی برای افزایش حقوق این کارمندان در دسترس نخواهد بود!