پورنگ عزیز: نگاه توست که رنگ دگر دهد به جهان
اگر که دل بسپاری به مهر ورزیدن
اگر که دیده ات خو نکند به بد دیدن
زنده باشی رفیق …
مونا
من دو تا اعتراض دارم.اول به عکس تون.اون اقاهه که نی نی یه رو تو تشت گرفته بابا نیست.یک سربازه..همینه که این عکس رو زیبا کرده….نه؟
پاسخ:
ممنون از تصحیح و توضیح تکمیلی تان. اگر واقعاً آن دو مرد هیچ نسبتی با کودک نداشته باشند (که احتمال قوی هم ندارند) موضوع انسانی تر و به قول شما زیباتر می شود. بیایید همه برای تبلور این همه احساس مسئولیت و عشق کلاه از سر برداریم و آرزوی تکثیر آن را بکنیم. آرزوی تکثیر خطر کردن برای زندگی بخشیدن؛ نه زندگی گرفتن!
مونا
اعتراض دومم بازتاب نظر شماست در وبلاگ یک.جان دوباره به هر انسان دادن لزوما به معنی بخشش از اعدام نیست.گاهی میشه یه آدم اینقدر شرور زندگی میکنه که حذفش کلی کمک به انسانیت و بشریته.من با اعدام موافق نیستم اما به نظرم اگه میشد بعضی ها رو به مرگ محکوم کرد و اعضای بدن شون رو به انسان های دیگه اهدا کرد سودش بیشتر بود!!!اینم یه جور زندگی بخشیدنه نه؟؟؟؟؟
خلاصه میشه اهدای زندگی رو در اهدا اعضا هم تعریف کرد.چیزی که این روزا شدیدا کمرنگه
سرکار خانم مونا با سپاس مجدد از دقت نظر و حسن توجه تان: اجازه می خواهم تا با نظرتان مخالفت کنم و از ترویج پندارینه ی پشت چنین نظری بر خود بلرزم! باور من این است که اگر به شما بگویند: آیا حاضرید جان انسان بی گناهی را بگیرید تا جهان از جنگ و خون ریزی تهی شود، پاسخ شما – شوربختانه – مثبت است! و این همان آفت بزرگی است که نمی دانم چرا و از کجا به جان ملک و ملت امروز ما افتاده و به راحتی اقرار می کنند: هدف؛ وسیله را توجیه می کند!
یادمان باشد: کسی که دریافت می کند نگران نیست، اما کسی که می بخشد، بار ِ دغدغه ای را به دوش می گیرد تا این بخشش، از منظر عشقی هیچستانی و یاری ِ دوستانه باشد، نه برای ارضای خود.
بیاییم بخشیدن را … زندگی بخشیدن را و مهرورزیدن را تمرین کنیم و نفرت و کینه هامان را بر روی یخ بنویسیم. بیاییم از همین دو سرباز یاد بگیریم که پدران امروز یا فردای زمین هستند.
سلام
تصویر بسیار زیبایی بود.
بدرود.
پاسخ:
درود … زیباتر از تصویر، جریان سیالی است که در پشت تصویر جریان دارد!
” زمین کجه ” و ” رقص بلد نیستم “ و “آهنگش خوب نیست ” هم نداریم
پاسخ:
آی گفتی!
تازه چه قدر اون یکی جالبه که چتر هم گرفته بالای سر بچه! 🙂
پاسخ:
درسته! انگار اینجا همان هیچستان سهراب است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران
به صدا درمی آید.
و راستی که آقای درویش عزیز ما چه نگاه خوبی به زندگی دارند و به چه نکات زیبایی توجه می کنند…
پورنگ عزیز:
نگاه توست که رنگ دگر دهد به جهان
اگر که دل بسپاری به مهر ورزیدن
اگر که دیده ات خو نکند به بد دیدن
زنده باشی رفیق …
من دو تا اعتراض دارم.اول به عکس تون.اون اقاهه که نی نی یه رو تو تشت گرفته بابا نیست.یک سربازه..همینه که این عکس رو زیبا کرده….نه؟
پاسخ:
ممنون از تصحیح و توضیح تکمیلی تان. اگر واقعاً آن دو مرد هیچ نسبتی با کودک نداشته باشند (که احتمال قوی هم ندارند) موضوع انسانی تر و به قول شما زیباتر می شود. بیایید همه برای تبلور این همه احساس مسئولیت و عشق کلاه از سر برداریم و آرزوی تکثیر آن را بکنیم. آرزوی تکثیر خطر کردن برای زندگی بخشیدن؛ نه زندگی گرفتن!
اعتراض دومم بازتاب نظر شماست در وبلاگ یک.جان دوباره به هر انسان دادن لزوما به معنی بخشش از اعدام نیست.گاهی میشه یه آدم اینقدر شرور زندگی میکنه که حذفش کلی کمک به انسانیت و بشریته.من با اعدام موافق نیستم اما به نظرم اگه میشد بعضی ها رو به مرگ محکوم کرد و اعضای بدن شون رو به انسان های دیگه اهدا کرد سودش بیشتر بود!!!اینم یه جور زندگی بخشیدنه نه؟؟؟؟؟
خلاصه میشه اهدای زندگی رو در اهدا اعضا هم تعریف کرد.چیزی که این روزا شدیدا کمرنگه
سرکار خانم مونا با سپاس مجدد از دقت نظر و حسن توجه تان: اجازه می خواهم تا با نظرتان مخالفت کنم و از ترویج پندارینه ی پشت چنین نظری بر خود بلرزم! باور من این است که اگر به شما بگویند: آیا حاضرید جان انسان بی گناهی را بگیرید تا جهان از جنگ و خون ریزی تهی شود، پاسخ شما – شوربختانه – مثبت است! و این همان آفت بزرگی است که نمی دانم چرا و از کجا به جان ملک و ملت امروز ما افتاده و به راحتی اقرار می کنند: هدف؛ وسیله را توجیه می کند!
یادمان باشد:
کسی که دریافت می کند نگران نیست، اما کسی که می بخشد، بار ِ دغدغه ای را به دوش می گیرد تا این بخشش، از منظر عشقی هیچستانی و یاری ِ دوستانه باشد، نه برای ارضای خود.
بیاییم بخشیدن را … زندگی بخشیدن را و مهرورزیدن را تمرین کنیم و نفرت و کینه هامان را بر روی یخ بنویسیم. بیاییم از همین دو سرباز یاد بگیریم که پدران امروز یا فردای زمین هستند.
جالبه ؛ آدم بزرگ ها چقدر نگران و کودک چه آرام !
همین است دیگر … هر چه بیشتر بفهمی و بدانی؛ بیشتر هم باید بسوزی و نگران باشی!
عکس خیلی نابی ست ؛ دل نگرانی آدم بزرگها برای کودکی که چنین آرام در تشتی پلاستیکی قرار گرفته…
نکته دیگری که عکس را قابل تامل می کند ؛تفاوت نگاه آن دو مرد با نوع نگاه کودک است؛ببینید کودک چه آرام و به فراسو می نگرد و مردان چه نگران و با تشویش!
درسته … كودك در لحظه زندگي مي كند و اتفاقاً دارد از لحظه لذت مي برد! اما آدم بزرگها نگران آينده اين لحظه هستند!! درود …