همیشه و در طول این سالها که میشناختمش در یک مناسبت خاص به من زنگ میزد … یکی از بیادعاترین آدمهایی بود که میشناختم؛ اصلاً کاری نداشت که سراغش را میگیرم یا نمیگیرم؛ او سراغم را میگرفت و احوال من و خانوادهام را همواره جویا بود. یک ویژگی کهرباییاش هم آن بود که هرگز پرسشی را نمیکرد که میدانست جوابش ممکن است برای مخاطب دلپذیر نباشد … این روزهای آخر امّا صدایش یه جوری شده بود، حرف زدنش نمیآمد و در بیان کلمات نفس کم میآورد …
تا این که دریافتم چیزی را که دوست نداشتم دریابم … عجب روزگار عجیبی است؛ انگار همان بیماری مرگآفرینی که سراغ همسرش آمد، حالا سراغ بهناز هم آمده بود: سرطان! سرطانی که برای درمانش هیچ امیدی وجود ندارد … داشتم خودم را میساختم که بروم ببینمش، امّا هربار که تجسم لحظهی دیدن را میکردم؛ اشک مجالم را میبرید … و فکر میکنم برای آدمی که میداند روزهایش به شماره افتاده است، دیدن دوستانی با چشمان گریان و غمبار فقط یک یادآوری تلخ و شمارش معکوسی پرطنینتر خواهد بود و بس …
ساعتی پیش محسن خبرم کرد که بهناز برای همیشه رفت … به همین سادگی … به آرتین (فرزندش) زنگ زدم تا تسلیت بگویم، روحیهاش حیرتزدهام کرد … همانجا بود که دانستم بهناز چه مرد بزرگ و دریادلی را تربیت کرده و به سرزمین و مردمی که دوستشان میداشت، تقدیم کرده است.
کتاب رؤیا زرین را ورق میزنم – میخواهم بچههایم را قورت بدهم – پرسیده است:
چرا هوا
همیشه پُر از پَر ِ نوع رو به انقراضی از تبار ِ بازهاست؟
او راست میگوید … هرگاه که عزیزی را از دست میدهیم، تازه یادمان میافتد که دنیا به فرمان ما نیست! هست؟
برای او و نیز مادر مهربان کماندار عزیز – خوانندهی وفادار دلنوشتههایم که این روزها در غم عزیزترین آدم زندگیش خاموشی را برگزیده – طلب سبکبالی و آرامشی ربوبی در نزدیکترین فاصله به دوست آسمانیام دارم.
روحشون شاد .
ذکر فاتحه ای برای رفتگان ،شاید کوچکترین کاری باشه که بتونیم برای اونها بکنیم .
اما کاش تا زنده هستیم چنان با هم باشیم که به وقت رفتن حسرت محبتی که از هم دریغ کردیم و یا لبخندی که نزدیم و یا دلی که به دست نیاوردیم یا بوسه ای که نزدیم را نخوریم .
هرچند که همیشه حسرت می خوریم و هرچند که ما انسانهای فراموشکاری هستیم
پاسخ:
و هميشه حسرت مي خوريم … هميشه …
🙁
با وجود اینکه مرگ هم مانند هستی هر روزه در جلوی چشمانمان قانون واقعی اش را به نمایش می گذارد ، اما باورش همیشه تلخ و سخت بوده ! به خصوص مرگ کسانی که دست چین می شوند ، به هر حال باید با این واقعیت به ظاهر تلخ که شاید به نوعی رهایی از زندان اسارت تن و بدن و … باشد کنار آمد . برای شما و همه دوستان و خانواده محترم این عزیز آرزوی صبر و شکیبایی دارم و روحش شاد باد و خدایش بیامرزاد .
پاسخ:
سپاس از همدلي و غمخواري ها تان …
تسلیت می گم.
پاسخ:
متشکرم. خداوند روح همه درگذشتگان این ایام را آرام و آمرزیده گرداند ….
متاسفم …
ممنون از همدردی ات هومان جان.
خدایشان بیامرزاد و روان شان شاد.
سپاس …
تسلیت و تسلیم در برابر این روزهای غمبار.
همیشه با نفس تازه را باید رفت
و فوت باید کرد
که پاک پاک شود صورت طلائی مرگ.
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد
بازتاب: اروند » Blog Archive » برای آنها که در سرولات اروند را دستکم گرفتند!