سالهاست كه در اين ديار مصرفكنندگان خودروهاي داخلي بايد بيشترين قيمت را براي پايين ترين كيفيت بپردازند؛ زيرا دولت ميخواهد از توليد داخلي حمايت كند و اشتغالزايي تنورش گرم باشد و به دنيا بگوييم كه ايراني مي تواند و … خيلي حرفهاي شعارگونهي قشنگ ديگر!
چرا ميگويم شعارگونه؟
براي اين كه گمان برم همهي آنهايي كه ديروز گزارش پيك بامدادي راديو ايران را گوش كردهاند، از شنيدن اين خبر كه برخي از بزرگترين خودروسازهاي كشور چند سال است كه به عمدهترين واردكنندههاي اقلام غذايي و خوراكي نظير شكر تبديل شدهاند، شگفتزده گرديدهاند! به نحوي كه اين واردات بيرويه سبب ورشكستگي توليدكنندگان داخلي را در زمينههاي يادشده فراهم كرده است.
اينجاست كه آدم ياد آن مثل مشهور پارسي ميافتد كه ميگويد:
مرگ خوب است، منتها براي همسايه!
واقعاً يكي نيست از مسئولين بسيار شريف و مكتبي و انقلابي و ارزشي اين نهادهاي رانتخوار و پرقدرت و ننر بپرسد: اگر كسي واردات خودروهاي خارجي را بدون پرداخت عوارض گمركي كمرشكن، در اين مملكت آزاد ميكرد، آيا هيچ يك از شما هنوز ميتوانست به حيات انگلي خود ادامه داده و جان ده ها هزار ايراني را به دليل نقص فني آشكار توليداتتان همچنان بگيرد؟
چگونه است كه در اينجا واردات توليد مشابه بد است؛ امّا در آنجا خوب است؟
و يك پرسش دردناك ديگر:
چگونه در اين مملكت يك خودروساز ميتواند هر چه دلش خواست وارد كند و هيچ يك از نهادهاي متولي و متخصص بالادست هم در وزارت جهاد كشاورزي و وزارت بازرگاني نتوانند بهش بگويند: بالاي چشمت ابروست؟!
بارها گفتهام كه بيابانزايي شاخ و دم ندارد؛ سؤ مديريت و فرصت سوزي در سرزمين، ميتواند آشكارترين مصداق اُفت كارايي سرزمين يا همان بيابانزايي باشد؛ رخدادي كه اينبار از آستين ابرخودروسازان لوس داخلي سربرآورده است! برنياورده است؟
درود
آخه يه مشكل ديگم واسه گروني ماشيناي خارجي هست! اونم اينه كه اگه حق گمرك شون حذف شه و به قيمت واقعي وارد كشور شن اونموقع بايد يه بخشي از پالايشگاههاي جنوب كه بقول خودشون بنزينو دهيدراته مي كنن (همون آب رو قاطي مي كنن) تعطيل شه. الانم خب تنها قسمت پالايشگاهها كه فعاله همين قسمته بقيش كه تحريمات تعطيلشون كرده . حالا اگه خودرو خارجي بياد با اين بنزين كه نصفش آبه كه نمي تونه كار كنه. پرايد رو دست كم نگيريدا موتورش دوگانه سوزه هم آب هم بنزين!!
راست مي گويي رسول جان! به اين مشكل توجه نكرده بودم!!
درود …
متاسفانه خودرو سازان ِ ایرانی به دلیل در دست داشتن اکثریت بازار و نداشتن رقبای خارجی به سبب ممنوعیت واردات ، خیالشان حسابی راحت است !
تولیدات افتضاحشان را مجبوریم بخریم ؛ پس کیفیت کیلویی چند است !؟
دست به واردات غیر مربوط می زنند .
شوربختانه ، بر این جامعه خیلی وقت است که باید سیاه پوشید و سوگوار بود .
واي مهندس چي بگم كه به هر طرف نگاه كنيم وضع همينطور هست و شايد هم بدتر باشه !
چند سالي رو در همين صنعت رانت خوار مشغول بكار بودم ؛ هنوز هم دوستان و آشنايان زيادي را در همين ابرخودروسازان ايران مي شناسم كه به قول شما لوس و ننر هم هست ، در يك چنين صنعت به ظاهر بزرگي دور از جون شما و خوانندگان خوب شما هر چقدر شخصي نادانتر و احمق تر باشد ، جايگاهش بالاتر است . تمامي مديريتها جهت كسب بالاترين گريدها در دريافت استاندارها و … همه در حد شعار بوده و هست و فرماليته كاريها و تباني هاي صورت گرفته و …
بالاخره ما كه طاقتمان تاب شد و بيرون زديم ؛ هر چند تجربه ثابت كرد در اكثر جاها وضع به همين منوال هست !!!
بگذريم . ما كه خودمان را به خداوند مي سپاريم و بعض ها هم كه اتومبيل داخلي و جانشان را بيمه مي كنند بنام ابوالفضل و مهدي و زهرا و … !
اين چند روزه نرخ برابري ارزها را دنبال مي كنم ؛ واقعاً جاي شگفتي داره . اثرات حذف رايانه ها و سوبسيدها قطعاً بسيار وخيم تر از اين حرفها خواهد بود !
آقا نمي گذارند كه حالمون خوب باشه … تازه داشتيم با پاييز حال ميكرديما .
خوب باشين
اين صنعت هم مثل خيلي از صنايع ديگه در دست يك عده ي بخصوصي هست و سود و نفعش هم مستقيم به جيب همانها ميرود . مستحضر هستيد كه از توليد هر خودرو به نامهاي مختلف چه مبالغي براي چه كساني بايد واريز گردد !!!
به شقايق:
بر اين جامعه نه … بر آن مديريتي كه اينگونه برخي از صاحبان صنايع را عزيزدردانه بار مي آورد!
.
.
به غزاله:
انگار همه ي مردم ايران چاره اي ندارند كه خود را از شر خودروهاي داخلي به خدا بسپارند …
.
.
درود …
آقای درویش
تو رو خدا بذار این یک وبلاگ رو بی فیل بخونیم بریم پی کارمون عزیز جان!
هیچ کاری در ایران بی حکمت نیست!
بی دلیل نیست که دوستان می خواهند در سازمان ملی استاندارد را تخته کنند تا دیگر براحتی هر آشغالی را بدون پرس و جو وارد بنمایند
فرموده اند که بخش استاندارد و کنترل به بخش خصوصی سپرده می شود.
تا بحال که دولتی بود برای نمونه آزمایشگاه های معتمد حسابی دزیدند وای به آینده
درود بر آقای درویش,
راستش این سنفرانسیسکویی که من می بینم با آن چیزی که قبلا توی کاتالوگش خوانده بودم یک کمی فرق می کند. بیداری شب های سنفرانسیسکو نیز مثل داستانهای هزار و یک شب درونش گردن یار و جام می و از این چیزها داشت ولی در کاباره شب های سنفرانسیسکوی ما بیل های معلقه دست در دست یکدیگر در مفز آدمی لزگی می رقصند و پاکت های نامه یکی پس از دیگری در مقابل چشم های نگران من رقص کنان جامه از تن در می آورند و صفر های برگه برهنه خود را در مقابل دیدگانم به نمایش می گذراند.
و اما در مورد صنعت خودرو به یاد یک لطیفه ای افتادم که برایتان نقل می کنم.
در یک کشور خیالی در کره مریخ یک نفر به مسجد می رود و می بیند که دارند کتاب می فروشند و دوره های کوهنوردی و آموزش زبان گذاشته اند ولی کسی در آنجا نماز نمی خواند. از رهگذری پرسید که پس مردم نماز را کجا می گزارند؟ رهگذر گفت در دانشگاه. پرسید پس دانشجویان کجایند؟ رهگذر گفت در زندان. پرسید پس نابکاران کجایند؟ رهگذر گفت در راس امور.
حال مسئله مهم اینجا است که اگر خودروسازان شکر می فروشند پس شکر فروشان چه می فروشند؟
همگام شويم برای انجام پروژه ای جهانی برای آينده زمين، آينده ای پايدار برای بشر
به به جناب آقای RS232 !!!
ما که با سانفرانسیسکو نرسیدیم . زیارت قبول !!!
جای درویش خان و شازده اسدالله میرزا را هم خالی نمایید !!!
بله > این بیل که گمان کنم مالیات باشد است که کشورهای غربی را می گرداند نه پول نفت .
آمریکایی بقول معروف هرقدر هم ساده بنظر باشد اما به اندازه یک سنت هم نمی توان سرش را کلاه گذاشت گیرم که از دنیا بی خبر باشد اما اخبار بورس را بسیار خوب می داند .
حالا زیاد هم سخت نگیر . پاشد برو بیرون گشتی بزن اطراف خلیج سانفرانسیسکو و پل گلدن گیت چرخی بزن آب و هوایی عوض کن یک نوشیدنی اساسی بنوش و شام هم با یک زیدی بیرون برو
مشکل اینجا است که بر اثر تغییرات جوی در ایران اپیدمی شکر خوردن بسیار افزایش یافته است به همین دلیل تقاضای شکر افزایش یافته افسوس که هر روز از تعداد طوطیان شکر شکن کم شده و به تعداد زاغان دهان دریده افزوده می شود
بی خیال این موضوعات جزئی! آقایان به موضوعات مهم تر مثل مدیریت جهانی می اندیشند
اشکار خان, مالیات در واقع شاه بیل است ولی بیل های روزانه همان تارهایی است که شب هنگام می زنیم و صدای آن فردا صبح در می آید. بیل همان نامه اعمال یک فرد در چرخش یک ماه است. شاید بشود آن را قبض و یا صورت حساب ماهیانه هم نامید. یک ماه می نوشیم و می پوشیم و می لنبانیم و در آخر ماه بر حال خود می گرییم و خود را آه و نفرین می کنیم و سر در گریبان می نهیم و به خود نهیب می زنیم که این شکرها را از چه روی خورده ایم!
بله حق با شما است
می گویند این کارت های اعتباری اشک آدم های ولخرج را در می آورد ؟
ببین اگر توانستی حنما به باغ وحش سن دیگو برو بسیار جالب است
اگر لوس آنجلس رفتی جای هومان خان را هم خالی بنما
آقای درویش عزیز،
صرفنظر از تضادها شاید در مقام مقایسه هم که باشد برایتان خواندن مطلب زیر جالب نماید.
http://farhangi-sanati.blogspot.com/2010/09/blog-post_12.html
میان ماه ما تا ماه گردون
تفاوت خیلی بیشتر از زمین تا آسمان است.
موفق و پیروز باشید.
فرهاد
اشکار خان, موضوع فقط ولخرجی نیست. مثلا یک دست مبل و صندلی شیک و میز نهارخوری و تختواب دو نفره و همه چیز را به شما می دهند و می گویند که دو سال دیگر پولش را بده آنهم بدون بهره. متاسفانه همیشه برخلاف پیش بینی آدم که می گوید تا دو سال آینده چه کسی زنده و چه کسی مرده, آن دو سال دیگر هم فرا می رسد و شما در حالی که بر روی مبلی که غیژ غیژ می کند و یک پایه اش هم لق می زند نشسته اید و از اینکه بالاخره دخل و خرجتان به هم می خورد خوشحال هستید به یک باره یک بیل دریافت می کنید که همچون بیل خودمان بر ملاج آدم کوبیده می شود.
از پیشنهاد شما برای بازدید از باغ وحش سن دیگو سپاسگزارم ولی راستش دروغ چرا دوست عزیز, من زیاد اهل سیاست نیستم!
جای همه شما هم در شبه جزیره سنفرانسیسکو خالی است.
ممنون از دوستان عزیز که در این بحث مشارکت کرده اند.
در نخستین فرصت پاسخ کامنت ها را خواهم داد.
شب خوش …
RS232 گرامی !
چرا سیاست؟
درویش خان مرا بخوبی می شناسد نه من عقلن به سیاست قد می دهد ( اصلا اشکار و عقل دو چیز متضاد ) و نه جرات این حرفها را دارم
.لی باغ وحش سن دیگو یکی از بهترین باغ وحش ها در ساحل اقیانوس آرام است ویک پارک طبیعی بزرگ هم در کنار آن وجود دارد که با ترن و یا مونوریل شما از داخل ان از کنار حیوانات رد می شوید. برای نمونه برای زبرا و زرافه و شترمرغ منطقه ای چون ساوان آفریقای شرقی با چند هکتار مساحت آماده شده است .
یک پرسش فنی :
به شما که مجرد هستید چرا تخت خواب دونفره می دهند ؟ مگر کینگ سایز تشریف دارید ؟
در مورد دیدن سیاستمداران شوخی کردم اشکار عزیز. حتما در برنامه ام هست که از آن بازدید کنم.
تخت خواب دونفره هم یک بحث فلسفی طولانی در مورد پتانسیل وجودی دیپلماسی فعال دارد که در این کوتاه نمی گنجد!
استاد درویش
صنایع خودرو سازی وقتی می بینند که در آلوده کردن هوا کسی از آنها بازخواست نمی کند لذا برنج آلوده نیز وارد کردند تا مواد خوارکی مردم را نیز آلوده کرده باشند . عجب مملکتی داریم !!!!!
به فلورا:
چشم! می گذارم!!
.
.
به اشکار:
در سرعت عمل، دقت و قدرت مؤسسه استاندارد همان بس که گفته بود از اول مهر خودروهایی که فاقد ترمز ای بی اس و کیسه هوا باشند، اجازه تولید و شماره گذاری نمی یابند؛ اما همچنان دارند می یابند!!
.
.
به آرش از سانفرانسیسکو:
متآسفم که سانفرانسیکویی که داری تجربه می کنی، با آنچه که قرار بود باشه خیلی تفاوت داره … اما مطمئن هستم با پشت کاری که داری سرانجام می توانی روی اسدالله میرزا را سفید کنی! نمی توانی؟
.
.
به هومان خاکپور:
اصرار نکن که نمی توانم بی خیال شوم! شرمنده رفیق …
.
.
به فرهاد:
بله عزیز من … تفاوت خیلی داره زیاد گیج کننده می شه … خیلی …
.
.
به حسین عبیری:
واقعاً مملکته داریم؟!
.
.
راستی! پرسش فنی اشکار از آرش حرف نداشت ها!
.
.
درود …
وای درویش عنوان رو که دیدم داشتم به خود می گرفتم
گفتم روز پنج شنبه ای چه دعای خیریه!؟
خوب شد متنو خوندم
خیلی کامنت بامزه ای بود …
روزم را ساختید !
درود …
از خانم جان سروی خبری دارید ؟
بنده خدا از گیلان سبز و مرطوب به یک کشور رفته که با قوم مغول فرقی ندارند
آخه یکی نبود بگه خانم جان سروی حالا اگر زیارت می خواستید بروید سوریه می رفتید هم امن تر است آب و هواش بهتره و خانم هایش قشنگ تر هستند….رقص شکمشان هم حرف ندارد ( مگر مه حاج آقا ) از سوریه هم یک تک پا می رفتید لبنان…. آخ آخ آخ سکینه گفتی و کردی کبابم !!
خانم های بسیار لعبت مانند قرص قمر سواحل مدیترانه غذاهای لبنانی
سیب و پرتقال عالی و آب انگور !!! ( چیه ؟گفتن آب انگور مگه جرمه ؟؟)
باید با هومان خان یک سفر لبنان رفت البته از لب مرز ایشان با شخصیت خالو هومان پا بر آن خاک عنبرین بوی خواهند گذاشت…. دارادادام !!! چه شود !!
ببین هومان خان اونجا دیگر دست حاج آقای ادارتون بهت نمی رسه فقط یادتان باشه : …
بخورید و بیاشامید فقط جان جهانگیر خان زیاده روی نکنید
فقط یک لحظه تصور بفرمایید در غروب در هنگام غروب خورشید در کنار مدیترانه زیبا هنگامی که صدای ملایم برخورد امواج را با شن های سپید ساحل به گوش جان می شنوید ….. ارکستر می نوازد نغمه بهشتی را و …. و هومان خان پشت میزی نشسته است و آب پرتقال (؟) می آشامد و در کنارش ظرفی پر از زیتون و پنیر می باشد و خوراک ماهی تازه ….. و بر روی سن دخترکان فتان به تکان دادن شکم و باسن های بلورین مشغولند و یکهو ……
از خوانندگان عزیز منجمله هومان خان خواهشمندیم خودشان باقی این داستان تخیلی را حدس بزنند
ابرو به من كج نكن
كج كلاه خان يارمه
خوشكلمو خوشكلم
دلها گرفتارمه
يكه زن و يكه سوارم
هيچ كجا رقيب ندارم
عاشق اسب سفيدم
دختري چابك سوارم
گيسو نگو كمند والله
چينو چينو بلند والله
گيسو نگو كمند والله
چينو چينو بلند والله
چشمامو تو اون چشات
وقتي خمار مي كنم
دل اگه سنگم باشه
اونو شكار مي كنم
تا كه پريشون بشي
زلف پريشون دارم
از نوك پا تا به سر
عشوه فراوون دارم
سیزده بدر، سال دیگر، خونة شوهر، بقچه به سر، بچه به بغل ور و ور و ور
الله کریم، هفت نفریم، نون نداریم، شب می خوریم، صبح نداریم، صبح می خوریم، شب ندارم.
سیا سیا، خونة ما نیاد، عروس داریم، بدش میا.
این داد و بی داد، تخمه بو می داد، به همه می داد، به من نمی داد، وقتی که می داد، پوساشو می داد، منم بودادم ، به همه دادم، به او ندادم، وقتی که دادم، پوساشو دادم.
تاپ ِ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، پردة حصیر، توتک فطیر، دست کی بالاس ؟
یک و دو و سه، زنگ مدرسه، چهار و پنچ و شیش، ناظم بیا پیش، نخودچی کشمیش، هفت و هشت و نه، یک قدم جلو !
جمجمک برگ خزون، مادرش زینب خاتون، گیس داره قد کمون، از کمون بلند ترک، از شبق مشکی ترک، ننه جون شونه میخاد، شونة فیروزه میخاد، حموم سی روزه میخاد، ها جستم و واجسم، تو حوض نقره جستم، نقره نمکدونم شد، خانمی به قربونم شد.
موش موشک، آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه، سر به سوراخت نزنه، قایم باش! قایم باش!
گرگم و گله می برم، چوپون دارم نمیذارم، من می برم خوب خوبشو، من نمیدم پشگلشو، گزلیک من تیزتره، دنبة من لذیذتره، خونة خاله از این وره، از اون وره.
«این جا تهرونه – بشکن! قر فراوونه – بشکن! من نمی شکنم – بشکن! برای تاجرا – بشکن! روی آجرا -بشکن! زیر درخت یاس – بشکن! کردم التماس – بشکن! زیر درخت توت – بشکن! افتادم به روت – بشکن! ، این جا بشکنم یار گله داره، اون جا بشکنم یار گله داره.»
دس دسی باباش میاد، صدای کفش پاش میاد، دس دسی ننه اش میاد، با هر دو تا ممه اش میاد، دس دسی عموش میاد، با جیب پـر لیموش میاد، ( دس دسی خالش میاد، با دهن گاله ش میاد)، دس دسی،دس دسی دس، گربه مندیلشو می بس، خونه قاضی ور می جس ، قاضی خنده ش می گرف (می گرفت). باد زیر دنده ش (می گرفت ).
چه دختری، چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو درمیاره، نخود رو جاش میزاره، دهن آقاش میذاره ، دیزی که در نداره،خاله خبر نداره.
لا لا لا لا گل پونه، گدا اومد در خونه، نونش دادیم خوشش اومد، خودش رفت و سگش اومد، چخش کردیم بدش اومد، لا لا لا لا گل خشخاش، بابات رفته خدا همراش، لا لا لا لا گل فندوق، ننه ت رفته سر صندوق، لا لا لا لا گل گردو، بابات رفته توی اردو، لا لا لا لا گل پسته، بابات رفته کمر بسته، لا لا لا لا گل سوسن، بابات اومد چشت روشن!، لا لا لا لا گل زیره، چرا خوابت نمیگیره، که مادر قربونت میره، برو لولوی صحرایی، تو از بچم چه میخایی، که این بچه پدر داره، و قرآن زیر سر داره، دو شمشیر بر کمر داره.
مرغ زرد پا کوتا، گل باقلا، سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون، می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود، سگ اومد. کدوم سگ؟ همون که مرغ و بردش، کدوم مرغ؟ مرغ زرد پاکوتا…. الخ .
شاه اومد، – کدوم شاه؟ – همون که شیر رو کشتش. – کدوم شیر ؟ – همون که گاب را کشتش . – کدوم گاب ؟ – همون که آب را خوردش.- کدوم آب؟ – همون که چوب رو بردش. – کدوم چوب؟ – همون که سگ را کشتش. – کدوم سگ؟ – همون که مرغ و بردش. – کدوم مرغ؟ – مرغ زرد پا کوتا – گل باقلا. سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود …
دویدم و دویدم، سر کوهی رس یدم، دو تا خاتونو دیدم، یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد، نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد، پشگل رو دادم به نونوا، نونوا به من آتیش داد، آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد، قیچی رو دادم به درزی (یا به جولا)، درزی (جولا) به من قبا داد، قبا رو دادم به مولا، مولا به من قرآن داد، قرآن رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد، یکیش رو خودم خوردم ، یکیش افتاد به زمین، گفتم: بابا ، خرما بده، زد تو کلام افتاد تو باغچه، رفتم کلامو بیارم، آتیش به پنبه افتاد، سگ به شکنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد.
اُشتر به چراست در بلندی، کله ش به مثال کله قندی – در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، چشماش به مثال آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، گوشاش به مثال بادبزندی- آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، دُمبش به مثال جاروبندی- کله قندی- آینه بندی- بادبزنی- در بلندی.
تخمه می شکنی پیرزن؟ – دندون ندارم، فرزند! جارو می کنی پیره زن؟- قوت ندارم ( یا کمر ندارم) فرزتد ! شوهر می کنی پیره زن ؟ – اختیار دارین! فرزند!
هر که عروس عمه شد، سرخ و سفید و پنبه شد، هرکه عروس خاله شد، سوسک سیا جزغاله شد.
تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم دورت می گردم، – تو که ستاره میشی دورم میگردی، منم ابری میشم روت رو می گیرم،- تو که ابری میشی روم رو می گیری، منم بارون میشم تُن تُن می بارم (یعنی تند تند)، – توکه بارون میشی تن تن می باری، منم سبزه میشم سر درمیارم، – توکه سبزه میشی سر در می آری ، منم گل می شم و پلوت می شینم – تو که گل میشی و پلوم میشینی ، منم بلبل میشم چه چه می زنم (واست می خونم) .
دیشب که بارون اومد، یارم لب بوم اومد، رفتم لبش ببوسم، نازک بود و خون اومد، خونش چکید تو باغچه، یه دسته گل دراومد، رفتم گلش بچینم، پرپر شد و ور اومد، رفتم پرش بگیرم، کفتر شد و هوا رفت، رفتم کفتر بگیرم، آهو شد و صحرا رفت، رفتم آهو بگیرم، ماهی شد و دریا رفت.
عمو سبزی فروش! – بله، قرمساق کم فروش! – بله، سبزی هم داری؟ – بله، سبزیت باریکه؟ – بله، دالون تاریکه؟ – بله، سبزیت گل داره؟ – بله، درد دل داره؟ – بله، ابروم رو دیدی؟ – بله، خوب پسندیدی؟ – بله، وسمه خریدی ؟ – بله ، به ریشت خندیدی ؟ – بله ، ترتیزک داری ؟ – بله ، پاچه خیزک داری؟ – بله. سبزی آش داری- بله -چیکار به لاش داری- بله -من ترب میخوام- بله – تورو یه رب میخوام- بله-نعنا و پونه – بله- کی میایخونه- بله – من نعنا میخوام – بله – تو رو تنا میخوام بله
رفتم بازار زرگرا (رزگرها)، دیدم خانم چادرسرا (الف زائد است برای قافیه)، گفتم: خانم خونت کجاس، گفت: خونمون خیابونه، پشت خونمون آب روونه، به وقت بیا که وقت باشه (که وخ باشه)، آفتاب سر درخت باشه (درخ باشه)، بچه ام توی مطبخ باشه
اين روزا گوزنُ سر نمیبُرن
میشکنن شاخش و ميفرستن تو باغ
اين روزا تاقُ نمیريزن سرش
سر گلهاشون رو میکوبن به تاق
آخر نمايشا عوض شده
همه نقش همُ بازی میکنن
اونايی که چشمشون به قدرته
همپيالههاشُ راضی میکنن
نمیدونم اگه برگرديم عقب
دل طوقی واسه کی پر میزنه؟
اگه فرمونُ يه شب دوره کنن
چند تا چاقو پشت قيصر میزنه؟
نمیدونم اگه برگرديم عقب
داشآکل به عشق کی سر میکنه؟
اگه رستمُ ببينه روی خاک
پشتشُ بازم به خنجر میکنه؟
پای روضه خودت گريه نکن
وقتی گريه ننگ مردونگيه
دورهای که عاقلاش زنجيرين
سوتهدل شدن يه ديوونگيه
اين روزا دوره غيرتکُشيه
کی میدونه قيصر اين روزا کجاست؟
بکُشی و نکُشی میکُشنت
اينجا… اينجا بازارچه آبمنگلياست».
آشکار عزیز
ما رو مهمون ِکلی شعرهای خاطره انگیز کردین!
حالا یه خواهش بچه بودیم یه شعر میخوندیم
خورشید خانم آفتاب کن
یه من برنج تو آب کن…
خیلی طولانی بود اما من فقط چند خطش رو با جستجو پیدا کردم
شما که به خزانه لایتنهاهی دسترسی دارین، لطف کنید اینجا در معرض عموم بگذارید تا همگی در این پاییز دوست داشتنی دچار نوستالوژی کودکی بشیم
آقای درویش ببخشید اینجا پا رو از گلیم مون درازتر کردیم!!!!!!!
اینایی که آخر جمله گذاشتم علامت تعجب نیست دارم از جواب خشمگنانه شما میلرزم!
پاسخ:
نمردیم و بالاخره دیدیم که یک نفر از ما لرزید!!
از سازمان و ادارات استاندارد ایران چی بگم که بحساب دلخوری شخصی من نذارید؟
سال 76 در آزمون استخدامی اداره استاندارد شرکت کردم از 12 نفر برگزیده من و پنج نفر دیگر با مدرک شیمی محض رو رد کردن و 6 تا کارشناس استاندارد با مدرک مهندسی کشاورزی شاخه دامپروری و کارشناسی آمار استخدام کردن! همین ها با بند پ که داشتن حالا کارشناسان مبرز اداره استاندارد کشور هستن… خوب مشت هم که همیشه نمونه خرواره، چه توقعی از این اداره میره؟
به کجای این شب تیره بیاویزیم عبای ژنده ی خود را!!!
پاسخ:
واقعاً چنین برخوردها و عملکردهایی شرم آور است … آش آنقدر شور شده که دیروز داد احمدی مقدم هم درآمده و هر چه دلش خواست نثار مؤسسه استاندارد بی بو و خاصیت کشور کرد.
سیزده بدر، سال دیگر، خونة شوهر، بقچه به سر، بچه به بغل ور و ور و ور
الله و هُپ، سنگ تُرُب، پشکل بز، بخور و بلُپ!
الله کریم، هفت نفریم، نون نداریم، شب می خوریم، صبح نداریم، صبح می خوریم، شب ندارم.
سیا سیا، خونة ما نیاد، عروس داریم، بدش میاد.
این داد و بی داد، تخمه بو می داد، به همه می داد، به من نمی داد، وقتی که می داد، پوساشو می داد، منم بودادم ، به همه دادم، به او ندادم، وقتی که دادم، پوساشو دادم.
تاپ ِ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، پردة حصیر، توتک فطیر، دست کی بالاس ؟
یک و دو و سه، زنگ مدرسه، چهار و پنچ و شیش، ناظم بیا پیش، نخودچی کشمیش، هفت و هشت و نه، یک قدم جلو !
هم گل مگلونه، هم سفرة نونه، هم لنگ حمومه، هم حسنی به سر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هست، هم لحاف دوشش هست.
جمجمک برگ خزون، مادرش زینب خاتون، گیس داره قد کمون، از کمون بلند ترک، از شبق مشکی ترک، ننه جون شونه میخاد، شونة فیروزه میخاد، حموم سی روزه میخاد، ها جستم و واجسم، تو حوض نقره جستم، نقره نمکدونم شد، خانمی به قربونم شد.
چه دختری چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو درمیاره، نخودارو جاش میزاره، دهن آقاش میزاره، دیزی که در نداره، خاله خبر نداره.
به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شا بیاد با لشگرش، خدم و حشم پشت سرش، شاه زاده ها دور و ورش، واسة پسر بزرگ ترش، آیا بدم، آیا ندم.
١- ترانه های ویژه ی بازی یا شمارش به هنگام بازی
� لی لی لی لی حوضک، گنجشکه اومد آب بخوره، افتاد تو حوضک، این کُشت، این بُرد، این پخت، این خورد. این گفت قسمت من کله گنده بود کو؟
درباره ی این ترانه باید دو نکته را متذکر شویم:
نخست این که این ترانه مختصات شعری (وزن، قافیه) را حتا در آن چهار چوب وسیع و پر انعطافی که پیش از این از آن یاد کردیم ندارد و نوعی نثر موزون است که حرکات بازی به جملات و کلمات آن آهنگ و ضرب معینی می بخشد.
دوم این که از این ترانه نسخه بدل ها (یا واریانت های) متعددی در زبان عامیانه موجود است و این خصیصه ی همة ترانه های عامیانه است که صورت ضیط شده و بی تعییری ندارند. مثلن مصرع دوم ” گنجشکه اومد آب بخوره” ، به صورت ” موشه اومد آب بخوره” یا ” خروسه اومد آب بخوره” نیز گفته می شود. در مورد بقیه ی ترانه، شکل های زیر نیز شنیده شده است :
� این دوید و درش کرد، این ماچی بر سرش کرد، این نازی بر پرش کرد.
� یا: این گفت: بریم دزدی، این گفت: چی چی بدزدیم، این گفت: تشت طلای خونة پادشاه را (بدزدیم)، این گفت: جواب پادشاه را کی میده، این گفت: من سر گنده میدم.
در مورد بخش آخر، نسخه بدل زیر شنیده شده است:
� این کله گنده ام گفتش بده ببینم، همین که دادن ببینه، گنجشک پرید رو چینه.
در مورد تمام ترانه نسخه بدل دیگری وجود دارد به شکل زیر:
� این کوچول کوچوله، این ننۀ کوچوله، این عبا بلنده، این قبا بلنده، اینم کفش دوز گنده، این گفت: ” بریم به صحرا”، این گفت: “چی چی بیاریم؟”، این گفت:”گَوَن بیاریم”، این گفت که:” گرگه اون جاس”، این کله گنده گفت:” هستم شما رو همرا، از کی دیگه می ترسین؟”
ترانه ی معروف دیگر ویژه ی بازی این است:
� تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، توتک فطیر، دست کی بالاس؟
� ترانه ی دیگر: حمومک مورچه داره، بشین و پاشو، خنده داره.
� ترانه ی معروف دیگر: اتل متل توتوله، گاب حسن چه جوره، نه شیر داره نه پستون، شیرش بردن هندستون، هندستونم خراب شد، بند دلم کباب شد، چکمة دونه صناری، افتاده توی بخاری، اسب سیاه رو زین کن، خانم کوچیک سوار سوارکن!)، هاچین و واچین، یه پات و ورچین!
نسخه بدل های این ترانه نیز متنوع است. یکی از شکل های مشهور آن از مصرع سوم به بعد این است:
� شیرش رو ببر هندستون (هندسون)، یک زن کردی بستون (بسون)، اسمش و بذار عم غزی، دور کلاش قرمزی، هاچین و واچین ….
یا این مصرع ها را نیز علاوه دارد: یه چوپ زدم به بلبل، صداش رفته استنبل، استنبلم خراب شد، بند دلم کباب شد.
این ترانه ی معروف از لحاظ وزن و قافیه یک ترانه ی نمونه وار عامیانه است. شیوه ی بسط فکر و کلام که درآن ، قافیه گاه تعیین کننده ی مضمون است، یعنی به اقتضای قافیه کاملن مطلب تازه ای که ارتباط منطقی با مطلب مصرع قبل ندارد، نیز در این ترانه نمونه وار است مثلن در شکل آخری که از این ترانه ذکر شد، ” استنبل” و ” بلبل” و ” خراب” و “کباب” تعیین کننده ی مطالبی هستند که در مصرع آمده و ما بین آن ها پیوند و گسترش منطقی فکری دیده نمی شود.
برای همین بازی ” برچیدن پا”. ترانه های دیگری نیز وجود دارد، مثلن :
� خانمی کجاست؟ تو باغچه، چی چی می چینه؟ آلوچه، آلوچة سه گردو (؟)، خبر بردن به اردو، اردو قلندر شده (؟)، کفش بگُم تر شده، بگم بگم حیا کن!، از سوراخ در نیگا کن!، کوچة ما مستانه، مستانة چندانه، سیب و سه بر چوقنده (۵)، آجیل و نبات و قنده، هاچین و واچین!، یه پات و ورچین!
� ترانه دیگر برای بازی “قایم باشک”: موش موشک، آسه برو، آسه بیا، که گربه شاخت نزنه، سر به سوراخت نزنه، قایم باش! قایم باش!
� ترانه ی دیگر برای بازی: آتش دارین؟ بالاترک، سگ ندارین؟ نه که نداریم، گربه ندارین؟ نه که نداریم، چی چی می پزین؟ آش می پزیم، یه کوفته شو به من میدین؟
� ترانه ی دیگر برای بازی: گرگم و گله می برم، چوپون دارم نمیذارم، من می برم خوب خوبشو، من نمیدم پشگلشو، گزلیک من تیزتره، دنبة من لذیذتره، خونة خاله از این وره، از اون وره.
ما در این جا نمونه هایی آوردیم و این بدان معنی نیست که ترانه های عامیانه متداول در تهران برای بازی به همین نمونه ها ختم می شود. درباره ی بازی های مربوط به این ترانه ها نیز توضیحی نمی دهیم، زیرا گردآوری بازی ها (که خود از وظایف پژوهندگان فرهنگ عامیانه است) مبحث مستقل دیگری است و در کشور ما در این زمینه نیز کارهای بسیاری شده است.
٢- ترانه های لالایی و نوازش مادر
مضمون این ترانه ها چنان که گفته شد لالایی مادرانه، نوازش نوزاد، نوازش دختر یا پسر کوچک، نوازش فرد نسبت به مادر یا نوازش جانور (سگ، گربه و غیره) یا فردی دوست داشته است. در این مورد نیز نمونه هایی ذکر می کنیم:
� نوازش دختر: به کس کسانش نمیدم، به همه کسانش نمیدم، به مرد پیرش نمیدم، به راه دورش نمیدم، شاه بیاد با لشکرش، قشون و حشم (یا خدم و حشم) پشت سرش، شاه زاده ها دور و ورش، واسۀ پسر بزرگترش، آیا بدم ، آیا ندم.
� نوازش کودک: دس دسی باباش میاد، صدای کفش پاش میاد، دس دسی ننه اش میاد، با هر دو تا ممه اش میاد، دس دسی عموش میاد، با جیب پـر لیموش میاد، ( دس دسی خالش میاد، با دهن گاله ش میاد)، دس دسی،دس دسی دس، گربه مندیلشو می بس، خونه قاضی ور می جس ، قاضی خنده ش می گرف (می گرفت). باد زیر دنده ش (می گرفت ).
� باز هم نوازش دختر: چه دختری، چه چیزی، دست میکنه تو دیزی، گوشتارو درمیاره، نخود رو جاش میزاره، دهن آقاش میذاره ، دیزی که در نداره،خاله خبر نداره.
� نوازش کودک گندمگون: سفید سفیدش صد تومن، سرخ و سفیدش سیصد تومن، حالا که رسید به سبزه، هر چی بگی می ارزه.
� لالایی برای کودک: این لالایی دارای شکل های فراوانی است و با آن که نگارنده یک شکل کامل تر آن را عرضه خواهد داشت، با این حال می توان باز مصرع های دیگری بر آن افزود. در این جا مانند ترانه های دیگر عامیانه – عامل ارتجال و بدیهه گویی و(Improvisation) در مضمون، وزن، قافیه و الفاظ نقش مهمی دارد.
لا لا لا لا گل پونه، گدا اومد در خونه، نونش دادیم خوشش اومد، خودش رفت و سگش اومد، چخش کردیم بدش اومد، لا لا لا لا گل خشخاش، بابات رفته خدا همراش، لا لا لا لا گل فندوق، ننه ت رفته سر صندوق، لا لا لا لا گل گردو، بابات رفته توی اردو، لا لا لا لا گل پسته، بابات رفته کمر بسته، لا لا لا لا گل سوسن، بابات اومد چشت روشن!، لا لا لا لا گل زیره، چرا خوابت نمیگیره، که مادر قربونت میره، برو لولوی صحرایی، تو از بچم چه میخایی، که این بچه پدر داره، و قرآن زیر سر داره، دو شمشیر بر کمر داره.
� نوازش پسر: پسر زاییدم و من سرفرازم، سر سفره باباش دستم درازه، لقمه می زنم قد کله قاضی.
(در این ترانه قافیه های مبتنی بر هماهنگی مانند ” سرفرازم” ، ” درازه” و ” قاضی” برای اشعار عامیانه، چنان که در بخش قافیه گفته شد، بسیار نمونه وار است.)
۳- ترانه های قصه یا مربوط به قصه
تعداد این ترانه ها نیز متعدد است. معمولن برای سر آغاز قصه ها ، ترانه ی زیرین را می خوانند:
� یکی بـود، یکی نبـود، سر گنبد کبود، پیرزنی نشسته بـود، اسبـه عصاری می کـرد، گربـه بقالی می کرد، شتر نمدمالی می کرد، پشه رقاصی می کرد، عنکبوته بنبازی می کرد (بند بازی)، موشه ماسوره می کرد، مادر موش ناله می کرد ، فیل اومد به تماشا، پاش سرید به حوض شا (شاه)، افتاد و دندونش شیکس، گفت: ” چه کنم، چاره کنم، روم و به دروازه کنم، صدا بزغاله کنم: ئوم! ئوم! بع (واژه های صرفن صوتی)، دنبه داری؟ نع، پس چرا میگی بع؟ (ظاهرن این سرآغاز برای جلب کودک به شنیدن قصه است. در پایان قصه ها نیز معمولن این ترانه خوانده می شود:
بالا رفتیم ماس بود، پایین اومدیم ماس بود، قصة ما راس بود، بالا رفتیم، دوغ بود، پایین اومدیم دوغ بود ، قصة ما دروغ بود، قصة ما به سر رسید، کلاغه به خونش نرسید. (یا ” غلاغه”)
اینک برخی ترانه ها را که قصه یا قصه گونه است ذکر می کنیم:
� رفتیم بـه سوی صحـرا، دیدم سواری تنها، گفتم: ” سوار کیستـی؟”، گفتـا: ” سوار یلیلی”، گفتم: ” چه داری در بغل؟”، گفتا: ” کتاب پر غزل ” ، گفتم: ” بخوان تا گوش کنم!” ، گفت: ” آسمان آراسته . (مهمانان برخاسته) آفتاب خوش است، مهتاب خوش است، می زنیم طبل علا، می رویم پیش خدا، ای خدا خوشنام، صد هزارت یک نام، کاشکی من مرغی بودم، مرغ سیمرغ بودم، در هوا پر می زدم، بر زمین سر می زدم، (این در رو واکن آش می یاد، آن در رو واکن آش می یاد، مرد قزلباش می یاد) “.
در باره ی قصه گونه ای که یاد شده نکات زیر در خورد ذکر است:
الف- چهار مصراع اخیر که با سبک رمانتیک تمام قصه جور نیست یا انتقالی است از ترانه ای دیگر به این ترانه، و با نوعی گذارِ تند به بیان مضحک از بیان فلسفی- احساساتی شعر زدوده (٦) است و نشانه ی آن که قصه گو نمی خواهد دامنه ی رویا بافی خود را ادامه دهد.
ب- قصه پر از یک نغمه ی شاعرانه ی آرزومندی انسانی است و به تمام معنی یک بالادِ لطیف درباره ی مقابله ی انسان با خدا و درباره ی تنگ میدانی و باژگونی سرنوشت اوست. گسترش مصرع ها نیز با افسانه گون بودن ترانه جور است. به هر جهت این یکی از نمونه های نادر در ترانه عامیانه است که فانتزی هنری با شیوه ی غنایی ِ گیرایی همراه شده است.
� ترانه ی دیگر قصه آمیز: مرغ زرد پا کوتا، گل باقلا، سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون، می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود، سگ اومد. کدوم سگ؟ همون که مرغ و بردش، کدوم مرغ؟ مرغ زرد پاکوتا…. الخ .
سپس همین بند با تغییراتی بدین شکل تکرار می شود:
چوب اومد. – کدوم چوب،- همون که سگ را کشتش،- کدوم سگ ….
و نیز ” آب اومد- همون که چوب را بردش” و ” گاب اومد- همون که آب رو خوردش” و نیز ” شیر اومد- همون که گاب رو کشتش” و نیز ” شاه اومد � همون که شیر روکشتش” بدین ترتیب آخرین بند که همة قهرمانان داستان را در بر می گیرد چون این است:
شاه اومد، – کدوم شاه؟ – همون که شیر رو کشتش. – کدوم شیر ؟ – همون که گاب را کشتش . � کدوم گاب ؟ – همون که آب را خوردش.- کدوم آب؟ – همون که چوب رو بردش. – کدوم چوب؟ – همون که سگ را کشتش. – کدوم سگ؟ – همون که مرغ و بردش. – کدوم مرغ؟ – مرغ زرد پا کوتا – گل باقلا. سینه سفید دم طلا، گردن دراز دم کلم، به شیش قرون می خریدنش، نمی دادمش، شب ها مونسم بود، روزها همدمم بود …
این تسلسل پرسش ها و پاسخ ها که برای ترانه ها و قصه های عامیانه بسیاری از ملل نمونه وار است، در این قصه دیده می شود. این قصه نیز از لطافت شاعرانه تهی نیست و برای تمرین کودکان در مورد حافظه، طلاقت کلام و حفظ ترتیب در بیان مطلب مفید بوده است.
� یک قصه ی دیگر: یه مرغ زردی داشتیم، تخمشو نیگر می داشتیم (نگه میداشتیم)، شغاله اومد و بردش، سر پا نشست و خوردش.
� نیز: پادشاهی بود در یمن، دختری داشت داد به من، من شدم داماد او، او شد پدر زن من.
� قصه ی دیگر برای کودکان: رفتم به صحرا، دیدم قورباغه، گفتم: قورباغه، دماغت چاقه! رفتم به صحرا دیدم خرخاکی، گفتم : خرخاکی، چه قدر نا پاکی! رفتم به صحرا دیدم لاک پشت (لاک را باید با کاف مکسور تلفظ کرد ) ، گفتم : لاک پشت قرت ما را کشت، رفتم به صحرا دیدم مارمولک، گفتم: مارمولک، عیدت مبارک!
� و نیز از قصه های معروف: دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم، دو تا خاتونو دیدم، یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد، نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد، علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد، پشگل رو دادم به نونوا، نونوا به من آتیش داد، آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد، قیچی رو دادم به درزی (یا به جولا)، درزی (جولا) به من قبا داد، قبا رو دادم به مولا، مولا به من قرآن داد، قرآن رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد، یکیش رو خودم خوردم ، یکیش افتاد به زمین، گفتم: بابا ، خرما بده، زد تو کلام افتاد تو باغچه، رفتم کلامو بیارم، آتیش به پنبه افتاد، سگ به شکنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد.
در این شعر چرخش جاوید مواد و مبادله ی اشیا و عناصر که در بسیاری از ترانه های عامیانه دیده می شود و توصیف شده است. پایان ترانه باز به صورت خنده آوری هجوآمیز در می آید که با سیر خود متن ترانه تناقض دارد.
� ترانه ی قصه آمیز دیگر وصف شتر است که دارای مختصات شعری ویژه ای است. متن آن چون این است:
اُشتر به چراست در بلندی، کله ش به مثال کله قندی � در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، چشماش به مثال آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، گوشاش به مثال بادبزندی- آینه بندی- کله قندی- در بلندی، اشتر به چراست در بلندی، دُمبش به مثال جاروبندی- کله قندی- آینه بندی- بادبزنی- در بلندی.
و سپس به همین ترتیب می توان مصرع های زیرین را افزود:
چشماش به مثال دوربینندی (دوربین)، دهن به مثال غار غلندی، سینه به مثال سخت سنگی، شکم به مثال طبل جنگی (باید تلفظ کرد: شه- کم)، پاها به مثال چارپایندی (چهارپایه)
قافیه های مصنوعی ” بادبزند” و “دور بینند” و “چارپایند” به جای بادبزن و دوربین و چهارپایه نشان می دهدکه در ترانه ی عامیانه هرگونه تصرف آزادانه ای برای فیصله دادن به امر قافیه، آزاد است. به قول مولوی: هیچ آدابی و تربیتی مجوی- هر چه می خواهد دل تنگت، بگوی! � بگذریم از این که ” سخت سنگی” و ” طبل جنگی” در عین حال با ” بلندی” و غیره قافیه شده است.
در این ترانه نیز تمرین حافظه و یادداشت سلسله مراتب کلمات همراه با توصیف شتر برای کودکان جالب است.
برخی از ترانه های عامیانه به خودی خود قصه نیست ولی در نسج قصه می آید. برخی از آن ها را برای نمونه ذکر می کنیم :
� منم منم بلبل سرگشته، از کوه و کمر برگشته، مادر نابکار مرا کشته، پدر نامرد مرا خورده، خواهر دلسوز استخوان هایم را با هفتا گلاب شسته، زیر درخت گل چال کرده، منم شدم یک بلبل، پر… پر…
نظیر این ترانه گاه با عین همین معنا، در افسانه های اروپایی نیز وجود دارد. ترانۀ دیگر مربوط است به قصة ” خاله سوسکه” .
� – خاله سوسکه کجا میری؟ – خاله سوسکه و درد پدرم! – من که از گل بهترم، بگو خاله غزی، چادر یزی (یزدی)، کفش قرمزی، دست بلوری، پا بلوری، کجا میری؟ میخام برم بر همدون، شوور کنم بر رمضون ” یا: شوکنم …” ، قلیون بلور بکشم (باید تلفظ کرد “بلور” با تشدیدِ ل )، نون گندم بخورم، منت مردم (یا منت خارشو) نکشم .
� ترانه ای دیگر مربوط به قصه ی ” بزک زنگوله به پا” :
– این کیه تاپ تاپ میکنه؟ آش منو پره خاک میکنه؟ – منم منم بزبز قندی (یا : بزک زنگوله به پا)، ورمی جم دو پا دوپا (یا روی هر دو پا)، دو شاخ دارم در هوا، دو پای دارم بر زمین، کی خورده ” شنگول ” مرا؟ (یا : من)، کی خورده ” منگول” مرا؟ کی خورده ” حبه انگور” مرا؟ کی می یاد به جنگ من؟ – من می یام به جنگ تو.
این قصه نیز دارای گسترش در نزد اقوام مختلف آریایی است و همانند آن در زبان های اروپایی وجـود دارد.
و سرانجـام ایـن ترانه را کـه بـه قصه ی ” نمکی” مربوط است بـه عنوان مثال ذکر می کنیم:
� نمکی نم نمکی! خیر نبینی نمکی! هفت در رو بستی نمکی! یه در رو نبستی نمکی!
٤- ترانه های انتقادی و مطایبه آمیز، متضمن کنایه، طعنه، استهزاء به کسی یا چیزی
لحن مطایبه آمیز در همه ی ترانه های عامیانه دیده می شود ولی برخی از آن ها به ویژه به انتقاد، مطایبه، استهزاء و متلک گویی اختصاص دارد.
شاید کشف تم های اجتماعی متضمن انتقاد نسبت به قشرهایی که مورد محبت عامه نبوده اند در ترانه های عامیانه در وهله ی اول غیر مترقب به نظر برسد، ولی اولن این واقعیتی است که چنین تم هایی در ترانه ها منعکس است، دوم آین که هیچ چیز از این طبیعی تر نیست. ترانه هایی که بیان گر احساس مردم ساده است، ناچار باید پرخاش و رنج و محرومیت آن ها را نیز بیان کند.
ما در زیر ترانه هایی را که در انتقاد از مالک، از روحانیون تابع فئودال ها و طفیلی منش، یا در بیان فقر توده هاست ذکر می کنیم.
ترانه زیرین علیه ارباب ده است (بمبولی در این ترانه واژه ی بی معنایی است برای ضرب دار کردن مصرع ها).
� رفتم بالا ده � بمبولی، پیش ارباب ده – بمبولی، اربابش غزه (۷) بمبولی، بندش قرمزه – بمبولی، یک دوری پلو- بمبولی، صد چماق به دس- بمبولی زد سرم شیکس- بمبولی.
برخی ترانه ها در مذمت از صنف روحانی نماست . از آن جمله :
� تبت یدا الیله (یا: ابیله)، آخوند و بردن طویله، کاهش دادن، جو اِش دادن، نمیره.
الیه و یا ابیله در این جا مسخ شده واژۀ ابولهب است. ترانه با آیة قرآن که در ذم ابولهب است آغاز می شود و از سودجویی و پر خوری شکایت می کند.
� و نیز در همین مضمون: گنجشکک اشی مشی، لب بوم ما نشین، بارون میاد تر میشی، برف میاد گوله میشی، می افتی تو حوض نقاشی، کی درمیاره؟ فراش باشی. کی میکشه؟ قصاب باشی. کی می پزه؟ آشپزباشی. کی میخوره؟ ملاباشی.
برخی ترانه های عامیانه بیانگر فقر و ناداری مطلق توده هاست. از آن جمله:
� الله کریم ، هفت نفریم ، نون نداریم ، شب می خوریم ، صبح نداریم ، صبح می خوریم ، شب نداریم .
و نیز ترانه ی زیرین حاکی از آن که خاله است و یک بزغاله و همه چیز خاله را بزغاله می دهد .
� فرش اتاق خاله: پشم تن بزغاله. شمع اتاق خاله: از پی های بزغاله. مرواریای خاله: دندونای بزغاله. جاروی اتاق خاله: از ریشای بزغاله. مهمونی های خاله: از دولت بزغاله.
در ترانه زیرین یک ” لنگ حمام” تنها ثروت دارنده ی آن است و حسنی همه ی نیازهای خود را با آن رفع می کند.
� هم گل منگوله، هم سفرة نونـه، هم لنگ حمـومه، هم حسنـی بـه سـر می پیچه، هم دور کمر می پیچه، هم دخل فروشش هس (یعنی بساط فروش خود را روی لنگ پهن می کند)، هم لحاف دوشش هس.
تم های اجتماعی درترانه های عامیانه چندان زیاد نیست ولی طعنه ها و متلک های روزمره علیه کچل، پیرزن، شوهر، هوو، عمه،آدم های سبزه رو، فکلی و غیره متعدد است. برخی نمونه ها را ذکر می کنیم:
� علیه پیرزن:
امون! امون! زمونه! یک پیره زن نمونه، مگه پیره زن چی کرده؟ زلفارو قیچی کرده. پیرزنیکه دو گاب داش، سوراخ خونش راهاب داش (راه آب)
� و نیز: – تخمه می شکنی پیرزن؟ – دندون ندارم، فرزند! جارو می کنی پیره زن؟- قوت ندارم ( یا کمر ندارم) فرزتد ! شوهر می کنی پیره زن ؟ – اختیار دارین! فرزند!
چند نمونه ی دیگر از این نوع ترانه ها را می آوریم:
� شکایت از شوهر: این دختر بوره بوره، لب میزنه به آبغوره، آبغوراش نمک داره، حاج علی خان یدک داره، یدکش یرقه میره، در خونه داروغه میره: ” – داروغه جون! عرضی دارم، دل پر دردی دارم، شوهرم زن کرده، پشتش و بر من کرده، دو نون از من کم کرده.”
� علیه زنی رقیه نام: سگه واق واق میکنه، گربه پیاز داغ میکنه، خره عرعر میکنه، دنبش یکور میکنه، رقیه رق میزنه(واژة ” رق” من درآوردی است تا با ” صندون” قافیه شود) سرشو به صندوق میزنه (کونشو… )، صندوق ما خراب شد، دل رقیه کباب شد.
� علیه خاله: هر که عروس عمه شد، سرخ و سفید و پنبه شد، هرکه عروس خاله شد، سوسک سیا جزغاله شد.
علیه آدم گندومگون: سیا سیا، خونة ما نیا، عروس داریم، بدش می یاد (می آید).
نیز در همین مضمون : قوری لب طلایی، نه قند داره نه چایی، عروس به این کوتایی، داماد به این سیایی، هر دو به هم میایی.
� دعوای خانوادگی:
اقوام عروس می گویند:
پسر شما شرابیه، روز که میشه به بازیه، شب که میشه به قاضیه.
اقوام داماد می گویند:
دختر شمارو شا میبره (٨) ، سیر و تماشا میبره، ریسمون به حلقش میکنه، رسوای خلقش میکنه.
� علیه کچل: کچل کچل کلاچه، روغن کله پاچه، کچل رفته به اردو، برای نصفه گردو، گردو رو آب برده، کچله رو خواب برده.
۵- ترانه های غنایی که در آن عشق یا احساس غنایی دیگری بیان شده
عنصر غنایی (لیریک) که بیانگر احساسات و عواطف انسانی در قبال حوادث زندگی است در ترانه های عامیانه فارسی همه جا دیده می شود و مانند عنصر طنزآمیز که رابطه ی خشم یا استهزا گوینده را به پدیده های زندگی فردی و اجتماعی نشان می دهد. دو پایه ی مهم آفرینش هنری در این ترانه هاست. لذا اگر بخواهیم در این زمینه ها نمونه های متعدد بیاوریم، باید برخی از ترانه ای یاد شده را مکرر کنیم. (مانندترانه ی: ” رفتم به سوی صحرا، دیدم سواری تنها” که در بند ۳ ذکر گردیده و درباره ی آن بحثی نیز شده است) ولی جهت غنایی در دو قطعه زیرین به اوج ویژه ای می رسد.
� – تو که ماه بلند در آسمونی، منم ستاره میشم دورت می گردم، – تو که ستاره میشی دورم میگردی، منم ابری میشم روت رو می گیرم،- تو که ابری میشی روم رو می گیری، منم بارون میشم تُن تُن می بارم (یعنی تند تند)، – توکه بارون میشی تن تن می باری، منم سبزه میشم سر درمیارم، – توکه سبزه میشی سر در می آری ، منم گل می شم و پلوت می شینم � تو که گل میشی و پلوم میشینی ، منم بلبل میشم چه چه می زنم (واست می خونم) .
� و نیز: دیشب که بارون اومد، یارم لب بوم اومد، رفتم لبش ببوسم، نازک بود و خون اومد، خونش چکید تو باغچه، یه دسته گل دراومد، رفتم گلش بچینم، پرپر شد و ور اومد، رفتم پرش بگیرم، کفتر شد و هوا رفت، رفتم کفتر بگیرم، آهو شد و صحرا رفت، رفتم آهو بگیرم، ماهی شد و دریا رفت.
این استحاله و تبادل دایمی، این پی گرد جاویدان در درون عناصر، این سیر و سفر بی سرانجام عشاق در ژرفای طبیعت، نکته ی دل انگیزی است که در این دو قطعه ی غزل وار آمده و در قطعات دیگر نیز چون آن که دیدیم همانند داشته است. در قصه ی ” دویدم و دویدم ” ما با نمونه ای از این استحاله ها آشنا شدیم . در قصه ی ” منم منم بلبل سرگشته” نیز تبدیل شدن به پرنده دیده می شود. در قصه ی ” رفتم به سوی صحرا ” نیز آرزوی تبدیل شدن به مرغ ذکر شده است. تصور می رود می توان این نکته را یک ویژگی مضمونی در ترانه های عامیانه فارسی دانست. به هر جهت بسیار زیباست. این ترانه ها را می توان در گنجینه ی ادبیات فارسی وارد ساخت.
٦- ترانه های رقص و تصنیف های عامیانه
ترانه ی عامیانه ی چندی بـرای کف زدن، دم گرفتن و بـرای رقـص است. از آن ها نمونه ای چنـد ذکـر می کنیم:
� این جا تهرونه – بشکن! قر فراوونه – بشکن! من نمی شکنم – بشکن! برای تاجرا – بشکن! روی آجرا -بشکن! زیر درخت یاس – بشکن! کردم التماس – بشکن! زیر درخت توت – بشکن! افتادم به روت – بشکن! (توسل به رکاکت به قصد خنداندن شنوندگان معمول است)، این جا بشکنم یار گله داره، اون جا بشکنم یار گله داره.
یا این ترانه که برای کف زدن و رقص است:
� البته، البته، البته، البته هونگ دسته داره، آلبالو گیلاس هسته داره، آفتابه پسر عموی فیله، این ریش برادر سیبیله، آفتابه سوار بر لگن شد، گنجشک رفیق کرگدن شد، دیشب که به دست ما چپق بود، حموم نظامیه قُرُق بود.
بنای این شعر ربط مسایل بی ربط برای ایجاد خنده است. از ترانه های معروف عامیانه برای رقص، ترانه ی زیر است:
� عمو سبزی فروش! – بله، قرمساق کم فروش! – بله، سبزی هم داری؟ – بله، سبزیت باریکه؟ – بله، دالون تاریکه؟ – بله، سبزیت گل داره؟ – بله، درد دل داره؟ – بله، ابروم رو دیدی؟ – بله، خوب پسندیدی؟ – بله، وسمه خریدی ؟ – بله ، به ریشت خندیدی ؟ – بله ، ترتیزک داری ؟ – بله ، پاچه خیزک داری؟ – بله.
همراه کردن رقص با تصنیف که ” دکلامه” می شود و انتخاب ” پرسوناژ” معینی از عامه ی مردم در فولکلور ما امر رایجی است.
ترانه های زیر که ما بخشی از آن را ذکر می کنیم، گویا برای رقص هایی است که با مضمون معین و ژست هایی که کار دارنده مشاغل را نشان می دهد، اجرا می شود.
� مرد غریبم زی پنبه، تازه رسیدم زی پنبه، از نجار است اره، از بناهاست ماله، از علافاست گاله، از حلاجاست پنبه – اره و ماله و گاله و پنبه- مرد غریبم زی پنبه… الخ.
� یا : عمواغلی کی خر می کشی؟ فردا
چیشو به من میدی؟ دنبشو
دنب خرتو جاروی مادر زن تو … الخ
آن بخشی از ترانه های عامیانه که ویژه ی تصنیف (به منظور خواندن با آلات موسیقی است) اغلب از تضنیف هایی کـه در دوران سلسله ی قاجـار در تهران مرسوم بوده، گرفته شده است. تعداد این تصنیف ها زیاد است. چند نمونه ذکر می کنیم:
ترانه ی معروفی که هنوز در مجالس عروسی خوانده می شود:
� بیا برویم از این ولایت من و تو، تو دست مرا بگیر و من دامن تو – ای یار مبارک بادا � ایشالا مبارک بادا ! قربان بروم روشت مرغابی را (٩) ، آن حوض بلور و گردش ماهی را، این حیاط و اون حیاط، بپاشین نقل و نبات، به سر عروس و داماد، پنچ دری رو به قبله، شروشر آبش میاد، عروس ما بچه ساله، سر شب خوابش میاد، کوچه تنگه؟ بله. عروس بلنده؟ بله. دست به زلفاش نزنین، مرواوری بنده، بله. گل دراومد از حموم، سنبل دراومد از حموم، شاه دوماد رو بگین، عروس دراومد ازحموم. عروسه شاهانه، ایشالا مبارکش باد! عیش بزرگانه، ایشالا مبارکش باد!
� تصنیف دیگر: دختر شیرازی دختر شیرازی، ابروتو به ما بنما تا بشم راضی، ابرومو میخای چه کنی ای بی حیا پسر، کمون به بازار ندیدی اینم مثل اونه ولیکن نرخش گرونه،
(در بندهای بعد به جای ابرو اعضای دیگر مانند ” چشما”، ” سینه” مطرح است و به بادام و لیمو تشبیه می گردد و بقیه الفاظ ثابت می ماند.)
� تصنیف دیگر: رفتم بازار زرگرا (رزگرها)، دیدم خانم چادرسرا (الف زائد است برای قافیه)، گفتم: خانم خونت کجاس، گفت: خونمون خیابونه، پشت خونمون آب روونه، به وقت بیا که وقت باشه (که وخ باشه)، آفتاب سر درخت باشه (درخ باشه)، بچه ام توی مطبخ باشه.
� تصنیف معروف دیگر: سر دست یارم مخمل آبی – جونم، عقلت و نده به آدم بابی – جونم، سر دست یارم مخمل طوسی � جونم، مالت و نده به آدم روسی � جونم، سر دست یارم مخمل کاشی – جونم، عقلت و نده به آدم ناشی – جونم، سر شو شد (شو: شب)، نصفه شو شد، وقت خو شد (خو: خواب)، دلم ئو شد (ئو: آب) نیومد یارم، گل بی خارم، تاج قاجارم.
چون آن که گفتیم تعداد این تصنیف ها زیاد است و تفاوت اساسی آن ها با تصنیف های بعدی که شیدا و عارف برجسته ترین نماینده ی آن بودند، در خصلت قوی فولکلوریک آن است. این تصنیف ها با صمیمیت خودمانی بیش تری از تصنیف های ادبی دوران بعد که مطالب را در عبارات مدمغ تر و احساسات را در چارچوب یکنواخت تر بیان می داشتند، رنگ زمان و روان را منعکس می کنند.
ما در این جا به بررسی طبقه بندی شده ی ترانه ها خاتمه می دهیم. این طبقه بندی البته ناتمام است، زیرا بسیاری نکات دیگر در ترانه های عامیانه منعکس است که در این طبقه بندی نمی گنجیده است. برای بسیاری از حوادث روزمره ، پدیده های طبیعی و اجتماعی روزمره، ترانه ی کوچکی هست که ورد آسا خوانده می شد. مثلن:
� برای موقعی که هوا سرد است: یخ کردم و یخ کردم، گربه رو تو مطبخ کردم، گربه زن عموم شد، دمپختکا تموم شد.
� برای تمام کردن کاری: تموم شد کار پوستین، فقط مونده سر آستین، ننه م رفته عروسی.
� در آرزوی دمیدن خورشید: خورشید خانم آفتاب کن، یک مشت برنج تو آب کن (یه مش)، ما بچه های گرگیم، از سرمایی بمردیم.
� هنگام آمدن باران: بارون میاد غلغله چی، تو جیب بابام پر نخودچی (نخوچی)، بارون میاد ریزه ریزه، تو جیب بابام پر فیروزه.
� برای عبور عروس: عروس میبرن کوچه به کوچه، براش میپزن آش آلوچه.
� ترانه های کودکان دبستان: یک، دو، سه، زنگ مدرسه، چار، پنچ، شش، ناظم بیا پیش، (نخودچی کیشمیش)، هفت، هشت، نه، یک قدم جلو!
و نیز: عدسی فردا مرخصی. فیتیله ! فردا تعطیله. لوبیا ! فردا زود بیا !
� در استهزای حاجی آقا : حاجی آقا زن گرفته، خرجیش و از من گرفته، حاج آقا موش گرفته، عبارو به دوش گرفته.
� در وصف ماست: عجب ماس، عجب ماس، کل عباس، دومن نون و یه من ماس، از این ماس کل عباس، چشَم دید و دلم خواس.
� به هنگام بازی برای خاموش شدن (دم فروبستن): الله و هُپ، سنگ ترب، پشگل بز، بخور و بلُپ ! (لپیدن گویا یعنی با لُپ ها و پرخوردن).
� در استهزای فکلی ها: آقای فکل،چه چه! ته سیگار داری چه چه !، …….
و از این قبیل فراوان است.
تمام این ترانه ها با آن که ممکن است در وهله ی اول بی بها و مبتذل و گاه رکیک به نظر رسند، از جهات اشکال وزن، اشکال قافیه، جسارت مضمون و ویژگی های لفظ بسیار جالب و قابل بررسی هستند. شعر فارسی می تواند از این ها در موارد یاد شده الهام گیرد و خود را غنی تر کند.
به ترانه های عامیانه باید ” کوچه باغی” را نیز افزود. کوچه باغی غزل وارهای عامیانه برای خواندن در پرده های دستگاه های موسیقی ایرانی است.
این اشعار یا ساخته خود مردم یا مسخ شده ی اشعار ادبی است که رنگ عامیانه به خود گرفته است. تعداد آن ها نیز زیاد است و با آن که از جهت آن که وزن عروضی در این جا مراعات می شود، آن را باید از مقولۀ ” اوسانه” خارج کرد. برای داشتن تصوری از آن ها، چند نمونه ذکر می کنیم:
� شب عید است و یار از من چغندر پخته میخواهد
خیالش می رسد من گنج قارون زیر سر دارم
� شبی رفتم به گل چیدن ، گرفت از دامنم خاری
صدا از باغبون اومد که این دزد است و نگذارین
� پیرهن از برگ گل، از بهرِ یارم دوختم
پیرهن خش خش نکن شاید که بیدارش کنی
بلبل آوازه خوان آوازه می خواند به باغ
بلبلا کم خوان که می ترسم که بیدارش کنی.
چگونه بود فلور بانو؟
باقلا قاتوق بی مرغانه هفتا الاغ تی مهمانه !!!
حالا به افتخار کاکو مجتبی لوطی خوش مشرب و بامرام دیار فارس
کشکله شيرازی حيرونت بيمه
ز عشق تونه ديوونه بيمه
هفت سال چی يه روز د دومت گشتم
نه رنگت ديم نه طومت چشتم
هرگز نچيمه گلی د او باغت
سوزه بالا برز موردم د داغت
کشکله شيرازی کشکله مردم
سوختم و برشتم هيچ دت نحردم
حيف ايی دختر جاش د گلاله
گيسش کليله دنون مرواره
کشکله شيرازی کشکله مردم
سوختم برشتم هيچ دت نحردم
بزن و بکش نترس د جونی
خدا بکشت و داغ خويی
دنو طلائی ها دنوم دمت
وقته بميرم سی خم و چمت
دختره تو چته رنگت پره سه
مر د جنگ ديروو جومت دره سه
غصه نوحوری جومه سيت سونم
سيقه سرت بام دردت و جونم
کشکله شيرازيکه ها کجا رويی
مر درد دلتکه سی مه بويی
دمکت بار بنه نوم دمم
بشکم ساکت بو دل پر خمم
پر دلم تش کردی وری نسوزی
هم ماهی هم اوفتو هو زل روزی
کشکله شيرازيکه جوونم دو تيات
حنا بسوونم که بيری د ميات
دم قوطی عطار حکيمان پيش
گردی دور دم روح بدن کيش
ده سر کوه کلا تا هشتاپلی
دوآر کشيم مينه داريا بلی
دختر کوچولوی شيرازی حيرونت شدم
از عشق توست که ديوونه شدم
هفت سال مثل يک روز دنبالت گشتم
نه رنگتو ديدم و نه طعمت رو چشيدم
هرگز گلی نچيدم از اون باغت
سبزه بلند قامت مردم از دوری داغت
دخترک شيرازی دختر کوچولوی مردم
سوختم و برشته شدم هيچی ازتو نخوردم
حيف اين دختر که جاش تو رودخونه است
گيسوانش فر و دندان هایش مرواريد است
دخترک شيرازی دختر کوچولوی مردم
سوختم و برشته شدم هيچی از تو نخوردم
بزن و بکش نترس از جونی
خدا بکشه تورو به داغ خوبی
دندان طلائی در دهان توست
الانه که بميرم برای پيچ و تابت
دختر تو چته رنگت پريده
مگر در جنگ ديروز جامه ات دريده
غصه نخوری پيرهن برات می خرم
قربون سرت شم دردت بجونم
دختر شيرازی کجا می خوای (نميگذارم)بری
مگه اينکه درد دلتو برام بگی
لبت رو بگذار روی لبم
شايد ساکت بشه دل پر غمم
گوشه قلبم سوخت پاشو تا نسوزی
هم ماهی هم آفتابی هم ستاره سحری
دختر شيرازی جونم فدای چشات
حنا بخرم بزنی به موهات
شايد توی جعبه عطاری حکمای قديم بودی
گردی دور لبت بيرون ميکنه روح را از بدن
از قله کوه کلا تا کوه هشتاد پهلو
خانه ام را بين درختان بلوط (این طرف و آن طرف)کشیده وبرپا کردم
اصطلاحات لری بکار رفته در ترانه کشکله شيرازی
گلال = رودخانه
کليله(Kelila) = موهای فردار و مجعد
سیقه سرت بام = قربون سرت برم
بشکم (Bashkem) = شايد
زل روز = زل (zell) نا م ستاره است بزرگ که قبل از سپیده دم بیرون می آید ،ستاره سحر
کو کلا (Ko Kela) = نام کوهی واقع در منطقه جنوب شرقی لرستان .
هشتا پلی (Hashta Pali) = هشتاد پهلو نام کوهی در منطقه مرکزی لرستان.
دوآر (Duar)= سیاه چادر ، خانه و کاشانه
از ترانه هاي محلي و عاميانه شيراز :
عجب آب و هوايي داره شيراز
پسين دلگشايي داره شيراز
پسين ((دلگشا)) و صبح ((سعدي))
عجب شاه چراغي داره شيراز
***
كبوتر ميكني پرواز پرواز
از اينكه يكسره تا شهر شيراز
بگو با دلبر افسونگر من
كه از بهر جدايي چاره اي ساز
دوتا كفتر بوديم هر دو خوش آواز
شبا در لونه و روزا به پرواز
الهي خير نبينه مرد صياد
كه او ، تا مرا برده بشيراز
***
نه فكر دنيا ميكنه
نه فكر عقبي ميكنه
هرچي كه پيدا ميكنه
خرج اتينا ميكنه
***
كسي كه نداشت چراغ شو
كسي كه نداشت نون شو
حالا رسيده به رختخو
مي خواي بي تور نزنه به او
هي بكنه ايطور،اوطور
***
به هَوُي بالُي بلندت
به هَوُي مووي كمندت
به هَوُي چشموي قشنگت
به هَوُي لب مثل قندت
مو چطور خو كُنم امشو ؟
مو چطور خو كنم امشو ؟
***
اگه بختم به من دمساز باشه
در دولت به رويم باز باشه
برم شيراز و دلداري بگيرم
كه شهر عاشقي شيراز باشه
درویش خان
ای غارت گر دل و جان
ای توتیای دیده عاشقان
این اشعار را برای کاکو مجتبی بفرست
متن ترانه بالا برز
.. دیدم یاد همه بودیم بجز حالو هومان و دکتر ناصرالحکما .
اینهم اشعار عشقولانه از دیار بلوط های قطع شده و سد های افراشته بجای سد ها
دختران بلند قد و خوش قد وقامت را در لرستان اصطلاحا ” بالا برز ” می نامند.در عین حال برخی خانواده ها نیز نام دخترشان را بالا برز می گذارند.ترانه بالا برز در لرستان در مقام “سه پا” اجرا می شود و متن آن به شرح ذیل است:
متن لری ترانه بالا برز
ترجمه
اره بالا برز شاه بالا برزان
هر صو هاینه هول هلهله و لرزان
اره حال چتر کول سایت سنگینه
مل چی قله بط کموتر سینه
کاشکی گلونی دور ملت بام
سیقه قشنگی آهو دلت بام
حیرون شقه پا و کوشت بام
او زرده خنه د حوشت بام
تیر بچو ا چم گلاره بدبو
کی دیه همسا و همسا نچو
اگر مه مردم بیگانه تا خویش
دس دوس بگرن گونا نکی ریش
هلهله و بان یال و یاقوته
طلا اره مل نقره اره کوته
یا همسا بیام یا مه ری ورت
یا گلی بیام و قه سرونت
ار نسینته چای له دسم
اسکه بسینه بزرگ کل کسم
خوشال و مهتا وخوش و حالتو
سوزه بالا برز ها د مالتو
اره بالا برز شاه بالا برزان
هر صو ها ینه هول هلهله و لرزان
سرون قاو قاو آویی یه رنگه
چویلت پر سرومه اسفنگه
دیته بیچ کله ری نخته نخته
تو آگر و دس مه دمین سخته
ای بلند بالا ای شاه خوش قامتان
هر صبح در فکر هلهله و لرزانیدن خودی
ای خاله مو چتری کوتاه که سایه ات سنگینه
گردنت مثله مرغابی و سینه ات چون کبوتره
ای کاش دستمال دور گردنت بشم
فدای زیبائی دل آهو وشت بشم
حیران صدای پای کفشهایت بشم
آن لبخندی که جلوی خونه ات بمن زدی
تیر بچشمی خورد که چشمانش بد باشد
کی دیده که همسایه سراغ همسایه نره
اگر من مردم .از بیگانه تا آشنا
دست یارم را بگیرید تا گونه اش را زخم نکند
یال و یاقوت را به سر وسینه آویخته ای
طلا هم بگردنته پس نقره برای کجاست
کاش یا همسایه ات بودم یا می امدم کنارت
یا گلی بر گوشه سربندت بودم
اگر چای آن وقت از دستم نگرفتی
الان بگیر ای بزرگ و همه کسم
خوشا به حال شما که
سبزه بالا بلند در منزلتان است
ای بالا بلند ای شاه زیبا قامتان
هر صبح در فکر هلهله و لرزشی
سربندت رنگارنگ و یک دست آبی است
چشمات پر از سرمه اسفنگی است
دختر کوچولو که صورت نقطه نقطه داری
تو آتش در دست و من از درون سوخته ام
واقعاً دل خجسته ای داری اشکار جان!
در مناظرهها آقای احمدی نژاد گفت که شکر را وارد میکنیم و تولید کننده داخلی باید کیفیتش را بالا و قیمتش را پایین ببرد و رقابت کند و مردم نباید هزینه اضافی بدهند (نقل مضمون) حتمن برای اینکه مردم شکر را کیلویی ۲۰۰ تومان گرانتر نخرند، اما سوال اینجاست که این دیدگاه باز لیبرالی را چرا درمورد بازار خودرو به کار نمیگیرید؟
ای بابا، آشکار عزیز
شما که تمام منبعت رو اینجا نوشتی و داد درویش گرامی رو هم در آوردی!
ولی از حق نگذرم خوندن بعضیهاش خیلی برام خاطره انگیز بود.
حالا این شعر در خواستی ِمن، تو اون منبع دردست شما بطور مشروح نوشته شده بود و شما خلاصه نوشتی یا اینکه همین چهار خط رو نوشته بود؟
.
.
آقای درویش، تنها خصلتی که به شما نمیاد اینه که ازتون بترسن. مثل آقای خاتمی مثل مغ های سرشار از آرامش باطنی!
اما خوب خوانندگان مطالب شما هم حقی دارن که شما این حق رو براشون ایجاد کردین، حق خوندن مطالب مرتبط با موضوع اصلی و پاسخ شنیدن!ببخشید
درویش خان ای آرمش دل جان این دل خجسته یعنی چه ؟
فلور بانو اگر تنها یک بار به این درویش شوریده دل نگاه کنید ، اگر به آن دندان های مروارید گون که در لثه ای چون مرجان سرخ جای گرفته اند بنگرید ، اگر آن شمیم مشک فامی که از ریش عنبرین بوی درویش را به دل و جان استشمام نمائید …… بگذریم فلور بانو
سلام
بادیدن موضوع وخواندنش ..حسابی ناراحت شدم..چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
…این درددل همه..است.با خواندن کامنتهای بقیه هم دیدم همه درست می گویند..وباز بیشتر ..ناراحت…کشور گل وبلبل..و این چنین…
ولی دیدن نوشته های اشکار خان….وچنین فرهنگ گسترده ای …لبخند به روی لبانم جاری شد
آفرین به شما با این همه …اطلاعات..آشکار خان
به قول درویش عریز….عجب دل خجسته ای دارید…..:))))
مرسی ….عالی بود
به فرشته:
موافقم … تنها نکته امیدوارکننده این پست، کامنت های آدمی با دلی خجسته به نام کوشان مهران، معروف به اشکار است!
.
.
به اشکار:
من مانده ام چرا هیچگاه از آرایش بی نظیر موهای سرم تعریف نمی کنی رفیق؟
.
.
به فلورا:
مهم ترین حقی که اینجا همه دارند، این است که با فراغ بال خودشون باشند … خود ِ خودشون …
.
.
به محمد تقی:
پرسش خوبی است، کاش رحیم مشایی پاسخش را می داد!!
.
.
درود …
پس از خواندن کامنت های آقای اشکار کلی هوایمان عوض شد به ذهنم خطور کرد یحتمل شاعران این ترانه ها هم توی چالش افتادن و افسردگی بقیه روتاب نیاورده اند خواستند دلی شاد کنند
دست مریزاد
ممنون از اشکار که هوای همسایه را عوض کرد …
دکتر جان ما نمیتونیم وارد شیم
داریم از دس میریم هممون
نه نمیرین! خیالت راحت …
http://www.asriran.com/fa/news/138964
آفتاب آمد دلیل آفتاب …
ممنون نیما جان.