دو تصویری را که میبینید، دو پازل فراموش شده از روزگار امروز مردم حلب در سوریه را نشان میدهد که شگفتی برانگیز است! نیست؟ آنقدر که فکر میکنم دریغ است در آن تأمل نکنیم و دیدگاههای خویش را در موردش به اشتراک ننهیم. بهانهای که سبب آفرینش نوشتار پیش رو شده است …
همهی خبرهایی که از سوریه امروز، به ویژه مناطق جنگزدهای چون حلب میرسد، حاکی از غم و ترس و ویرانی و خون و اشک و … است. نگارنده به یاد دارد چند سال پیش، وقتی همکارش، آقای دکتر حسن روحیپور از شرکت در یک اجلاس بینالمللی مربوط به کنوانسیون جهانی مقابله با بیابانزایی -UNCCD- در شهر حلب برگشته بود، از نظم، زیبایی، هوای پاک، چیدمان مبلمان شهری و اصالت این سکونتگاه تاریخی سرزمین شام با چه شور و شوقی سخن میگفت. امروز امّا به دشواری بتوان باور کرد تصاویر منتشر شده از حلب، حکایت از همان عروس زیبای دیروز در بین سواحل مدیترانهی خاوری و کرانههای باختری سرشاخهی پرآب رودخانهی فرات دارد.
با این وجود، اخیراً خبرگزاری رویتر، دو عکس از این شهر جنگزده منتشر کرده است که حاوی یک حقیقت شگفتانگیز است!
عکاس تصویر نخست حمید خطیب است که آب تنی کردن کودکان سوری را در یک چالهی خیابانی در محله الشعار حلب نشان میدهد؛ جایی که احتمالاً در اثر برخورد یک خمپاره، لولهی آب ترکیده و چنین منظرهای را آفریده و کودکان هم در گرمای تابستان و بدون وجود استخر، این چالش و تهدید را به یک فرصت بدل ساختهاند!
عکاس تصویر دوم هم مظفر سلمان است که ساختمانی نیمه ویران را در منطقه جبل در حلب به تصویر کشیده که یک دوچرخهی بچگانه بر روی دیواری که پر از آثار اصابت گلوله و خمپاره است، تقریباً سالم آویزان است و جالبتر، دیشهای ماهوارهای متعدد بر پشت بام این منزل است که برخی از آنها هنوز پای کار هستند! نه؟
نظر شما چیست؟ چرا آن کودکان سوری، لذت لحظهای آبتنی کردن در میان نفیر گلوله و خون را همچنان ترجیح میدهند به رفتن در پناهگاهی امن؟ و چرا صاحبان آن خانهی آسیب دیده از صدها گلوله و خمپاره، هنوز میخواهند بدانند که در دنیا چه خبر است؟!
من که یاد ضربالمثلی اسپانیایی افتادم که میگوید:
اگر خانهات آتش گرفت، خود را با آن گرم کن!
شما چطور؟ راستی چگونه میتوان بالاتر از ابرها را همواره دید و پند شادروان فریدون مشیری را عینیت بخشید …
یه خورده دل می خواد که وسعتش بیشتر از اتفاقات اطرافت باشه , فکر میکنم البته
و اینکه این رو من هم باید یاد بگیرم که اگر راهی برای خلاصی از شرایط موجود نیست میشه با اون کنار اومد
اینکه ادمی همیشه می تونه یک قدم جلوتر از سختی ها باشه به شرطی که تحملش رو داشته باشه
سلام بر آقای درویش
مطلبی را در وبلاگ انجمن مجازی سیاره سبز درج کرده ام که به نظرم آمد شاید برایتان مفید و جالب باشد
در ضمن انجمن مجازی سیاره سبز آمادگی خود را جهت هرگونه همکاری با شما در زمینه محیط زیست اعلام میدارد
با تشکر
موفق باشید
اين مطلب را خيلي دوست دارم .
ا زآن زمان كه خواندمش ذهنم مشغول آن است .
( اين كامنت يك معناي مستتر هم داشت ! من هنوز هم كامنت اولم !) 😀
درود
همان وضعیتی که خود ما در زمان جنگ داشتیم!!!!!!!!!
بیا به حال بشرهای های گریه كنیم
كه با برادر خود هم نمی تواند زیست
چنین خجسته وجودی ، كجا تواند ماند ؟
چنین گسسته عنانی كجا تواند رفت ؟
صدای غرش تیری دهد جواب مرا :
– به كوه خواهد زد !
به غار خواهد رفت
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد .
ف.مشیری
با سلام و احترام
لطفا به وبلاگ اینجانب نیز سَری بزنید
شاید برای شما که فعال محیط زیست هستید جالب باشد
با سپاس
محمد هاشم پناه
سلام جناب درویش
من دوست دارم برای دفاع از محیط زیست کشورم اقدام کنم.چطور می تونم فعالیت عملی داشته باشم.
دلم نمی خواد آدمی باشم که فقط نشسته و حرص می خوره و فقط ناله می کنه از اینکه محیط زیست داره نابود میشه.میخوام عملا اقدام کنم.
چطور می تونم؟از کجا شروع کنم؟
با تشکر
با سلام و احترام
بی اندازه از تارنمای شما لذت بردم
من دارم یه ایتم میسازم درباره محیط زیست برای جشنواره جوانه ی رادیو جوان
میخواستم از مطالب زیبای شما با اجازه ی شما در اون استفاده کنم.ایمیل هم زدم که بی جواب ماند.
با تشکر
سلام جناب درویش
لطفا ازتالاب گندمان هم دفاع کنید بزرگترین وبهترین تالاب زیست محیطی ایران درمعرض خطرآتش سوزی خشکسالی …..قرارمیگیردوهیچ مسوولی حق این نعمت الهی راادانمیکند
یادم نمی رود روزهایی را که هر روز همکلاسی ها و یا هم دوره ای هایمان تشییع جنازه می شدند و نمیدانم چه شده است انسان را که وقتی برای وجود هم نوعش تلاشی نمیکند و چه بسا که چاله در سر راه او حفر میکند .ما انتظار داریم برای طبیعت دل بسوزاند و آن را تخریب نکند