براي ريحانه‌هاي معصوم و پاك‌نهاد سرزمين مادري

اين دستهاي چروكيده و خشك‌شده نبايد دستهاي ريحانه باشد! دختربچه‌اي كه فقط شش سال دارد …

      در هنگامه‌ي اعتلاي خورشيدي، در موسم پراكنش عطر سنبل‌ها و بهارنارنج‌ها و در جشن رويش دوباره‌ي جوانه‌ها و لبخند سپيد شكوفه‌هاي بادام و سيب، ايرانيان در هر جاي اين كره‌ي خاكي كه باشند، دوباره برمي‌خيزند، خاك كهنگي مي‌زدايند، تن‌پوش نو بر تن مي‌كنند و با سمنو و سنجد و سيب و … سبزه به استقبال اين ديرينه‌ترين، واقعي‌ترين و طبيعي‌ترين جشن زمين مي‌روند؛ جشني كه هيچ قدرتي، هيچ ايدئولوژي‌اي و هيچ مصلحتي تاكنون نتوانسته دربرابرش قدعلم كند و اين آيين را به حاشيه راند.

ريحانه

بياييم تعارف را كنار بگذاريم و براي لحظاتي كوتاه هم كه شده حقيقت را ببينيم. به راستي در بين تمام آيين‌هاي متعددي كه در طول سال و به ضرب حضور در برگ‌هاي تقويم رسمي، پاس داشته مي‌شوند، كداميك مي‌توانند با نوروز، چهارشنبه‌سوري و سيزده‌بدر برابري كنند؟! مگر جز اين است كه مفهوم جشن ملي و نكوداشت خودجوش را فقط و فقط در هنگامه‌ي بهار است كه مي‌بينيم و درك مي‌كنيم؟

ريحانه

قدر اين موهبت را بدانيم، اين‌ها يگانه و شايد تنها زنجيرهاي مستحكمي باشند كه هويت ايراني را، فارغ از هر قوميت و زبان و مذهبي كه دارد، قوام و دوام مي‌بخشد. اين‌ها قوي‌ترين پادزهرهايي است كه در طول همه‌ي سده‌هاي پرشمار گذشته، اين بوم و بر مقدس را از گزند شوكران افراط‌گرايي و تجزيه‌طلبي مصون داشته است.
قدر اين ستاره‌هاي درخشنده‌ي فرهنگي را بدانيم و سهواً يا عمداً كاري نكنيم تا پيوندهاي ايرانيت ما سست شود.

دختري جوان از اهالي فارسان بختياري - شهريور ۱۳۸۶دوستان ريحانهسيماي زندگي ييلاقي در دامنه‌هاي زردكوه

    و امّا بعد …
    سال 1386 هم به پايان رسيد؛ سالي كه در شش‌ماهه‌ي نخستش، اغلب نقاط ايران، طعم يك ترسالي دلچسب را چشيدند و پس از سال‌ها، بيشتر آبخوان‌ها و تالاب‌هاي ما با صداي آب و رطوبت زندگي‌سازش آشتي كردند … و البته در شش‌ماهه‌ي پاياني‌اش به جز ديار سيستان و بلوچستان و تاحدودي، برخي از نواحي مركزي، بيشتر مناطق كشور، به رغم تحمل بي‌سابقه‌ترين سرما و برودت قرن، از ريزش‌هاي آسماني درخوري بهره‌مند نشدند.
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، زخم‌هاي طبيعت وطن، نه‌تنها التيامي نيافت، بلكه در اغلب حوزه‌ها بر وخامت و جراحتش افزوده شد؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، شاهد مرگ خاموش و غم‌انگيز هشت‌هزار درخت پانصد‌ساله در تنگه‌ي بلاغي بوديم؛ شاهد خشكيدگي طشك و بختگان و مرگ چندين هزار فلامينگو؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، به نخستين كشور تخريب‌كننده‌ي خاك در جهان ارتقاء يافتيم و به قول ناصر كرمي عزيز، به اندازه‌ي حجم آن سه جزيزه خاك بر باد داديم؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، يكي از فرزندان فرهيخته‌ي خود – دكتر هرمز اسدي – را از دست داديم؛ دانشمند عاشقي كه شايد تا سال‌ها نتوان جايگزيني برايش يافت؛
در هزار و سيصد و هشتاد و شش، درياچه‌ي اروميه را در كمترين سطح و حجم خود تجربه كرديم و در همان حال براي افتتاح پل معروفش سر و دست شكستيم. همان گونه كه براي ويراني جنگل زيباي ابر به بهانه احداث جاده و مجوز برپايي كارخانه پتروشيمي در ميانكاله هم چنين كرديم و در برابر ويراني عرصه‌هاي طبيعي و ايستگاه‌هاي پژوهش منابع طبيعي خويش در زردكوه بختياري، كام‌فيروز فارس و مارگون ياسوج هم سكوت كرديم و خاموش مانديم.
و البته همه‌ي خبرها هم بد نبود، اينكه هنوز مديراني وجود دارند كه حتا در برابر فرمان وزير و استاندار مي‌ايستند تا طبيعت را حفظ كنند، آنگونه كه در ماجراي جنگل لاكان گيلان و تايباد خراسان رخ داد، جاي اميدواري فراوان دارد؛ اينكه سرانجام يك كانديدا براي نمايندگي مجلس اعلام موجوديت كرد، آن هم فقط با شعار حفظ محيط زيست (هر چند رأي نياورد)؛ اينكه كماكان بر شمار وبلاگ‌هاي سبز در دنياي وبلاگستان افزوده مي‌شود و به همت مهدي اشراقي عزيز، اين جمع سبز از هويتي ممتاز نيز برخوردار شده و حتا اجتماعاتي را در سطح تهران و شهرستان‌ها برپاكردند و اينكه فعاليت قلم‌به دستان سبز در عرصه مطبوعات كشور نيز از چنان اعتنايي برخوردار مي‌شود كه مورد تشويق و تقدير قرار مي‌گيرند، جاي اميدواري فراوان دارد و بخصوص بايد از حضور صفحات سبز در روزنامه‌هاي جام‌جم، اعتماد، اعتماد ملي، تهران امروز، كارگزاران، همشهري و نيز خبرگزاري ايسنا و فارس ياد كرد كه به ويژه در روزنامه همشهري، به همت اسدالله افلاكي و ناصر كرمي عزيز، همچنان بيشترين حجم از صفحات ثابت به محيط زيست اختصاص دارد؛ روزنامه‌اي كه كماكان عنوان سبزترين روزنامه‌ي كشور را مي‌تواند براي نزديك به دو دهه فعاليت، از آن خويش سازد. در همين جا نيز، موفقيت برون‌مرزي اخير اسدالله افلاكي عزيز را به او و روزنامه همشهري تبريك مي‌گويم.

يك زمين فوتبال استثنايي در دامنه زردكوه بختياري - شهريور ۸۶

     و امّا بعدتر …
     در آخرين روزهاي تابستان سال 86 مهمان مردم خونگرم و صميمي زردكوه بختياري بودم و در ديار امام‌زاده سر آقا سيد، آبشار عليخان و غار يخي (از توابع شهرستان فارسان)، دختركاني را ديدم كه با فروش گونه‌هاي دارويي و خوش‌عطر دامنه‌هاي زردكوه روزگار مي‌گذراندند … دستان ريحانه را ببينيد تا دريابيد كه روزگار سرزمين مادري‌مان، حتا در پرآب ترين و زيباترين و بهشتي‌ترين مناطقش، روزگار چندان مناسبي نيست.

بند رخت در دامنه‌هاي زردكوه!

      بياييم در آستانه‌ي نوروز 1387 با خود پيمان بنديم كه براي كودكان پاك‌نهاد اين سرزمين و براي آفرينش لبخند بر صورت معصوم و زيباي‌شان هرچه در توان داريم، به كار بنديم.

اهالي غار يخيسيماي زندگي ييلاقي در دامنه‌هاي زردكوه- كليك كنيد


    اي ايران من! در واپسين ساعات از سال 1386 خورشيدي، از پروردگار مهربان مي‌خواهم تا روزگاراني آبي، طبيعتي شاداب، رودخانه‌هايي پرآب و مردماني پويا، كوشنده، هنجارشكن و جمودناپذير ارزاني‌ات دارد كه بي‌شك سزاوارش هستي.

 نوروزتان پيروز باد …

    سالي به دور از غم و درد و رنج براي همه‌ي هموطنان عزيزم آرزو دارم.

15 فکر می‌کنند “براي ريحانه‌هاي معصوم و پاك‌نهاد سرزمين مادري

  1. سعید

    سلام و دورود فراوان به مهندس محمد درویش عزیز عاشق واقعی سرزمین ایران
    فرارسیدن سال نو ، بهار زیبا و عید نوروز را خدمت جنابعالی تبریک عرض می نمایم.

  2. حمیدرضاوجدانی

    درویش عزیز باسلام و به امید فعالیت های هرچه بیشتر و بازهم مفید و مفیدتر شما در محیط وب در راه آزادی، عدالت ، صلح و حفظ محیط زیست و امید سالی خوب و همراه موفقیت هرچه روزافزون تر برای شما و خانواده محترم هزاران تبریک و شادباش را در آشتانه سال 1387 تقدیم شمامی کنم
    ارادتمند – حمیدرضاوجدانی

    بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
    شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
    آسمان آبی و ابر سپيد
    برگهای سبز بيد
    عطر نرگس، رقص باد
    نغمه شوق پرستوهای شاد
    خلوت گرم کبوترهای مست
    نرم نرمک می رسد اينک بهار
    خوش به حال روزگار
    خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
    خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
    خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز
    خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز
    خوش به حال جام لبريز از شراب
    خوش به حال آفتاب
    ای دل من گرچه در اين روزگار
    جامه رنگين نمی‌ پوشی بکام
    باده رنگين نمی ‌بينی به جام
    نقل و سبزه در ميان سفره نيست
    جامت از آن می که می ‌بايد تهی است
    ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
    ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
    ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
    گر نکوبی شيشه غم را به سنگ
    هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ «از : فریدون مشیری»

  3. amir hossein

    سلام برای حمایت از شما به لیست وبلاگ های من اضافه شدین .

    اگر امکان بود خوشحال میشم خودمو در بین دوستانتون ببینم .

    ممنون از نوشته روشنتون

  4. مهشید

    با درود فراوان .نوروز همیششششششششه بیروزتان فرخنده باد . من ایت مطلب شما را از روی سایت صبحانه خواندم به همین دلیل ادرس وبلاگ شما را نتوانستم داشته باشم که همیشه انرا دنبال کنم از شما تمنا دارم ادرس وبلاگ خودتان را به من ایمیل کنید اگر این کاررا انجام دهید بی نهایت از شما سباسگزار خواهم شدم .در ضمن قلبم از دیدن دستان ستم دیده این فرشته ایرانی درد گرفت چه کسانی حق این ریحانه و ریحانه های دیگر خورده اند دوست داشتم میتوانستم دستان نا باک انها را هم می دیدم دستان بلیدی که سبب ساز بیر شدن دستان کودک شش ساله معصوم شده اند مگر ما انقلاب نکردیم که ریحانه ها هم به حق مسلم خود برسند چه شد که امروز ما شاهد دستان ظلم زده این کودکان شش ساله هستیم شرم بر ضایع کنندگان حق محرومان و به خصوص کودکان ایران باد .

  5. علی

    لعنت بر حکومت … باعث و بانی تمام بدبختی های ملت ایران، ننگ بر مزدوران حکومت …، مرگ بر …، زنده باد آزادی

  6. مهشید

    با درود فراوان از شما بی نهایت سباسگزار هستم که ادرس خودتان را برای من فرستادید از این به بعد انرا دنبال خواهم کرد انرا در لیست مجبوبترین های خود جا دادم ولی متاسفانه هر انچه را که شما لطف کرده بودید برای من نوشته بودید متاسفانه برای من قابل خواندن نبود با یک خط عجیب غریب یود که من قبلا هم انرا از دوستان گرفته ام من باید رایانه خود را برای در یافت ایمیل هم تنظیم کنم الان فقط میتوانم فارسی بنویسم .خیلی حالم گرفته شد که نتوانست بیام شما عزیز را بخوانم ولی همینکه ادرستان را دارم بازم خدا را شکر میکنم برایتان ارزوی سلامتی و موفقیت دارم تا همواره صدای محرمان و ستم دیدگان در کشور عزیزمان باشید .خدا نیروی بیشتری بشما بدهد . مهشید.

  7. ملیکا

    منهم سالي نو پر از شادي و سبزي! براي همه كودكان و بزرگان اين سرزمين آرزومندم! گرچه دانستن آغاز همه چيز است و اكنون كه شما ودوستانتان در دانستن ارزش اين سبزي ،كمر همت بسته ايد! مي توانيم به باقيمانده سبزيهاي بيشتري اميد ببنديم!پايدار باشيد!

  8. رضا

    خدایا تو خودت میدانی که چه کسی خوب است چه کسی بد . خودت همه کار هارو درست کن
    همه ما ایرانی ها از دست مردان و زنان نامرد خسته شده ایم …. آخه چرا

    باید ایران؟؟؟؟؟

  9. مرد خاکی

    ریحانه…..
    اسم او لطافت را به یاد میارد ولی زمانه دستهای او را چه کرده است….

  10. ارشام

    اه چه زود اشک هایم سرازیر می شود گریه ام می گیرد و دوست دارم هرچه در توان دارم نثار دستان سرما زده ریحانه ها کنم. ولی همه ما فراموش می کنیم و دیگران هم یا نمی بینند یا کاری نمی کنند.

  11. بازتاب: دل نوشته ها » چه بد شد که اروند غم را نمی‌داند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *