درختاني كه از دشواريهاي سرزمين مادري در خوزستان حكايتها دارد …
در آغازين روزهاي آخرين هفتهي بهار ۸۷ (۲۵ الي ۲۷ خردادماه ۸۷)، چند روزي را به بهانهي شركت در آيينهاي بزرگداشت روز جهاني مقابله با بيابانزايي مهمان ديار زرخيز خوزستان و مردمان پاكنهاد و خونگرمش بودم.
يكي از برنامههاي اين سفر بازديد از مناطق جنگلكاريشده در غرب رودخانهي كرخه بود؛ عرصهاي ۵۰ هزارهكتاري كه به عنوان يكي از كانونهاي عمدهي فرسايش بادي و توليد رسوب شناخته شده و اينك به مدد تلاش شبانهروزي و شايان تقدير همكاران سختكوشم در اداره كل منابع طبيعي استان خوزستان (آقايان صابرپور، دانايي، محمّدعلي جعفري، البرز اسماعيلپور، شهريار بذركار، اُرشم، هويزه، روحيپور و …) به پهنهاي جنگلي و آشياني دلپذير براي پرندگان و جانداران منطقه بدل شده است.
البته به زودي از اين سفر در «مهار بيابانزايي» بيشتر خواهم نوشت … امّا تا آن زمان ميخواستم توجه خوانندگان عزيز مهار بيابانزايي را به اين تصاوير تأملبرانگيز جلب كنم؛ تصاويري كه در بيست و هفتمينروز از خردادماه ۱۳۸۷ و در اراضي شنزار جنب حميديه، مگران و منطقهي خُسرج گرفته شده و دو اصله درخت كُنار (konar) نسبتاً ديرينه را نشان ميدهد كه دليرانه در برابر شرايط دشوار محيطي و ضربات سهمناك ذرات شن دوام آورده و به استادي نمايشي غرورآميز از مقاومت و سازگاري با طبيعت را – آن هم در گرماي سوزان حميديه – به ثبت رساندهاند.
فقط كافي است به يقهي نخستين درخت و نحوهي رشد و حركت ريشههاي پيشين آن – كه اينك به تنهها و اندام هوايياش بدل شدهاند – بنگريد تا دريابيد كه نرخ فرسايش بادي و شدّت آن تا چه اندازه در اين منطقه شتابناك بوده و چه حجم عظيمي از خاك را در طول يكي دو دههي اخير جابه جا كرده و با خود به يغما برده است؛ آن هم خاكي كه براي توليد هر سانتيمتر مكعب آن ۵۰۰ سال زمان لازم است. امّا كُنار قصهي ما همچنان باقيمانده و سايهاي خنك و لذتبخش را در گرماي ۴۵ درجهاي آن روز به نگارنده و همراهانش هديه داد؛ درختي كه اين توان را داشته تا گرمايي سوزانتر و روزگاري خشكتر و غبارآلودتر از آن روز را هم تحمل كند و خم به ابرو نياورد … هر چند كه خميده قامت شود !
اين را هم بگويم كه درجهي داغي شنزارهاي اطراف منطقه چنان بود كه احساس ميكردم كف كفشهايم در حال ذوب شدن است، اتفاقي كه عملاً رخ داد! و پاشنههاي كفشم در اثر شدت حرارت زمين كاملاً از هم وارفت و جدا شد.
بياييم همه براي اين آيههاي مقاومت كلاه از سربرداريم و بار ديگر به آن فرزانهي هنرمندي (بتهون) كه بيش از يكصد سال پيش گفته بود: «براي من جان يك درخت به اندازه جان يك انسان ارزش دارد.» اداي احترام كنيم. درختاني چون كُنار منطقهي خسرج حميديه كه با حضورش در آن شرايط طاقتفرسا و پايدارياش نهتنها زيستمندان فراواني را آشيان و پناه داده است (شايد بيش از ۲۵ پرنده در لابلاي شاخههاي اين درخت لانه داشتند)، بلكه درسي بزرگ و فراموش نشدني به رهگذران كويري و مسافران گذرياي و مردمان روستاهاي عبدالخان، بيت موزان، كاظم حمد، فاي، صنديحه و … داده و ميدهد كه از كنارش عبور كرده يا خواهند كرد