ژاله فتورهچی یکی از زنان نیکاندیش و پاکنهاد عضو گرین بلاگ است که بیشک بیشتر از خیلی از ما نبض زمین را میشناسد و با ضربان زیستمندان بیپناهش آشناست … این بانوی پاکنهاد، در این وانفسای ازدحام آهن و دود و سیمان و بوق در شهر غبارگرفتهمان – تهران – هنوز دلش برای جانداران بی آزار شهر میسوزد و عمیقاً باور دارد که همه مخلوقات خدا هستند و باید که حرمت نهاده شوند …
سری به آخرین یادداشت بانو بزنید و ببینید که چگونه هستند انسانهای دریادلی که همچنان میتوانند صدای گریهی بچه گربههای شهر را بشنوند و با درد فراقشان اشک ریزند …
از خدای مهربون میخواهم که روح بلند و نگاه آسمانی و قلب مهربان ژالهی عزیز را همچنان پرفروغ و امیدوار داشته و مانند او را در سرزمین مقدس کوروش بیشتر و بیشتر نمایاند.
آقای مهندس درویش صبح به خیر. باور کن روزهاست بغض در گلویم گیر کرده و با خواندن این متن اشکهام جاری شد. کاش انسانها میفهمیدند در دل من و امثال من چی میگذره. مرسی از دلگرمی که به من دادید.
اگر اين كمترين كار را هم درويش نكند … كه خيلي بايد براي خودم متأسف باشم بانو. كار بزرگ را شما انجام مي دهيد كه حواستان به همه مخلوقات خدا هست. برايتان آرزوي سرافرازي و بهروزي بيشتر دارم و اميدوارم روزي جامعه ايران قدرمجاهدتهاي بي منت شما را بداند و تقديري سزاوارانه از ژاله فتوره چي عزيز به جا آورد … زني كه در ازدحام صداهاي گيج كننده تهران، نه تنها نواي گم شده ي بچه گربه ها را مي شنود، بلكه براي سرنوشت شان غم مي خورد و دل مي سوزاند … باور كنيد هر وقت كه گربه ها را مي بينم و با سرعت مجبور هستم از كنارشان عبور كنم تا به كارم برسم … خجالت مي كشم از امثال شما انسانهاي پاكنهاد وطن. خوشحالم كه هستيد و چراغ سبز وبلاگستان فارسي را درخشنده تر مي سازيد.
درود بر شما آقاي درويش گرامي،
جا دارد از اينكه از دوست عزيز و مهربان و فداكار و انسان واقعي ام، ژاله عزيز، سخن گفتيد تشكر كنم. راستش مثال اين انسانهاي بزرگ و سخاوتمند كه در اين دنياي تيره و تار و پر از نامهرباني و بدخواهي زندگي مي كنند از تعداد انگشتان دست هم كمتر است. من چندين بار خواستم مطلبي در مورد فداكاري هاي روزانه ژاله جان بنويسم ولي هر دفعه گفتم شايد دوستان فكر كنند من مي خوام از دوست خوبم به صورت افراطي تشكر كنم. اين خانم بزرگوار و با سواد علمي زياد، هر روز با تمام مشكلات و دردسرهاي زندگيش ، براي حمايت از حيوانات اسير در ايران تلاش هاي فراواني انجام مي دهد. ايجاد پتيشن ها، ايجاد پست هاي فراوان در face book براي آگاه كردن مردمان دنيا، گزارش از اسارتگاه هاي حيوانات و … آنوقت اين مردمان ناسپاس به جاي اينكه دست اين بزرگ بانوي سرزمين مان را صميمانه ببوسند؛ هر روز بر بغض اين بانوي ايراني اضافه مي كنند. سخن در باب اين انسان واقعي زياد است. شايد من هم اين قدرداني را از ايشان بنويسم.
درود بر شما پاسدار طبيعت ايران. به گمان من همه افرادي كه مي بينند انسانيت و دلسوزي و ايثار را بايد بكوشند تا آن را انتشار دهند. خوشحالم كه مي خواهيد شما هم از مجاهدتهاي اين بانوي دوست داشتني بنويسيد. براي شما و ژاله عزيز آرزوي سلامتي و نيك فرجامي دارم. زنده باشيد و به آرمان هاي ارزشمندتان وفادار باقي مانيد و تداوم بخشيد.
برای شرکت در شورای کشاورزی بخش کوهسرخ کاشمر،این بهشت گمشده خراسان رضوی، به ریوش مرکز این بخش آمده ام. در میانه جلسه با توجه به موضوع مورد بحث (مشکلات کشاورزی و منابع طبیعی این بخش) به یاد استاد درویش می افتم.دوست دارم او اینجا می بود تا به شرکت کنندگان در این نشست آنچه دل تنگش می خواست در مورد سهل انگاری های مدیریتی در حوزه حفاظت از محیط زیست، می گفت.ناگاه موبایلم بر تن میز به لرزش در می آید.استاد درویش است.از اتاق می زنم بیرون.عجب حسن اتفاقی.استاد ازم گله مند است.واگویه هایش را می شنوم.باید دیدگاه خودم را در مورد نقاط ضعف و قوت سامانه اینترنتی اش بنگارم.درمسیر ریوش به کاشمر رییس اداره حفاظت از محیط زیست کاشمر همراه ماست.
در این اندیشه ام که چه جوری با استاد آشنا شدم؟جالبه هنوز چهره به چهره با هم دیالوگ نداشتیم.حافظه ام یارا نمی کند!به گمانم حکایات بابابزرگم(باباحاجی ام)بهانه ای برای آشنایی شد.شایدم وبلاگ محمد طاهری عامل ارتباط در عالم مجازی اینترنت شد.شایدهم ترکیبی بود از این دو!!هرچه هست اتفاقی بود فرخنده.
نمی توانم نوشته ام را در دو بخش مثبت و منفی طرح کنم.کار سختی است.نوشته های اینترنتی درویش عزیز شبیه کشکول دراویش است. همه چیز دارد.رنگ ، بو، طرح و یونیفورمش دیدنی است.نقش و نگاری به سامان دارد واز هرآنچه مرتبط با محیط زیست است و تاثیرات موجود دوپایی به نام انسان را نشان می دهد در آن رد و نشانی دیده می شود.
سامانه درویش طرحی مینیاتوری از کره زمین است.اشاراتی تلخ و شیرین به توانایی ها و ناتوانایی ها ی انسان فانی دارد.بعضی وقتا فکر می کنم باید به هنگام خواندن نوشته های او دستمال کاغذی را در کنار دست داشته باشم .شاید برای پاک کردن اشک های خواسته و ناخواسته ام به آن نیاز باشد.وقتی خیر شهادت محیط بانی را می خوانم حضور اشک را احساس می کنم.شوری اشک بعد از خواندن خبری در مورد یک واقعه زیست محیطی فراموش نشدنی است.مرگ یک پلنگ ، قطع یک درخت ، مردن ماهی ها ، پرواز ناتمام پرنده ها ، خشک شدن یک رود ویا یک دریاچه ،غم حفته در یک تالاب ، خراش آسمان،انقراض یک گونه و ظهورچین و شکنج در تن یک دشت و یا یک کوه و هزار و یک مصیبت ریز و درشت دیگر اشکم را به دویدن بر روی گونه هایم دعوت می کند. در این مواقع حرصم از ندانم کاری مسئولان در می آید.
بعض اوقات خواندن اخبار پیدا شدن یک گونه به ظاهر منقرض شده ،تکثیر موفق یک گونه ، همت یک محیط بان ، غیرت علاقه مندان به محیط زیست ، رفع آلودگی یک رود ، پرآب شدن یک دریاچه ، زیبایی یک کلوت ، دعوت کویر به ستاره چینی ، شوق کوه برای صعود انسان ، تمنای آب برای نشستن بر تن من و تو، تنوغ ژنتیکی یک منطقه ، غرش یک آبشار ،برگزاری یک همایش موثر ، چاپ یک کتاب و تولد یک وبلاگ حامی مسایل زیست محیطی و هزار و یک نکته نغز دیگر باعث وجد و شادی می شود.در این لحظه با تمام وجود اشک شوق را دعو.ات به دویدن بر روی گونه هایم می کنم.
نوشته های درویش مرا یاد آثار استاد دکتر باستانی پاریزی می اندازد.دکتر صیاد لحظات ناب تاریخی است.او بر قلل تاریخ نشسته و اعماق دره ها و آنسوی دشت ها را می نگرد و ظرایف و دقایقی را برای شاگردان و خوانندگانش صید می کند.درویش هم بسان دکتر، صیاد لحظات تلخ و شیرین مرتبط بامحیط زیست است دکتر باستانی در لابلایی آثارش مقید به ذکر نام کرمان است استاد درویش هم هر از گاهی ذکر خیری از اروندش می کند.جالب نام فرزند استاد هم بیان یک مقوله زیست محیطی است.عنوان درویش هم بی ربط به محیط زیست ما نیست حکایات درویشان خوش مشرب و سیاح این مرزوبوم همیشه شنیدنی بوده و هست.
در گذری بر نوشته های استاد آن چه در نگاه اول چشمگیراست آذین و نقش و نگار سامانه اینترنتی اش است.مشخص است که درویش عزیز با فنون مرتبط با وبگردی و کار با اینترنت آشنا است.به تعبیری اُستای کار است و کاربلد و به تبع آن کار دُرست.قالب سامانه اش دیدنی است و به موقع از انواع چیدمان های مطلوب بهره می برد.می داند که مخاطبینش را چگونه مجذوب خود و آثارش بکند.
به عنوان یک وبگرد دون پایه شهرستان به او به عنوان سردار عرصه وبپیمایی غبطه می خورم.آمار مراجعین وبلاگ من کجا و بازار مکاره مخاطبین او کجا؟نگاهی به لینکدونی او بیانگر وزن و بُن مایه کار ستودنی اوست.سامانه او جان می دهد برای اخذ تجربه.می توان با وبلاگ و سایت و سامانه او با روش های جذب خواننده و چگونگی طرح موضوع و مباحث فنی مربوطه آشنا شد.او بسان سردبیری دردآشنا و نویسنده ای متعهد و برنامه سازی مجرب سامانه اش را تبدیل به رسانه ای پویا و بالنده کند.سامانه او بسان تقویم تاریخ عمل می کند.اینکه امروز و دیروز و فردا چه روزی است و چه اتفاقاتی افتاده از قلم او خواندنی است.او نویسنده ای است مستندنگار.یا مستند نویسی است آشنا با فنون نویسندگی.شبیه یک خبرنگار و بسان یک دوربین تصاویر را می نویسد و با کمک نوشته ها به تصاویر جان می دهد وبا تصاویر نوشته ها را حواندنی تر میکند
سامانه درویش یک دانشنامه به ظاهر تخصصی است.تاکید می کنم به ظاهر!در نگاه اول مباجث مطروحه توسط او بسیار تخصصی جلوه می کند ولی به زودی متوجه می شوی که با زبان دل نوشته و کلامی که از دل برخیزد لاجرم بر دل نشیند.او فن و تخصصش را به لطف زیبایی های نوشتاری و تصاویر دیدنی اش دراختیار همه قرار داده است.مخاطبین او اگر دغدغه محیط زیست داشته باشند به راحتی می توانند همراه او به نقاط مختلف ایران و جهان سفر کنند و در جریان بسیاری از امور تلخ و شیرین قرار بگیرند.
خدا کند درویش عزیز نوشته هایش را سر وسامانی بدهد و بعد از یک بازخوانی و بازنویسی و حک و اصلاح و ذکر منبع و افزودن تصاویر به زیور چاپ بیاراید.امید که شاهد گسترش فعالیت های او در عرصه های مختلف اینترنتی و زیست محیطی باشیم.زیاده نویسی کردم؟ببخشید ولی باز هم خواهم نوشت.تاموقعیتی دیگر زت زیاد.
سلام بر بی تقصیری که بی تقصیر نیست! خواندن این دل نوشته ی صمیمانه از هموطن کاشمری عزیزم که تا به حال ندیدمش اما انگار از زمان همان بابا حاجی دوست داشتنی – مرد طبیعت – می شنامش؛ برایم سخت شیرین و دلچسب بود. همین انرژی های مثبت از این سو وآن سوی وطن و گاه بیرون از مرزهای سیاسی وطن است که روشنم می دارد … بال و پرم می بخشد و مرا مصمم تر از پیش به جلو می راند تا درویش همانی باشد که بی تقصیر ها می پندارند که هست – اما خود می داند که نیست – و وبلاگش هم همانی باشد که می شناسندش – و من نیز دوست دارم که چنین باشد.
زنده باشی کاشمری باوفا و فرزانه و به امید دیدار در تابستان 88 و البته به همراه اروند.
دوستی ات را می ستایم و به آن افتخار می کنم.[گل] و البته تو را در این دوستی تقصیردار می دانم!
بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » تبریک به ژاله فتورهچی: دیدهبان خستگیناپذیر حیوانات ایران