شیفته ی چهره ی جدی ش شدم
نمیدونم نگران چیه ؟
نگران فردا؟!؟
نگاهش بزرگتر از سن و سالشه، اینطور نیست؟
دو ساعتی با او بودم … اسمش علی بود، و به همراه پدرش که قایق ما را هدایت می کرد، همراهی مان کرد؛ بدون آن که کلمه ای حرف بزند و یا ابراز خستگی کند. اغلب با چوبی در دست به آب بازی مشغول بود و به نظرم پیش خودش فکر می کرد:
خوش به حال آدم شهری ها …
چقدر خوش به حالشونه …
درود
کودک شیرینی است …
ولی به نظر من مانند بیشتر بچه ها در رویاها و افکار خودش غرق است تا جدی باشد
رد چوب بر آب چه هندسه ی زیبایی آفریده
شاید حق با مسعود گرامی باشه
اما من هی بهش نگاه میکنم و با حسرت میگم
خوش به حال غنچه های نیمه باز
دلم میخواد بهش بگم
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از تو اگر مستت نسازد آفتاب
ای دریغ از تو اگر کامی نگیری از بهار
شاید واقعیتش این باشد که این ماییم که
در تند باد زندگی شهری تا به خود بجنبیم مجال رقصیدن با نسیم و مست شدن از آفتاب را از دست می دهیم
نه این غنچه
نمی دانم !0
مسعود گرامی
درویش گرامی راست میگن که انگاری علی با خودش میگفته خوش به حال ادم شهری ها
با رفتن توریست ها و مسافرها به اینطور نواحی شانس موفقیت چنین کودکانی بسیار اندکه چون بدون شناخت از کیفیت زندگی که نمیشناسنش تنها حسرتش رو تا نوجوانی و جوانی با خودشون حمل میکنن… امیدوارم این علی آقا با این نگاه بنظر جدی اینگونه نباشه
درود
امیدورام
به امید بهروزی تمامی کودکان ایران عزیز ما
راستش هر چی فکر می کنم … می بینم که لحظات شاد و خنده های بلند علی بیشتر از بسیاری از آدم بزرگ هایی است که علی فکر می کند دارند در شهرها صفا می کنند …
درود.
واقعیت این است که بیشتر کودکان شهری ما روند طبیعی رشد فکری خود را طی نمی کنند. توجه بیش از حد و آبلمبو کردن آنها, وسایل متعدد و غیر اصولی بازی و بازی های رایانه ای, زندانی کردن آنها در فضاهای بسته و در نهایت تغذیه و آب و هوای ناسالم باعث می شود که آنها دچار اختلالات روانی و عقب ماندگی ذهنی شوند.
آن کودکی که در عکس مشاهده می کنید برای خودش بزرگ می شود و قابلیت آن را دارد که با یک تکه چوب خشک ساعت ها خودش را سرگرم کند. به توجه و یا شکلک در آوردن دیگران نیازی ندارد و سرش به لاک خودش است. بی خودی نمی خندد و گریه نمی کند.
ولی کودکان شهری ما پیوسته در حال عر زدن هستند و یک نفر بیست و چهار ساعته باید به آنها سرویس دهد تا بلکه از شر سر و صدا و یا حرکات غیر عادی آنها در امان باشند.
من با ارش عزیز موافقم!
خصوصا با قسمت عر زدن و نوکر بیست و چهار ساعته و چه بسا بیست و شش ساعته داشتن شان
من هم با آرش و مسعود شدیداً موافقم!0
من هم با آرش و مسعود و محمد درویش شدیداً و وحشتناک موافقم!0
می بینم که همه ی خانم ها و آقایان محترم دل پر دردی از فرزندسالاری دارند! ندارند؟
در مقایسه یک کودک شهری و این علی آقا، با نظر آرش عزیز و شمایان موافقم ابراز نگرانی م اما برای آینده ی معصومیت این کودک زیبای دلبند و روان ِ بکرش بود
دروود
با نگرانی ات همراه هستم …
نه فقط برای علی آقای سراخیه … که برای همه ی علی آقاهای معصوم این سرزمین در هر جا که می زیند …
درود
چقدر این بچه جدی و بزرگ و در عین حال کوچک و شیرین است
و این عکس در قایق بسیار عالی کادربندی شده
موفق باشید
سلام خدمت تمام دوستان که عکس یک کودک را مورد بررسی قرار میدهید و با اشعار زیبایتان به یک عکس جان وروح تازه میدهید. و برای او رازهای می پرورانید . شما به آغوش تالاب رفتید ولی حتی یک عکس از زندگی در حال جریان اطراف تالاب به اشتراک نگذاشته اید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شیفته ی چهره ی جدی ش شدم
نمیدونم نگران چیه ؟
نگران فردا؟!؟
نگاهش بزرگتر از سن و سالشه، اینطور نیست؟
دو ساعتی با او بودم … اسمش علی بود، و به همراه پدرش که قایق ما را هدایت می کرد، همراهی مان کرد؛ بدون آن که کلمه ای حرف بزند و یا ابراز خستگی کند. اغلب با چوبی در دست به آب بازی مشغول بود و به نظرم پیش خودش فکر می کرد:
خوش به حال آدم شهری ها …
چقدر خوش به حالشونه …
درود
کودک شیرینی است …
ولی به نظر من مانند بیشتر بچه ها در رویاها و افکار خودش غرق است تا جدی باشد
رد چوب بر آب چه هندسه ی زیبایی آفریده
شاید حق با مسعود گرامی باشه
اما من هی بهش نگاه میکنم و با حسرت میگم
خوش به حال غنچه های نیمه باز
دلم میخواد بهش بگم
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از تو اگر مستت نسازد آفتاب
ای دریغ از تو اگر کامی نگیری از بهار
شاید واقعیتش این باشد که این ماییم که
در تند باد زندگی شهری تا به خود بجنبیم مجال رقصیدن با نسیم و مست شدن از آفتاب را از دست می دهیم
نه این غنچه
نمی دانم !0
مسعود گرامی
درویش گرامی راست میگن که انگاری علی با خودش میگفته خوش به حال ادم شهری ها
با رفتن توریست ها و مسافرها به اینطور نواحی شانس موفقیت چنین کودکانی بسیار اندکه چون بدون شناخت از کیفیت زندگی که نمیشناسنش تنها حسرتش رو تا نوجوانی و جوانی با خودشون حمل میکنن… امیدوارم این علی آقا با این نگاه بنظر جدی اینگونه نباشه
درود
امیدورام
به امید بهروزی تمامی کودکان ایران عزیز ما
راستش هر چی فکر می کنم … می بینم که لحظات شاد و خنده های بلند علی بیشتر از بسیاری از آدم بزرگ هایی است که علی فکر می کند دارند در شهرها صفا می کنند …
درود.
واقعیت این است که بیشتر کودکان شهری ما روند طبیعی رشد فکری خود را طی نمی کنند. توجه بیش از حد و آبلمبو کردن آنها, وسایل متعدد و غیر اصولی بازی و بازی های رایانه ای, زندانی کردن آنها در فضاهای بسته و در نهایت تغذیه و آب و هوای ناسالم باعث می شود که آنها دچار اختلالات روانی و عقب ماندگی ذهنی شوند.
آن کودکی که در عکس مشاهده می کنید برای خودش بزرگ می شود و قابلیت آن را دارد که با یک تکه چوب خشک ساعت ها خودش را سرگرم کند. به توجه و یا شکلک در آوردن دیگران نیازی ندارد و سرش به لاک خودش است. بی خودی نمی خندد و گریه نمی کند.
ولی کودکان شهری ما پیوسته در حال عر زدن هستند و یک نفر بیست و چهار ساعته باید به آنها سرویس دهد تا بلکه از شر سر و صدا و یا حرکات غیر عادی آنها در امان باشند.
من با ارش عزیز موافقم!
خصوصا با قسمت عر زدن و نوکر بیست و چهار ساعته و چه بسا بیست و شش ساعته داشتن شان
من هم با آرش و مسعود شدیداً موافقم!0
من هم با آرش و مسعود و محمد درویش شدیداً و وحشتناک موافقم!0
می بینم که همه ی خانم ها و آقایان محترم دل پر دردی از فرزندسالاری دارند! ندارند؟
در مقایسه یک کودک شهری و این علی آقا، با نظر آرش عزیز و شمایان موافقم ابراز نگرانی م اما برای آینده ی معصومیت این کودک زیبای دلبند و روان ِ بکرش بود
دروود
با نگرانی ات همراه هستم …
نه فقط برای علی آقای سراخیه … که برای همه ی علی آقاهای معصوم این سرزمین در هر جا که می زیند …
درود
چقدر این بچه جدی و بزرگ و در عین حال کوچک و شیرین است
و این عکس در قایق بسیار عالی کادربندی شده
موفق باشید
سلام خدمت تمام دوستان که عکس یک کودک را مورد بررسی قرار میدهید و با اشعار زیبایتان به یک عکس جان وروح تازه میدهید. و برای او رازهای می پرورانید . شما به آغوش تالاب رفتید ولی حتی یک عکس از زندگی در حال جریان اطراف تالاب به اشتراک نگذاشته اید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟