به ياد مادرم و همه‌ي مادرهايي كه در چنين روزي رفتند …

به ياد مادراني كه رفتند …


      يادش به خير، استادي داشتم در دوران دانشكده كه در كسوت روحانيت بود و از اين كه اين بخت و اقبال را داشته كه يك «معلم» باشد و نه يك «قاضي»، خداوند را شكر مي‌كرد. چرا كه معلم سرو كارش با جوان‌هاست و دغدغه‌اش علم‌آموزي و علم‌اندوزي؛ در صورتي كه قاضي، سروكارش با بزهكاران و مجرمان و قاتلان است و پيوسته مجبور است زير فشار و مسئوليت و ترديد باشد كه آيا حكمي را كه اعلام كرده و حقي را كه ستانده يا فرمان پايان زندگي انساني را كه صادر كرده درست بوده يا نه؟!
     اين را گفتم تا تأكيد كنم كه حقيقتاً صاحبان برخي از مشاغل و مهارت‌ها بايد از بخت‌ياري خويش همواره شاكر باشند … و يكي از آن پيشه‌ها، هنرمندان و به ويژه خوانندگان هستند؛ خوانندگاني كه حتا در نكوداشت و مراسم يادبودشان نيز، قطعه‌اي از آثار كلامي‌شان پخش مي‌شود و بازماندگان و دوستداران‌شان را به جاي كوبيدن بر سر و سينه و اشك و آه، با شادي و طرب بدرقه مي‌سازند و بدين‌ترتيب نام و يادشان را گرامي مي‌دارند. شادروان ايرج بسطامي را يادتان هست؟
     اميد كه پروردگار مهربان به همه‌ي ما آنقدر مهر بورزد كه پس از رفتن، خاطره‌ي بودن‌مان بيش از آن كه با افسوس و درد و اشك تؤام باشد، با مرور خاطرات و لحظاتي شاد و آرامبخش براي بازماندگان آكنده گردد.
     شايد براي همين باشد كه چهار سال پيش بر روي سنگ مزارش نوشتم:
                                                                     مادرم وقتي رفت، آسمان آبي بود …

3 فکر می‌کنند “به ياد مادرم و همه‌ي مادرهايي كه در چنين روزي رفتند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *