مصطفي چمران ؛ از حقيقت تا واقعيت!

شهيد دكتر مصطفي چمران

      ديروز، يعني در آخرين روز از واپسين ماه بهار، برنامه‌ي پربيننده‌ي «سلام مردم ايران» به بهانه‌ي بيست و ششمين سالگرد شهادت عارف معاصر وطن – كه شايد بتوان او را خليل جبران ايراني ناميد – دكتر مصطفي چمران، دو مهمان ويژه داشت. يكي مهدي چمران و ديگري، صادق طباطبايي. مجري برنامه، جناب شهيدي‌پور از برادر شهيد چمران – كه اينك رئيس شوراي مهمترين شهر ايران است – پرسيد: آيا شما از همسر نخست ايشان كه آمريكايي هستند و نيز سه فرزندشان، اطلاعي داريد؟ مردم از ما خواسته‌اند كه با آنها مصاحبه كنيم. مهدي چمران، ضمن تأكيد بر اينكه اين مسايل پيش پا افتاده است، گفت: نه! من حتا تاكنون آنها را نديده‌ام و از محل سكونت آنها خبر ندارم! شهيدي‌پور گفت: با همسر دوّم ايشان چطور؟ شنيده‌ايم كه در مشهد سكونت دارند. مهدي چمران – در حالي كه آشكار بود از ادامه‌ي چنين پرسش و پاسخ‌هايي برآشفته شده است – پاسخ داد: همسر دوّم شهيد (كه نويسنده‌اي لبناني است)، هم‌اكنون به بيروت بازگشته و تا آخر تابستان هم فكر نكنم كه برگردند!
امّا حيرت‌آور آن كه بلافاصله، از مهمان دوّم، دكتر صادق طباطبايي در مورد همسر نخست و فرزندان‌شان پرسيده شد و ايشان برخلاف عموي بچه‌ها! گفتند: با آنها ارتباط داشته و از حال و روزشان بي‌خبر نيستند!!
آيا به نظر شما عجيب نيست؟! آنقدر كه در بازپخش مجدد برنامه، مديران سيما ترجيح دادند، گفتگوي صادق طباطبايي را پخش نكنند! در اين ميان، بهانه‌ي مديران سيما نيز در نوع خود جالب توجه است كه در تمام طول اين 26 سال نتوانسته‌اند نشاني اعضاي خانواده‌ي شهيد چمران را پيدا كرده و با آنها مصاحبه‌اي انجام دهند! آن هم صدا و سيمايي كه اگر بخواهد، نشان داده كه مي‌تواند دوربين خود را تا دوردست‌ترين نقاط جهان برده و از فرد مورد نظر خود گزارش و فيلم و مصاحبه تهيه كند. مثلاً يك نمونه‌ي دم دست آن، گزارش مفصل سيما در مورد دلايل مرگ مرموز پسر رئيس باشگاه يوونتوس و صاحب كارخانه‌ي معظم فيات در ايتاليا بود كه مسلمان شده بود. آن هم به رغم مخالفت پليس ايتاليا با تهيه‌ي اين فيلم. بنابراين، آشكار است كه پذيرفتن اين ادعا بسيار سخت خواهد بود كه بپنداريم، دليل بي‌خبري كامل از خانواده‌ي شهيد چمران، عدم اطلاع از نشاني آنهاست!!
اصلاً اين چه رسمي است كه سعي مي‌كنيم چهره‌اي كاملاً آسماني، معصوم و بي‌اشتباه به آنان كه دوست داريم، بدهيم؟ آيا چنين الگوسازي‌هاي غلطي از شهدا و شخصيت‌هاي بزرگ ملّي و انقلابي، يكي از دلايل عدم رغبت نسل جوان امروز براي انتخاب اين بزرگان تاريخ‌ساز به عنوان الگوي شخصيتي و رفتاري‌شان نيست؟!
اين كه بگوييم: مصطفي چمران، فيزيكداني نابغه از بركلي آمريكا بود كه برق را مي‌فهميد، در زبان و ادبيات و خطاطي و نقاشي استاد بود و در عين آن كه يك عارف بزرگ بود، يك جنگاور سلحشور و يك پارتيزان همه‌فن حريف و بي اشتباه هم بود و همه عاشقانه او را دوست داشتند و … آيا كم لطفي به روح بزرگ او و غيرقابل دسترس كردنش براي جوان امروز نيست؟!
چرا نبايد اشاره كنيم كه او هم انساني بوده مثل همه‌ي ما، با غم‌ها و لبخندها و عشق‌هاي خود؟ چرا نگوييم كه او هم دل داشته و عاشق مي‌شده و حتا در عشق ممكن بوده كه شكست بخورد يا از سوي شريك زندگيش آن گونه كه بايد درك نگردد يا نتواند با همه‌ي فرزندانش ارتباط شايسته‌اي برقرار كند؟
اصلاً چرا فكر مي‌كنيد ديگر كسي نمانده تا واقعيت زمان حيات شهيد چمران را به خاطر داشته باشد و ما مجازيم كه هر آن گونه بخواهيم آن را به تصوير بكشيم؟ (كاري كه در مورد بزرگاني ديگر چون دكتر علي شريعتي، غلامرضا تختي و … نيز كم و بيش انجام داده و مي‌دهيم.) چرا كسي از دشمنان و مخالفان آن شهيد بزرگوار در مجلس و دولت آن زمان چيزي نمي‌گويد؟! چرا كسي از رنج‌ها و اشك‌هاي او در دوران دو ساله‌ي مسئوليتش در دولت و مجلس نمي‌نويسد؟! راستي! چرا اينگونه بي‌رحمانه تاريخ را تحريف مي‌كنيم؟! اگر تكليف تاريخ 30 ساله‌ي ما اين است؛ واي به حال تاريخ 300 ساله و سه هزارساله‌ي ما! اصلاً ديگر به چه چيز مي‌توان اعتماد داشت؟

مهدي چمران در برنامه سلام مردم ايران - ۳۱ خرداد ۸۶

مهدي چمران عزيز!
بيا و برايمان بگو، چرا در سي‌امين روز خردادماه 1360، در حالي كه قرار بود، در بعدازظهر آن روز دكتر چمران در تهران سخنراني كنند، ناگهان برافروخته و دلگير شده و تصميم به بازگشت به اهواز و دهلاويه مي‌گيرند؟
برايمان بگو، چرا بايد آخرين كلام فردي كه به قول شما اينگونه مورد احترام بوده و همه را عاشقانه دوست داشته، اين باشد:

خدايا!
دردمندم
روحم از شدّت درد مي‌سوزد
قلبم مي‌جوشد
احساسم شعله مي‌كشد
و بند بند وجودم از شدّت درد سيهه مي‌زند
تو مرا در بستر مرگ، آسايش بخش
خسته شدم، پير شده‌ام‌،
دلشكسته‌ام، نااميدم، ديگر آرزويي ندارم. احساس مي‌كنم كه اين دنيا ديگر جاي من نيست. با همه وداع مي‌كنم. فقط مي‌خواهم با خداي خود تنها باشم.

خدايا! خدايا! خدايا!
به سوي تو مي‌آيم و از عالم و عالميان مي‌گريزم كه مرا در جوار رحمتت سكني دهي

چه كرديم با او كه اينگونه احساس خستگي و دردمندي مي‌كرد؟! بس است ديگر … مردم را آنقدر كوته‌نظر و ساده مپنداريد و عملاً نشان دهيد كه به ملّت شهيدپروري كه ادعايش را داريد، حرمت مي‌نهيد و حاضريد به بهاي واقعيت اين شخصيت (آنچه كه هست)، حقيقتش (آنچه كه بايد مي‌بود يا دوست داشتيد كه باشد) را ذبح كنيد.

در همين ارتباط
1- «خدايا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك مي بينم كه نمي‌توانم از عهده‌ي آن به در آيم. تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برايم و شايسته اين همه مهر و محبت باشم
2- مصطفي گفت: اگر رضايت ندهيد، شهيد نمي‌شوم!
3- گفتند مصطفي اين دختر را جادو و جنبل‌ كرده (ماجراي ازدواج دوّم دكتر چمران).

4- ناگفته‌هايي از روابط مصطفي چمران و امام صدر.

7 فکر می‌کنند “مصطفي چمران ؛ از حقيقت تا واقعيت!

  1. رضا

    سلام
    انگار حرف دل من را می زدی .به جز یک نکته که اگر می خواهند از قهرمانها اسطوره بسازند چرا از بازرگان و قرنی ومصدق و خیلی های دیکر شاید از رسانه دولتی حتی سالی یک اسم هم نمی شنویم .
    شاید هم بد نباشد کمی فکر کنیم که اگر چمران موسی صدر شریعتی و… می ماندند الان کجا بودند؟ کنار فروهر خوابیده بودند یا هم سلولی عبد الله نوری ؟
    بدرود

  2. زهرا

    فکر نمی کنم لازم ناشه که تو زندگی خصوص ی مردم دخالت کنیم درسته که شهید چمران آدم بزرگی بودند ولی اینکه چند زن و بچه و اصالتشون و روابطشون چیه و چه طوریه به خودشون ربط داره صرف نظر از این مباحث منتقدانه و مچگیرانه می تونید مطالب جالبتری بنویسید. موفق باشید

    پاسخ:
    با سلام و سپاس از درج نظر منتقدانه شما
    حقيقت اين است كه هدف من مچ گيري نبوده و نيست. بلكه آرمانم اين است كه تصويري واقعي تر و قابل درك تر از فرزندان شجاع اين بوم و بر مقدس را به تصوير بكشيم. تصويري كه حقيقتا بتواند براي جوان امروز الگوبخش باشد.

  3. حاني

    سلام!
    در طي انجام تحقيقاتي در باب شهيد چمران به وبلاگت بر خوردم!!
    از اين همه قداست تعريف شده آن هم از حيث مبالغه و تملق خسته شدم!!
    چرا با اين همه بزرگ نمايي هاي بي جهت بزرگان فرهنگ ما قهرماني را تا اين حد براي ما جوانان و آيندگان دست نا يافتني مي كنند؟!
    آيا با نشان دادن چهره ي حقيقي و بي آرايش آن اسوه و ديگر ناميان چيزي از ارزش هاي ايشان كاسته مي شود؟!
    خير!
    آيا با پنهان واقعيت بلعكس چهره را حقير نمي كنند؟!
    قهرمانان ما را همان گونه كه بدند و هستند نشانمان دهيد تا از شما و گذشتگان و آيندگان دلچركين نشويم. . .
    شهيد چمران اسوه ي علم اخلاق بود درست اما انسان بود انساني خوبي هايش بر اشتباهاتش مي چربيد. . .
    و اي كاش بود تا كمكمان مي كرد!
    ايران امروز چون اويي را كم دارد. . .

  4. او

    اجازه بدید بهتر بگم;به نظر من دکتر مصطفی چمران شخصیتی فراتر از آنچه به تصویر کشیده اند دارد; نه کمتر.

  5. شوريده حال

    هر که را اسرار حق آموختند
    مهر کردند و دهانش سوختند

    شهید چمران سالک راه حق و عارف واصل و کاملی بود که فنای فی الله شد و به قرب جانان رسید.

    سخن عشق ز الفاظ و معانی به در است
    عشق را ناطقه‌ای دیگر و حرفی دگر است

    مدعی خواست که از عشق سخن ساز کنم
    جز خموشی چه کنم گوش دلی را که کر است

    عشق را هست زبانی که ندانند عوام
    سخن عشق رها کن که پر از درد سر است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *