عنوان اين پست را از عباس محمدي عزيز، كش رفتم! كه اميدوارم مرا ببخشد. امّا بايد اعتراف كنم كه هر چه فكر كردم، نتوانستم عنواني بهتر، طنازتر و شفافتر از آن براي آنچه كه در اين پست قصد ثبتش را دارم، بيابم.
روي سخنم، به ويژه با دوستان طبيعتگرا و به اصطلاح زيستمحيطيچي است.
دوستان!
28 سال از پيروزي انقلاب ميگذرد؛ در تمام اين سالها يكي از محوريترين و راهبرديترين شعارهاي دولتمردان در همهي دورانها و دولتها، از ملّي گرا، چپ و توسعهي سياسيخواه گرفته تا راست و كارگزار و اصولگرا و مهرورز و آبادگر و … «كوشش براي كاهش وابستگي به درآمدهاي نفتي و كمكردن ميزان صدور محصولات خام» بوده است. امّا شوربختانه هرگاه كه به نظام بودجهريزي كشور نگاه ميكنيم و هرگاه كه تراز تجاري اين حكومت را در سالهاي ماضي ورق ميزنيم، نهتنها توفيقي در اين مهم نمييابيم، بلكه روند وابستگي بيشتر به درآمدهاي حاصل از فروش نفت خام را كم و بيش در تمام اين سالها و با شيبي افزاينده حس ميكنيم. چرا؟!
كافي است بدانيم – به گفتهي يكي از مديران ارشد وقت دولت (دكتر بهرام امينيپوري): درآمد ارزي جمهوري اسلامي ايران، از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي تا سال 1380 بيش از 400 ميليارد دلار بوده است، ليكن تنها يك چهارم از اين مقدار را توانستهايم صرف سرمايهگذاريهاي ملّي و زيربنايي كنيم و بقيه را صرف امور جاري و هزينههاي خوراكي كردهايم (سخنراني در نخستين كارگاه آموزشي سادهسازي شبكههاي فرعي آبياري و زهكشي وزارت جهادكشاورزي، 1380)، تازه از همان سرمايهگذاري صورت گرفته در امور زيربنايي هم، ارزش افزودهي درخوري بدست نيامد! چرا كه بسياري از آن پروژهها چيزي شبيه به سد پانزده خرداد، سيوند، نيروگاه حرارتي همدان، جادههاي مخرب و «كوتاه عمر» و … از آب درآمده كه خسارتهايش به مراتب بيشتر از عوايدش تخمين زده ميشود.
برخي از منتقدين سهميهبندي بنزين ميگويند: اين خجالتآور است در كشوري كه صاحب يكي از بزرگترين مخازن نفتي و گازي جهان است، بنزين با محدوديت عرضه شود.
ميگويم: درست است، اين موضوع واقعاً ميتواند خجالتآور باشد! امّا خجالتآورتر آن است كه ما براي گريز از سهميهبندي و ترس از عواقب حاكميتي و امنيتي آن! چيزي در حدود سالانه 10 ميليارد دلار از سرمايهي ملّي را خرج خريد اين محصول و ورودش به كشور ميكنيم و حتا غمانگيزتر آن كه بخشي از اين پول را از ذخيرهي ارزي برداشت ميكنيم!
ميگويم: غمانگيزتر آن است كه در سال گذشته (1385) دولت – بر خلاف مادهي ۶۰ قانون برنامهي پنجساله – بيش از 7/15 ميليارد دلار از موجودي حساب ذخيره ارزي را براي انجام تكاليف بازماندهاش (مثل همين خريد بنزين و پرداخت سود وامهاي دريافتياش) برداشت كرد كه تقريباً يكچهارم كل وجوه واريزي به اين حساب از ابتداي تأسيس آن محسوب ميشود!
ميگويم: شرمآورتر آن است كه ايرانيان خارج از كشور از سرمايهاي بيش از 1300 ميليارد دلار برخوردارند و ما نهتنها نميتوانيم آن سرمايهها را به درون مرز جلب كنيم، كه كاري كرده و ميكنيم تا مجموع سرمايهگذاري ايرانيان داخل و خارج كشور در دبي، بيش از داخل كشور شود! آنگاه ميكوشيم تا با اهداء امتيازها و رانتهاي نامعمول، وامهاي خارجي پربهره بگيريم!
ميگويم: غمانگيزتر آن است كه براي نخستينبار در طول تاريخ، ميزان واردات كشور از مرز 64 ميليارد دلار در سال گذشت!
و ميگويم: غمانگيزتر و خجالتآورتر آن است كه مجموع صادرات سال 2006 در همين كشور همسايه (امارات متحده عربي) كه كمتر از 5 درصد خاك ايران و سه درصد جمعيت ما را دارد، از مرز 157 ميليارد دلار گذشت – كه 34 ميليارد دلار بيش از وارداتش بود – در حالي كه ايران، كشوري كه ادعاي آقايي و سرآمدگي در بين كشورهاي منطقه را در سند چشمانداز 20 سالهاش فرياد ميزند، در همان سال (2006)، حتا نتوانست به ميزان نصف امارات هم صادرات داشته باشد (صادرات ايران در سال 2006 اندكي بيش از 77 ميليارد دلار بود)! كه اين مقدار كمتر از 13 ميليارد دلار از ميزان واردات كشور بيشتر بود! اين در حالي است كه نميخواهم به عربستان سعودي اشاره كنم، كشوري كه يك سوّم ما هم جمعيت ندارد، منابع طبيعي ندارد، طبيعت ندارد، آب ندارد، تاريخ و تمدن و فرهنگ ندارد … امّا 220 ميليارد دلار صادرات در برابر 120 ميليارد دلار واردات، تراز غرورآفرين تجاري آن در سال ميلادي گذشته بوده است!
آري دوستان! اينهاست كه خجالتآورتر است و بالآخره ما براي درمان اين بيمار مغرور امّا رو به زوال، بايد كارد جراحي را برداشته و بيرحمانه به جانش بيافتيم و بگذاريم كه حتا فرياد برآورد، درد بكشد و خونش بريزد؛ امّا درعوض، بقيهي عمر را با آرامش و مستقل زندگي كرده و توانايي سرپرستي و پذيرايي از شمار فزايندهي اهالياش را داشته باشد.
براي همين است كه بايد از اين اقدام دولت احمدينژاد، همهي ما، به ويژه طرفداران محيط زيست دفاع كنند و رنج و درد آن را به جان بخرند.
مگر نميگوييم كه سالانه ميليونها ساعت از وقت شهروندان در ترافيك فلجكنندهي شهرهاي بزرگ كشور تلف ميشود؟ مگر نميدانيم كه وضعيت هوا در تهران، اصفهان، تبريز، مشهد، اراك و … به مرز بحراني و فلجكننده رسيده و از آن تعبير به خودكشي جمعي ميكنند (80 درصد خودروهايي كه در سطح معابر پايتخت تردد مي كنند، در سامانهي سوخت و احتراق خود دچار نقص فني بوده و بيش از حد مجاز آلايندگي دارند. اين در حالي است كه بيش از 70 درصد آلودگي هواي پايتخت ناشي از تردد خودروهاست)؟ مگر مجموع تلفات جادهاي ما در سال از رقم تلفات در ناامنترين كشور جهان (عراق) فزوني نگرفته و نزديك به 10 درصد از توليد ناخالص ملّي را بدينترتيب از دست نميدهيم و صدها هزار نفر به شمار افسردگان مملكت نميافزاييم؟ مگر اعلام نميكنيم كه به طور متوسط بيش از نيمي از ايرانيان با اضافه وزن و بيماريهاي ناشي از آن مواجه هستند؟ و مگر حدود 10 ميليارد دلار از سرمايهي ملّي را ناچار نيستيم تا براي خريد بنزين بسوزانيم؟! چرا؟!
چون تاكنون هيچ دولت و مجلسي اين جرأت و شهامت را نداشته است تا اين جام زهر را بنوشد، تبعات آن را بپذيرد و يكبار براي هميشه، فكري اصولي و پايدار براي ريشهكني بحران تردد در ايران بنمايد. چرا هنوز كه هنوز است از غلامحسين كرباسچي با غرور نام ميبريم؟ چون نگذاشت تا پايتخت را منتقل كنند (شهري كه اينك ميزان آلايندگي هوايش 82 برابراستاندارد جهاني است)؛ يعني شايد در بين همهي كارهاي مفيدي كه انجام داد، اين نابخردانهترين اقدامش را به رخ ميكشيم!
بياييم از خود شروع كنيم، بياييم از دولت بخواهيم كه تحمل كند و با تقويت هر چه سريعتر وسايل تردد عمومي، به ويژه سامانهي قطار زيرزميني در شهرهاي بزرگ، به وقت و جان شهروندان احترام واقعي بگذارد. بياييم فرهنگ استفاده از دوچرخه را تقويت كنيم؛ بياييم از مسئولان و نخبگان خويش بخواهيم كه در اين حوزه پيشقدم شده و با دوچرخه يا وسايل نقليه عمومي به سركار خود بيايند (مشاهدهي اين تبعيضهاست كه واقعيتها را هم ميپوشاند)؛ بياييم مصرف را كم كرده و از خود شروع كنيم (يادمان باشد، تنها در تهران بيش از 57 درصد عامل ايجاد ترافيك متعلق به خودروهاي تكسرنشين است)
ناراحت نشويد! حقيقت تلخ است؛ امّا از مردمي كه ميانگين دانش آنان – به قول دكتر نادرقلي قورچيان، رييس بنياد دانشنامهي فارسي – در سطح كلاس 4 ابتدايي است؛ نبايد بيش از اين انتظار داشت كه در چنين مواقعي چرا به آتش زدن پمپهاي بنزين و اماكن عمومي ميپردازند. ميدانم، با نوشتن اين سطور، برخي ميخواهند تا سر از بدنم جدا كنند، اما تا ياد نگيريم كه واقعيتها را عريان بپذيريم، هميني هستيم كه هستيم!
چرا فرياد نزديم و به خيابانها نريختيم كه براي چه آموزش رايگان در اين كشور معطل مانده، كيفيت تحصيلي تا اين حد پايين آمده، ميزان ترك تحصيل دانشآموزان از مرز يك ميليون نفر در سال گذشته و در مهاجرت مغزها گوي سبقت را از جهانيان ربودهايم؟ چرا فرياد برنياورده و نميآوريم كه تاراج سرمايههاي طبيعي ايران هيچگاه اينگونه نگرانكننده نبوده و ميزان ناپايداري سرزمين تا اين حد، اسباب شرمندگي را مهيا نكرده است؟ چرا از نابودي بيش از دو هزار گونهي گياهي و جانوري خود اشك نريختيم و رگ گردنمان بيرون نزد؟ چرا نميپرسيم: آخر مردم كشوري با اين قدمت غرورآفرين تاريخي و فرهنگي، چرا نبايد در بين 90 كشور برخوردار از مواهب و شاخصهاي توسعهي انساني جاي بگيرند؟! چرا داد نميزنيم كه كجاي دنيا را سراغ داريد كه يك جمعيت 70 ميليوني، سالي 9 ميليون شكايت جديد بر عليه هم در دادگاهها بگشايند؟ چرا اعتراض نميكنيم كه يك رئيس جمهور نبايد به خود اجازه دهد در حالي كه در پيش پا افتادهترين موارد، در ساخت كلاسهاي مورد نياز مدارس براي كودكان امروز هم درمانده، مردمانش را تشويق كند كه دو فرزند كافي نيست و بايد برويم به سوي تشكيل خانوادههاي شش نفره و بيشتر! در كجاي دنيا سراغ داريد كه كشوري براي كمك به شهرونداني از آن سوي جهان، مردم دردمند خود را از مواهب ابتدايي زندگي محروم سازد؟ مگر نميگوييم و اعتقاد نداريم اين پند حكيمانه را: «چراغي كه به خانه رواست، به مسجد حرام است.»
آيا اين موارد و موارد پرشمار ديگر، غمناكتر، نگرانكنندهتر و عذابآورتر از اعلام سهميهبندي بنزين و حركت در مسير واقعيكردن قيمت همهي حاملهاي كارمايه (انرژي) نيست؟ همان اقدامي كه دولت خاتمي با همهي ادعاهايش ترسيد تا آن را به اجرا درآورد.
براي همين است كه ميگويم: ما – اغلب – اولويتها را گم ميكنيم و آنجا كه بايد فرياد برآوريم خاموش مينشينيم، و آنجا كه بايد حمايت كرده يا دستكم سكوت پيشه كنيم، به خيابانها ريخته و پمپهاي بنزين، بانكها و اتوبوسهاي شركت واحد را به آتش ميكشيم (ماجراي شرمآور قرمز و آبي را يادتان هست).
فرازناي كلام آن كه
به جرأت و با شهامت ميگويم: اگر دولت احمدينژاد بتواند همين يك معضل را حل كرده و تبعات تورمياش را به خردمندانهترين شيوهي ممكن مهار سازد، نامش تا جاودانهي تاريخ و در كنار بزرگاني چون اميركبير، قائممقام، ميرزا كوچكخان و مصدق زينتبخش رهبران اين ملك و ملّت خواهد ماند؛ رهبري كه خود و موقعيتش را به خطر انداخت تا زندگي مطمئنتر و با كيفيتتري براي نسل امروز و فردا به ارمغان آورد.
يادتان باشد كه اين جملهها متعلق به فردي است كه به شهادت همين تارنما، در طول دو سال گذشته، بيشترين نقد و انتقاد جدي را به اين دولت و مجلس روا داشته و به ثبت رسانده است. امّا باور كنيد همه بايد دست به دست هم دهيم و كمك كنيم تا اين غدهي سرطاني را تا بدخيمتر و غيرقابل درمانتر نشده، از تن جدا سازيم.
در همين ارتباط
– سهميهبندی بنزين، کاری شجاعانه – عباس محمدي
– واقعاً یکی از مهمترین انتظارات دوستداران محیط زیست برآورده شد، امّا … – وحيد نوروزي
– با تكيه بر تعقل و تجربه ميتوان اثبات كرد كه سهميهبندي بنزين تصميم درستي است؛ البته … – معصومه ابتكار
– براي خودمان متأسفم – فرداد دولتشاهي
– سیل، گرمایش جهانی، جنگل و بنزین، کدامیک مهمتر است؟! – مژگان جمشيدي
امروز توی تاکسی بودم . یک زن جلو نشسته بود ، من عقب و راننده هم مشغول رانندگی. راننده شروع کرد درباره ی سهمیه بندی شدن بنزین حرف زدن ، زنی که جلو نشسته بود از محل کار شوهرش در بندر عسلویه گفت که عجب جاییه و همه ی ما ایرانی ها روی چاه نفت نشسته ایم و حالا باید اینطور محروم باشیم بعد بحث گرونی پیش کشیده شد بحث اونقدر داغ شد که زن یادش رفت زود پیاده شه و راننده دو ایستگاه اونور تر پیادش کرد. اما انگار زن اصلا از این بابت ناراحت نبود . من و راننده بعد از زن هم از گرونی گفتیم تا به خانه ی من رسیدیم. در اون لحظه حس می کردم اگه تمام ایران در این تاکسی نشسته بودند ، همین حرفها رو می زدند.
درویش جان (دیشب هم در سریال معروف و پربیننده یانگوم، دوستان جان جانیش او را یانگوم جان صدا می زدند). دوست جان جانی ام تحلیل بسیار خوب و کاملی نوشته ای و خودت می دانی که یکی از افتخارات دولت مصدق که هنوز هم گاهی از آن یاد می شود عدم اتکا به درآمد نفت برای همان مدت محدود بود. بنا بر این من با شما در این مورد هم عقیده ام آما چند سئوال باقی است:
– پیشنهاد استفاده از دوچرخه را داده ای!! این کار برای شهرستانهای کوچک شاید کارساز باشد وچه بسا از آن استفاده می شود اما معضل کشور در تهران است. بعد مسافت محل زندگی و کار کارمندان امکان استفاده از این پیشنهاد را نمی دهد همین سازمان خودمان و سازمان جنگلها و مراتع را در نظر بگیر و هیچ مگو!
– در تهرانی که اجاره یک سرپناه آن سه تا جهار برابر حقوق یک کارمند و یا یک پیشه ور ساده و چندین برابر درآمد یک گارگر است و چنین فردی به ناچار و با هر بدبختی اتومبیل کهنه ای فراهم کرده تا خرج زن و فرزندش را تامین کند چه باید کرد.
– در این پایتخت بارها و بار ها شب هنگام شاهد صف های طویل عابران و منتظران تاکسی و یا اتوبوس واحد بوده ایم که طرف پس از اتمام کار روزانه (یا کار دوم ) قصد برگشتن به خانه را دارد و مسلما تا پاسی از شب هم به خانه اش نخواهد رسید و چه دردناک است که در همان حال ببینی خودروهای دولتی تک سرنشین یا مدیران با راننده خصوصی در حالی که شیشه ها را بالا داده اند تا هوای گرم بیرون وارد فضای سرد خودروشان نشود از کنار همین جماعت می گذرند. ازدحام متروی هم که مثال زدنی است.
– تا وقتی که این مسئولین دلسوز مردم چه روحانی و چه غیر روحانی!!! (البته اکثرشان)در بهترین منازل و مناطق آب و هوایی تهران سکونت داشته باشند درد این فقیر بیچاره ها را احساس نخواهند کرد چه تعداد از این دلسوزان را می شناسی که در نازی آباد و یاخچی آباد و ….آباد زندگی کنند
– دیروز شندم که کرایه سواری های شخصی تهران قم از 2000 و 2500 تومان به 12000 تومان افزایش یافته است. بهتر این لیست طویل را ادامه ندهم که تو خود بهتر از من می دانی.
بنا براین قطع وابستگی به درآمد تولیدات نفتی و صرفه جویی در این مصارف واقعا خارج از اندازه کار بسیار پسندیده ای است ولی شکم گرسنه این موضوع را نمی فهمد. چه خوب بود که دست کم در این چند سال فکری برای تامین امکانات رفت و آمد مردم می شد و سپس این تصمیم عملی می گردید و دیدیم که حتی در اطلاع رسانی هم بد عمل شد. در این بحبوحه ما زیست محیطی ها هم انتظار داریم که این مردم بفکر محیط زیست باشند.
ضمنا اگر انشااله این مسئله بحران بنزین بخوبی حل و فصل شود باید در درجه اول از مجلس به نیکی یاد شود چرا که این تصمیم مجلس بود که دولت را وادار به این کار کرد .
جناب دکتر خسروشاهی عزیز
با سپاس از لطف شما و وقتی که برای خواندن و درج نظر ارزشمندتان مصروف داشتید. باید عرض کنم که من هم با چالشها و کمبودهای این برنامه کم و بیش آشنا هستم و می دانم که بهتر این بود که پیشتر سامانه حمل و نقل عمومی را بهبود می بخشیدیم، اما متاسفانه تجربه ثابت کرده که چنین بهانه های مقبولی فقط کار را به عقب می اندازد و ما تا در فشار قرار نگیریم، حاضر نیستیم به حل معضل حمل و نقل بها دهیم. به هر حال امیدوارم که دولت و مجلس در این تصمیم پابرجا بمانند و هر چه سریعتر برای بهبود سامانه حمل و نقل عمومی راهکاری بایسته ارایه دهند.
درویش عزیز
نوشته ات بسیار منطقی همراه با استدلال هایی قانع کننده است. ولی سوال های زیادی هست که باعث می شن یکی مثل من قانع نشم.
1-در همین سال های گذشته که از پولی که دادیم برا بنزین مثال زدی. چقدر چند تومن چند دلار از سرمایه های این مملکت صرف قلدر بازی و اولدروم بولدروم حکامش شده؟ با چند درصد اوون می تونستیم به اندازه کافی پالایشگاه داشته باشیم و حت یبهتر از اوون ماشینامون رو گاز سوز کنیم و سرمایه گذاری کنیم رو تولید ماشین کم مصرف؟ این جوری الان بنزین وارد می کردیم یا صادر؟
2-تمام موجودی صندوق ذخیره ارزی و پول وحشتناک حاصل از صادرات نفت با قیمت های 60-70 دلار الان کجان؟ من مطمئنم که پول پس انداز شده از سهمیه بندی بنزین هم به همون سر نوشت دچار می شن تو شک داری؟
3-هم من هم تو می دونیم که این سهمیه بندی نه به خاطر صرفه جویی ه نه چیز دیگه به خاطر وحشت از تحریم ه تحریمی که هر روز و هر روز سنگین تر می شه این هزینه به خاطره چیه؟
4- تو خودت شخصن انرژی هسته ای رو ترجیح می دی یا رسیدن به محل کارت رو؟
5- بحث کنترل تورم رو که اصلن نکن. تا امروز که بنزین سهمیه بندی نشده بود که هیچ 3 سال محض عوام فریبی قیمتش هم ثابت نگه داشته بود اوضاع تورم چه جوری بوده؟
6-مجموعن حکام یه مملکت یه سری وظایفی دارن. حالا اگه حکام توانایی انجام وظایفشون رو نداشتن و یا قصدشون از حکومت چیز دیگه ای بود و نتونستن وظایفشون رو انجام بدن (مثل امروز ایران) چرا مردم مردمی که درصد بالایشون تو فقر و بد بختی زندگی می کنن(باز به خاطر ناکارآمدی حکومت) باید بار این ناتوانی رو به دوش بکشن؟ چرا باید تحمل کنن؟ و چطوری باید نارضایتی شون رو نشضون بدن؟
جناب میرزا عزیز
درد تو و تردید تو درد من و تردید من هم هست … اما باور کن چاره ای نداریم! اگر به سهمیه بندی تن در ننهیم و با دولت به مخالفت برخیزیم، مانند آن است که خود را به همراه فردی که از او متنفر بوده و می خواهیم انتقام بگیریم، با هم و همزمان به پایین پرتگاه پرت کنیم! تا هم او و هم ما تلف شویم!! آیا این اقدامی بخردانه خواهد بود؟!
پایدار باشید.
باسلام مجدد
آشکارترین و سریعترین اثر سهمیه بندی بنزین را می توان بوضوح در روان شدن مشکل ترافیک تهران مشاهده کرد مشکلی که سالهاست در حل آن عاجز مانده بودند . ایکاش دولت بفهمد و خیلی خیلی سریع نسبت به تهیه امکانات حمل و نقل درون و برون شهری اقدامات بایسته را انجام دهد در این صورت مردم با آن کنار خواهند آمد حتی اگر بنزین آزاد هم وجود نداشته باشد
بهتون لینک دادم .
سلام.
من با کلیت طرح موافقم ولی عقیده دارم که به کمی اصلاح نیاز داره.
امیدوارم که این طرح فقط به منظور اصلاح فرهنگ (افتضاح) مصرف ما باشه و نه فروش بنزین گران.
این میتونه شروع خوبی باشه و به نظرم حرکت بعدی باید در راستای تقسیم عادلانه امکانات در همه جای ایران باشه و به دنبال اون جلوگیری از سیل بی رویه مهاجرت و یکی از بهترین راههای خلوت کردن شهرهای بزرگ که هم آلودگی رو کاهش میده و هم سیل ترافیک و هدر رفتن زمان و مشاغل کاذب و خیلی نکات مثبت دیگه.
اگر دولت بتونه اقدام بعدی رو در این زمینه انجام بده به نظرم خیلی موفقیتآمیز خواهد بود و این یکی حتی میتونه با استقبال عمومی هم مواجه بشه.
محمد عزیز:
با نظرت کاملاً موافقم و امیدوارم توصیه ارزشمندت تحقق یابد.
بازتاب: دل نوشته ها » اين ميتواند شروع يك تحوّل مثبت باشد!