و من بر بلندای آرامگاه مردی ایستادهام که:
غرور و صلابت از اوست
عدالت با او هم خانواده است
بزرگ منشی با او از یک تیره است
وطن پرستی یعنی همه ی او
خاک وطن بودن سخن اوست
گشاده دست بودن شیوه و آئین او
مام وطن را پاس داشتن توصیه ی اوست
او را و همه ی بزرگان بی نام و ماندگار شده ی این دیار را باید باور بداری تا:
سرت را بالا نگه داری
با چشمانی که به دور دست ها خیره شده است …
عهدیه کالیراد
در بیست و یکمین روز از اسفند ۱۳۸۸ در معیت دوستان عزیزم، مجتبی و مصطفی پاکپرور، غلامرضا رهبر و هومان خاکپور – و پس از فراغت از دعوت رستاکیهای عزیز در دانشگاه شیراز – به زیارت آرامگاه مردی شتافتیم که گمان نبرم خردمندتر و صلحطلبتر از او در زمانهاش وجود داشته است. هم او که بیش از ۲۵۰۰ سال پیش خطاب به انسانهای روی زمین گفته بود:
باران باش و ببار
نپرس کاسههای خالی از آن کیست؟
رفته بودیم تا ادای دینی کنیم به کوروش بزرگ؛ انسان آزادیخواهی که میگفت: «شما باید چشم از من برندارید تا ببینید آیا به آن چه میگویم عمل میکنم یا نه. من نیز شما را زیر نظر دارم تا هر کدام را که شایستهی بزرگداشت بودید، گرامی بدارم.»
برای همین بود که تماشای صلابت و غرور و آرامش آن پرندهی خاکیرنگ با آن گردن افراشته، دلم را ربود و با خود گفتم: چرا نباید پیام این پرندهی مغرور و سربرافراشته را دریافته و به قول کالیراد عزیز: تمام گذشتهی گمشدهمان را در وقار او جستجو نکنیم؟
برای همین است که وقتی دیدم سپاهیان دشمن در هیبت گلسنگها و در سکوتی آزاردهنده دارند هجوم میآورند و پاسارگاد را – مانند تخت جمشید – به یغما میبرند، دلم گرفت …
تصاویری را که میبینید، آشکارا نشان میدهد که چگونه به دلیل افزایش رطوبت، هم سبزینهها به این کهنزادبوم دیرینهی ایرانی یورش بردهاند و هم گلسنگها.
دلم میخواهد بدانم آیا باز هم آقایان وزارت نیرو و سازمان میراث فرهنگی جرأت دارند تا چنین گزارشهایی را تکذیب کنند و بگویند: سد سیوند نمیتواند رطوبت منطقه را افزایش دهد؟
این در حالی است که خوشبختانه یا متأسفانه، منطقهی عمومی پاسارگاد چند سالی است که دوران خشکسالی را تجربه کرده است و بنابراین، وضعیت زیست اقلیم منطقه در مناسبترین حالت خود برای گسترش سبزینه و یورش گلسنگها قرار دارد.
افزون بر آن – ظاهرن – به دلیل مشکلات فنی پیش آمده برای سد سیوند و جانمایی اشتباه آن، به رغم گذشت نزدیک به سه سال از افتتاح رسمی سد، آب چندانی در پشت سیوند هنوز جمع نشده است. هرچند همین مقدار هم میتواند به افزایش ظرفیت گرمایی ویژه منطقه در حد میکروکلیما کمک کرده و سطح آب زیرزمینی را افزایش دهد؛ رخدادی که به نوبهی خود میتواند نگرانیها را در مورد ضریب پایدار پاسارگاد افزایش دهد.
امید است که مسئولین با مشاهدهی این تصاویر، هر چه زودتر هیأتهای کارشناسی خود را به منطقه گسیل داشته و نسبت به پاکسازی عوامل تهدیدکنندهی یادشده اقدام کنند.
من فکر نمی کردم امیر توی سالهای چهل چلیش باشه . عیالش باید توی اسن سالها در آماده باش کامل بسر ببره و با شیش دوربین شکاری مراقبتهای لازم رو ازش انجام بده . تولدش مبارک!
من به متولدین زیر سال ۱۳۵۰ میگم زیر هجده سال. توی فرودگاه مهراباد باید یه بازجویی پس میدادم. افسر بیچاره هر چی هارت و پورت میکرد من به پشم حسابش نمی کردم. بعد که فکرش رو کردم دیدم علتش این بوده که حس کردم زیر ۱۸ هست
(:
خدا رحمت کنه پدر درویش رو . عکسش رو که دیدم حس کردم خیلی شبیه پدرم بوده . پدرم وقتی مرد شب یلدا بود .
ما ایرانی ها آدمهای غمگینی هستیم. لحظه های تلخ رو بخاطر میسپریم و لحظه های شیرین رو از یاد میبریم. روز تولدهامون رو بیاد نمی یاریم اما تاریخ وفاتها رو توی ذهنمون حک می کنیم. این خوب نیست .
اینجا روزنامه ها رو که باز می کنی پر هست از گرامیداشت روز تولد عزیزان از دست رفته. مثلا” میگن امروز هفتاد و نجمین سالگد تولد پدر از دست رفته مون هست. بعد بیادش جشن میگیرن. جمع میشن دور هم. بیادش میگن ، میخندن ، میرقصن و می نوشند. خودشون میگن با شادی ما روح اون خدابیامرز هم شاد میشه. ولی من هر وقت بیاد پدرم میفتم دلم میگیره. فکر می کنم بهتر هست که ما هم شادی رو جایگزین ماتم کنیم.
پاسخ:
توصیه ی خوبی بود لطیف جان … اما امسال نمی توانستم اجرایش کنم … راستش خنده ام نمی آمد … شاید سالی دیگر یا وقتی دیگر …
خدا همه ی عزیزان از دست رفته را بیامرزد …
درود.
سروی عزیز
عملا با همین اشتباه من فنا شدم! مرا ببخشید دیکشنری دلنوشته ها را هنوز فوت آب نشده ام. باید سالیانی بگذرد! تا این ادبیات بر بوتونهای مغزی من ثبت شود تااینجوری گاف ندم. قول می دم از این به بعد بیشتر دقت کنم. در ضمن ممنون به خاطر تبریک تولد صدرا.
لطیف عزیز
ورود من به چهل سالگی مقارن شد با تغییرات عمده ای در روحیات و روش زندگیم. خیلی از تفکراتم را به دور ریختم و خیلی از منشهای جدید را جایگزین کردم. برای خودم هم این تغییرات بسیار جالب بود. از بین بردن فوبیاهای عرفی سنتی در افکارم بیشترین انرژی را از من برد ولی خوشحالم که بالاخره به این سطح از آگاهی رسیدم که اگر هم نتوانم بعضی از آنها را از خودم دور کنم، حداقل توانستم آنها را تشخیص بدهم.
در ضمن با این وصف در دیکشنری لطیف بالای ۱۳۵۰ را هم باید تا ۲۵ سال محاسبه کرد؟ نه؟ خیلی عالی میشه!
درویش جان “نمه نمه” را به موقع اومدی، تو هم بقیه اشو می نوشتی دیگه!
درود بر همه
امیرجان اتفاقن اون “نمه نمه” را در راستای توصیه لطیف برای بزرگداشت میلاد عزیزان از دست رفته آوردم! وگرنه خودت که می دانی ما کجا و نمه نمه کجا! اصلن نمه نمه دیگه به زیر ۱۸ ساله هایی مثل من و تو نمی آد! می آد؟
حیف شد من شیراز نبودم:(
ولی در مورد چیزایی که گفتین خیلی ها فکر میکنن که دیگه واقعا عمدی در کار هست که گذاشتن همه آثار باستانی استان فارس رو به خرابشدن بره.. واقعا اینطور نیست؟ میشه چیزای به این واضحی دیده نشه ؟
خدا به ما رحم کنه از کینه ورزی بعضی از مسلمانان
سال نو هم پیشاپیش به شما و خانواده محترم مبارک.. سالی سرشار از شادی و سلامتی براتون آرزومندم 🙂
پاسخ:
سلام و درود بر مهتای عزیز در کنار سواحل دوست داشتنی شاخاب پارس …
بهترین آرزویت را در آستانه نوروز ۱۳۸۹ دوباره برایت آرزو می کنم. شاید وقتی به توان ۲ شد، زودتر تحقق یابد.
زنده باشی.
آقای سررشته داری عزیز،
نگران نباشید ، خیلی زود باهاش آشنا میشید … فرهنگ لغت اینجا رو می گم … نمی گم؟( به سبک درویشیسم)
به آقای درویش :
الان شما می دونید من زیر ۱۸ هستم یا بالای ۱۸ ؟
نه والله! یه چیزی رو ما مهندسای کشاورزی یاد گرفتیم؛ اینم اونه که واسمون زیر یا روی ۱۸ سال فرقی نداشته باشه!
بسیار بهرمند شدم.
زنده باشی نیما جان.
سال خوشی را برایت آرزو دارم … سالی که در آن، ناقوس ها را کمتر بشنوی و دهل ها را بیشتر …
یک نفس یاد خدا‘ یک سبد خاطر آسوده و شاد‘ یک بغل شبنم آرامش صبح‘ یک هزار آینه از جنس دعا‘ همه تقدیم شما.
عید نوروز را پیشاپیش به شما تبریک می گویم و امیدوارم سال جدید سالی پربار همراه با موفقیت و سلامتی باشد.
درود بر محمد عزیز.
من هم یک بغل از همان چیزهای تر برایت آرزو دارم رفیق … و اصلن چرا یک بغل؟ هزار بغل …
مگه شما مهندس کشاورزی هستین؟
پاسخ:
مگه تو نیستی؟
به درویش:
اتفاقا اون نمه نمه فقط به درد من و تو می خوره.
به سروی:
می گویید درست هم می گویید ولی دیگه ما پا توی ۴۰ و این حرفها گذاشتیم، خداییش دیگه نمی کشیم. ولی سعی خودمنونو می کنیم که لااقل فنا نشیم! ارادتمند
پاسخ:
چه خوووب … سلام منو به سوسسن خانوووم برسون پس!
جناب لطیف،
امیر همین یکی را جمع کنه برای هفت پشتش کافیه. عمرن …!
با عرض معذرت از جناب درویش که در بحثشان وارد شدم.
پاسخ کوبنده و البته سزاوارانه ای بود که لذت بردم و بردیم در این لحظه های پایانی سال!
می بینم که امیر خان هم مهندس کشاورزی تشریف دارند! ندارند؟
متین جان تحویل بگیر!
.
.
.
سال خوش و پرترانه ای را برای امیر و عیال و صدرای عزیزش آرزو دارم …
عیال خانوم: افتخار دادید که وارد بحث شدید!
اولن ممنون و بسیار متشکر.
دومن کسی در مهندس کشاورزی بودن ما مگه شک هم داره؟
سومن محمد جان وارد شدن به بهار و گذر به یک سال جدید را به فال نیک می گیرم و برای شما و خانواده گرامی نیز سال نیک و سبزی را آرزو می کنم.
ببخشید قبلی را هم خودم نوشتم. شرمنده ذخیره شدن در صفحه این مسائل را هم دارد. ندارد؟
به آقای سررشته داری عزیز:
شما تلاشتون رو بکنید ف ما هم براتون هورا می کشیم
به عیال نازنین آقای سررشته داری عزیز:
ای ول بانو … خیلی خوشم اومد
جواب تون عااااااالی بود
سال نوتون مبارک
ممنون از تشویقتون. در اینجاست که باید تکلیف آقایون را کاملا مشخص کرد.
آی نفس کش!!! نبود؟ !!! (شوخی کردم.)
این خود خودش بود. من دیگه نبودما.
به سروی عزیز: خانومها خوب هوای همدیگر ار دارند. آنوقت لطیف میگه فمنیست ایرانی فایده نداره!!
به آقای درویش:شما قبلاَ گفتین مهندس کشاورزی نیستین.نگفته بودین؟
منم مثل سروی به عیال آقای سر رشته داری یه ای ول تقدیم میکنم
می بینم که عیال خانوم هنوز نیامده کلی طرفدار پیدا کردند!
آره محمد جان. اینجوری پیش بره من باید کاسه کوزه را جمع کنم و میدان را برای صدرا و عیال خالی بگذارم. نه؟
پاسخ:
از همون اول هم می دانستم که تو حرف آخر را در منزل می زنی و می گویی: “چشم“!
عبادی عزیز
از آن دور ها ،
در کنار این فضای خاص بودم ،
چراغ خاموش ِ خاموش که نه ،
شاید باطری م توان روشن کردن فضا را نداشت ،
اما ،
به یکباره نوری تابانده شدکه :
نیازی به چراغ کوچک های من نبود ،
این بود که گوه وار خود را هُل دادم میان ” همگی تان ” ،
دانستم ، آموختم و لذت بردم از دانائی هایِِِِ ِ”عبادی عزیز” ،
که نور باران مان نمود .
دیر آمدم آما ،
در سال نوِ پیش رو ،
که ” نوروز” ش برای ” عبادی عزیز ” پر از ” نو ” روز باشد ،
” نو ” روز هائی پر از طراوت و سرخوشی ،
بیشتر و بیشتر با دانسته هائی عمیق تر پیش خواهیم رفت .
سال نو ، سال خجسته ای باشد برای ” عبادی عزیز ” .
چه “سال نو مبارکی” دلچسبی بود … نه لطیف جان؟
دارند گذشتههامان را میدزدند!
و بدتر آن که داریم سکوت می کنیم! نمی کنیم؟
عمو محسن جان ، ممنونم از محبت شما
من کوچیک شما هستم
امیدوارم سالی پر از گل و شادی و تندرستی داشته باشید
سایه تان از سر ما کم نشود
عمو محسن دارد با یک گروه ۲۰ نفری از گروه جهت (جوانان هدفمند توانا) به دیار بختیاری می رود و سخت مشغول وارسی چادرها و طناب ها و کوله هاست … امروز داشتیم با هم صحبت می کردیم و می گفتیم، این لطیف جون می ده برای بحث های شبانگاهی در این سفرها … حتمن یکبار همسفر ما خواهی شد!
خاک عربستان بر سر مسئولان غیر ایرانی و عرب تبار که به ایرانیها اینطور تو مملکت خودمون تو وطن کوروش تو خاک تو و من توهین میکنن…. و خاک ایران بر سر ما که نمیتونیم هیچ کاری بکنیم….
چرا نباید بتونیم؟ چرا باید فکر کنیم که نمی تونیم؟ دست کم می شود اطلاع رسانی کرد … هنوز هستند مدیران دلسوزی که بشود از آنها درخواست کمک کرد.
واقعا دردناک است که ما داریم تیشه به ریشه آثار ملی و پشتوانه فرهنگی جامعه خودمان می زنیم آن هم به دلایل مختلف که همه ریشه در نادانی دارد اگر حتی از دیدگاه اقتصادی نیز به این مساله بنگریم بسیار احمقانه است که در دوره و زمانه ای که بسیاری از کشورهای جهان که ریشه های تمدنی کهن نیز ندارند به طرق مختلف سعی در ساختن جاذبه های توریستی در کشور خود می نمایند ما ایرانیان با بی توجهی و گاه عمدا آثار و جاذبه های فرهنگی خود را اینچنین نابود می کنیم.
جالب است بدانید در همان روز ۲۱ اسفند ۸۸ که شما در کنار پاسارگاد بودید خدای مهربان به من فرزند پسری داد که نامش را کورش گذاشته ام. حتما به او خواهم آموخت که میهنش را بسیار دوست بدارد.
سلام و درود بر علی مهربان.
از خدای مهربان می خواهم تا “کوروش” تو کاری کند تا روح کوروش بزرگ را از نسل امروز ایران راضی گرداند.
زنده باشی هموطن نادیده من.
بازتاب: مهار بیابان زایی » بایگانی » زبالههای دیداری را در کوهستان پاک کنیم!
بازتاب: زبالههای دیداری را در کوهستان پاک کنیم! : دینگ
دروغ است،همه اش دروغ است.این مقبره در یک منطقه خشک است نه در یک منطقه پر آب. ولی سقف آن به صورت شیروانی ساخته شده است.اصلا این مقبره به صورت و استیل ایرانی ساخته نشده است و بیشتر شبیه بناهای یونانی است.پس این یک دروغ بزرگ است که اینجا مقبره کوروش است.اینجا به احتمال زیاد مقبره یکی از فرمانده های بزرگ یونان است.
حالا چرا بدون نام؟!
درود بر پادشاهان بزرگ و محتشم ایرانی و هر چه داریم از این ابر مردان و بزرگانه …
درسته میگن بعد از حمله ی اعراب ملت خرافاتی شدن به مشت خاک کوروش بزرگ رشک مبر هی گفتیم کوروش از دولت ناامیده نگو مردم ایرانم دارن نا امیدش می کنن به خودتون بیاید اسم این کارا هم مرده پرستی نیست اگه هست پس نریم سر خاک عزیزامون که میشه مرده پرستی
اینم جواب دندون شکن واسه بعضیا
بازتاب: دل نوشته های امیر کورش
درود بر شما
گزارشتان هرچند میتوانست پربارتر باشد ولی همین هم نیاز به اندیشیدن بسیار دارد.
درود برشما که به چیزی پی بردید و از آن نوستید که کمتر کسی، شهامت نوشتن از آن را دارد…