و من بر بلندای آرامگاه مردی ایستادهام که:
غرور و صلابت از اوست
عدالت با او هم خانواده است
بزرگ منشی با او از یک تیره است
وطن پرستی یعنی همه ی او
خاک وطن بودن سخن اوست
گشاده دست بودن شیوه و آئین او
مام وطن را پاس داشتن توصیه ی اوست
او را و همه ی بزرگان بی نام و ماندگار شده ی این دیار را باید باور بداری تا:
سرت را بالا نگه داری
با چشمانی که به دور دست ها خیره شده است …
عهدیه کالیراد
در بیست و یکمین روز از اسفند 1388 در معیت دوستان عزیزم، مجتبی و مصطفی پاکپرور، غلامرضا رهبر و هومان خاکپور – و پس از فراغت از دعوت رستاکیهای عزیز در دانشگاه شیراز – به زیارت آرامگاه مردی شتافتیم که گمان نبرم خردمندتر و صلحطلبتر از او در زمانهاش وجود داشته است. هم او که بیش از 2500 سال پیش خطاب به انسانهای روی زمین گفته بود:
باران باش و ببار
نپرس کاسههای خالی از آن کیست؟
رفته بودیم تا ادای دینی کنیم به کوروش بزرگ؛ انسان آزادیخواهی که میگفت: «شما باید چشم از من برندارید تا ببینید آیا به آن چه میگویم عمل میکنم یا نه. من نیز شما را زیر نظر دارم تا هر کدام را که شایستهی بزرگداشت بودید، گرامی بدارم.»
برای همین بود که تماشای صلابت و غرور و آرامش آن پرندهی خاکیرنگ با آن گردن افراشته، دلم را ربود و با خود گفتم: چرا نباید پیام این پرندهی مغرور و سربرافراشته را دریافته و به قول کالیراد عزیز: تمام گذشتهی گمشدهمان را در وقار او جستجو نکنیم؟
برای همین است که وقتی دیدم سپاهیان دشمن در هیبت گلسنگها و در سکوتی آزاردهنده دارند هجوم میآورند و پاسارگاد را – مانند تخت جمشید – به یغما میبرند، دلم گرفت …
تصاویری را که میبینید، آشکارا نشان میدهد که چگونه به دلیل افزایش رطوبت، هم سبزینهها به این کهنزادبوم دیرینهی ایرانی یورش بردهاند و هم گلسنگها.
دلم میخواهد بدانم آیا باز هم آقایان وزارت نیرو و سازمان میراث فرهنگی جرأت دارند تا چنین گزارشهایی را تکذیب کنند و بگویند: سد سیوند نمیتواند رطوبت منطقه را افزایش دهد؟
این در حالی است که خوشبختانه یا متأسفانه، منطقهی عمومی پاسارگاد چند سالی است که دوران خشکسالی را تجربه کرده است و بنابراین، وضعیت زیست اقلیم منطقه در مناسبترین حالت خود برای گسترش سبزینه و یورش گلسنگها قرار دارد.
افزون بر آن – ظاهرن – به دلیل مشکلات فنی پیش آمده برای سد سیوند و جانمایی اشتباه آن، به رغم گذشت نزدیک به سه سال از افتتاح رسمی سد، آب چندانی در پشت سیوند هنوز جمع نشده است. هرچند همین مقدار هم میتواند به افزایش ظرفیت گرمایی ویژه منطقه در حد میکروکلیما کمک کرده و سطح آب زیرزمینی را افزایش دهد؛ رخدادی که به نوبهی خود میتواند نگرانیها را در مورد ضریب پایدار پاسارگاد افزایش دهد.
امید است که مسئولین با مشاهدهی این تصاویر، هر چه زودتر هیأتهای کارشناسی خود را به منطقه گسیل داشته و نسبت به پاکسازی عوامل تهدیدکنندهی یادشده اقدام کنند.
سلام
باعث غرور و افتخار است كه در چنين محوطه اي حتي قدم بزني ولي متاسفانه دست هاي پشت پرده مي خواهند مانع از تفكر به اعماق تاريخ باشند – حذف گوشه هاي تاريخي از كتاب تاريخ مدارس ، عدم توجه به اماكن تاريخي مثل http://abushahr.blogfa.com/post-225.aspx و موارد بسيار ديگر.
پايدار باشيد.
لطفاً ببينيد : http://www.bona.ir/details.php?id=4314_0_9_0_C
بدرود.
این من و تو هستیم ابوحنانه عزیز که باید نگذاریم تا واکاوی اندیشیدن به ژرفای تاریخ متوقف مانده یا در ابهامی اهریمنی گرفتار آید.
در ضمن ماجرای فاضلاب انسانی عمیقن تأثربرانگیز بود …
درود …
واي چقدر آرامگاه اين مرد بزرگ با صلابت هست ؛ من دو سال پيش به اونجا رفتم . وقتي به آرامگاه كوروش كبير رسيدم حس غريبي داشتم كه اصلاً قابل وصف نيست … عظمت تخت جمشيد و كاخ آناهيتا ، نقش رستم و نقش رجب ، و آرامگاه اين بزرگمرد تاريخ در پاسارگاد كه با وجود به يغما بردن اونها و يورش هاي مختلف و همه عوامل تهديد كننده در اعصار هنوز هم گوياي شاهكار عقل و هنر و انديشه ايران و ايراني است …
من هم گمان نمي برم خردمندتر و صلحطلبتر از او نه تنها در زمانهاش بلكه در حال حاضر هم وجود داشته باشه !
شايد به جرات بشه گفت اگه يك مرد در تاريخ ايران وجود داشته كوروش بوده .
اما افسوس و هزاران افسوس و دريغ ؛ نميدانم به عظمت گذشتگان ببالم يا به حقارت حاضران 🙁
مثل اينكه قضيه عوامل تهديدكننده ها هم خيلي جديه مهندس درسته ؟
من هم به اميد شما اميدوارم ، هر چند اگر اين اميد واهي باشد !!!
درود
پاسخ:
بله … اگر دیر بجنبیم و حساسیت لازم را نشان ندهیم؛ مساله و بحران می تواند بسیار حاد و غیر قابل جبران باشد.
زنده باشید که همیشه همراه هستید و همدل.
من هنوز هم نمی فهمم
که چرا وقتی می خواهند
کسی یا چیزی را نفی کنند – به اعتقاد باطل خوشان حتا-چرا سعی می کنند تاریخ را فراموش شده بیانگارند!؟
این “حماقت” و “وقاحت” را حدی نیست…
تاسف انگیزه و اشک به گونه های آدم می راند
وقتی می بینی مرقد ها و بقعه های بی ربط ؛آن چنان گرامی داشته می شود و آرامگاه ِ بزرگ مرد تمدن کهنمان این گونه آماج ِ حملات طبیعی و غیر طبیعی می شود!
پاسخ:
برای جلوگیری از تکرار این هجوم های عمدی یا سهوی به میراث یک ملت و فرهنگ باید حساسیت های خودمان را افزایش دهیم و بیش از پیش اطلاع رسانی کنیم.
درود بر شقایق عزیز.
هيچي نميتونم بگم، مثل دي ماه كه شيراز بودم و هيچي نتونستم بگم، احساس عجز ميكنم در برابر اين همه بيمقداري بعضيها كه با نابودك ردن گذشتهي خودشون ميخوان آينده رو درخشان كنند!
بدون گذشته خوب نميشه آيندهي خوبي داشت…
…
چي بگم…
چي بگم…
موافقم آنیموس عزیز …
بدون پاسداری از تجربه های گرانسنگ گذشتگان نمی توان افق روشنی برای آینده تصویر کرد.
درود …
زرت
پاسخ:
چرا رضا جان؟
انسان نماهایی مثل این کامنت بالایی تمدن مترقی ما را دزدیدند و
به جایش آداب آفتابه به ما دادند.
ببین
فرزندان تو ما شده ایم کوروش والا!
پاسخ:
كوروش اگر زنده بود؛ به وجود چنين فرزندان تردامني چون “پارسا ليلاز” عزيز افتخار مي كرد.
درویش عزیز
میدانی با تاریخ آنگونه که در آن غرق شویم میانه خوبی ندارم ،
اما تلنگر های جانانه دارد برای زندگی امروزمان ،
مجموعه اش ،
تخته پرشی میتواند باشد برای عبورامروزی مان با هوشمندی .
” آنچه که در تاریخ خطرناک می نماید؛ مطلق پنداشتن آن و ماندن در مرداب تاریخ است.”
میتوان آنچه در کتاب های تاریخ نگاشته شده است را پاک کرد ،
میتوان نگاشته های تاریخی را عوض کرد ،
اما هرگز نمی توان ” حقایق ” تاریخی را زدود .
” شما باید چشم از من برندارید تا ببینید آیا به آن چه میگویم عمل میکنم یا نه.
من نیز شما را زیر نظر دارم تا هر کدام را که شایستهی بزرگداشت بودید، گرامی بدارم ”
در کنونه ما تنها یک تفاوت بچشم میخورد :
ما را زیر نظر نداشته اند تا شایستگی هامان گرامی داشته شود ،
ما زیر نظر هستیم تا “مرگ طلائی “.
همین .
پاسخ:
و “مرگ طلايي”
مي تواند بهترين پاداش براي انساني باشد كه از اعماق كليشه ها و قالبهاي كهنه و خاك گرفته، مي تواند؛ فروزندگي جاودانه و تازه اي را بياغازد …
درود …
محسن جان عالی بود … درود
آی آقا دلت خوشه کی گوش کنه ؟
البته نمیگم هیچی نگیم اینقدر باید گفت تا گوش زمانه را کر کنیم!
اما کم لطفی میکنن مسئولان
پاسخ:
بايد كم لطفي ها را يادشان بياندازيم!
پادشاهان در طول تاریخ کی دلشان به حال مردم فقیر و بینوا سوخته؟
مگر میشود کسی که در کاخ زندگی کند خبر از کوخ نشین داشته باشد؟
معروفترین طبقات اجتماعی در زمان همینها وجود داشته
یاد قصه انوشیروان به اصطلاح دادگر! افتادم که با درس خواندن فرزند آن پینه دوز مخالفت کرد!….میدانید که؟…
پس اینقدر ساده لوح نباشید.
پاسخ:
هر چيزي را بايد در ظرف خودش مورد سنجش قرار داد هموطن عزيز من. كوروش را و سلوكش را به روايت دشمنش – گزنفون – بخوان تا چاره اي نداشته باشي جز آن كه كلاه از سر برداري برادر من.
درود …
هر چند گرامیداشت بزرگان در گذشته خوب است ولی کوروش دیدن مهم نیست کوروش بودن مهم است !
پاسخ:
چگونه مي شود كوروش بود؛ وقتي كوروش را نديده و نشناخته باشيم محمد جان؟
بعضی از مدیران ارشد کشور می خواهند کاری برای ایران زمین انجام بدهند. انجام میدن . اما به شیوه خاله خرسه .
پاسخ:
كاش فقط شيوه خاله خرسه بود! گاه به شيوه گوريل انگوري كار مي كنند! نمي كنند؟
number 1 zende bad
پاسخ:
ممنون امير جان.
فكر مي كنم با آنچه عمو محسن عزيز نوشته حرفي باقي نماند. در عين حال شخصا معتقدم “گذشته چراغ راه آينده نيست بلكه گذشته شاخصه اي است كه مي تواند آينده را در آزمونهاي خودش ياري دهد.” گذشته ياريگريست در راهبردها ولي خود مسير نيست. ارادتمند دوستان
پاسخ:
گذشته نشان مان مي دهد كه مردمان چگونه براي مشكلاتشان راه حل مي يافتند. اما جنس آن مشكلات البته با امروز مي تواند همخوان نباشد.
درود …
سلام،
چه قدر
1- شعر خانوم كاليراد عميق بود.
2- چه قدر اين عكس ها خوشگلن.
3- چه قدر آدم دلش مي گيره وقتي اين جوري با هويت تاريخيش برخورد مي كنن!
4- چه قدر دلم براي شيراز تنگ شد.
پاسخ:
حق داري … شيراز هميشه مي تونه بهترين مقصد يك سفر خاطره انگيز باشه …
درود.
باعث افتخار نوشته ای بسیار زیبا
اما آخر آن با سوز دلی همراه شد
پاسخ:
زنده باشي اردلان عزيز
این روزها که می گذرد ، شادم …
شادم که میگذرد این روزها …
نمی دونم وقتی ما نتونستیم از میراث اجدادمون درست محافظت کنیم ، چطور انتظار داشته باشیم که فرزندانمون میراث دار خوبی باشن؟
مطمئن نیستم نسل بعد بهتر از ما عمل کنه
ما معلم خوبی برای فرزندانمون نیستیم
و …
ممنون خانم کالیراد بابت اون شعر جادویی
و …
ممنون آقای درویش بابت اون عکس جادویی
پاسخ:
و ممنون سروي جان كه هستي و اينگونه موثر حضورت را نشان مي دهي.
sedar عزیز
در برداشت هایتان ،
چه تاریخی و چه زمینه های دیگر ،
اینگونه مطلق نیاندیشید ،
در جغرافیاهائی که از دست پادشاهان رها شده است ،
شما اختلاف طبقاتی را شاهدنیستید ؟
این سرچشمه از جای دیگری گل آلود است .
اگرچه تلاش ” انسان ” ها را در کل اجتماع خود از یاد نباید برد .
با درود .
درود بر همه دوستان عزيز … ممنون كه اين جستار مهم را بال و پر داده ايد … به مرور پاسخ ها و كامنتها را بررسي خواهم كرد.
با اجازهء جناب محمد درویش
سدار : پادشاهان در طول تاریخ کی دلشان به حال مردم فقیر و بینوا سوخته؟
چواب : در طول تاریخ پادشاهان خوب همیشه دلشان به حال مردم فقیر و بینوا سوخته است .
سدار : مگر میشود کسی که در کاخ زندگی کند خبر از کوخ نشین داشته باشد؟
جواب : بله میشود .
سدار : معروفترین طبقات اجتماعی در زمان همینها وجود داشته
جواب : خیر نداشته .
سدار : یاد قصه انوشیروان به اصطلاح دادگر! افتادم که با درس خواندن فرزند آن پینه دوز مخالفت کرد!….میدانید که؟…
جواب : آدم وقتی صحبت از تاریخ می کند باید یادش به تاریخ بیفتد نه به قصه .
سدار : اینقدر ساده لوح نباشید.
جواب : کامنت شما ساده لوحانه است
——————–
چند توضیح عمومی
ما دربارهء کوروش کبیر اطلاعات موثق چندانی نداریم . از دوران وی نه سنگ نوشته ای بجا مانده است ، نه لوحی و نه بنایی . همهء مطالبی که فردی یونانی بنام گزنفون دربارهء کوروش نوشته است نیز از دو سه برگ بیشتر نیست و مابقی اش مطالبی هست که در سی چهل سال اخیر و به عنوان داستانهایی خیالی نوشته شده اند . تنها روایتی که مستند است مربوط به دو واقعه هست. یکی اینکه کوروش چگونه قبایل قوم پارس را متقاعد به حملهء به بابل کرد و دیگری جمله ای هست که پس از فتح ارمنستان به فرماندهانش گفت و من الان حال ندارم این دو ماجرا را تعریف کنم. تا هشتاد سال پیش هم پیش هم پاسارگاد مقبرهء مادر حضرت سلیمان نامیده میشد و کسی نمی دانست متعلق به چه دورانی هست. ما در حال حاضر فقط حدس میزنیم که مربوط به زمان پان پادشاهی کوروش هخامنشی باشد . اما اینکه چه کاربردی داشته و یا به چه منظوری ساخته شده بود ، بر ما پوشیده و مجهول مانده است . از حدود پنجاه سال پیش فرضیه ای عنوان شد که این بنا در زمان داریوش و خشایارشا “پازارگادشا” نام داشته و احتمالا” مقبرهء کوروش است . قسمت اول این فرضیه به احتمال زیاد درست است ، اما این بنا قطعا” مزار کوروش نبوده و نیست . من دو سال پیش به پاسارگاد رفتم و با کمال تعجب و شگفتی دیدم که روی تابلویی شیشه ای به دو زبان فارسی و انگلیسی نوشته شده بود پاسارگاد مقبرهء کوروش هخامنشی است و از آن عجیبتر اینکه نوشته بود پ”یکر کوروش را که در آنسوی ایران آنروز کشته شده بود ، مومیایی کردند و به پاسارگاد آورده و در آن دفن نمودند” . تا همین چند سال پیش حتی بیان شفاهی چنین داستانی در سازمان میراث فرهنگی کشور می توانست با واکنش تند باستان شناسان و مورخین روبرو شود ولی الان این داستان عجیب و غریب را رسما” و با نام و نشان سازمان میراث فرهنگی در آنجا نوشته بودند .
در اینکه کوروش هخامنشی دقیقا” کی مرد و چگونه مرد ، ما هیچ اطلاعی نداریم . رسم مومیایی کردن هرگز در ایران وجود نداشته و برخلاف آیین زرتشتیان بوده است. اصولا” هخامنشیان زرتشتی هرگز اجساد خود را دفن نمی کردند و ساختن هر گونه بنایی برای مردگان را نیز کاری اهریمنی می دانستند .
قصهء انوشیروان و کفشگر که به استناد شاهنامهء فردوسی بیان میشود نیز کاملا” عاری از حقیقت است . جالب اینجاست که طبق این داستان یک کفش دوز حاضر شده بود که هزینهء سپاه جنگی انوشیروان را بپردازد به شرط آنکه فرزندش اجازه یابد در کنار قشر ” دبیران” خواندن و نوشتن بیاموزد . کسانی که به استناد این قصه صحبت از شکاف فقیر و غنی در عصر انوشیروان می کنند عقلشان به اینجا نمی رسد که این سئوال را از خودشان بپرسند که این چه شکاف طبقاتی میان فقیر و غنی بوده که یک کفش دوز در عهد ساسانیان آنچنان ثروتمند بوده که می توانسته است هزینهء لشگر نظامی دولت رابپردازد؟! اگر این قصه را باور کرده اند پس دیگر این مطرح کردن شکاف میان فقیر و غنی در آن زمان چه معنی دارد؟
و آخر اینکه هموطنان کمونیست ما که نسبت به دیدن نام شاه و پادشاه آلرژی شدید دارند ، سطح معلومات تاریخی شان در حد همان دو سه مطلبی هست که در سایتهای کمونیستی خوانده اند و نمی دانند که فاصلهء زمانی بین کوروش هخامنشی و انوشیروان ساسانی یک هزار و چهار صد سال و معادل فاصلهء زمانی ما با دوران انوشیروان عادل بوده است . در نتیجه دائما” هخامنشیان را به ساسانیان و پادشاهان ساسانی را به هخامنشیان وصل و ربط می دهند .
جناب درویش زیر عکس ننگ گلسنگ بر زیر بنای تاریخ ایران نوشته بودی «دلم میخواهد بدانم آیا باز هم آقایان وزارت نیرو….» چرا که نه جرأت که نمی خواهد چون دیوار حاشا همیشه بلند است
پاسخ:
درود بر استاد شیرازی عزیز …
من گمان می کنم سرانجام مجبور خواهند شد از رشد دیوار حاشا بکاهند!
در همین همایش تنکابن، در رخدادی نادر مشاهده کردم که نماینده ای عالی رتبه از وزارت نیرو آمده بود تا پاسخ دهد! انگار دوره برج عاج نشینی آقایان رو به اتمام باشد.
آقای عزیز بهتر نیست کمتر ذهن مردم رو از این مرده پرستی ها پر کنین. حیف نیست تلف کردن عمر برای انسانهایی که به گذشته تعلق داشتن.
متاسفانه نه تا حالا امپراتور دیدین نه حکومت نه عظمت. وگرنه این کوروش مثلا بزرگ فقط تو قصه ها بزرگه. ولی در واقعیت آنقدر بی نشان که حتی یک سکه از خودش نداره.برید آثار باقی مانده از امپراتران روم رو ببینید تا بفهمید امپراتور یعنی چی.چرا میخوایم خودمونو گول بزنیم.کجاست این عظمت پوشالی تا بریم ببینیم.الان فوری همه میگن ضد ایرانی و… .
یا میگن آثارش خراب شده.پس قبرش چرا هست؟در صورتی که اگه کسی خراب کنه اول قبرو به خاطر تحقیر خراب میکنه.
حیف از عقلی که ماایرانی ها نداریم.همه اش افسانه.همه اش دروغ.
پاسخ:
رهگذر عزیز: لطفن دلایل و مستندات علمی خود را برای انکار عظمت هخامنشیان بیان دارید. در ضمن شما با آقای ن. پ که نسبتی ندارید! دارید؟
در تكميل صحبتهاي لطيف عزيز (كه ديگر به ما هم سر نمي زند و جواب ايميل ما را هم نمي دهد) پيشنهاد مي كنم حتما دوستاني كه به تاريخ علاقه مند هستند مجموعه چهار جلدي سرزمين جاويد (ترجمه مرحوم ذبيح ا… منصوري) و همچنين تاريخ تمدن ويل دورانت (بخش مشرق زمين گاهواره تمدن)را نگاهكي بياندازند. بد نيست. بخشي از ديدگاههايمان را اصلاح مي كند. ارادتمند
پاسخ:
امیر جان، بهتر است دقیقن مشخص کنی که منظورت کدام صفحه از کدام کتاب است و چه نوشته شده و تو چه تحلیلی بر آن داری.
به امیر عزیز
قربانت گردم
ایمیلت به دستم نرسیده است. به یکی از این دو ایمیل برایم بفرست
[email protected]
[email protected]
من روزانه حدود ده بار به اینترنت سر می زنم و در مجموع دو تا سه ساعت هم برای خواندن و نوشتن در آن وقت می گذارم. منتها گرین بلاگ یکی از چندین مرکز تجمع (!)ی هست که واردش می شوم. گاهی که جاهای دیگر خیلی شلوغ تر می شوند و انرژی بیشتری می برند ، مجبورم حضورم را در ‘گرین بلاگ را کمتر کنم . مطلب مارالهای قزوین را فورا” خواندم . حدود چهل سال تا سی سال پیش یکی از همسایگان ما بنام آقای صنوبری در خیابان پهلوی ماهشهر (بعدا” شد امام خمینی) کنار منزلش جصار بزرگی درست کرد و در محیطی زیبا آهو پرورش می داد . صنوبری بنا به تجربه متوجه شده بود که آهوهای پرورشی مثل پرنده های قفسی هستند و نمی توان آنها را در طبیعت رها کرد. فکر می کنم صنوبری آهو هایش را یواشکی با لنجها به کویت صادر می کرد . عربها به نگهداری آهو خیلی علاقه دارند . در قطر مردم در منازلشان غزال عربی نگهداری می کنند که به غایت زیباست . خواستم این توضیحات را همان وقت زیر مطلبت بنویسم ، نشد. چون از جایی آن لاین بودم که نمی شد فارسی نوشت.
وقتی صحبت از تاریخ میشود مطلقا” به نوشته های زنده یاد ذبیح الله منصوری تکیه نکن . داستان خالص هستند و کوچکترین ارتباطی به تاریخ ندارند . منصوری یکبار کتابی دو هزار صفحه ای را به عنوان ترجمه منتشر کرده بود و توضیح داده بود که نویسنده اش مرحوم پروفسور هنری کربن است. از قضا هنری کربن زنده بود و فارسی هم می دانست! بندهء خدا وقتی کتاب منصوری را دیده بود گفته بود من مقاله ای یازده صفحه ای نوشتم و نمی دانم ترجمه اش چگونه شده است دو هزار صفحه؟!
متاسفانه در سالهای اخیر کتابهای فراوانی وارد بازار نشر ایران شده اند که مطالبشان حقیقت ندارند و طبق سلیقهء مشتری جعل شده اند . من همین تابستان گذشته در کتابفروشی های مقابل دانشگاه تهران انواع و اقسام کتابهایی را دیدم که حاوی گفتار و سخنان داریوش هخامنشی ، کوروش هخامنشی ، زرتشت ، و یا کتابها و دستورالعملهایی پزشکی (و خطرناک!) بودند بنام طب امام رضا ، طب امام جعفر صادق ، و امثال اینها . یک جلد کتاب هم که گزیده ای از احادیث بسیار زیبایی چهارده معصوم بود را هم خریدم . ولی فورا” متوجه شدم که بخشهای بزرگی از مطالب آن نه احادیث آن بزرگواران ، بلکه جملات قصاری از آبراهام لینکلن ، جان اف کندی ، تولستوی ، ویکتور هوگو ، ناپلئون بناپارت ، کیم روزولت ، توماس ادیسون ، آلبرت انیشتین ، وینستون چرچیل ، جرج برنارد شاو ، نلسون ماندلا ، مهاتما گاندی ، کنفسیوس و سایرین بودند .
نمی دانم منظورت کدام قسمت از نوشته های ویل دورانت است ؟ ویل دورانت در ایران خیلی مهم تلقی میشود چون ما خودمان نه تاریخ نویس داریم ، نه مورخ داریم و نه اصلا” در دانشگاه هایمان علمی بنام تاریخ وجود دارد . بعد از انقلاب هم ترجمه های کتابهای آکادمیک و علمی تاریخی کاملا” متوقف شدند . در نتیجه همچنان به نوشته های قدیمی و از رده خارج شده ای مانند کتابهای ویل دورانت استناد می کنیم. اخیرا” یک بزرگواری در سخنرانی اش یک حرفی را علیه پادشاهان تاریخ ایران زده بود . فردایش بلافاصله اعلام تمام مطالب مربوط به پادشاهان از کتابهای درسی تاریخ مدارس و دانشگاهها حذف میشوند! (که ظاهرا” امسال واقعا” هم حذف شده اند)
خب. در مملکتی که کتابهای تاریخ مدارس و دانشگاههایش را طبق میل معمر قذافی و حرفهای بعد از شام جعفرآقا عوض می کنند و می نویسند ، و کتابهای تاریخی روبروی دانشگاه تهرانش را هم طبق ذائقه و سلیقهء مشتریان ” عاشق کوروش ” شان جعل می نمایندو به عنوان ترجمه راهی بازار می کنند ، علم تاریخ دیگر چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟ اثلا” در چنین جوی دیگر چه کسی می تواند بیاید از علم تاریخ بگوید؟ وقتی خود شما همچنان کتابهای داستان ذبیح الله منصوری را به عنوان مراجع معتبر تاریخی به من معرفی می کنید ، خب من دیگر چه می توانم بگویم؟
البته آنچه که نوشتم از درستی و بزرگی و عظمت کوروش کبیر چیزی کم نمی کند. من متاسفم هستم که بجز یک استوانهء کوچک و دو روایت موثق تاریخی از آن پادشاه بزرگوار بهرهء دیگری به ما نرسیده است. من هر وقت به کارنامهء شاهنشهان هخامنشی فکر می کنم در مقابل عظمت روح و انسانیت و خردورزی و درستکاری و اندیشه های والای مدنی و علمی شان واقعا” احساس حقارت می کنم .
اگر به یونان سفر کنید ، متوجه میشوید که یونیانیان با دیدن اثر و نشانه های بجای مانده از تمدن باشکوهشان نه حسرت به دل می شوند ، نه آهی می کشند و نه افسوس می خورند . چرا که امروزشان دقیقا” ادامهء همان تمدن است و از تمام مواهب اخلاقی و علمی و مدنی نیاکانشان بهره مند هستند. اما وضعیت ما فرق می کند. خیلی ها تصور می کنند پایتخت هخامنشیان تخت جمشید بوده است. اما درست نیست. پایتخت پادشاهان هختمنشی خوزستان و شهر شوش بود . من خوزستانی وقتی تمدن درخشان و عصر طلایی خوزستان در عهد هخامنشیان را با مردم و زندگی و روزگار امروز خوزستان و خوزستانی ها مقایسه می کنم ، واقعا” متاسف میشوم . از اوج پیشرفت و مدنیت به قعر نکبت و عقب ماندگی رسیده ایم. اگر همین چند حلقه چاه نقت را نداشتیم مردم ایران حال و روزی در حد مردم اتیوپی می داشتند .
پاسخ:
درود بر لطیف عزیز …
در پاسخ به سدار، نوشته ای: “آدم وقتی صحبت از تاریخ می کند باید یادش به تاریخ بیفتد نه به قصه .”
جمله ی به غایت اقناع کننده و هوشمندانه ای است … ممنون.
اما در باره کوروش، در جلد نخست از کتاب 12 جلدی تاریخ بزرگ جهان، نوشته کارل گریمبرگ، مورخ نامدار سوئدی میخوانیم (ص 291): «کوروش، شایسته لقب کبیر است، او به عنوان فاتح، از همهی سلاطین آشور، بابل و مصر جایگاهی بالاتر یافت و امپراتوری نیرومندی بنیاد نهاد. وی بر خلاف همهی سنتهای عصر باستان، به اقوامی که به زیر فرمان آورده بود، کم و بیش خودمختاری داد. این استقلال ممکن بود، صورت ظاهر داشته باشد، ولی مانع از آن نبود که ملتهای مغلوب آن را بسی مطلوب نیابند. میان سیاست کوروش و سیاست جهانگشایان پیش از وی، در زمینهی عقاید دینی ملتهای تحت فرمان، تفاوتها بود … کوروش، خود، احترام راستین در حق مذاهب دیگر نشان داد … نتیجه آن که کوروش در کنار حمورابی و سولون شایسته پایگاهی پرافتخار در تاریخ است. زیرا او نیز قانونگذار بود. او به دادگستری خصلت بشردوستی داد: مهمترین اصلاحات او آن بود که رعایای خود را از این که خود عدالت را اجرا کنند، منع کرد. گذشته از این، حقوق کیفری را در اختیار دادگاههای دولتی گذاشت.»
البته من راه رسم کوروش را در مبارزه با زنی به نام تَمیرس، فرمانروای قوم ماساگِت درک نمی کنم. اما این را می دانم که ممکن است کوروش هم مانند هر انسان دیگری اشتباه داشته باشد. اما حقیقت آن است که او یک سر و گردن بزرگ تر و فرزانه تر از بسیاری از هم قد های خود در پیش و پس از هخامنشی بوده است.
درود …
و اين گونه است كه ما همواره گذشتگان خود را نفي كردهايم، نگاهي روبه فردا نداشتهايم در زمان گمشدهايم كوروش بد بوده است، قاجار بد بوده است كه بوده است، خاندان پهلوي بد بودهاند كه بودهاند و جالب اين جاست كه اين روزها هاشمي و خاتمي و موسوي نيز كه خودشان اين بنا را گذاردهاند از بدترينها هستند و هيچ گاه مشخص نشد كه پس ما كيسيتم، چگونه رشد كنيم و چگونه بهتر زندگي كنيم.
پاسخ:
درود بر دوست عزیز آنیموس عزیز:
پرسش و تردید سزاوارانه ای را طرح کرده اید. دکتر محمد علی اسلامی ندوشن می گوید: «اگر تاریخ جامع ایران، چنان که باید نوشته شود؛ همراه با بررسی همه جانبه در وقایع و فرهنگ و ادبیات و اندیشه، و در ارتباط با تاریخ اقوامی که با ایران سر و کار داشته اند، گمان می کنم که دنیا با یکی از شگفت ترین خواندنی ها روبرو خواهد شد. زیرا هنوز کُنه تاریخ ایران شکافته نشده است. تاکنون بیشتر حرف بر سر لایه رویین تاریخ ایران بوده است. ولی او را یک لایه زیرین است، بسی شگرف تر که کسی به آن دست نزده است. باید روزی به سراغ آن رفت.»
و من امیدوارم روزی جوانان فرهیخته ی این بوم و بر روی آرزوی این استاد کهنسال تاریخ ایران را جامه ی عینیت بپوشانند.
ای باباااااااااااااا
اینا این قدر سرشون به … کاری هاشون گرمه که اصلا این چیزا رو نمی بینن
اگرم ببینن میان از بیخ و بن خرابش می کنن که مردم به جای زیارت کورش فقط برن زیارت …
تا آنجا که می دانم، پس از انقلاب فقط خلخالی می خواست چنین کار نابخردانه ای را انجام دهد که البته پاسخ سزاوارانه ای دریافت کرد! نکرد؟
این ها کشور ایران رو برای اسلام می خوان، به این چیزها به هیچ عنوان اهمیت نمیدن.
پاسخ:
ایران، متعلق به ایرانیان است و ایرانیان باید نشان دهند که سزاوار چنین تاریخ و فرهنگ و رهبرانی بوده اند.
درود …
میگم حالا نمی شد مطلب رو با زبون شیوا و روان بیان کنید. حتما باید این همه شعر گونه و مسخره بیان کنید ؟!
دیگه زمان این گلابی بازی ها و سفر به این دیوار گلی های قدیمی گذشته !
پاسخ:
محمد عزیز: بسم الله … گوش می دهیم به سخنان نغز و شیوا و روان شما که مسلمن از “گلابی بازی” فاصله دارد.
برایمان بگویید که حقیقت ماجرا چیست؟
افتخار می کنم که از نسل تو هستم به خود می بالم ای بزرگ مرد تاریخ!
زنده باشی محمدرضای عزیز …
درود بر فرزندان شایسته کوروش بزرگ.
محمد درویش عزیز
تو این مدت کوتاهی که با هم آشنا شدیم واقعا همه نوشته های تو پر بود از احساسا و زیبایی و دانش فراوان تو که از ان به من تراوش می کرد . خوشحالم که با تو آشنا شدم .
سال خوبی پیش روی تو و خانواده نازنینت و ایران و طبیعت عزیز ما باشد .
مبارک
ممنون رگبار عزیز …
امیدوارم در سی و نهمین بهار زندگیت، غمهای کمتر و ترانه های بیشتری را درک کنی … رفیق نادیده من. فرزند عزیزت را ببوس و در کنار بانو، بزم نوروزی بی نظیری را تجربه کن.
درود ….
سلام سعی کردم تماس بگیرم در این مورد یک گفتگویی داشته باشیم اما موبایل تان خاموش بود.
ارادت
پاسخ:
درود … متاسفانه گوشی همراهم امروز دچار مشکل شده و گاه از کار می افتد. امیدوارم بشود تا قبل از تعطیلات تعمیرش کرد.
فكر كنم لطيف نازنين جواب درويش عزيز را كه گفته بود آدرس دقيق بدهم با چنان قدرتي داد كه من ادامه ندهم بهتر است!
لطيف جان در خصوص سر زدن به واگويه ها هم قبولت داريم، خواستم بگم دلم برات تنگ شده بود.
در مورد مرحوم منصوري قبول دارم كه متن را خيلي بسط مي دهد و اين را خودش هم در لابلاي متون گوشزد مي كند ولي حداقل نمايه اي را به خواننده مي دهد تا تصوري داشته باشد. البته بنده به هيچ عنوان در آن حدي كه بتوان پاسخ شما را داد چيزي در چنته ندارم و اذعان مي كنم كه بايد سكوت كنم (البته از آنجايي كه ساكنان اين فلات گسترده در خاور ميانه (ايرانيان) عموما زير بار شكست نمي روند و حاضر به اعتراف به كم آوردن نيستند اگر ديدي من هم از رو نمي روم و باز از مرحوم منصوري و كتابهايش مي نويسم تعجب نكن!) در عين حال من قلم منصوري را دوست دارم. در مورد ويل دورانت هم بخش پارس جلد اول تاريخ تمدن فقط يك كلياتي را از زمان هخامنشيان مي دهد و خيلي ريز نيست. من ممنونم از اطلاعاتي كه دادي.
راستي امشب تولد منه. رفتم 42 را به بالا. عجب مزه اي داره افزايش سن. البته بعضي اوقات!
امیر جان خیلی مبارک باشه. هر چند سال بز به دنیا آمدی، اما امیدوارم هیچگاه بز نیاوری رفیق!
از شما چه پنهان، می خواستم امروز در باره 26 اسفند چیزکی بنویسم … هفتاد و یکمین سالگرد تولد پدرم … این روز را همیشه پیشش بودم … اما امسال …
درويش عزيز يك پاسخ در كامنت من گذاشته اي كه فكر كنم مربوط به خودت و پدر مرحومت باشد. آن را تصحيح كن. خداوند رحمتشان كند.
پاسخ:
ممنون که تذکر دادی … به این اشکالها می گویند: سروی فنا کن!
آقای سررشته داری عزیز ، تولدتون مبارک
راستی من دقیقا متوجه نشدم … یعنی روز تولد شما و پدرتون یکیه؟ هر دو متولد 26 اسفند؟
پاسخ:
نه! روز تولد امیر و پدر من یکیه!
ببخشيد فراموش كردم تشكر كنم.
در عين حال پس فردا تولد صدرا هم هست. پدر و پسر اسفندي! خدا به داد برسه تو اون خونه! الان هم صدرا بغل دست نشسته و فقط در فكر بازي با كامپيوتر است و من اگر دستگاه را تحويلش ندهم خودم را تبديل به رايانه مي كند. باشد تا بعد.
پس تولد صدرا جان هم مبارک … گوشت شکارش را هم که قبلن خورده بودیم! نخورده بودیم؟
با تشكر از خانم سروي و با تشكر از درويش عرير كه ايشان را با يك توضيح از فنا شدن نجات دادند!
صدرا الان بر روي پاي بنده نشسته است و سر من را كه مو ندارد براي به دست آوردن رايانه كچل مي كند. ايشان اصرار دارتد كه بايد وبلاگشان در همين لحظه آپ شود و همزمان آهنگ سوسن خانم! را هم زمزمه مي فرمايند. ماجراي پرنده ساكن در پاسارگاد به كجا كشيد؟ فعلا تا مويي بر سر من مانده رخصت مي طلبم. احتمالا آخر شب خدمت ميرسم. ارادتمند
آخ كه اون كيك آهو چقدر خوشمزه بود. رفتم باور كنيد رفتم.!
می بینم که “نمه نمه” بالاخره داری کرسی را به صدرا تحویل می دی!!
آقای سررشته داری عزیز،
اشتباه نکنید . منظور آقای درویش اینه که به واسطه ی اون نوع اشتباهات ، بنده ، کسی یا جایی را فنا می کنم .
چشم تیزبین و حواس جمع ما ، کار دست خیلی ها می ده . مگه نه آقای درویش؟
به هر حال تولد صدرا خان هم مبارک . عکس کیک تولدی که شبیه آهو بود هم قبلا دیده بودم… بامزه بود
به آقای درویش:
یاد پدر و مادر عزیزتون گرامی و روحشون شاد
پاسخ:
ممنون … خداوند سایه پدر و مادر را بر بالای بام زندگانی تان همواره سبز نگه دارد ….