اروند | دل نوشته ها | مهار بیابان زایی | فوتوبلاگ | آلبوم عکس اروند

5 روز فراموش نشدنی با نیلوفر و علی و مامان و باباشون!

خانواده عمو هومان در اداره پدر - 14 مرداد 88شمارش معکوس برای رفتن به بروجندر حال بازی فوتبال با عمو هومان و علی در پلی استیشن - 15 مرداد 88

هفته گذشته 4 تا مهمون دوست‌داشتنی خونه‌ی ما بودند که از راهی دور می‌اومدند. واسه همین نمی‌تونستند زود برگردند و این خیلی خوب بود! بعد از مدت‌ها کلی با هم‌سن و سال‌های خودم بازی کردم و خوش گذروندم و بی خیال برنامه درسی و تفریحی تابستان شدم! کلی با کمان دامول که عمو هومان واسم آورده بود، بازی کردم … به اداره پدر رفتیم و به کارخونه شیر عمو داریوش هم سر زدیم.

خاله حمیرا و نیلوفر و علی و اروند و عمو هوماندر کنار یک مترسک گلدونی در اداره پدر به همراه علیبازدید از کارخانه شیر عمو داریوش در بویین زهرا - 15 مرداد 88

خلاصه اونقدر خوش گذشت که از پدر قول گرفتم دو هفته دیگه خودمون بریم خونه‌ی مهمونامون در بروجن! واسه همین من از همون لحظه شمارش معکوس را شروع کردم!

کمان دامول در دستان اروند!

29 نظر درباره “5 روز فراموش نشدنی با نیلوفر و علی و مامان و باباشون!” داده شده است.

  1. دریا گفت :

    سلام بر اروند عزیز…خوشحالم که به تو خوش می گذرد و امیدوارم همه ی روزها روزهای تو باشد

    پاسخ:
    همه روزها روزهاي من است … شك نكن دريا جان!

  2. دریا گفت :

    نه بابا تیر اندازی هم بلدی!!!

    پاسخ:
    زياد هم بلد نبودم … عمو هومان يادم داد.

  3. اشکار گفت :

    اروند خان چرا کمان دامول؟
    شما دیگه چرا؟
    ما کمانگیری شهیر بنام آرش داشتیم که جانش را گذاشت تا تیراز دماوند تا گردویی بر ساحل سیحون بنشاند(البته در آن دنیا پشیمان شد که برای کشور گل و بلبل جانفشانی کرده!یک سر با عمو افراسیاب به باغهای زرافشان می رفت یهتر بود)
    این کمان ها ساخت کشور نیجر است
    اروند خان نزنی کسی را کور کنی
    فقط به عمو ممدلی نشانه بگیر
    تیر خورش ملسه

    پاسخ:
    نكته درستيه. به قول عمو هومان: چرا بايد فرزندان ما با ديدن تير و كمون به ياد جومونگ بيافتند؟ در حالي كه ما فرزندان آرش هستيم؟! چرا رسانه ملي ما از آرش و سياوش و تهمورث و رودابه و كاوه و … هيچ نمي گويد؟!

  4. اشکار گفت :

    اروند خان پاشو بیا شمال که هوا مثل پاییزه
    بیا که تو این هوا جوجه کباب توی هوای سرد و نم نم بارون می چسبه
    پاشو بهانه بگیر لج کن با کمان به درو دیوار(فرهنگ اصیل ایرانی)تا درویش خان بیارتت شمال از حالا بگو جوجه را تکه کنند در ماست و پیاز و آبلیمو و زعفران بخوابانند الان ساعت 1 شب بارون ملسی میاد اروند پاشو بگو می خواهی درباره بیابان های سبز شمال تحقیق کنی(تپه های خالی از درخت نزدیک لاهیجان)
    اگو درویش خان گفت این به من مربوط نیست به فرود ……..(نقطه چین ها کلمات ناشایستی است برازنده فرود)مربوطه با تیر به ماشینتون حمله کن خودت بهتر می دونی اینکارها چقدر تاثیر مثبت داره در آمدن به شمال

    پاسخ:
    اين هفته احتمالا مي آم اونطرفها … عكسهاي اون تپه ها را مي شه براي پدرم بفرستي؟

  5. شقایق گفت :

    همیشه به خوشی پسرک نازنین دوست داشتنی…

  6. اروند گفت :

    ممنون از لطف هميشگي تون …

  7. آنا گفت :

    اومدم یه حاضر بزنم و برم . ظاهرا”‌تفاهم برقراره و کار با صلوات و اینا ختم به خیر شده .

    پاسخ:
    با دو نکته اش موافقم! یکی “ظاهراً” و دومی “اینا”!

  8. اشکار گفت :

    اگر درویش خان شمال آمد خوشحال می شوم ایشان را ببینم یک زنگی بمن بزنند در شمال علاوه بر جنگل های مخروبه که ارزشمند است برخی نواحی نه جنگل کاری شده و نه به باغ تبدیل شده نزدیک کارخانه کلوچه نوشین لاهیجان فکر می کنم این وضعیت را دیده ام کاشت سوزنی برگ که یک فاجعه جداگانه است و سو استفاده زیادی در آن شده است

    پاسخ:
    این لقب خان بیشتر زیبنده اروند است تا درویش. باورکن!

  9. اشکار گفت :

    یک دزد طرحی داده بود که در شبه جزیره میانکاله که تنها ساحل بکر خزر ایران است کشت و صنعت اکالیپتوس راه بیاندازد!!!!
    باید دزدید اگر ندزدیم نه تنها تشویق نمی کنند بلکه مسخره می کنند!

  10. اروند گفت :

    والله اطلاعاتی در این زمینه ندارم! لطفاً در مهار بیابان زایی باز انتشار دهید.

  11. سانی گفت :

    چقدر خوبه آدم کنار دوستانش باشه . حتما حسابی خوش گذشته. بروجن هم توی این فصل هوای خوبی داره می چسبه توی این گرما یه سفر برید اونجا

  12. سانی گفت :

    حتما کنار دوستانی که دوستشون دارید حسابی خوش گذشته. بروجن هم سردسیره این روزهای گرم تابستونی حتما هوای خوب و مطبوعی داره.

  13. سانی گفت :

    نمی دونم کامنتهای من میاد یا نه!

  14. اروند گفت :

    آره می آد … خوبم می آد. ممنون از لطف همیشگی ات سانی جان.

  15. اشکار گفت :

    این لقب خان بیشتر زیبنده اروند است تا درویش

    حاشا و کلا ، لقب خانی برازنده درویش خان است و بس . در شان ایشان نیست که با الفاظ دکتر و مهندس مورد خطاب قرار بگیرند

    فقط ایکاش صدای ایشان بم تر بود. بجز این اندازه و وزن و مدل ریش و سبیل بسیار ملوکانه است ایشان بسیار به ویکتور امانوئل اول پادشاه طبیعت دوست ایتالیاشباهت دارند

  16. اروند گفت :

    عجب! من تا حالا فکر می کردم پدرم شبیه شرک است! پس معلوم شد که این ویکتور امانوئل اول و آخر هم همچین پخی نبوده! بوده؟

  17. نیلوفر گفت :

    سلام براروند عزیز،به ما که خیلی خوش گذشت وخوشابه حال من وعلی که توانستیم چندروزی درکنارتو باشیم
    از اونجایی که خیلی خوب بودما منتظریم شما زودتر بیاین
    تا اون زمان لحظه شماری میکنیم.مشتاق دیدار.

  18. اروند گفت :

    ببین نیلوفر! پیش خودمون باشه … این چند روزه کله بدون موی پدر را کچل کرده ام که چی واستون بیارم کادو؟ البته داریم به یه جاهای خوبی هم می رسیم! منتها با کمک مامانی. خیلی مشتاق دیدنتون هستم. به علی آقا هم سلام برسون. چون خاله حمیرا و عمو هومانو که باهاشون حرف زدم.

  19. شادی گفت :

    درود بر اروند خان
    من شادی هستم.دختر عموی علی و نیلوفر.
    تعریف شما و درویش خان رو خیلی شنیدم و شدیدن مشتاق دیدار.شنیدم میخواین تشریف بیارین بروجن.
    خیلی خوشحال میشیم.
    به امید دیدار.

  20. اروند گفت :

    سلام شادی جان. من هم تعریف شما و خانواده گلتون را زیاد شنیدم و خیلی مشتاق دیدارتون هستیم.

  21. علی گفت :

    اروند سلام
    این مسافرت 5 روزه یکی از بهترین سفرهای تابستونه ی من بوده که با تو و عمو محمد ودوستای بابام خیلی بهمون خوش گذشت.
    سعی می کنم هفته آینده که تو وپدر به اینجا میاین به همه مون خوش بگذره.
    پدر رو ببوس منتظرتون هستیم.
    راستی :
    دسته دسته کلاغا
    کلاغای خبرچین
    با قار و قار و غوغا
    دارن میرن تو باغا
    میرن به مدرسه
    یاد می گیرن بگن
    یک و دو و سه

    پاسخ:
    خیلی خوشحالم که دارم می آم پیشتون … مواظب خودت باش علی آقا.

  22. هومان گفت :

    اروند جان خیلی خیلی اصلا” بیشتر از اینا دوستت دارم.

  23. اروند گفت :

    دل به دل راه داره عمو جوون … باور کن من اینو به هرکسی نمی گم … به جون مادر و پدرم و به بزرگی خداوند قسم!

  24. شادی گفت :

    اروند جان اگه به وب لاگ من سر زدی و آپ دیت نبوده شرمنده !

  25. اروند گفت :

    دشمنت شرمنده … پيش مي آد!

  26. علی گفت :

    اروند جان نمی دونم کامنت های من بهت میرسه؟

  27. اروند گفت :

    امروز این اولین کامنتت بود علی جان.

  28. هومان گفت :

    خیلی ……! به خاطر قسم 3 قسمتیت .

  29. اروند گفت :

    قابلی نداشته بید عموی مهربون و بامرام!

نظر بدهید





تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.



Arvand با نیروی وردپرس فارسی راه اندازی شده است. اجرا شده توسط مانی منجمی. بخشی از http://mohammaddarvish.com/.