26 نظر درباره “دوس دارید اگه فردا صبح از خواب بیدار شدید، چند سالتون باشه؟” داده شده است.

1. ژوکر گفت :
   11th آگوست 2009 در 03:23

   سلام اروند جان.
   حالا که شما انقدر کارت درسته ما هم می‌یایم زیر پرچم شما…
   یک sms رو گوشیم دارم با این مضمون: چنان باش که بتوانی به هر کس بگوئی مثل من رفتار کن.
   خوشحالم دوستی مثل شما دارم که می‌تونه به آدم همچین توصیه‌ای بکنه.

   پاسخ:
   شرمنده مي كني رفيق …

2. شقایق گفت :
   11th آگوست 2009 در 07:38

   باورت می شه اروند؟این روزها جریان مستمر ذهن من دقیقا همین نتیجه گیری اخلاقی است!

   پاسخ:
   معلومه كه باورم مي شه … اصلاً فرق آدم بزرگا و آدم كوچيكا اينه كه آدم كوچيكا زندگي رو همونطوري كه هست باور مي كنند نه اونطوري كه دوست دارند باشه!

3. آنا گفت :
   11th آگوست 2009 در 08:16

   اين پست منو ياد اين ترانه ويگن انداخت :
   ” مي خوام بيست ساله باشم
   مي خوام سي ساله باشم
   مي خوام وقتي بهاره ، گل امساله باشم ”

   اما من … از شرايط الانم ناراضي نيستم ولي شايد بدم نمي اومد كه 18 ساله باشم .

4. اروند گفت :
   11th آگوست 2009 در 09:16

   اتفاقاً من و پدر اين ترانه رو بارها به صورت دوصدايي اجرا كرديم! باورت مي شه؟ ياد ويگن عزيز به خير … مي خواستم كه منم اهل دياري كه باهاش گل و بلبل داره باشم … دوباره مثل روزاي بهاري، يه خوشبخت و يه آتيش پاره باشم … راستي! تو كه در 18 سالگي، آتيش پاره نبودي! بودي؟ (البته اين حق را به تو مي دهم كه جواب اين سؤال را ندهي!!)

5. شقایق گفت :
   11th آگوست 2009 در 09:17

   چه خوب گفتی!
   سعی می کنم اونطوری که “هست “ببینم,مثل آدم کوچیک ها
   هرچند رویای آن چه” می خواهم باشد” را هم در ذهن خواهم داشت…

6. اروند گفت :
   11th آگوست 2009 در 09:26

   آدم كوچيكا معمولاً خوب مي گويند. اشكال از شما آدم بزرگاست كه بعضي وقتا خوب گوش نمي كنيد! (جوكشو كه شنيدي؟)

7. آنا گفت :
   11th آگوست 2009 در 10:10

   نبودم دیگه . آخر بچه مثبت بودم . فکر کردی برای چی می خوام برگردم به 18 سالگی ؟‌ می خوام جبران کنم .

   پاسخ:
   كامنت خصوصي! عجب … پس تو هم در شمار نسل سوخته انقلاب هستي! البته بازم جاي شكرش باقيه كه مثل بعضي ها، در رده نسل پدرسوخته انقلاب قرار نمي گيري. به هر حال، برايت آرزوي موفقيت دارم. منظورم در جبران كردن است!

8. دریا گفت :
   11th آگوست 2009 در 10:35

   سلام بر اروند عزیز…به نظر من هر کس اول از همه باید خودش باشد

9. اروند گفت :
   11th آگوست 2009 در 11:16

   درسته. اگر خودتو قبول كردي و با خودت كنار اومدي و تونستي زير و بم هاي شخصيتت را درك كرده و باور كني. اونوقت همه دنيا چاره اي ندارند جز آن كه اين موجود خودباور را به رسميت شناخته و حرمت نهند.
   و وقتي كه اين اتفاق افتاد، يعني طعم گس خوشبختي كاملاً در دسترس است!

10. آنا گفت :
    11th آگوست 2009 در 11:27

    قبل از اینکه جریانی بخواد نسل منو بسوزونه ،‌من عادت به خودسوزی داشتم و دارم . حد جبرانم هم انقدر خنده داره اروند جان که فکر کنم برای همسن و سالهای تو هم مضحک باشه .

    پاسخ:
    گرفتم. احتمالاً الان مي خواي تنهايي بري سينما يا اونطرف رودخونه وايسي و مناظر اطرافو نيگاه كني! نه؟ فقط مواظب باش اگه كسي لواشك خواست بخوره، بهش نيگاه نكني ها! باشه؟

11. شقایق گفت :
    11th آگوست 2009 در 12:21

    آخ که چقدر با این کامنت آخری آنا هم دردم!خودسوزی!

    جوکش رو هم یه دوست عزیزی برام تعریف کرده بود

12. اروند گفت :
    11th آگوست 2009 در 13:37

    خب الحمدالله كه جوكش را شنيدي! در مورد همدردي هم بايد بگم كه تنها نيستيد! در حقيقت مي شه گفت: ما همه با هم هستيم!

13. آنا گفت :
    11th آگوست 2009 در 14:05

    شعار ؟ اون هم شعار تاریخ دار ؟‌ اون هم تو وبلاگ خانوادگی ؟‌
    ‌
    جوکش اگر برای گروه سنی الف و ب مشکلی نداره ، ‌برای من هم تعریف کنین لطفا . نشنیدم والله

    اروند جان درست گرفتی . مواظب لواشک خورها هم هستم

14. اروند گفت :
    11th آگوست 2009 در 14:22

    به به! می بینم که خلافت سنگين شده … حالا مي خواي جوك گروه هاي سني بالاي 14 سال واستون تعريف بشه؟ اما نمي شه! شرمنده … (يعني روم نمي شه) به شقايق بگو واست تعريف كنه!
    خوشحالم كه موظب لواشك خورها هستي … راستي يه چيزي! خودت يه هو هوس لواشك خوردن نكني كلك!

15. شقایق گفت :
    11th آگوست 2009 در 14:51

    آخ آخ دلم لواشک خواست!

    پاسخ:
    شرمنده … نمی دونستم نی نی تو راه دارید!

16. شقایق گفت :
    11th آگوست 2009 در 14:52

    در ضمن من در گروه سنی آنا هستم (همون سنین پیش دبستانی و اول ابتدایی!),چه جوری جوک تعریف کنم آخه؟ اروند جون من!

    پاسخ:
    عجب! پس فکر کنم یه خورده عجله کردید!

17. مرضیه گفت :
    11th آگوست 2009 در 15:07

    لطفا ایمیلتو چک کن دوست جون.

18. اروند گفت :
    11th آگوست 2009 در 16:45

    ممنون کلروفیل عزیز.

19. سانی گفت :
    11th آگوست 2009 در 21:30

    این نتیجه گیری های اخلاقی آخر نوشته هاتو خیلی دوست دارم اروند جان
    منم دوست دارم 8 ساله باشم!

20. اروند گفت :
    11th آگوست 2009 در 21:33

    یه هویی بگو دوس دارم اروند باشم دیگه!

21. شقایق گفت :
    12th آگوست 2009 در 07:10

    نی نی !!!!؟
    نه!

    پاسخ:
    جوابم خداييش كوبنده بود! نه؟ به خصوص كه ناغافلكي هم بود.

22. سانی گفت :
    12th آگوست 2009 در 07:12

    دقیقا… راستشو بخوای واقعا دوست دارم “اروند” باشم .

23. اروند گفت :
    12th آگوست 2009 در 09:44

    خب، لابد اون داستان قديمي را شنيدي كه طرف دوست داشته وزير آموزش و پرورش بشه، عاقبت معلم شده! واي به حال كسي كه بخواد معلم بشه!!
    بنابراين، از آنجا كه اروند مردي از تبار اژدها و از سلاله اروندرود هميشه خروشان است، تبريك مي گويم! شما وقتي بزرگ شديد حتماً ميس پرزيدنت مي شويد!

24. شقایق گفت :
    12th آگوست 2009 در 11:35

    آره…کوبنده در حدی که نتونستم پا شم!!!

    پاسخ:
    اين كه شوخي اژدها بود!
    حالا تازه خشم اژدها رو نديدي؟ چون مي دونم اون موقع ها كه اكرانش مي كردند تو خيلي ني ني بودي! نبودي؟

25. نیلوفر گفت :
    12th آگوست 2009 در 11:39

    اروند به اندازه رشد کن
    یه وقت دیدی از من هم بزرگتر شدی اون وقت آبروم میره‌ ،قبول نیست….!!!!!

26. اروند گفت :
    12th آگوست 2009 در 11:44

    نترس نيلوفر جان! تا موقعي كه طرف من باشي ازت حمايت مي كنم و نمي ذارم بره … آبروتو مي گم!

نظر بدهید