دیشب در هنگام تماشای فیلم بامزهی «قاتل پنجم»، پدر یک پرسش بیمزه از من کرد که البته پاسخ من مثل همیشه، کوتاه، اما بسیار گویا و کوبنده بود، به نحوی که تا مدتی پدر را به کما فرو برد!
ماجرای فیلم داستان زنی است که تاکنون چهار بار ازدواج کرده و حاصل هر ازدواجش نیز یک فرزند بوده است، لیکن به مجرد تولد فرزندان، پدران (هر 4 همسر آن زن) به طرز مشکوکی جانشان را از دست میدهند. همسر پنجم زن نیز که بعد از ازدواج و گذشتن کار از کار! متوجه عمق فاجعه شده بود، نمیدانست که باید چه کار کند؟
در این لحظه، پدر از من پرسید که اگر جای همسر پنجم بودی، چیکار میکردی؟!
من هم به تندی و در کمال خونسری گفتم: معلومه! طلاقش میدادم!!
دوباره پرسید: حالا اومدیم و این دفعه همسر پنجم کشته نشه، حالا چیکار میکردی؟
اروند: باز هم طلاقش میدادم!
پدر: دیگه چرا؟
اروند: واسه این که با 5 تا بچه خودم تلف میشدم!!
مؤخره:
پدر می خواست دوباره یه نتیجه گیری اخلاقی هم ته این ماجرا بذاره، منتها من نذاشتم که بذاره! چون که همیشه نمی شه با اخلاق زندگی کرد؛ بعضی مواقع آدم باید دوراندیش باشه و به موقع طلاق بده! نده؟
اون “به موقع” رو خیلی خوب اومدی!
اتفاقا من هم الان در حالتی هستم که دلم می خواد بگم اخلاق کیلو چنده ؟ کاش می تونستم …
اروند جان من هم موافقم …
اوووووه! جبران مافات کردی اروند جان؟! باید پست های نخونده رو بخونم :*
اروند
ور آر یو؟؟
چه زودددددددددد به اخررررررررررر می رسیم نه؟؟:)
نه!
ببین!من می گم اصلا ازدواج واسه چی که بخواد به طلاق برسه یا نرسه!همین جوریشم آدم کلی خوشه!!تازه هیجان انگیز و قاچاقی هم لطفش بیشتره!0
می بینم که بالای 18 سال توصیه می کنید داداش!
اروند جان باید سه طلاقه اش می کردی ! نمی کردی ؟
مي كردم!