معنی خرگوش این نیست که گوش‌های مثل خری دارد!


یکی از کلاس‌هایی که خییلی دوس دارم، زنگ آشنایی با حیوانات است. معمولن خانوم معلممون یه دونه حیوون از موزه حیات وحش می‌آره و شروع می‌کنه به معرفی تمام و کمال اون …
وای … یه دفعه یه دونه جغد آورده بودند و چشمتون روز بد نبینه! این آقا جغده! (شاید هم خانوم جغده!) از اول تا آخر با اون چشمای گُنده‌اش، چشم از من برنمی‌داشت! البته شاید هم حق داشت! نداشت؟ اصلن فکر کنم خانوم جغده بوده! نه؟

خلاصه ما همیشه یه گزارشی بعد از دیدن این حیوونا می‌نویسیم که حالا می‌خوام یکی از اونا رو واستون اینجا دوباره انتشار بدم:
می‌خوام بدونم نظرتون در باره این گزارش چیه؟ آیا آن چیزی که در باره میمون‌ها، همستر‌ها، خرگوش‌ها، خفاش‌ها، روباه‌ها و جوجه‌تیغی‌ها نوشتم، برایتون جالب بود؟ برای پدر من که خیییلی جالب بود، به خصوص قسمت مربوط به خرگوش و این که:

معنی خرگوش این نیست که گوش‌های مثل خری دارد!

راستی! اگه گفتید معنی خرگوش پس چیست؟

371 دیدگاه دربارهٔ «معنی خرگوش این نیست که گوش‌های مثل خری دارد!»

  1. نوچ/ امکان نداره. بابک سن عمو محسن بشه میشه عمو محسن دوم. اصلاً ‌هم شبیه شما نیست.
    در ضمن فقط یه شباهت دارین اونم شکم تونه

    1. دیدی! خوشم می آد که یواش یواش داری واقعیت ها را می بینی و اعتراف می کنی (مثل همین ماجرای شیکم) !
      از قضا عمو محسن هم آهی در بساط … ببخشید! مویی بر سر ندارد! دارد؟

  2. خوب .. من اومدم …

    امروز روز خوبی بود…

    مراسم عقد یکی از پسرعمو هام بود …
    یا سه تا رفیق ناب حرف زدم …

    خاله فرزانه ، کلی حرف های مادرانه ی قشنگ زد که نه تنها روزم رو ساخت بلکه کلی ایده ی جادویی بهم داد برای اینکه روزگارم رو بسازم … شاد بسازم .. قشنگ بسازم

    عمو محسن ، کلی حرف های پدرانه ی قشنگ زد که حالا حالاها باید روشون فکر کنم ، مثل شکلات خالص ، آروم آروم ، مزه مزه شون کنم تا طعم شگفت انگیزش توی روح نفوذ کنه

    ممنون که امروزم رو شگفت انگیز کردید … ممنون

    بله اروند جان …درست حدس زدی …
    من عاشقم …
    عاشق این همه خوبی که اطرافم رو گرفته ،
    این همه طعم های خوب که تو این فضای دوست داشتنی تجربه می کنم ،
    این همه رنگ که پاشیده شده به در و دیوار این خونه ی نقلی ِ امن
    من عاشق این همه آدم های خوب هستم که بی چشم داشت ، بی توقع ، خالصانه ، همه ی تلاششون رو می کنن تا چراغی در دلی روشن کنن

    من اینجا ،
    دلم روشن شده …

    من عاشق این اتاق آبی هستم …
    چون اینجا …
    خودم هستم …
    بی ترس از “خود” م

    1. کاش این متین هم شجاعت و صداقت تو را داشت و مثل تو اعتراف می کرد که عاشق است!
      .
      .
      .
      خوشحالم که آدمهای کلبه اروند توانسته اند کاری کنند که ساحل حالا بتواند نه فقط ساحل امنی برای دیگران که برای خودش هم باشد.
      درود …

  3. شما خیلی درگیر این “نمه نمه ” ها هستید … موضوع چیه؟
    اعتراف کنید.

    راستی آنیموس هم رفته سفر؟

    پاسخ:

    باید باشی و یکبار اجرای سوسن خانوم را با صدا و ادای اروند بشنوی تا بفهمی چرا من اینگونه درگیر نمه نمه هستم! تازه دیروز و امروز با امیر و دو صدایی اجرا می کنند … یک میکروفون هم با مقوا برای خود درست کرده اند و بیا و ببین …
    خلاصه …
    حالا نمه نمه بیا تو بغلم …

    در باره آنیموس هم خبری ندارم. هر جا که هست و روی هر کی که داره تمرکز می کنه! خوش باشه …

  4. من که اول اعتراف کردم
    من که گفتم عاشق این باغم
    .
    .
    .
    اما اون عشقی که شما میگین.من نمیدونم عاشق هشتم یا نه.
    بدون اون نمیتونم باشم. وقتی باهاش هستم میخوام در برم.
    نه نمیخوام برم. میخوام باهاش هستم بزاره نفس بکشم. بذاره اشتباه کنم. هی به من نگه بکن و نکن. هی نگه چی میخوای بکنی. من خیلی زود خسته میشم. خیلی زود شونه هام خم میشه. وقتی همه چیز دست به دست هم میدن که نشه من باید تنها بخوام که بشه. این سخته

  5. اروند یه چیز باحال برات تعریف کنم
    الان داشتیم با متین چت می کردیم ، یهو متین دی سی شد
    زدم به “موبایل” متین ، بهش میگم متین چی شد یهو؟

    یه ذره سیمای مودمش رو دست زده ، بعد می گه :
    “ساحل اگه سیم ها قطعه من چطوری دارم با تو حرف می زنم؟ ”
    😀

    در این جور موارد به طرف میگن : عااااااااااااااشقی مگه؟ .. نمی گن؟

    پاسخ:

    دکتر قریب (متولد 1302 هستند) برایم می گفت: یه روز داشتم حرف می زدم برای یه جمعی که دیدم سر و صدا و پچ پچ زیاد شده …. با خودکارم یواش یواش چند ضربه بر روی میز زدم تا همه ساکت شوند …. منتها وقتی که همه ساکت شدند، خودم هم یادم رفت که آ« ضربه ها کار من بود! گفتم: ببینید کی داره در می زنه!!
    خلاصه این که ممکنه از عاشقی نباشه ساحل جان! از پیری باشه!!!

  6. اگه تو هم 2 ساعت تموم مجبورت کنن اشتباهات سال اخیرت رو به یاد بیاری.
    بعدش بهت بگن حالا چرا اشتباه کردی.
    بعدش راه حل برای اون اشتباه ها به عنوان فرصت آخر

    و باید اینا رو طی چند تا ایمیل در ابتدای سال 88 اعلام کنی. اون وقت تو هم مثل من میشی

  7. اینکه یه سال تلاش کردی و یکی رو از موضع قدرت آوردی پایین و یه دفعه مجبور شدی بیای پایین و بگی تو رو خدا بیا این جای قبلی ات. فقط مثل قبل باش. اون موقع مثل من گیجی. من هنوز مبهوتم. هنوز نمیدونم چه جوری خوردم.

    1. می فهمم … بعضی ها را نمی شه تکون داد! چون ممکنه همه چیز بهم بخوره … بنابراین یاباید بتونی حسابی “تکووون تکوووون” بدی؛ یا بی خیال تکون بشی و بسازی متین جان تا ساحل هم اینجوری حال تو جا نیاره!

  8. امروز ،
    رهای ِ رها از کار و پروژه ،
    از پنجره اطاقم نگاه میکنم ،
    ابر های عجیب قشنگ ،
    با حرکت آرام از قله های روبرویم میگذرند ،
    درست مثل همان آرامشی که ما شروع کردیم ،
    یادم هست ،
    از دفتر خاطرات ” اروند نازنین ” شروع شد .
    از – سرولات – گفتیم و در – صداقت — همصدا شدیم ،
    همراه یکدیگر گوش های – خرگوش – را دوبار معنی کردیم .

    در این میان گاه نگاهی بخود کردیم و ذهن را به هوا خوری بردیم ،
    در کنار این همه زمان های خوب ، سبزه ها رشد کردند ،
    و امروز همان سبزه ها در کنار ماهی های قرمز با بقیه ” سین ” ها همه جا به چشم میخورند .

    تغییر سال را بر هر مبنائی ” گرامی ” میداریم ،
    به شکلی با همه ی” نو ” ها ،
    خود را آراسته می کنیم ، و چه زیبا .
    ذهن هامان ، اندکی از زمان ” نو ” ها را خوب می بینند ،
    لایه های خاکستری ذهن ، رنگ خاکستری را به کناری زده ورنگ ها را در لایه های خود نشانده ،
    همه آماده شده اند ،
    برای سفر ،
    برای دیدن یکدیگر ،
    برای تبسم ها ، تبریک ها ، شادباش ها .
    …………………………………………………………………………………… ،
    اما ،
    در این فضای مجازی ،
    در این — باغ — ،
    در این — خانه آبی — ،
    در این — کلبه درویش — ،

    با حضور ،
    اروند نازنین که حضورش باغ انار دلهامان شده است ،
    درویش عزیز که ذهن خوش نقشش همیشه انگیخته امان میکند و دریچه های نو بر روی ذهن هامان گشوده ،
    سروی مهربان که حضور نرم ش روشنائی ذهن هامان شده و شوق پویائی را در ما نشانده ،
    شقایق عزیز که نگاه گرم وصمیمی اش همیشه چسبیده به این فضا ،
    متین مهربون که از شیطنت های کودک درون هیچگاه غافل نیست و ما را با خود به آن فضا میبرد ،
    پارسای عزیز که از هر چقدر دور ، باز نزدیک مان نشسته ،
    کالیراد عزیز که لطافت های گفتاریش ذهن را به شوق میآورد ،
    مونترا که همیشه منتظرمان میگذارد برای شنیدن حرف های خوب بعدی،
    خاکپور که با حضور سبزش ، سیزینه های ذهن هامان را برای رشد مراقب است ،
    سر رشته داری عزیز که همراهی مان میکند برای سبز دیدن ها،
    بانو آنیموس عزیز که فضای خوب حضورش را گاه از ما دریغ میکند ،
    پروانه عزیز که روزنه های زیبای آگاهی را برما می گشاید ،
    عبادی عزیز که گاه از ندانسته های ما عصبانی میشود اما هرگز از ما خسته نشده است،
    رهگذر عزیز که میباید از ما نگذرد وکنار مان بماند ،
    ……………………….. ،
    ……………………………………… ،

    در این روز های پایانی سال هشتاد و هشت ،
    ترسی عجیبی من را فراگرفته ،
    نکند تعطیلات ،
    ذهن هایمان را از این فضا بر کند ،
    نکند شادی ها ،
    ذهن ها را از بروز مداوم تراوتائی های خود بدور دارد ؟
    …………………………………….. ،
    ……………………………………………… ،

    نه ، نه ،
    میدانم ،
    با این حضور های پر از دانائی و انگیزه ،

    با دریچه ای گشوده به این سرزمین پاک و پهناور ،
    ” نو روز ” بر همگی مان خجسته خواهد بود ،
    و ،
    روز هایمان همه ” نو ” روز هائی خواهند بود برای ،
    زایش ، پویائی ، دانستن و تراوائی های بیشتر ،
    این خجستگی را تا آن دور های زمان با یکدیگر منشور بودن هایمان در این فضا خواهیم نمود .

    با اینهمه سبز ، اینهمه سرخ ،
    در این فضا ،
    قدر دان خورشید زرد خواهیم بود که :
    گرمای زیستن را ریگان در بستر پیش رویمان گسترانه است .

    انگیخته و مهربان ،
    ” انسان ” را احترام ،
    پاکی ها را قدر،
    خجستگی ها را مغتنم ،
    خواهیم شمرد .

    پر طراوت و سرخوش باشید .

  9. درود بر عمو محسن عزیز که بی شک حضور معنی دار و موثرش در سال 88 برای کلبه مجازی درویش یکی از خوشایندترین رخدادها بود …
    خاصیت دنیای مجازی این است که می تواند پویایی اش را حتا در تعطیلات رسمی هم حفظ کند …
    تعطیلات خوشی را در بام ایران برای تو و یاران جوان پرشمارت در “جهت” آرزو می کنم.

  10. اروند نازنین

    تلاش خواهیم کرد،
    اگرچه دشوار ،
    اگر چه مشکل ،
    که در این روز های خاص ،
    همراه نشدنت را با همه ما ، بشکلی که بسیار سخت است،
    با دلخوشی های تجسم سفر بعدی به پوشانیم .

    دانسته ایم که حضورت فضا را پر از طراوت میکند .
    هر کجا هستی پر طراوت و شاداب باشی ،
    این آرزوی همگی “جهت “است .

  11. آری جهتی های عزیز من …
    من در میان شما باشم یا نباشم، شما حالتان را بکنید! چه در روی بام ایران و یا در زیر بام ایران …

  12. نرم نرمک می رسد اينک بهار

    خوش به حال روزگار
    خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
    خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
    خوش به حال غنچه‌های نيمه‌باز
    خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز

    نرم نرمک می رسد اینک بهار

  13. و البته خوش به حال خودم که دوستای گلی مثل شما دارم … دوستانی که همگی غنچه های نیمه باز هستند … از عمو محسن بگیر تا متین!

  14. عمو محسن عزیزم ،
    مثل همیشه نوشته هاتون من رو جادو کرد …
    و …
    قول می دم که نگذارم ذهنم در تعطیلات ، راکد بمونه …
    قول می دم که نگذارم کودک درونم ، تنبل بشه …
    قول می دم …
    قول می دم که نوروزم ، “نو” روز باشه …
    قول می دم …
    و …
    من سرم بره ، قولم نمی ره

    پاسخ:

    اتفاقن اونایی که سرشون می ره، دیگه نمی تونند زیر قول شون بزنند! می تونند؟

  15. متین عزیز

    بفرموده ” درویش عزیز ” من هنوز اون اولاش هستم ،
    پس بمن نبایدم که اون (328 و 329 ) رو نفهمیده باشم ،
    اصلن هیچ شباهتی بتو ندارن ، دارن ؟

    موشک های کاغذی یادت هست ؟
    بیسکویت خرگوشا چی ؟

    من تازه میخاسم بیام چند تا از اون بیسکوئیتا رو کش برم ،
    بیسکوئیت گزینه اول منه ،
    بخصوص اگه ……… !

    پس ،
    از چه دلگیر شدی ؟
    دلخوشی ها کم نیست ،
    مثلن این خورشید ،
    کودک پس فردا .

    و بیاریم سبد ،
    ببریم اینهمه سبز ،
    این همه سرخ .

    1. و تو برای همیشه اون اولاش می مونی عمو جان! نمی مونی؟
      راستی! گفتی بیسکوییت؛ یادم افتاد که این پدر قلمبه ی من، اون بیسکوییت خوشمزه ای را که در چابکسر برام خریده بودید، تا آخرش خورد و یه دونه هم به من نداد!!

  16. اولا …
    ما گر زسر بریده می ترسیدیم
    در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

    می رقصیدیم؟

    ثانیا …
    اروند جان اگه تونستی یکی رو پیدا کنی که بهش قولی داده باشم وزیر قولم زده باشم ، بهت جایزه می دم … قول می دم

    من ، یا قول نمی دم یا اگه قول بدم تا تهش پای قولم می ایستم

    ثالثا …
    امیرحالش خوبه؟
    امروز حسابی بهت خوش گذشت؟
    شنیدم با امیر کنسرت راه انداختین؟
    قول بده یه بار برام اجرا کنی … قول بده …

    1. اولن: کور شود اگر کسی رقص ساحل را دیده باشد! دست کم می گفتی مه شکن ها را روشن کنیم ببینیم چند مرده حلاجی!
      دومن: نمی تونم بهت قول بدم؛ چون عمو محسن و خاله فرزانه هم تو صف هستند!

  17. اولن :
    بشمااااااااااااااااااااااار
    البته دور از جون شما
    😀

    دومن :
    نمی شه منم سر خاله فرزانه و عمو محسن حساب کنی ؟
    من خودم یه جوری باهاشون کنار میام … “قول می دم”

    1. نه! می بینم که حلاجی … بدفرم هم حلاجی!
      شاید یک اجرای خصوصی واست گذاشتم! منتها به شرط این که صداشو درنیاری!
      قول بده

  18. مشتاقانه منتظر اجرات می مونم پسرک کوچک مهربان ِ نازنین
    امیدوارم امسال عید ، کلی عیدی باحال بگیری

  19. من هم همینطور دختر نسبتن کوچولوی شیطوووون آهنین!
    فعلن یه دونه باحالشو گرفتم و کلی هم دیروز با عمو محسن باهاش بازی کردیم! یه جور مسابقه پرتاب توپ در بازی بسکتبال.

  20. عمو به قول شما یکی دیشب منو نواخت. اونم چه نواختنی.
    یه کم تنظیم باد کرد به قول خودش منو. البته با توجه به “ص” شاخص. حقم بود. برای لازم هم بود.

    و به قول حافظ عزیز:
    اگر تو زخم زنی به کـه دیگری مرهـم
    و گر تو زهر دهی به کـه دیگری تریاک

    1. عجب!
      والله من که فکر کنم زهر از تریاک بهتر باشه متین جان!
      به قول معروف: یک خوشی بی پایان بهتر از یک خوشی موقتی است! نیست؟

  21. سال نو مبارک اروند جان

    بهترین ها رو …

    بهترین ها رو …

    بهترین ها رو برای تو و پدر و مادر نازنینت آرزو می کنم …

    از ته ِ ته ِ ته ِ دلم

    پاسخ:

    نخستین پیام سال 89 در خانه مجازی ام به نام “ساحل” کلید خورد!
    زنده باد.

  22. اروند کوچولوی نازنین:
    عیدت مبارک باشه. امیدوارم جز بهترین سالهای عمرت باشه امسال بهار و برات آرزو میکنم کلی عیدی بگیری. اروند نصف نصف. قبوله؟

    به همه ساکنین باغ:
    عید همه مبارک

    و یه تبریک مخصوص برای عمو محسن عزیز و مهربان

    پاسخ:

    ممنون متین جان … عید تو و اون و بابک و بقیه خانواده عزیزت هم مبارک باد.
    چه لحظه های خوشی در نوروز 89 انتظارت را می کشند … می دانی؟

  23. راستی عیدی که گرفتی مبارکت باشه

    و …
    چرا آهنین اونوقت؟

    یاد رمان “ستاره ها می درخشند” افتادم

    پاسخ:

    من ستاره ها می درخشند را نخوانده ام، اما درخشش ساحل را دیده ام … درست مثل آهن مذاب می ماند، زیباست و فریبنده … اما اگر کسی بخواهد باهاش دربیافته، حتمن ورمی افته و می سوزه! نمی سوزه؟

  24. آقای درویش عزیز
    اروند نازنین
    عمو محسن مهربان
    خاله فرزانه ی دوست داشتنی
    رفیق ترین متین دنیا
    صدا قشنگ ترین شقایق دنیا
    شاهزاده خانم مونترا
    برنامه نویس ترین پارسای دنیا
    خانم کالیراد عزیز
    آنیموس عزیز
    عمو هومان عزیز و البته همسر نازنینشون
    علی و نیلوفر عزیز
    و …
    بقیه های عزیز

    سال نوتون مبارک … خیلی
    خیلی …

    1. درود بر ساحل مهربون و قلب بزرگ و دل دریایی اش …
      شاد باشی و بمانی در لحظه لحظه نوروز 1389

  25. سلام سلام
    بهار نو بر همگی مبارک امیدوارم همیشه بهاری باشید….
    عمو محسن عزیزم من عمرا نمی تونم بی خیال این اتاق ابی و دوستان رنگین کمونیش بشم و خدانکرده رهاش کنم ولی باید ببخشید با تمام زحماتی که مامان جونی کشید تا بی خبر رفتن رو از سرم بندازه هنوز گاهی از دستم در میره و بی خبر میرم سفر…
    اروند جان دلم برایت تنگ شده بود شنیده ام همراه پدر و دوستان به سفر می روی هرجا هستی خوش و خرم باشی …
    سروی عزیزم بعنوان “بقیه ی عزیزی “سال نو رو چند باره بهت تبریک میگم…از همین جا اعلام میدارم:منتظرتم بدجووووووور….زود بیا

    1. درود بر فاطمه عزیز … رسیدن به خیر …
      پرهیجان ترین سال زندگی در سال 89 – سال ببر – برایت آرزو دارم.
      زنده باشی و همچنان پرتوان و شاد.

    1. ای بابا فاطمه جان!
      مگه نمی دونی در خون “درویش ها” کمالات موج می زند؟
      یکیش هم، همین آدم شناسی است دیگه!

    1. پیش می آد … زیاد خودشو ناراحت نکن!
      فقط مواظب باش تکرار نشه!
      چون اگه تکرار بشه … ممکنه بازم بشه!
      و می دونی که وقتی بشه؛ دیگه نمی شه که نشه! می شه؟

پاسخ دادن به سروی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا