هر کسی نخست این تصویر را ببیند، شاید آیندهی خوبی برای اروند در فوتبال آمریکایی پیشبینی کند! انگار که دارد نفسکش میطلبد! در صورتی که داستان میتونه اینجوری یا اونجوری هم باشه!
اصلن فاصلهی خنده و غم میتونه خیلی کوتاه باشه … مهم اینه که یه کاری کنیم که زمان توقفش هم کم باشه! با اندک بهانهای شادی کنیم و غمها را به سرعت فراموش …
درست مثل آدمکوچیکا …
ناز نفست اروند
بابات که تا حالا خیلی هارو کشته منجمله منو
ببینم اون شعرهایی رو که برات فرستادم(اشعار کوچه باغی) رو به شیوه بیات تهران برای بروبچ خوندی؟
پاسخ:
ببینم … پدر دیگه کیارو کشته؟!
این آقا پسر سبزه رو کیست اروند؟
پاسخ:
عجب بی دقتی اشکار آقا!
پدر که اسمشو تو وبلاگش نوشته! ننوشته؟
اروند از هایده بیشتر خوشت میاد و یا مهستی؟
تا بحال بصدای پوران گوش دادی؟
پاسخ:
نه! من از صدای اون آقاهه بیشتر خوشم می آد که می گه:
دونه دونه اشکام رو گونه هامه
اگه تو نباشی
اینا باهامه
بله اروند جان …
کاش می شد …
بی بهانه خندید …
کاش همه یاد می گرفتیم که بی بهانه بخنیدم
که بی بهانه ، با هم بخندیم … کنار هم و نه روبروی هم …
کاش …
و اما در مورد اون عکس دوم :
به نظر من اروند داره می گه : “پدرم اییییییییییییینقدر مطلب ننوشته داره که باید در مورد سفرمون بنویسه”
پاسخ:
البته درسته … پدرم مطلب ننوشته زیاد داره که احتمالن یه عالمشو با خودش باید ببره خدمت فرشته های اون دنیا!
منتها اینجا رو اشتپ کردی! من دارم یه چیز دیگه به امیر می گم و البته امیر هم داره جر می زنه!!
در مورد عکس دوم:
من حدس میزنم که اروند پاش روی مین گاوی رفته
نه! حدست غلطه متین جان.
ما هم بچه تر که بودیم در دامن طبیعت فوتبال آمریکایی بازی میکردیم. وای که چه کیفی میداد پسر خاله ها رو کتک زدن
من هم خیلی موافقم …. بخصوص با اون قسمت “دامن طبیعتش” واقعن موافقم!!
من تا اسم فوتبال آمریکایی میاد مزه بچگی میاد زیر زبونم. از اینکه بابا و شوهر خاله ام رو هم مجبور میکردیم با ما فوتبال آمریکایی کنن. این شرط برگشتن به خونه بود. ته بازی همه لباس ها و سر و کله مون گلی بود. چه لذتی داشت
خوشحالم که تونستم طعم شیرین خاطره های خوش کودکی را برایت دوباره ملموس سازم …
دستتو زنبور گزیده یا این که زمین خوردی؟
امیدوارم ماجرای بدی نبوده باشه
نه! اگه زنبور گزیده بود که اونجوری نمی خندیدم! می خندیدم؟
فوتبال آمریکایی رو عالی اومدی اروند جان ….
خودمونیم، عمو جان تو هم هیکلت کم به فوتبال آمریکایی نمی خوره ها! می خوره ها؟
آقا چرا رفتی آمریکا؟…بیا همین جا تو ایران…یکم ایران رو به اوج برسون حالا تا آمریکا…
باشه اینم به خاطر تو … اصلن ویزامو پاره کرده و بلیطم را کنسل می کنم! خوبه نیلوفر جان؟
yes…
OK
بابا مرد آهنین!
چه هیکلی ! چه ژستی پسر!
دلم برات تنگ شد که!