آخرین یادداشت معلم برای من!

دیروز در پایان درس هدیه‌های آسمانی، خانم باطبی، معلم عزیز و دوست‌داشتنی‌ام که خیلی برام عزیز است، به رسم یادبود هم یه دونه هدیه به من داد و هم این نامه‌ی خوشگل را برام نوشت که نمی‌دونم چرا مامانی به خاطرش واسم این کادو را خرید (اعصاب سنج) و پدر هم طبق معمول با خوندنش اشک ریخت!

خانم باطبی برام نوشت:
پسرم؛ روزهای زیادی را با تو سپری کردم و به تو اندیشیدم. از تو چیزهایی را یاد گرفتم که تجربه‌ای بزرگ برایم بود. با جسم کوچکت، ولی روح و فکر بزرگت، خاطره‌‌ای زیبا برایم باقی گذاشتی. با این که بیشتر اوقات اذیت می‌شدم، امّا با فکر کردن به تو و بزرگیت آرامش می‌گرفتم و لذت می‌بردم. احساس می‌کنم از گروه افراد و دانش‌آموزانی هستی که همیشه به یادم می‌مانی. در نهایت وجودم و در تمام طول سال برایت آرزویی داشتم که خدایم می‌داند و از او می‌خواهم که همان شود.
پدر را مقدم بشمار و به علمش بیاندیش و راه خودت قرار بده؛ به مادر عشق بورز و در مقابلش سجده کن، چون روحش در وجود توست.
موفق باشی پسر نازنینم


دوستت دارم … بیادم باشی
باطبی

و من قول می‌دهم در همین جا و در حضور دوستان عزیز اتاق آبی‌ام که هرگز این معلم مهربان را فراموش نکنم و همیشه به یادش باشم.
خداوند برای همه‌ی کودکان این سرزمین، آموزگارانی مثل خانم باطبی عطا فرماید.

آمین

412 دیدگاه دربارهٔ «آخرین یادداشت معلم برای من!»

  1. به سروی:
    اولا :چشم.
    دوما: همیشه برام سوال بود چرا وقتی دانشجوهات سر کلاس اذیت میکنند بهشون میگی “ذلیل مرده”….حالا دیگه می دونم قضیه از کجا اب می خوره….ریشه در کودکی داره…

  2. آره فاطمه … طعم اون احساس خوشایند رو هنوز حس می کنم ، خیلی لذت بخش بود وقتی خانوم اسماعیلی با اخمی که معلوم بود ساختگیه می گفت : ” ذلیل مرده ”

    حالا همه ی اون طعم لذت بخش رو به شاگردهام هدیه می دم و اونها هم واقعا دوستش دارن … مطمئنم اگه اونها هم یه روز معلم بشن به شاگردهاشون می گن “ذلیل مرده ” … مثل من ، مثل خانم اسماعیلی فرد ، با اخمی که معلومه ساختگیه …

  3. هوم…
    ولی حالا با همه ی احساس خوشایندش ؛ خیلی هم کلمه خوشایندی نیست ها!و دروغ چرا!؟ اگه کسی به دختر یکی یه دونه ی شیطونک ِ من بگه ذلیل مرده ؛ یه جورایی شاکی هم می شم!

  4. مطمئن باش که دخترکوچولوها نمی گم ذلیل مرده ، دلم نمیاد ، ولی به دانشجوهای ذلیل مرده با کمال میل می گم “ذلیل مرده ” و باور کن کلی هم کیف می کنن از اینکه بهشون می گم ،
    می دونی اون جو سنگین کلاس رو تا حدی تلطیف می کنه ، بچه ها با آدم احساس غریبگی نمی کنن ،
    چون فاصله س سنیم با بچه ها کمه ، بعضی وقت ها بچه ها گارد می گیرن ، وقتی مثل خودشون می شم خیلی کیف می کنن ،
    وقتی کنارشون می شینم ، جزوه هاشونو ورق می زنم ، از خطشون ایراد می گیرم ، شماره تلفن هایی رو که معلومه هول هولکی پشت جزوه ها نوشتن کشف می کنم ، شعرهای عاشقونه ای که گوشه کنار کتاب و جزوه شون هست می خونم ،
    همه اش هم برای من لذت بخشه هم برای اونا

    مطمئن باش شقایق ،
    تا مطمئن نباشم که “ذلیل مرده” گفتنم ، احساس خوبی تو بچه ها ایجاد می کنه ، این افتخار رو نصیبشون نمی کنم
    😀

  5. من از تو و اینکه “نمی خواهی” کار اشتباه کنی مطمئنم
    ولی
    به نظر من کلمه ها هویت دارند و نباید نابجا استفاده بشن

  6. آره … هویت کلمات رو قبول دارم …
    اما…

    شقایق دیدی مامانا وقتی می خوان بچه هاشونو دعوا کنن از چه کلماتی استفاده می کنن؟
    ذلیل مرده
    جوون مرگ شده
    جونت درآآآآآآآآآآآد
    جیگرتو در میارم
    ورپریده
    و …

    فکر می کنی کدومشونو از ته دل می گن؟
    کدومشونو واقعا آرزو می کنن؟
    بچه ها کدومشونو باور می کنن؟
    کدوم بچه ای باور می کنه که مامانش می خواد جیگرشو دربیاره؟

    هویت کلمات رو قبول دارم اما … گاهی اینقدر یه چیزی شیرینه که نمی تونی با کلمات متداول بیانش کنی

    قبلنا اگه یکی بهم می گفت : ” تو شششششرف نداری ”
    یا ” پست فطرت ”

    خیلی بهم بر می خورد … اما حالا نه … چون این عبارت ها بار معنایی متداولشون رو برای من از دست دادن

    باید شاگردای منو بشناسی، باید باهاشون حرف بزنی و برق چشماشونو ببینی وقتی بهشون می گم “ذلیل مرده”
    این یه چیزیه مثل اینکه بهشون بگم “دوستت دارم بچه … می فهمی؟ ”

    اونا معنی اینو خوب درک می کنن… لذت بخشه … برای هر دو طرف

  7. راستش ، می خواستم جواب این کامنتتو ندم ولی نتونستم!

    اگر قرار باشه مادران جوان تحصیلکرده که “ادعای تغییر جهان”را در سر دارند ؛
    بخواهند مثل مادران نسل پیش و پیشتر ؛ رفتار کنند که
    بچه های ما می شوند مثل خودمون با همون عدم اعتماد به نفس های نهانی که گاهی خودشو از پس ِ کلمات به اصطلاح سرشار از غرور و افتخارمون نشون می ده!نمی ده!!؟

    من هرگز به بچه هایم ؛ این چیزایی که گفتی رو نمی گم!
    چون معتقدم حرفهای من براشون مثل آیه های کتاب آسمانی است و در جانشان حک می شه
    و ایمان دارم ؛ ساحل ؛ ایمان دارم
    که وقتی پسرک و دخترکم بزرگ و بالنده هستند
    (حتا در روزگاری که ممکن است , مرا قبول هم نداشته باشند!)
    همین کلمات ِ مثلن شوخی من ممکن است سد راه ِ تعالی شان باشد ؛ همین کلماتی که
    من بی هیچ فلسفه ای به آنها نسبت داده ام!

    من خاطره ی خیلی بدی از این نسبت دادن ها دارم و اصلن نمی تونم در موردش کوتاه بیایم .

  8. در ضمن
    اون اصطلاح هایی که گفتی مثل شرف نداری و غیره
    که تکه کلام دوست عزیزمان هم هست ؛
    حرف یک آدم عاقل بالغ به یه آدم عاقل بالغ دیگه است!

    و خب هیچ شوخی نیست که پنجاه درصدش جدی نباشه!
    خیالت راحت!

  9. آقا وقتی نیستین اصن خوب نیس
    دیگه داریم از نیمه وحشی میشیم وحشی!
    هیچ کی هم نیس کار دستش بدیم D:

  10. نه مهندس ,
    عصبانی نیستن

    ازقضا الان کلی خندیدیم به کارای نیایش

    ها ها ها!فقط یه آقایی حسودیش شده که رفته نشسته اون سر اتاق تولید!همین!!@ 

  11. چرا یاغی حالا ابرو کمون؟!!!

    نه بابا!اینجا نیس!اگه خانوم مهندی بخواد از کارای این گوگولی کتاب بنویسه میتونه!اینقد هر روز تعریف داره!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا