همهی آنها که ناصر کرمی را میشناسند، میدانند که او هرگز اینگونه در فضای وبلاگستان فعال نبوده است! او بیش از 300 بار وبلاگش را در طول یک سال اخیر به روز کرده است، در صورتی که در طول دو سال قبل از آن، فقط 90 یادداشت نوشته بود.
حتا برای نخستین بار شاهد بودیم که ناصر کرمی نهتنها به برخی از کامنتهای مخاطبینش پاسخ داد، بلکه لینک هم داد! نداد؟
به نظر من اوج کار ناصر کرمی را باید در سه یادداشت دانست؛ یکی ماجرای جفتگیری دردناک شترها، دیگری عواقب مهار خیلی سفت و سومی، یادبرگ لطیفی که به بهانهی عباث جعفری نوشت.
او البته یک طرح ناکام هم داشت و در مهم ترین کارزارش به نام «آیش 5 ساله طبیعت ایران» توفیق چندانی نیافت. همچنین یک تئوری توطئه برای اجلاس کپنهاگ هم به راه انداخت که کلی سبب ریختن هیجان در فضای خوابآلود و مردهی وبلاگستان سبز در سال 1388 شد. هرچند نباید از کوشش کیهان هم در این حوزه به راحتی گذشت! نه؟
به هر حال، مجموع این تلاشها سبب شد تا هیأت داوران کمیتهی بینالمللی نجات پاسارگاد، دکتر ناصر کرمی را به عنوان بهترین شخصیت سال 1388 در رشته محیط زیست و میراث طبیعی ایران برگزیند. موفقیتی که سزاوار ناصر کرمی عزیز است و من هم این انتخاب شایسته را به او تبریک گفته و امیدوارم در سال 1389 هم مانند سال 1388 به سراغ همشهری نرود و همچنان سنگر ایرن را تمام قد محافظت کند.
در همین باره:
روایت سپهر سلیمی از این ماجرا
آقا این پوستری که شما از ناصر درست کرده اید اولش بند دلمان را پاره کرد و زهره ترک شدیم . راستش – دور از جون شما – خیلی شبیه به پوسترهایی هست که در عهد کابوی ها روی دیوارهای ولایت تگزاس می زدند و بالایش می نوشتند Wanted , Dead or Live که البته به خیر گذشت
————-
ناصر کرمی در حال راه افتادن است . از نظر من مهترین کاری را که در سال گذشته انجام داد جواب دادن به کامنتها بود . یونانیان باستان معتقد بودند که اگر در مقابل مجسمهء ابولهول در مصر بایستی و با او حرف بزنی ، از هر صد هزار سئوال یا نظری که مطرح کنی بالاخره به یکی شان جواب خواهد داد . ناصر کرمی هم امسال بالاخره به چند کامنت جواب داد که خودش یک موفقیت بزرگ برای مخاطبینش محسوب میشد . البته یونانیان به ابولهول می گفتند The Great Sphinx که به معنی گشایندهء همه رازها و معماها بود .
در سه سال گذشته من و ناصر روی سه اصل اساسی با در سه زمینه توافقنامه ای اعلام نشده را رعایت کرده ایم
یک – کشک بودن نظریهء جهانگرمایی
دو – لزوم سرخ کردن ماهی در شب عید و حمایت از گلیست ها ( توضیح مترجم : گلیست ها یعنی پیروان مکتب سیاسی ژنرال دو گل فرانسوی و البته به معتقدین شعار ” من امسال ماهی گلی می خرم ” هم هست )
سه – لزوم توجیه کردن فمینیست ها با بیل
که البته این آخری اش را هر دو تایمان پیشاپیش قویا” تکذیب می کنیم!
نخست آن که من از غذاهایی که در آن کشک وجود دارد، بسیار لذت می برم. شاید به همین دلیل باشد که مدافع جهان گرمایی هستم!
دوم این که من هم ماجرای بیل را تکذیب می کنم!
سوم این که پوستر را خوب اومدی! اتفاقن ناصر عاشق سینمای سرجیولئونه و جان فورد است و خودش به من گفته که دوست داشته در خوب بد زشت جای بد من فیلم نقش آفرینی کند! هر چند که عاشق کلینت ایستوود است.
درود …
من هم این موفقیت را به ناصر عزیز تبریک می گویم و سالی پرتلاش تر برایش آرزو میکنم.
امیدوارم سال آینده هومان خاکپور عزیز برنده این جایزه شود.
سلام
مدت زیادی نیست وبلاگ ایشان را دنبال میکنم اما از مطلب شعور یک کرم به چه دردش میخورد به جمع خوانندگان وبلاگ ایشان پیوستم.
به هر حال امیدوارم این انتخاب سبب تلاشهای بیشتر ایشان و موفقیتاشان در پیگیری امور زیستمحیطی کشور گردد.
مبارک باشد
قباد جان چیز زیادی را از دست ندادی! ناصر خودش هم به تازگی ها خودش را کشف کرده و دارد موتورش را گرم می کند!
درود
حضورتان را در “نا آمده سیل…” چشم براهم
سبز باشید و برقرار
به آقای دکتر کرمی عزیز بابت این موفقیت تبریک می گم و امیدوارم تلاششون تداوم داشته باشه
و البته امیدوارم از زحمات دوستان دیگه هم در جای خودش قدردانی بشه
دوستانی مثل آقای درویش ، آقای خاکپور و …
همه دوستان عزیز
از ابراز لطف همه شما متشکرم. من هم با شما موافقم که دوستانی مثل درویش یا خاکپور با باسر انصاری با سلیمی با الهه موسوی یا اسد افلاکی در این باره خیلی از من شایسته تر هستند. قسم میخورم که تعارف نمی کنم و این را بدون تکلف میگویم. به خصوص در باره محمد درویش که قطعا در چند سال گذشته کوشنده ترین مرد بوده است برای محیط زیست ایران.و اما در باره اینکه چرا من امسال فعالتر از قبل بودم: چند دلیل دارد که مهمترین انها فطع همکاری با همشهری است. از این پس نیز به عنوان یک روزنامه نگار فقط خبرنگار ایرن و دیگر رسانه های اینترنتی مستقل خواهم بود و امکان ندارد در بقیه زندگی خود با هیچ روزنامه و مجله ای همکاری کنم. تجربه این چند ماه به من ثابت کرد دوره ژورنالیسم کاغذی تمام شده است و ای کاش همه دوستان وبلاگ نویس حتی انها که وبلاگشان روزی چهار پنج بیننده بیشتر ندارد متوجه میشدند که چه ابزار کارا و مهمی را در اختیار دارند.
…………………………………..
و اما در باره طرح آیش
به بار نشستن این طرح نیازمند همکاری بیشتر دوستان است. پیشنهادی درویش داده است که آن را از ابتدای سال آینده اجرا میکنیم و امبدوارم باعث شود بعدها احساس نکنیم حتی در سال جهانی تنوع زیستی وقت ما به بطالت گذشت.
چه خبر خوبی دادی ناصر جان … پس می شه هنوز امید داشت که در سال جهانی گونه گونی زیستی، احساس بطالت نکنیم؟
در ضمن اگه من یه روز به سرم زد و روزنامه درست کردم، باید باهاش همکاری کنی ها! هرچند اگه کاغذی باشه.
درود و ممنون از سروی عزیز.
با درود
انتخاب به جا و شايسته اي بود. من هم به عنوان کوچک ترين عضو وبلاگستان محيط زيست تبريک عرض مي کنم. اميدوارم جناب دکتر ناصر کرمي هميشه در اين مسير پابرجا و برقرار باشند.
و اما من فکر مي کنم بايد هزاران آفرين و خدا قوت گفت به سبزترين درويش وبلاگستان که خداييش با اين رفتار بي نظير، برخورد فروتنانه، صميمي و شايسته اي که دارند باعث شدند محيط زيستي ها روز به روز بيشتر به هم نزديک شوند و از علم و نظرات ارزنده هم بهره مند گردند. درود بر همه شما استادان بزرگوار من…
زنده باشید شما … شرمنده می کنید … ما اگر طرفدار محیط زیست و طبیعت هستیم، باید یاد بگیریم که در گام نخست خود را فراموش کنیم.
درود بر همکاران عزیزم در اداره محیط زیست شهرستان آباده.
ببینید!
بهوش باشید!!
لقب ناصرالحکمایی که ما به دکتر کرمی دادیم چقدر برازنده ایشان است
گمان دارم آن بزرگوار نیز راضی نباشند ایشان را دکتری چون بیشتر دکتر چه های بی سواد به حساب آورند
دکتر ناصرالحکما
مبارک باشد انشالله
شیرینی ما یادتان نرود
مرحوم ناصرالدین شاه برای هر لقب پانصد اشرفی تقدیمی پیشکش دریافت می کرد
روحش شاد
اشکار عزیز
اقا ما زمین خورده ایم! اشرفی در بساط نداریم اما شما به اتفاق دیگر دوستان این پست! یک ناهار در دفتر ایرن مهمان هستید هر وقت قدم رنجه کنید بر سر ما منت گذاشته اید.
من که موافقم. امیدوارم این اتفاق بیافتد …
درود.
متن لری ترانه بينا بينا به افتخار دکتر ناصرالحکما
ترجمه
هه بينا بينا نازاران بيتی
کورم نابلل نشونم بيتی
هر بورن بورن بورن تماشا
دوسکه صد سالم دم کرده حاشا
کم بو کم بچو کم بکه لاره
کم به آزار و من بيچاره
گنم گرمسير که ميو خلاص
رنگ دوسکم بی و پلاس
هه بينا بينا نازارم بينا
ار دوسم ديری شو نيلم تنيا
خوشال و کوری ديری دستگيرون
کلا و کج منی وری هوسيرون
هه لاوه لاوه مرغکم لاوه
جرگم ارای دوسکم خوه
کتابی بارن پره پره کم
مه که يومی کم تو دس خره کم
شومون چه خاصه اسبت و زين بو
چم چکت دور قزوين بو
خدا خدام بی واراو بواری
سوزه کژ مه کول ژ جو آوباری
خوشمه چته مای هنا کردنت
مال و مال گردن حاجت بردنت
بو تا بکريم دوسی ژ نو
تو دار ملهو مه دار ليمو
شرط بوله داغت ترک دنيا کم
کشکول اورديرم مولا مولا کم
هی بينا نازنينم بهترين هايت را بمن بده
کور و نابلدم خودت را نشانم بده
به تماشای من بيائيد!
دوست صد ساله ام ازمن حاشا می کند
کم بيا و کم برو کم گلايه و ناراحتی کن
کم من بيچاره را آزار و اذيت کن
درو گندم گرمسير کی تمام ميشه؟
رنگ دوستم سياه و بی رمق شده
ای بينا بينا عزيز من بينا
اگه دوستم داری شب تنهام نگذار
خوشا بحال پسری که نامزد داره
کلاهش رو نزد پدرومادر عروس کج ميگذاره
مرغ من با من بخوان
جگرم برای دوستم بخواب رفته
کتابی بياريد برگ برگ کنم
من که فراموشکارنيستم تا بيوفايی کنم
شب مهتابی چه خوبه اسبت زين باشه
تا پيچ و خم های دور قزوين را طی کنه
خدا خدام بود تا بارون بياد
سبزه زيبا رو از جوی آب بياره
خوشم از چيت مياد از صدا کردنت
منزل به منزل گشتن و حاجت بردنت
بگذار تا بگيريم دوستی مون رو از نو
تو درخت ملهويی و من درخت ليمو
عهد می بندم از داغت ترک دنيا کنم
کشکول درويشی بگيرم و مولا مولا کنم
اصطلاحات لری بکار رفته در ترانه بينا بينا
کلا وکج = کلاه کج يا کج کلاه گذاشتن نوعی افتخار در بين مردان ايل بوده زيرا شيوه و اندازه نهادن کلاه در گذشته در بين ايلات وعشاير لرستان جايگاه خاصی داشته است .حافظ نيز اشاره ای به اين آيين دارد انجا که می فرمايد:
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آيين سروری داند
پره پره کرده= برگ برگ کردن .
شومون= مخفف شومونگ (Shomong) به معنی شب مهتابی است.
ملهو (Malho) = نام ميوه درخت جنگلی است که بوی خوشی داشته و زنان روستائی با رنگ کردن آن گردن بندی از آنان درست کرده و بخود می آويختند.
ضرب المثل لری
ترجمه
کنايه
تا سگ ها ده دنبال سخو هام ده دنبالت
تا سگ دنبال استخوان است دنبالت ميکنم
انتقام و دشمنی پيگير
جآل نونس جآلی بکه گلی گلی ميرت
جوان نمی دانست جوانی کنه ،کج راه می رفت
خطا و اشتباه جوانان
جنگ دالکه دالکه ناره
جنگ مادر مادر نداره
بيرحمی و بهای جنگ
جنگی که ده ميدو نوئی ده نموه
جنگی که در ميدان نباشه هرگز شروع نميشه
هر کاری زمانی دارد
جيستن شو طعنه روزه
فرار شب طعنه روز است
پايداری در سختی ها
جنگ ده شوم آشتی ده خرمه
جنگ زمان شخم آشتی در خرمن
جنگ اول بهتر از صلح آخر
جو بير که مال بسياره
جان بدر کن که مال فراوان است
فدا نمودن موضوعی در سختی ها
جا چو آزا موه
جا حرف آزا نموه
جای چوب خوب ميشه
جا و اثر حرف از بين نميره
نقش بد زبانی در افراد
جو هه جوه گنم هه گنم
جو همان جو است گندم همان گندم
اصالت افراد
جر آيمن موره و جنم
يکدندگی آدم را راهی جهنم ميکنه
اثرات لجبازی و سماجت
ضرب المثل لری
ترجمه
کنايه
تش ور ميکم پری نزونم
آتش روشن می کنم جن آزارم ندهد
اجبار و ناچاری
تا نکشی جفا نبينی صفا
تا جفا نبينی صفا نمی بری
مزد تلاش
تا ناز اوما بناز وقتی جور اوما بساز
تا ناز امد بناز وقتی جفا آمد بساز
مشيت و سازش
تيرت د زونی راسم
تيرت در زانوی راستم
کرکری خواندن
تو وا ای سر وه قور نمی ری
تو با اين قيافه تو قبر نمی ری
آدم متکبر
تل زير پا خوته نوور
شاخه زير پای خودت را نبر
اذيت اقوام ودوستان
ترکه پشت دول نبو
ترکه پشت دهل نباش
خروس بی محل
تش هه ای گوشته نوری ژی
آتش هست گوشت کباب نميشه
کار غير ممکن
تازی که نيسم وا کليته بشناسنم
تازی که نيستم با گردنبند من را بشناسند
بی ارزش بودن ماديات
تيشه نو خود تراش
هره با فيش و فاش
تيشه نباش خودتو ببری
اره باش به هر طرف بپاش
مردم داری و
خدمت به جامعه
ممنون که ترجمه کردی!
اشکار عزیز … این ته سالی داری کاملن فضای مهاربیابان زایی را لری میکنی؛ زنده باشی پسر خوب.
نوروز بر همه میهمانان درویش دوست داشتنی مبارک
اشکار و هومان عزیز
فتح وبلاگستان سبز به دست لرها رو تبریک میگم. میدونبد که لطیف هم نیمه لر هست. اگه درویش هم لر بود کلا تبم ما تکمیل مبشد.
پاسخ:
من البته در تهران به دنیا آمدم و پدر و مادرم هم اهل ساوه هستند. اما بی ارتباط با لرها هم نیستم! آخه پس از به دنیا آمدن من، محل خدمت پدرم به بروجرد منتقل شد و من تا 5 سالگی در بروجرد زندگی کردم. حتا شناسنامه من صادره از بروجرد است. عجیب تر آن که وقتی برای سربازی به آنجا رفتم، هر چند که موشکهای فراوانی به شهر اصابت کرده بود، اما هنوز اهل محل مرا می شناختند و چه استقبال گرمی از من کردند. من بروجردی ها را بسیار دوست دارم.
پس شاید فتح لرها را بتوان کامل کرد! نه ناصر جان؟
بله دقيقا
آدم تا پنج سالگي هر جا بوده بچه همانجا حساب مبشود. من كلا احساس ميكردم اين همه محسنات و كمالات محمد بايد يك دليل جغرافيايي هم داشته باشد! پس همچنين ربط دارد به نشو و نمو در اقليم لرستان.
پس چطوری هم ولایتی عزیز من؟
سال پر تلاش و پر هیجان و سبزرنگی برایت آرزو دارم رفیق …