عقاب ها را جان دادیم تا روباه خاکستری را جان گیریم؟!

ماجرای عقاب‌ها را که یادتان هست؟ اشاره کردم که اخیراً دانشمندان متوجه شده‌اند که آمریکایی‌ها شاید لازم باشد تا بهای گزافی برای پایداری دوباره‌ی عقاب سرسپید به عنوان نماد ایالات متحده‌ی آمریکا بپردازند.
در همین باره، مقاله‌ی ارزشمندی در مجله‌ی اشپیگل منتشر شده است که اینک یکی از هموطنان فرزانه و طبیعت‌دوست، زحمت برگردان فارسی آن مقاله را متحمل شده و حاصل کار را برایم ارسال داشته‌اند. ضمن سپاس مجدد از این دوست نادیده و فرهمند که پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگی – تاریخی و صنعتی را هم مدیریت می‌کنند، توجه شما را به اصل آن یادداشت جلب می‌کنم؛ یادداشتی که می‌تواند برای ما که اینک درگیر تجربه‌ی مشابهی  برای بازگرداندن ببر مازندران یا شیر ارژن به موطن اصلی‌شان هستیم، بسیار درخورتوجه و مفید باشد. به ویژه که امروز، نخستین روز خرداد برابر با 22 ماه می هم هست؛ روزی که برای دهمین سال پیاپی، مردمان زمین آیین های نکوداشت روز جهانی گونه گونی زیستی را – آن هم در سال جهانی این مناسبت – گرامی می دارند.

عقاب سر سپید، نشان آمریکا

زمانی این نگرانی وجود داشت که نسل این پرندگان در حال نابودی است و باید کاری کرد. امروز عقاب سرسپید آمریکا خود در حال نابود کردن دیگر حیوانات است و خطر آن وجود دارد که به نابودی اکوسیستمی دست یازد که جبران و یا نجات آن به همین سادگی هم نباشد و سرانجام دامن خودش را هم بگیرد.
این عقاب که از ارزش سمبلیک و والایی نزد آمریکایی‌ها برخوردار است، بر اثر دخالت‌هایی که انسان در محیط زیست و عرصه‌ی زیستگاهی‌اش انجام داد، در حال نابودی بود. بیولوژیست‌ها و طرفداران حفظ محیط زیست و حیوانات وحشی راه چاره را در پرورش جوجه‌های این عقاب و بزرگ کردن و رها نمودن ایشان پس از رشد در مناطق دیگر مانند منطقه‌ای در کالیفرنیا  یافتند، غافل از این که نقل و انتقالات بی‌ملاحظه  حیوانات و گونه‌های جانوری  را طبیعت  به همین سادگی برنمی‌تابد. مثلی است معروف که می‌گوید : آمدند زیر ابرویش را بردارند، زدند و چشمش را نیز کور کردند.
آقای ست نیو سام و همکارانش از دانشگاه لرمی Laramie  سومین شهر بزرگ استان  وایومینگ در مجله Proceedings of National Academy of Sciences  گزارش می‌دهند که اینگونه عقاب در رهگذر هزاران سال بارها منابع غذایی خویش را تغییر داده و با محیط اطراف خویش مطابقت داده است تا بتواند به بقای خویش ادامه دهد.
استخوان‌های یافت شده از بیست هزار سال پیش این عقاب و انجام آنالیز ایزوتوپی بر روی آنها ثابت کردند که برای مدت زیادی غذای عمده این عقاب، پرندگاه دریایی بودند که شکار می‌کرد. شیوه اثبات به این صورت بود که پس از آنالیز استخوان‌ها و پرهای باقیمانده  از عقاب‌ها از بیست هزار سال پیش تا به امروز و مقایسه تراکم بازمانده‌های کربن، سولفات‌ها و ناتریوم موجود در آنها باهم، موضوعی مشخص گشت و آن این که در بدن حیوانات دریایی تراکم موادی مانند ناتریوم و کربن بیشتر است تا حیوانات خشکی. پس زمانی که در بازمانده استخوان‌ها و پرهای عقاب‌ها در یک محدوده زمانی مشخص، کربن و ناتریوم بیشتری یافت می‌شد، پژوهشگران پی میبردند که نوع تغذیه عقاب‌ها بیشتر از حیوانات دریایی بوده یا حیواناتی مانند پرندگان دریایی که خود ماهی شکار می‌کنند. خلاف آن زمانی است که کربن و ناتریوم باقیمانده در پر و استخوان باقیمانده از عقاب‌ها درصد کمتری را نشان می‌داد، رخدادی که نشان می‌داد: این پرندگان بودند که از حیوانات ساکن خشکی عمدتاً تغذیه می‌کردند.
با زیاد شدن جمعیت انسان و پراکنده شدن آنها در قاره آمریکا که منجر به رانده شدن عقاب‌ها از محیط زیست‌شان شد، غذای عمده رانده‌شدگان را بازمانده مردارها و لاشه های حیوانات دیگر تشکیل می‌داد و این عقاب به نوعی لاشخور شده بود. موج جدید انسان‌ها که به آمریکای شمالی آمدند، گوسپند و دیگر حیوانات اهلی شده را به همراه خود آوردند و تعداد این حیوانات به زودی افزایش یافت و بدین‌گونه عقاب سرسپید دوباره از حالت مردارخواری خویش به حالت شکارچی بازگشت و در کنار لاشه حیوانات دیگر از گوسپندان نیز تغذیه می‌کرد و به نحوی این کار را با علاقه انجام می‌داد که انسان‌ها در پی کشتنش برآمدند. تا آنجا که در نیمه‌ی قرن بیستم، نسل این پرنده بر اثر زیاده روی در شکارش داشت منقرض می‌شد.

به خاطر همین نیز با پرورش جوجه‌های این عقاب و رهاسازی آنها در منطقه دیگری، این عقاب که دیگر دسترسی به گوسپند و نظایر آن نداشت در کنار شکار پرندگان دریایی به شکار روباه خاکستری و فک دریایی پرداخت. در این میان تعداد عقاب‌های سرسپید حتا اندکی رو به افزایش گذاشته است.
روباه خاکستری خود به صورت حیوانی در حالت انقراض در آمده، پرندگان دریایی دیگر به تعداد گذشته در این منطقه وجود ندارند و در درون گوشت فک دریایی مواد زایدی وجود دارد که بر روی این عقاب تاثیر منفی می‌گذارد.
هم اکنون عقاب سرسپید در افق‌های تازه به پرواز در آمده و در آسمان گشت می‌زند؛ اما ست نیوسام می‌گوید: این می‌تواند یک دوران شادی گذرا باشد؛ زیرا با از بین رفتن شکارهای عقاب‌ها (روباه خاکستری و پرندگان دریایی) خود عقاب‌ها نیز دیر یا زود در معرض خطر نابودی قرار خواهند گرفت و انسان‌ها  همزمان به فکر نجات جان سه گونه مختلف خواهند افتاد.

12 فکر می‌کنند “عقاب ها را جان دادیم تا روباه خاکستری را جان گیریم؟!

  1. عبداللطیف عبادی

    مطلب جالبی بود . این عقاب نماد کشور آمریکاست . شیر هم برای قریب به پنج هزار سال بطور کمابیش نماد ما بود که البته سی سال است که دیگر نیست . جالب است که مهمترین کتابی که به تاریخ روابط ایران و آمریکا پرداخته است اسمش ” رابطهء شیر و عقاب ” است .
    عقاب سر سفید ( در انگلیسی : عقاب تاس ) البته هزاران سال است که ماهیخوار شده است و ماهیگیر بسیار ماهری هم هست و شکار آبی اش را بر هر غذای دیگری ترجیح می دهد . البته اگر گرسنه شود برخی پرندگان آبزی و جانوران کوچک را هم شکار می کند .
    در همهء کشورهای اروپایی و آمریکایی ایالت ها ، شهر ها و دهکده ها هر کدامشان برای خودشان یکی از جانورانی که در طبیعتشان یافت میشود را به عنوان نماد خود بر می گزینند و از آن حمایت خاص می کنند . برای مثال همهء ایالتهای آمریکا – بدون استثناء – هر کدامشان یک پرنده را به عنوان پرندهء ایالتشان برگزیده اند . مثلا” شهر منچستر نمادش زنبور عسل هست! ما در سراسر کشورمان پدیده ای بنام نمادهای طبیعی و زیست محیطی نداریم . تنها موردی که اخیرا” دیده ام ابتکار شهرداری زادگاهم ( بندر ماهشهر ) بود که دریا و نخل را نماد شهرمان دانسته و تصویرشان را در همه جا ( از بدنهء تاکسی ها گرفته تا زیر تابلوی ادارات شهر ) نصب کرده . در کشور ما لااقل گل محمدی می توانست نماد قمصر شود ، قالی نماد کاشان ، یوزپلنگ نماد بافق ، نیلوفر نماد انزلی ، پرتقال نماد شهسوار ، کبک نماد سنندج ، مرغ دریایی نماد بوشهر ، انار نماد ساوه ، بزکوهی نماد یاسوج ، لیمو نماد جهرم ، و خیلی دیگر از زیبایی های طبیعی و زیست محیطی . آخرین شیر ایران وقتی مرد اهل خوزستان بود . خورشید هم در هر دوازده ماه سال در آسمان خوزستان می تابد . شیر و خورشید نماد طبیعی و تاریخی ما بود و ربطی به سیاست و یا یک سلسلهء پادشاهی خاص نداشت .

  2. محمد درویش نویسنده

    درود بر لطیف عزیز …
    البته در چند شهر ایران این اتفاق افتاده است. مثلا در رفسنجان و دامغان تندیس پسته را در ورودی شهر می بینیم. در ورودی گرمسار تندیس شتر دیده می شود. در ورودی ساوه تندیس انار وجود دارد که عکس جملگی آنها در وبلاگم قابل دسترسی است. در ورودی بلداجی هم تندیس گز وجود دارد و البته چند شهر دیگر که فعلن حضور ذهن ندارم.

  3. عبداللطیف عبادی

    البته نصب تندیس چیزی با نماد شدن متفاوت است . نماد شدن یعنی آرم و نشانهء شهر شدن و در همه جا آن را دیدن و برایش احترام خاصی قائل شدن. همچنین یعنی اینکه برایش جشنواره و جایزه و موزه و نمایشگاه های مختلف و متعدد دائمی و فصلی تعیین کردن و حفظ و حراست و حمایت و گسترشش دادن . اینها اصلا” در ایران نیست .

  4. محمد درویش نویسنده

    درسته … چیزی که اینجا هست با چیزی که باید باشد، فرق دارد؛ منتها می خواستم اندکی نگاه صفر و صدی تو را به این ماجرا تعدیل بخشم. به هر حال، پدر و مادر من اهل ساوه بودند و انار، موقعیتی ممتاز در ساوه دارد و هنوز هم جشنواره های گوناگون در موردش به راه می افتد و حتا تمبر یادبود دارد و همه جا از ساوه با عنوان شهر انار یاد می کنند … در بوشهر هم مجسمه میگو نماد شهر است … داره یه چیزهایی یادم می آید …
    راستی! هر کاری می کنم نمی توانم در وبلاگت کامنت بذارم رفیق!
    پیغام می ده: Service Temporarily Unavailable

  5. عبداللطیف عبادی

    ممنونم از توضیح شما . نگاهم شاید در این زمینه صفر و بیستی به نظر بیاید و مثلا” مواردی مانند نقش پررنگ انار در معروفیت ساوه را نادیده بگیرم . اما انار ساوه و مواردی مانند آن فقط ” مورد ” هستند و نه یک کار سیستماتیک و سراسری و کشوری و ملی . اگر به مورد و یا موارد قناعت کنیم دیگر اراده مان برای انجام یک کار سیتماتیک سست میشود . به همین دلیل است که من همواره با تشکیل گروه های موردی ، کوچک و پراکندهء دوستداران محیط زیست و راه انداختن جمع های پریشان زیست محیطی و تشکلات سبز بی ارتباط با یکدیگر مخافم بوده ام چرا که هم خودشان موردی هستند و هم دست به کارهای موردی می زنند و مثلا” با جمع آوری مقداری از زباله های ریخته شده در یک جنگل یا یک ساحل و یا حمایت از یک گونهء خاص جانوری و یا اعتراض به یک مورد از تخریب محیط زیست کشور در منطقه ای خاص ” احساس انجام وظیفه ” و یا ” احساس خشنودی ” می کنند . در ساختار اجتماعی جهان غرب همیشه سعی میشود تا کارهای موردی موفق را شناسایی کنند و آن را تبدیل به کارهای سیستماتیک کنند و در عین حال با ” گسترش موردی آن ” نیز مخالفت می کنند . اگر در اروپا یا آمریکا شخصی یا جمعی کار درستی را انجام بدهند و نتیجهء خوبی بگیرند ابتدا اعلام می کنند که در جامعه چنین خلاء ای وجود دارد و سپس برای تبدیل آن کار موردی و موفق به یک ” طرح سراسری ” اقدام میشود .

    در سه هفتهء گذشته چندین بار به وبلاگم حمله شده است و سیستم امنیتی سروری که از آن استفاده می کنم ( و در آلمان قرار دارد ) برای جلوگیری از برخی خرابکاری های احتمالی ، دو بخش از سرویس دهی وبلاگم را از کار انداخته است . همچنین به وبلاگ دیگری که مطالب مربوط به فمینیسم را در آن مینوشتم نیز حمله شد و کلا” محو گردید و تا دو هفته بلاگ اسپات مینوشت که این وبلاگ حذف شده است! ولی از دو روز پیش مجددا” ظاهر شده است . برای دزدیدن پسورد ایمیلم و حساب کاربری ام در بالاترین و همچنین بستن فیس بوکم هم کارهایی انجام شده بود که خوشبختانه تا اینجای کار موفق نبوده اند . اگر حملاتی که به وبلاگم میشود ادامه پیدا کند سیستم امنیتی هاست آلمانی ام احتمالا” بطور خودکار کل وبلاگم را بطور موقت از کار می اندازد . دوست دوران جوانی و دانشگاهم در ایران ( شاهرخ ) که نویسندهء وبلاگ ” از هیچ تا هیچ ” هست و در فرانکفورت آلمان زندگی می کند رتق و فتق امور فنی وبلاگم را بر عهده دارد و امیدوارم بتواند آنرا از این حملات سالم بیرون ببرد .

  6. محمد درویش نویسنده

    لطیف جان! می دانم که می دانی … اما باز هم می گویم: این فقط درخت گردو است که به طرفش سنگ پرتاب می شود. کسی به چنار سنگ نمی زند! می زند؟
    امید که همیشه گردو بمانی رفیق …

  7. هومان خاکپور

    مطالب مفیدی بود. ممنون از هر دو دوست عزیز؛ درویش و لطیف.
    در ضمن برای رفع کسالت وبلاگ خوب لطیف عزیز و شفای عاجل آن حمله کننده هم دعا می کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.