این تصاویر اشک مرا درآورد … مگر میشود هنوز آدمهایی وجود داشته باشند که این گونه مغولوار به تاراج طبیعت خویش پرداخته و آن را نابود سازند؟ مگر ما اسکندر و اینجا تخت جمشید است که آن را به جهنم بدل ساخته و به آتش میکشیم؟
مگر ما چند سبزکوه و چند کوه کلار در این وطن داریم؟ چگونه میتوان باور کرد که برخی از جوانان یک روستا، خود داوطلبانه در تاراج گونزارهای منحصر به فرد این کوهستان زیبا مشارکت داشته باشند!
آنها باید پاسدار کوهستان خویش باشند و نه متجاوز و غارتگر آن! چگونه حاضر شدند در طول 6 ساعت بیش از یک هزار گون را در آتش جهل و آزمندی خویش بسوزانند و خاکستر کنند؟
واقعاً ما به کجا میرویم؟
در زیر متن نامهی آقای علیرضا تیموری خطاب به نگارنده را منتشر میکنم تا خود قضاوت کنید:
با سلام خدمت جناب درویش
پنجشنبه هفته گذشته – 6 خرداد 1389 – به همراه دوستانم تصمیم به صعود کوه کلار مشرف به تالاب گندمان گرفتیم. از ظهر روز پنجشنبه تا غروب که به نزدیکی قله رسیدیم از سمت و سوهای مختلف کوه دود غلیظی بلند میشد که هر کدام ساعتها دوام داشت. با نزدیک شدن به ارتفاع 3200 متری آتش افروزان را مشاده کردیم که از افراد محلی همان مکان بودند و اهل روستای وستگان. این افراد بدون هیچ دلیلی مناطق وسیعی از گونهای سبز کوه را به آتش میکشیدند. با احتساب 10 آتشی که از آنها شمردم در طول یک روز و تعداد گونهای سبزی که به همراه سایر گیاهان و حشرات در آتش میسوختند، این افراد حدود 1000 گون را در 6 ساعت به آتش کشیدند .
سایر کوهنوردانی که شب به ما ملحق شدند گفتند که آنها همچنان به این کار ادامه میدهند. این افراد در جواب اعتراض دوستانمان گفتند که این منطقه متعلق به آنهاست و جواز آتش زدنش را داریم!
در ادامه مسیر در روز بعد از جبهه شمالی متوجه مناطق سوختهی دیگری شدیم که مربوط به آتش سوزیهای روزهای ماقبل بود.
به نظر میرسد که فقر فرهنگی اهالی بومی مناطقی همچون کلار خطرناکتر از آسیبی است که کوهنوردان و شکارچیان و سایر افراد غیر بومی در منطقه ایجاد میکنند.
هنوز چند هفته از شخم زدن باغ چیرو به وسیله تراکتور در پایین کوه توسط محلیها نگذشته که به جان کوه افتادند
و مشغول سوزاندن پوشش گیاهی غنی آن هستند!
چرا این طور به جان طبیعت ایران افتادیم؟
آتش افروزان تالاب گندمان محلی هستند یا غیر بومی؟ آیا همین افرادی نیستند که به سادگی به جان آفریدههای پروردگار میافتند و بویی از رحم و عشق به مخلوقات و طبیعت نبردهاند؟ طبیعت ایران با سرعتی ماورائ تصورم در حال نابودی در جلوی چشمانم است.
ممنون از شما
ضمن سپاس از علیرضا، خواستم بگویم: چه میتوان به او گفت؟
او در انتهای نامهی دردمندانهاش از من و ما پرسیده:
چرا این طور به جان طبیعت ایران افتادیم؟
چه پاسخی باید بدهیم بهروز خان که متهم به سیاهنمایی و منفی نگری هم نشویم؟!
البته در یادداشت بعدی خواهم نوشت که همهی خبرها هم در طبیعت بختیاری اینگونه ناگوار نیست و هنوز هستند انسانهایی، همچون مردمان سختکوش روستای چین که طبیعت را عاشقانه دوست دارند و برای حفظ سلامتیاش از رفاه کوتاه مدت خویش میگذرند …
در پست آینده از ماجرای دلپذیری که در دامنههای روستای دوراهان رخ داده، سخن خواهم گفت …
منتظر باشید.
ديدي هنوز ثانيه اي از نظر قبلي من نمي گذرد كه جوابت را گرفتي محمد جان؟ بازم به من بگو منفي نگري نكن. بابا به خدا به پير به پيغمبر اين ملت ذاتن خرابند خراب. تفكرات و آگاهي زير صفر است.
پاسخ:
آره دیدم … اما کاش نمی دیدم!
من هم از دیدن این تصاویر ناراحت شدم. از شما سپاسگزارم که اطلاع رسانی می کنید.
پاسخ:
این کمترین کاری است که باید کرد …
درود.
جناب درویش
خانه از پای بست ویران است خواجه در فکر نقش ایوان است
حالا خواجه کی هست حسین جان؟
گاهی بدبینانه فکر می کنم که
این لیوان اصلن کجاست که من نیمه ی پرش را ببینم!؟
در یادداشت بعدی از نیمه پر لیوان نشانی خواهم داد!
منتظرش هستم!
درود …
بعد از ظهر انتشارش خواهم داد.
اشکم رو درآوردید رفیق،
تصور اینکه موجوداتی بی دفاع زنده زنده سوخته باشن ، اون هم بخاطر طمع ما انسان ها ، خیلی دردناکه .
بله بسیار دردناک و مهم تر از آن، شرم آور است …
:(
فقط بغض و اشک..
گاه یه جاهایی فقط انگار همین بغض و اشک جواب می دهد …
متاسفانه درد ما یکی دو تا نیست ..
و درد مهم تر آن است که آنانی که باید خود سلحشور محیط زیست باشند، چپاولگرش شده اند …
یک سفر دو ساعته به یکی از شهرهای ایران. در مسیر جاده سازی و خاکبرداری و خاکریزی و قطع درختان. کمی جلوتر پروژه سدسازی و فرسایش خاک و افتادن به جان طبیعت و نابودی درختان. کمی جلوتر گله های بزرگ و بیش از ظرفیت چرا در فصل شکوفایی مرتع و قلع و قمع زایش گیاهان. کمی جلوتر کنار رودخانه کارگاه شن و ماسه و نابودی رودخانه و گرد و غبار غلیظ. باز جلوتر معدن و قلع و قمع درختان و فرسایش و تخریب خاک کوهستان. نزدیک شهر مسکن مهر و بلدوزرهایی که به جان جنگلکاریها افتاده اند. و حالا در ارتفاع 3000 متری در دوری از اینها .. باز هم نابودی و مرگ و تخریب
همین است رفیق …
آن دل که می فهمد، چاره ای ندارد جز آن که بیشتر بسوزد …
محمدجان موضوع را از طریق مسئول منابع طبیعی گندمان که یکی از همکاران خوب و مورد وثوق می باشد پیگیری کردم، ایشان اعلام کردند در همان روز هیات کوهنوردی بسیج اصفهان با بیش از 200 نفر در همان منطقه بوده اند و تا کنون چنین گزارشی نداشته اند، قرار شد اکیپی جهت بررسی موضوع به منطقه اعزام کنند که نتیجه را به اطلاع خوانندگان محترم خواهم رساند. ضمنن با توجه به شناختی که ما از منطقه داریم به نظر نمی رسد افراد محلی برای تصرف آن اراضی سنگلاخی و در آن ارتفاعات دست به چنین اقداماتی بزنند. البته بهتر است قضاوت را به زمان پس از بررسی واگذاریم. درود
پاسخ:
هومان جان:
گروه 200 نفری بسیج روز جمعه هفت خرداد به منطقه رسیده که دیگر آتش سوزی ها تمام شده بوده. جالب است که جوانان وستگانی گفته اند: ما می خواهیم پشه ها را از بین ببریم و به همین خاطر گون ها را می سوزانیم!!
تلفن تماس جناب تیموری هم موجود است.
ممنون از پیگیری مسئولانه ات. امیدوارم بتوانی متخلفان را شناسایی کنی.
فقط میتونم سکوت کنم و بر بلاهت بشراز نوع ایرانی تاسف بخورم
کشور امریکا باید ذخیایرگیاهی ما رو داشته باشهو با هزار مصیبت جمع آوری کرده باشه و ما ذخایر ومنابع خودمون رو به آتیش بکشیم
ببخشین من یه سوال از شما دارم راجع به گیاهانی که در کویر زندگی میکنن و اینکه چرا اون ها رو گسترش نمیدن وموانعش چیه؟
لطفا اگه براتون امکان داره میلتون رو بدین تا سوالم رو مفصل تر بیان کنم.
از وب لاگ عالی تون هم ممنونم
درود بر شما …
ایمیل من در قسمت: “درویش کده” موجود است.
منتظر خواندن پرسش شما می مانم.
با سلام به آقای درویش عزیز و دیگر دوستداران طبیعت ایران و سپاس از آقای تیموری عزیز که با دلسوزی اقدام به اطلاع رسانی کرده اند.
من در همانروز شاهد آتش سوزی گون ها در آن ارتفاعات بودم.
از پایین لکه های دود سفید راکه در ارتفاعات می دیدیم باورمان نمی شد که اینها ابر نیستند و دود غلیظ ناشی از سوختن گون ها باشند. لکه های دود از چند طرف در بالای کوهستان پخش شده بودند. من حداقل 10 مرد دیدم که در این اقدام شریک بودند. آنها در همان نزدیکی چادر زده بودند.
شرح واقعه را قبلآ اقای تیموری داده اند من فقط می خواهم به این نکته اشاره کنم که گروه کوه نوردی بسیج صبح روز بعد به ارتفاعات آمدند در حالی که ما از روز قبل در کنار دریاچه مستقر بودیم.
در مسیر برگشتنمان از سمت شمال غرب (راهی که در ادامه به دریاچه چالتر ختم می شود) شاهد بقایای آتش سوزی های دیگری بودیم که طعم شیرین گردشگری در طبیعت را به کام همه مان تلخ کرد.
امیدوارم با پیگیری های مستمر دوستان این چرخه سوختن گیاهان مظلوم کوهستان زیبای کلار متوقف شود.
ای کاش توان آن بود که به این افراد محلی که می پندارند مجاز به انجام هر کاری در منطقه ی خود هستند, فهماند که شما ریشه ی زندگی را می سوزانید و خود نمی دانید.
ای کاش امید آن بود که افراد محلی آن منطقه به آن پایه از درک و فهم می رسیدند که حفاظت از محیط زیست طبیعی خود را حیاطی ترین کار خود بدانند.
سلام و درود بر شاپور عزیز و ممنون از درج اطلاعات تکمیلی شما.
من هم امیدوارم روزی را ببینیم که مردم محلی خود پاسدار طبیعت زیبا و ارزشمندشان باشند و نه تخریبگرش.
آقای درویش عزیز،
پاسخ شما را با دو شعر از فرهنگ ایران میتوان داد.
1-
هرکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
2-
نه هرکه سر بتراشد قلندری داند
نه هر آینه دارد سکندری داند
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست
سوارکاری و آئین رهبری داند
هرکس که بدامان طبیعت میرود نیز انسان طبیعی نیست.
موفق و پیروز باشید.
فرهنگی – تاریخی – صنعتی
درود بر شما و با آرزوی کاهش غلظت جهل مرکب در ایران زمین …
با تشکر از جناب درویش از قرار دادن گزارش اینجانب در وبلاگ با ارزش مهار بیابان زایی.
همانطور که جناب درویش فرمودند اولین فرد از صعود سراسری بسیج در ساعت 8:30 صبح جمعه به قله رسید و گزارش آتش سوزی مربوط به روز ماقبل آن است.
اینجانب از ساعت 12 ظهر پنجشنبه تا پاسی از شب درنور مهتاب شاهد به هوا برخواستن دود از منطفه در نقاط مختلف بودم.
در نقاط اطراف دریاچه روی دامنه های قله های فرعی پراز آثارسوختگیهای کهنه و تازه بود
محلیان در جواب من برای نحوه خاموش کردن آتش گفتند که این آتشها همیشه خودشان خاموش میشوند (تاکید بر دائمی بودن این عمل)
آتشی که ما شاهد برافروختن آن بودیم و تصاویر آن را تهیه کردیم ساعت ها برافروخته بود
محلیان ادعای داشتن جواز این کار را از اداره محیط زیست کردند.
من به عنوان یک ایرانی عاشق ایران و طبیعتش وظیفه خود دانستم که حقایق را به گوش دوستان برسانم
ممنون از همه
پاسخ:
زنده باشی علیرضا خان.
امیدوارم همه ی کوهنوردان عزیز چون علیرضا عمل کرده و مسئولیت شناسانه به ضبط و انتشار رخدادهای مثبت و منفی در صعودهاشان بپردازند.
یعنی شما فکر میکنید غلظت جهل مرکب این مردم کم میشه. من که امیدوار نیستم.
توصیف مردم ما رو شاملو خوب کرده. اونجا که میگه:
” خورشید را گذاشته می خواهد با اتکا به ساعت شماته دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند که شب،از نیمه نیز بر نگذشته است”
غلظت این خلق کاهش نمی یابد
گاه بهتر است آدمی دروغ هایی انرژی بخش را باور کند تا راست هایی غم افزا و ناامیدکننده را …
به ویژه اگر یادمان باشد که همه ی خبرها هم بد نیست!
درود …
به تیموری عزیز
در صورتیکه تصاویر واضح تری از افراد متخلف در اختیار دارید لطفا” برایم بفرستید تا همکارانم در منابع طبیعی گندمان در شناسایی آن متخلفین از آنها استفاده کنند. باز هم ممنون از این حس کم همتای مسئولیت شناسی شما دوست عزیز
ضمنا” شماره تماس شما را از آقای درویش خواهم گرفت تا همکاران یگان حفاظت بتوانند اطلاعات تکمیلی را از شما کسب کنند. درود
زنده باشی هومان جان.
و ممنون از پیگیری ات.
تصاویر راارسال کردم جناب خاکپور. خوشحالم از پیگیری شما
ممنون از سرعت عمل تحسین برانگیزت در این نیمه های شب!
درود بر تیموری عزیز
حتمن پیگیری میشه …
ممنون هومان جان.
راستی دیروز خودم موضوع درخت بلوط را پیگیری کردم!
آقای درویش عزیز… خبر غم انگیز و ناراحت کننده ای بود. ممنون از پیگیری تان و انعکاس گزارش آقای تیموری.
هومان جان, بر فرض که خاطیان را شناسایی و تحویل مقامات مسئول هم دادید, آیا مطمئن هستید که با گرفتن مقداری پول زیر میزی دوباره آزادشان نمیکنند؟ یا اگر این کار را نکردند, آیا با گرفتن جریمه ای از آنان که به جیب دولت خواهد رفت, آن هزار گون زیبا و نادر, دوباره زنده خواهند شد.
در آمد دولت از طریق دریافت جریمه های مختلف, سالیانه بالغ بر هزاران میلیارد ریال میشود, ولی آیا شنیده ای که حتی یک ریال آن, خرج آموزش و پیشگیری از تکرار همان تخلفات شود. همانطور که آقای عبیری هم فرموده اند, خانه از پای بست ویران است.
پاسخ:
من امیدوارم این پیشنهاد شما عملی شده و بخشی از این درآمدها در حوزه آموزش هزینه شود.
آقای درویش عزیز, ممنون از پیگیری تان برای آن درخت بلوط. امیدوارم به زودی, ما را هم از نتیجه ی آن پیگیری با اطلاع سازید.
دانش جان خوشحالم که این طرف ها دوباره آفتابی شده اید …
موفقیت دخترتان را هم بسیار تبریک می گویم.
اما در مورد آن درخت باید بگویم که دل من و هومان را خون کرده است!
بیش از یک ماه است که پروسه نجات این درخت با وجود موافقت مسئولین ذیربط به طول انجامیده است و تازه دیروز بعد از تماس تلفنی من با مسئول منابع طبیعی بازفت، ظاهراً سرانجام کار خاکریزی و مرمت اطراف ریشه درخت بلوط به پایان رسید.
واقعاً وقتی برای نجات یک درخت بیش از یک ماه باید زمان صرف کرد، چه امیدی می توان داشت به مقاومت در برابر طبیعت ستیزان قدرقدرت؟!
آقای درویش عزیز…
باور کنید از شنیدن این خبر, اشک شوق از چشمانم جاری شد. زیرا درست است که جریان نجات این درخت بیش از یکماه طول کشید, ولی همینکه شما و آقا هومان عزیز توانستید آنقدر به مسئولان مربوطه فشار بیاورید تا تسلیم خواسته های شما شوند, جای بسی خوشوقتی است و مطمئنا” پیروزی های دیگری را نیز به دنبال خواهد داشت.
آقای درویش عزیز, به آن بلوط سربلند, فقط به چشم یک درخت نگاه نکنید, او سمبل مقاومت میلیونهادرختی است که هر ساله به بهانه های مختلف گردن زده و اعدام میشوند. او فقط شانس این را داشت که توسط یک دیده بان عکاس و کسی که عاشق خستگی ناپذیر طبیعت میهنش هست به تصویر کشیده شود. بنابراین در صورت دریافت یک تصویر از پوشش ریشه ی آن, میشود نامی بر آن نهاده و انتشارش داد تا همگان دریابند که با سماجت و پیگیری, و صد البته با خون دل خوردن, میتوان خیلی کارها کرد و به نتیجه رسید.
من مطمئن هستم که پشتکار و زحمات طاقت فرسای شما, در سایر زمینه ها هم بالاخره دیر یا زود به بار خواهد نشست و تمام طبیعت ستیزان, از هر قشر و طبقه ای که باشند, در برابر فعالیت های شما تن به خفت و خواری خواهند داد و تسلیم خواستهای منطقی شما خواهند شد.
آقای درویش عزیز, این شما بودید که به من درس امید و مقاومت در برابر طبیعت ستیزان را میدادید, یادتان هست؟ پس چی شد؟ انگار خودتان فراموش کرده اید؟ اصلا” از شما انتظار نداشتم از ناامیدی ها حرف بزنید. من تازه دارم یاد میگیرم که چطور میشود با پیگیری و خون دل خوردن, در برابر قدر قدرتها هم به پیروزی دست یافت.
این موفقیت را به شما و آقای خاکپور و تمام دوست داران طبیعت سبز میهنمان تبریک میگویم.
زنده باشی دانش عزیز … این روزها تقریباً از هر سو مورد کنایه و فشار مدیران و همکاران و … ! قرار داریم که قرار بود حامی ما باشند و نه مانع ما و تحدید کننده و تهدید کننده ما!
بگذریم …
به هر حال مژده می دهم که قرار است به زودی هومان عزیز عکس آن درخت را در وبلاگش منتشر کند.
درود بر دانش عزیز.
ای بابا این چه نقدیه که به این جوانان بختیاری میگیرید ؟! بیچاره ها کبریت جیبشان بوده گون هم بوده! میخواستید آتش نزنن ؟!
وقتی کبریت باشد, گون و البته لُر هم باشد این آتشها اجتناب ناپذیره.(داداش شمس علی)
ــــــــــــــــــ
نتیجه صدها سال تلاش برای حفظ خاک آسیب پذیر کوهستان ظرف چند دقیقه برای لذتی و علتی که نمیتونم درکش کنم دود میشه میره هوا.
اینجا هم گونزارهای که شاید گونهای با عمر بیش از 100 سال دارن (با قد 110 سانت)رو آتیش میزنن و جاش رو تبدیل میکنن به دیم زار.