بیست و ششم آبان 1394 در ادامه سلسله سخنرانیهای ماهانهی علمی که دفتر آموزش و مشارکت مردمی سازمان حفاظت محیط زیست برگزار میکند، نوبت به دکتر محمّد فاضلی؛ مرد شماره 2 مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاست جمهوری رسید تا در پنجمین کارگاه آموزشی از منظر یک جامعهشناس، به موضوع مهم اما مغفولماندهی خدمات متقابل علوم انسانی و محیط زیست بپردازد. در حقیقت محمّد فاضلی در یک سخنرانی شورانگیز که بیش از 80 دقیقه و یک نفس طول کشید، تلاش کرد از جای خالی گفتمان محیط زیستی به عنوان یک فضیلت ارزشی یا پارادایم در جستارهای روشنفکری زمانه معاصر سخن گوید.
هنگامی که سخنان این استاد برجسته دانشگاه شهید بهشتی تمام شد، نخستین جرقهای که در ذهنم آتش افروخت؛ دریافت این حقیقت بود که اگر در طول 25 سال گذشته که نخستین تلاشهای جدی نگارنده و همفکرانش برای توجه دادن مردم و رهبران کشور به موضوع محیط زیست شکل گرفته است، روشنفکران وارسته و شجاعی چون محمد فاضلی و محمد فاضلیها را هم در کنارمان داشتیم، شاید خیلی زودتر از امروز مدیران ارشد کشور به این صرافت میافتادند که نهتنها نباید در مراسم آبگیری گرانقیمتترین پروژه سازهای کشور – سد داریان – شرکت کنند، بلکه تا آنجا که امکان دارد باید خود را به بیاطلاعی زده و حاضر به مصاحبه در مورد این پروژه 25 هزار میلیارد تومانی هم نشوند! این در حالی است که تا همین چند سال پیش، برای افتتاح سازههایی که کمتر از یکصد میلیارد تومان هزینه دربرداشتند، صف مقامات برای قیچی کردن روبان قرمزرنگ مشهور! بیپایان مینمود.
بگذریم …
در اینجا میکوشم تا به مهمترین فرازها از سخنان این مرد بزرگ بپردازم، مردی که حضورش و سخنرانی گیرایش در تالار سرو پردیسان، سبب شد تا برای نخستین بار، این تالار با مشکلی به نام کمبود جا و صندلی روبروشود؛ واقعیتی که منجر شد در کارگاه ششم – ساعت 10 صبح هفدهم آذر – که نوبت به دکتر محمود سریعالقلم میرسد، دراندیشه تدارک تالاری بزرگتر چون سالن شهدای پردیسان باشیم.
اما معاون پژوهشی مرکز بررسیهای استراتژیک نهاد ریاست جمهوری، سخنانش را چگونه آغاز کرد؟
مسأله اول محیط زیست ایران این است که محیط زیست به یک مسألهی دست چندم و خارج از اولویت تقلیل یافته است.
این اتفاقی است که جامعه شناسان آن را «صورت دوم قدرت» مینامند. استیفن لوکس جامعه شناس انگلیسی میگوید: قدرت سه صورت دارد: صورت نخست این است که الف، ب را وادار به کاری میکند که ب اگر وادار به انجام آن نشود، آن را انجام نمیدهد. به عنوان مثال، شما یک مجرم را وادار میکنید که به زندان برود، اگر او را مجبور نکنید، خود مجرم به زندان نمیرود.
اما صورت دوم قدرت، آن است که شما چیزی را چنان از دستور کار خارجکنید که جامعه دیگر اصلاً به آن به عنوان یک مسأله فکر هم نکند و بنابراین آشکار است که بر سر آن، هیچ منازعهای هم درنخواهد گرفت. به عنوان مثال نحوهی چرخش ایستگاه آلفا به دور کره زمین در دستور کار ما نیست و منازعهای هم بر سر آن شکل نمیگیرد. ولی آیا این مسأله اصولاً فاقد اهمیت است؟
صورت سوم قدرت وقتی است که آنچه که در دستور کار قرار میگیرد، به رغم اینکه خلاف منافع ب است، ولی ب فکر میکند که به نفعش است و خودش دنبال الف میرود. یعنی الف کاری کرده است که ب فکر میکند کاری که دارد انجام میدهد، به نفعش است!
محیط زیست قربانی صورت دوم قدرت در ایران!
مسأله اکنون محیط زیست این است که مجموعهای از تکنوکراتها، سیاستمدارها و رسانهها کلا مسأله محیط زیست را از دستور کار خارج کردهاند و موفق شدهاند که محیط زیست را به یک مسأله دست چندم و تقلیل یافته تبدیل کنند. مسأله این است که اینها چه تکنیکی به کار بردهاند که توانستهاند به مقصود خود برسند؟! آنها آمدند و چندتا دو قطبی ساختند و گفتند که شما یک انتخاب بیشتر ندارید: توسعه یا محیط زیست! و یا در بهترین حالت گفتند: نخست توسعه بعد محیط زیست. به عبارت بهتر ذهن عموم مردم را چارچوب بندی کردند و موفق شدند که یک تعارض را جا بیندازند، که این تعارض چیزی جز تعارض توسعه و محیط زیست نیست. سپس با استفاده از نمدی که خود ما جامعه شناسان بافتهایم، کلاه بر سر ما و جامعه گذاشتند. گفتند در غرب که این همه علوم اجتماعی و جامعه شناسی به جریان توسعه حمله میکنند، همه حرفشان این است که اول توسعه پیدا کردهایم و سپس پیامدهای آن آشکار شده است. و ما تا توسعه پیدا نکنیم اتفاقی نخواهد افتاد و توسعه اولویت بعد از محیط زیست است. علوم اجتماعی از نظر سیاستمدارها، تکنوکراتها و غیره به علوم مزاحم شناخته شدهاند. در طی 250 سال گذشته، کار جامعهشناسان نقد ایدئولوژی بوده است. یک ایدئولوژی بزرگ که بنیان حقیقی (Factual) ندارد. ایدئولوژی این بود توسعه یا محیط زیست، یا توسعه بعد از محیط زیست. هر چند برخی جامعهشناسان، این ایدئولوژی را به نقد کشیدهاند؛ اما گاهی اوقات هم با این ایدئولوژی همراهی کردهاند. وقتی این مدل ساخته شد، بنابراین مسأله محیط زیست به تعویق افتاد و از گفتمان خارج شد.
آیا ما بدون محیط زیست به رفاه و توسعه رسیدیم؟
این مسأله در دهههای اخیر، حتی در دوران پهلوی قابل بسط است. شما دهه هفتاد شمسی را تصورکنید، در این دهه سدها و جادهها نماد توسعه بودند و قرار بر این بود که بعد از احداث اینها ما به یک سطح رضایتمندی برسیم. پرسش اساسی اینجاست که بعد از 40 سال که ما بی خیال محیط زیست شدیم، آیا به مرزهای توسعه و رفاه رسیدیم؟ اگر رسیدیم، چرا نرخ بیکاری 15 درصد است؟ نرخ بیکاری فارغ التحصیلان 46 درصد است؟ چرا روند آسیبهای اجتماعی و تورم چنین وضعیتی دارد؟ و چرا در ردهبندیهای رضایت و شادمانی، مردم ایران جز ردههای پایین جدول ماندند؟! پس این توسعهای که دم از آن می زنید کجاست؟!
(قابل توجه خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی و استدلال مشابهای که در هشتم مهر 1393 از آن سخن گفتم!)
محیط زیست، به مثابه یک مسأله بدخیم!
وقتی شما وجه ایدئولوژیک قدرت را از محیط زیست حذف میکنید، مسأله محیط زیست ایران، تبدیل به یک مسأله بدخیم میشود. مسأله بدخیم (wicked problem)، مسألهای است که اولا، تعریفش مشخص نیست و دوماً راهکار حل مسأله بر روی تعریف مسأله اثر دارد. در شرایط عادی شما یک مسأله را طرح و به دنبال راهکار میگردید. اما در مسأله بدخیم، بسته به اینکه چه راهکاری برای حل در نظر بگیرید، مسأله عوض میشود. مسأله بدخیم، نقطه حل مسأله (Wicked problems have no stopping rule) ندارد. در مسایل بدخیم، ارزشها و سلیقهها خیلی مؤثرند و ماجرا کلاً فنی نیست. در مسایل بدخیم کنشگران در تعامل با هم راهکار را میسازند. ما تصور میکنیم که گویی چند راهکار و گزینه وجود دارد، فقط بحث بر سر این است که ما چقدر منابع داریم تا بتوانیم یک گزینه انتخابکنیم و مهمتر آنکه چقدر شجاعت، تا برویم و آن را اجراکنیم؟ به همین خاطر همیشه دنبال یک شیرمرد به عنوان سیاستمدار میگردیم تا بیایید و آن را اجرا کند. در دنیای مسایل بدخیم، اساساً راهکار از قبل موجود نیست(There is no predefined solution). برجام نمود یک مسأله بدخیم بود، راهکارش را کسی نمیدانست. ظریف و جان کری نمیدانستند که در نهایت میخواهند به 159 صفحه متن برجام برسند. مسأله هم بر همین اساس عوض شد. بر اثر گفتگو، کوتاه آمدند و در نهایت یک متن 159 صفحهای ساخته شد. در سپتامبر 2013 ما فکر میکردیم غنی سازی را در سطح 20 درصد نگه میداریم، تحریمها را لغو میکنیم. آنها هم فکر میکردند که کل بساط انرژی هستهای برچیدهشود و تحریمها را نگه دارند. راهکار آخر، در مسایل بدخیم، ناکامل ولی رضایت بخش است. در مسایل بدخیم هیچ گزینهای برای کسب نظر رضایت همگان وجود ندارد.
در دنیا خیلی در مورد مسایل بدخیم صحبت شده است. حتی در استرالیا جزوهای برای حل مسایل بدخیم وجود دارد. اصلیترین مسألهای که در دنیا به عنوان مسأله بدخیم شناخته میشود، محیط زیست و تغییر اقلیم است. اما محیط زیست در ایران از ابتدا یک بحث لوکس بود. مسأله بدخیم مثل سرطان میماند. ما ابتدا باید بفهمیماندازه تومور چقدر است و ابعاد مسأله را فهمید. بسته به اینکه میخواهیم مریض خوبشود، ده سال نگه داشتهشود، کشتهشود، راه حل و مسأله عوض میشود. اگر میخواهید زجر نکشد، میگویید که کاری انجام ندهد تا این دو سالی که زنده است، از زندگی لذت ببرد. جنس مسأله میشود یک زندگی رضایتبخش تا پیش از مرگ. در اینجا راهکار، مسأله را عوض کرد. منتها اگر میخواهید به هر قیمتی تومور در آوردهشود، آنگاه راهکار جراحی میشود. میخواهید تومور را کنترلکنید، مسأله میشود شیمی درمانی. به همین خاطر جنس مسألهها، سرطانیاند. سرطان تنها تخصص پزشکان نیست، بخشی از آن تخصص روانشناسان است تا بیمار را به لحاظ روانی آماده کنند، بخشی از آن جامعه شناسان است، بخشی از آن تخصص اطرافیان بیمار است. اگر مسأله بدخیم را به جای اینکه کلیاشکنید و آن را بخواهید در یک مکان خاص خلاصهاشکنید با شکست مواجه خواهید شد. اما این مسأله برای عدهای منافع دارد.
ریشه بحران سدسازی در ایران!
در دنیا مسأله محیط زیست از جنس مسایل بدخیم است. تغییر اقلیم نیز چنین داستانی دارد. زمانی که یک مسأله بدخیم را تبدیل به یک مسأله خوشخیم میکنید، از دل آن راهکارهای قطعی و مهندسی شده در میآید. ما میتوانیم روحانی مهندس یا شاعر مهندس داشته باشیم. مهندس یک واژه برای دارندگان یک مدرک نیست. مهندس برای کسانی است که فکر میکنند برای مسایل، راه حلهای قطعی و مشخص از مسیرهای کاملاً علمی وجود دارد.
وقتی مسأله بدخیم به خوشخیم تبدیل میشود، اولین اتفاقی که این وسط میافتد، آن است که گفتگو حذف خواهد شد. به همین خاطر است که در این کشور 40 سال سدسازها، سد ساختهاند، بدون اینکه با محیطزیستیها گفتگو کنند. جاده سازها جاده کشیدند، مسکنهای مهر ساختند، منابع کشور را صرف یک پروژه کردند. کارخانجات فولاد با ظرفیت 250 هزار تن در سال ساختند، در حالی که در دنیا گفته میشود که تولید کمتر از 1.5 میلیون تن اقتصادی نیست. در کم آبترین نقاط، کارخانجات کاشیسازی و صنایع آببر را ساختند، بدون اینکه دربارهاش توضیح بدهند و صدها مورد دیگر را میتوان مثال زد.
زمانی که یک مسأله بدخیم را کوچک کرده و در دل یک مسأله خوشخیم قرار میدهیم و با آن مثل یک معادله ریاضی برخورد میکنید، آن وقت است که جنس تخصصهای لازم برای حل آن کم میشود. با این کار، آدمها را از فرایند گفتگو حذف کردهاند. در ادبیات بینالملل از آنها با عنوان ذینفع یا Stakeholderنام برده میشود. اولین ذینفعی که از این میان حذف شد، ساکتترین آنها یعنی خود طبیعت و حیات وحش بوده است. بعد از آن کشاورزان حذف شدند. مردم عادی، کودکان، زنان خانهدار به ترتیب حذف شدند. این حذفها به نفع چه کسی بود؟! وقتی بنزین آلوده دارای بنزن غیر مجاز استفاده میشود، ما کجای گفتگو بودیم؟ اصلاً کودکان کجا ذینفع محیط زیست حساب شدند؟ ما سالها است که در مورد خوردن چیپس و پفک بحث میکنیم، اما کسی بحث نکرد که استنشاق بنزن خطرناکتر است یا چیپس و پفک؟! این همان صورت دوم قدرت است. کل ذینفعان در یک فرآیند و براساس تفکر تکنوکراتی از مسیر حذف شدند.
ذینفعان تماماً قربانی دستور کار توسعهی 40 سالهای هستند که بحث محیط زیست را از دستور کار خارج کردهاند. در فرایند حذف ذینفعان، ما بسیاری از صداهای کودکان، سالمندان، زنان و غیره را به نفع نمایندگان، سیاست مداران و غیره نشنیدیم.
کمکاری و انفعال جامعهشناسان در موضوع توسعه
ما جامعه شناسان میگوییم: مسأله برساخته است. یعنی در یک چارچوب معین با واژهها یک چیزی مسأله میشود و یک چیزی تبدیل به مسأله نمیشود. شما با زبان دنیا را تغییر میدهید. شما میتوانید به خانمها بگویید: خانم، میتوانید بگویید بانو، میتوانید بگویید زن و یا ضعیفه. به محض به کارگیری واژه ضعیفه، شما دنیا را تغییر دادهاید. اگر ضعیفه جا افتاد، یعنی در این جهان، اینها یک سری قابلیت ندارند و در یک سطحی از منزلت نیستند. ما با واژهها مسأله ساختیم. وظیفه ما جامعه شناسان، فیلسوفان و غیره این بود که درباره ساخت مسأله با واژه حرف بزنیم. بگوییم بعضی چیزها را شما ساختهاید و وجود خارجی ندارند و در سلسله مراتب اولویتها محل آنها کجاست؟
در ایران موضوع توسعه موضوع بحث مهندسان و بروکراتها شد. اما تاریخ جامعه شناسی توسعه نشان میدهد، که بزرگترین نظریهها در خصوص توسعه را جامعه شناسان و علوم اجتماعیها و اقتصاددانان دادهاند. آیا اینها مهندسی خواندهاند؟ با این وجود، مهندس هستند.
آمارتیاسن(Amartya Kumar Sen) ، برنده جایزه نوبل میگوید: آنها یک نسخه خاص از توسعه را برای ما ساختند. در آن نسخه خاص یک اتفاق بزرگ افتاد. بزرگترین هنری که برساختگی انجام میدهد، این است که نسخههای رقیب را حذف میکند. به عنوان مثال شما میتوانید متمرکز بر روی مسأله طلاق شوید. فرض کنید طلاق را بزرگ کنید و بگویید بزرگترین مسأله جامعه ایران طلاق است. حال بیایید و به شیوههای مختلف جلوی طلاق را بگیرید. در شهری در ایران، نرخ طلاق نزدیک به صفر است، اما خودسوزی زنان 17 برابر متوسط کشور است. بعدا در خواهید یافت خود طلاق در یک بخشهایی به عنوان راه حل به حساب میآید. طلاق در اینجا همان حل تعارض است.
رانت محیط زیست!
مسأله آب در ایران را برساختند. ما باید به برساختگی توجه کنیم. بعضی چیزها مسأله نیست. قدرت میتواند مسایل را عوض کند (منظور از قدرت، نظام حاکمیتی و سیاسی صرف نیست، قدرت گاهی اوقات میتواند یک شرکت خصوصی، پیمانکار، مشاور، رسانه و غیره باشد.) جامعه شناس وظیفه دارد افشاگر قدرت باشد.
خروج محیط زیست از دستورکار چیزی را در ایران پنهان کرد. همه ما واژه رانت نفتی را شنیده ایم. اما کسی در طی دهههای گذشته رانت محیط زیست را ندید. رانت محیط زیست تأمین کننده درآمد شهرداریها است. درآمد شهرداریها از فروش تراکم حاصل میشود. فروش تراکم منجر به بارگزاری جمعیتی و فروختن فضا برای درازمدت میشود. این رانت، تمام ناکارآمدیهای مارا پوشش داده است. ما فضای تهران را می فروشیم، چون نتوانستهایم در کل کشور توسعهی متوازن ایجاد کنیم. اگر این رانت محیط زیستی نبود، مجبور به پاسخگویی ناکارآمدیهای خود در شهرستانها بودیم. همانگونه که رانت نفت به دولتها اجازه داد یک بروکراسی درست کنند که 5 میلیون نفر کار نکنند (بعضیها البته میگویند: فقط 5 میلیون نفر در ایران کار میکنند!). رانت نفت اجازه داد تا ماجرا جویی کنیم. رانت محیط زیست اجازه داد تا ناکارآمدیها را پوششدهیم. رانت محیط زیست اجازه داد تا میانگین عملکرد گندم در کشور زیر 3 تن باشد. اما با اضافه کشت و اضافه برداشت از آبخوان امنیت غذایی را تأمین کنیم. اگر رانت محیط زیست نبود، نظام کشاورزی کشور میبایست پاسخگوی این بود که چرا شما زیر 3 تن برداشت میکنید در حالی که مصر 6.8 و فرانسه 7.4 تن در هکتار برداشت میکند؟ این ناکارآمدی را با چه چیزی پوشش دادهایم؟ چیزی نیست جز با رانت آب. زمانی که جشن خودکفایی میگرفتیم یکی باید میپرسید این خودکفایی را با بهرهوری (ارتقای نرمافزاری)یا با افزایش سطح کشت و افزایش کود و سم انجام دادهاید؟
آیا رانت محیط زیست به اندازه رانت نفت مهم است؟!
باید برای محیط زیست رزم کرد. رزم نه به معنای مخاصمه، بلکه به معنی آمادگی برای مبازره است. ما نگفتیم که رانت محیط زیست به اندازه رانت نفت مهم است. رانت معدن، رانت جنگل، رانت دریا، رانت هوای پاک، رانت شهرت و غیره. ما باید بگوییم رانت محیط زیست از رانت نفت مهمتر است. چون نفت خود بخشی از محیط زیست است. آنهایی که روی نفت ایستادند، ندانستند که بدون نفت میتوان زندگی کرد، اما بدون محیط زیست نه.
در ایران سالی در حدود 5 تا 6 میلیارد دلار صرف سدسازی کردهایم. خود سدسازی یک رانت محیط زیستی است. اگر شما دهها میلیارد دلار درآمد سالانه از نفت نداشتید که نمیتوانستید سد بسازید. اگر قرار بود شما تولید واقعی داشته باشید و مثل اپل یک گوشی با کیفیت با هزار سختی تولیدکنید، آیا باز میآمدید آن سرمایه ارزشمند خود را که با زحمت و اندیشهورزی به دست آمده است، صرف ساخت سدهایی کنید که 6 ماه سال پشت آن آبی جمع نشده و یا خود منجر به نابودی تالابها و پاکتراشی جنگلها میشود؟! آیا باز هم میانگذرها یا جادههایی میساختید که کیفیت لازم را نداشتند و یا از وسط جنگل ابر جاده میکشیدید؟ ما وظیفه داشتیم نشاندهیم که چگونه رانت نفت، رانت محیط زیست خلق کرده است و اینکه این چرخه، چرخهی رذیلت است.
بزرگترین فریبی که خوردهایم!
تقلیل ساختار به کنشگر یکی از بزرگترین فریبهایی است که خوردهایم. این ساختار ویژگیاش این است که صرفه جو نیست. خانههایی ساختهایم که به طور متوسط 6 برابر خانههای دنیا پرت انرژی دارند. ما خانهای ساختهایم که شیشه دوجداره دارد، اما بین چارچوب پنجره با دیوار سه سانت فاصله است! حال من به عنوان یک طرفدار محیط زیستی، در چنین خانهای، چگونه میتوانم به عنوان یک کنشگر صرفهجویی کنم؟ من هرچقدر هم محیط زیستی باشم اما وقتی خانهای که در آن زندگی میکنم بیش از 6 برابر پرت انرژی دارد، من چکار میتوانم بکنم؟ وقتی ماشینی دارم که سه برابر دنیا مصرف سوخت دارد من چه کاری میتوانم انجام دهم؟ وقتی به لحاظ ساختاری من نمیتوانم در رابطه با کود شیمیایی صحبت کنم، چون منافع بسیاری به آن وابسته است، من چکار میتوانم بکنم؟
مسأله ساختار را رها کردهایم، و یقه کنشگر را چسبیدهایم و به او میگوییم برق اضافی خاموش!!! آب را بیهوده مصرف نکنیم!!! یکی نپرسید که نقش کنشگر چقدر است!
مطالعات مصرف انرژی از دهه 80 شمسی در کشور شروع شده است. در این مطالعات به این مسأله پرداخته شده است که سهم کنشگر و ساختار چقدر است؟ قیمت گذاری در مصرف انرژی چقدر نقش دارد؟ ما چقدر سیستم را تحت فشار گذاشتهایم تا بتواند در ساختار خود اصلاحات به وجود آورد؟ ما سد ساختیم برای کشاورزی که ساختار آن مشکل داشت و یقه کشاورز را چسبیدیم و به او فشار آوردیم. ساختار آمایشی داشتیم؟ ساختار الگوی کشت داشتیم؟ ساختار رفع تعارض داشتیم؟ شورای عالی آب ما کشاورزان را کنار هم نشاند و اتحادیه درست کرد؟
باغدار ارومیهای سیب خود را کیلویی 600 تومان میفروشد در حالی که در تهران همان سیب 6000 تومان است. زمانی که در ساختار آنقدر خلا وجود دارد که بین تولیدکننده و مصرف کننده 5400 تومان اختلاف وجود دارد، و چیزی گیر کشاورز نمیآید، خب کشاورز نیز برای تامین درآمد خود گسترش زمین و اضافه برداشت آب را خواهد داشت.
ما همه ناکارآمدی ساختار و بروکراسی را به گردن کشاورز انداختیم. اینجاست که فرآیند ویرانگر تقلیل ساختار به کنشگر، اثرات منفی خود را نشان میدهد. در این میان جامعه شناسان و علوم اجتماعیها سکوت کردند و رسانه نیز در این میان خاموش ماند.
سنگینی بار تاریخ بر دوش ما!
ما الان بار تاریخ را به دوش می کشیم. 24 میلیون واحد مسکونی داریم که فاقد استانداردهای انرژی هستند و عصای موسی نداریم که یک ساعته اینها درست بشوند. در سال 84 اتفاقی افتاد که بودجه سازمان بهینهسازی مصرف سوخت از 1000 میلیارد تومان به 40 میلیارد تومان کاهش یافت. چرا؟ چون یکی از دیگری خوشش نمیآید. و کسی نپرسید چرا؟
پیامدهای اجتماعی رفتارهای محیط زیستی و توسعهای تحلیل نشد. در دنیا ارزیابیهای محیط زیستی پیشرفت کرد و سپس تبدیل شد به ارزیابی استراتژیک اثرات محیط زیستی و سپس تبدیل به ارزیابی اثرات اجتماعی شد بعد به ارزیابیهای اثرات اجتماعی-محیط زیستی ارتقا پیدا کرد. در تمام سالهایی که دنیا در حال پیشرفت بود، ما قانونش را داشتیم و آن را اجرایی نکردیم. متاسفانه بسیاری از شرکتهای محیط زیستی پای طرحهایی را امضا کردند که میدانستند غلط است. چراکه کارفرمای ارزیاب همان کسی بود که میخواست کار را اجرایی کند. ما در رابطه با پیامدهای بارگزاری جمعیتی، شکل خاصی از کشاورزی و شکل خاصی از سدسازی حرفی نزدیم. چرا گزارشهای ارزیابی در رابطه با پروژهشها منتشر نشد؟!
ضرورت برپایی دادگاههای محیط زیستی
تا زمانی که سازمانها ملزم به انتشار ارزیابی اثرات پروژههای خود نباشند وضعیت به همین گونه است. در کشورهای دنیا گزارشها منتشر میشود و هر ذینفعی در مدت 60 روز میتواند شکایت کند که چرا سهم من در این گزارش دیده نشده است؟ ما میبایست دادگاه محیط زیستی داشته باشیم. چرا دادگاه کودکان و نوجوانان داریم؟ دادگاه ویژه روحانیون داریم؟ دادگاه جرایم اقتصادی داریم؟ دادگاه مطبوعات داریم؟ آیا جرایم کودکان بسیار بزرگتر و فاجعهبارتر از جرایم کسانی است که بسیاری از منابع کشور را به نام توسعه و پیشرفت به نابودی کشاندند؟ چرا ما نباید دادگاه محیط زیستی داشته باشیم؟
آیا خسارت مفسدان اقتصادی کمتر از خسارتی است که بروکراتها به محیط زیست وارد کردند که آنها دادگاه دارند اما محیط زیست دادگاهی ندارد؟! چرا دادگاهی وجود ندارد که قانون مسئولیت مدنی سال 1339 را اجرایی کند؟ نزدیک به شش دهه از تصویب این قانون میگذرد، اما اجرایی نشده است! چرا؟ هرکسی میبایست پاسخگوی خطای خود باشد. آیا خطایی که مرتکب شده است سیستماتیک بوده یا تصادفی؟ و برای هر دو نوع خطا مورد مواخذه قرار گیرد. کسانی که یک کشور، یک استان، یک دشت، یک آبخوان و غیره را به آتش کشیدهاند، آیا نباید پاسخگوی اعمال خود باشند؟
چند تقلیل خطرناک در محیط زیست ایران!
در محیط زیست ایران چند نوع تقلیل اتفاق افتاده است که یک نمونه آن تقلیل ساختار به کنشگر بوده است. تقلیل هدف به ابزار دیگر تقلیلی است که اتفاق افتاده است. هدف ما امنیت غذایی است، اما ما هدف امنیت غذایی را به امنیت کشاورزی تقلیل دادهایم. میتوان امنیت غذایی را با ایجاد یک کشاورزی رقابتی، ترکیب درستی از واردات و صادرات آب مجازی و بهبود فناوری به ارمغان آورد. اما در اینجا تا سخن از امنیت غذایی به میان میآید، آن را تبدیل به امنیت کشاورزی میکنند و در این میان یک واژه به واژهای دیگر تبدیل شده و شما ناخواسته وارد یک بازی دیگری میشوید.
تقلیل توسعه به پروژه دیگر تقلیلی است که اتفاق افتاده است. توسعه پروژه نیست، پروژهها ابزارند. هدف در ایجاد توسعه، شادمانی است. حال این شادمانی، میتواند شادمانی جسمی، روحی و غیره باشد. من الان احساس شادمانی میکنم، چرا که الان در حال دفاع از حقوق تمام بچههای دوازده ساله ایران – از جمله امیرعلی (فرزندم) – هستم.
در باره یک واژه مبهم به نام «مردم»!
ما وظیفه داریم بگوییم که خیر جمعی، خیر فردی و خیر سازمانی روی هم نمیافتند. مردم یک واژه مبهم است. مراد از مردم یعنی چه کسانی؟ همه ما با هم تفاوتهایی داریم. یک زمانی اولریش میگفت: دود دموکراتیک است. اما من الان میگویم: دود هم دموکراتیک نیست! چراکه حجم دودی که مردم پایین شهر تهران میخورند با بالای شهریها متفاوت است. مردم یعنی کی و کجا؟ وقتی میگوییم که یک کاری برای خیر مردم انجام میدهیم؟ یعنی برای چه کسی دارید انجام میدهید؟
اندوختههای آبی استراتژیک کشور برای 4 میلیون کشاورز به یغما رفته است. آن هم ذینفعانی که خود از مواهب این یغما عایدی چندانی بدست نیاوردند!! گفته شد که ما کشاورزی را برای خیر جمعی مردم ایران توسعه میدهیم. مردم ایران یعنی چه کسی؟ از مردم ایرانی سخن میگویید را میگویید که در زابل زیر طوفان شن زندگی میکند یا مردمی که در فرمانیه، مشغول آبتنی کردن در استخر طبقه چهلم پنت هاوس خود هستند؟ دقیقا مردم کدام یک از اینها است؟
کلاهی که بر سر ما رفته، این است که واژه مردم را پذیرفتهایم. البته مردم میتوانند مردم باشند. ولی مردمی که با این معنا به کار برده میشود، مردم نیست؛ بلکه گروههایی با منافع متفاوت و متعارض در چشماندازهای مختلف هستند. چشماندازها و زمان خیلی مهم هستند. در تحلیلهایی که به کار میبرید چشمانداز و زمان در کجای تحلیل شما قرار دارد؟ مردم واژه بسیار پیچیدهای است.
تکنوکراتها، سیاستمداران، سدسازها، جادهکشها، مسکن مهریها، همه میگفتند ما برای مردم کار میکنیم. اما پس تمام این حرفها، فقط خودشان و شرکتهای پیمانکاری، منافع، رای و علایق فردیشان بود و بس.
مردم واژهی بسیار پیچیدهای است و ما جامعه شناسان وظیفه داشتیم بگوییم که این واژهای که شما دم از آن میزنید توخالی و کلاهبرداری است.
چرا محیط زیست هیچگاه موضوع عدالت نشد؟!
در این کشور خصوصا بعد از انقلاب واژه عدالت خیلی به کار برده شد. اما محیط زیست هیچگاه موضوع عدالت نشد.
یارانه موضوع عدالت شد. سرکلاس چه کسی مینشیند، موضوع عدالت شد. حتی به عدالت جنسیتی هم کشیده شد. اما کسی دم از عدالت محیط زیستی نزد. اتفاقا همان کسی که ما را از پا در خواهد آورد، همین محیط زیست است.
ما به عدالت آموزشی رسیدیم. در حال حاضر گزارش جهانی شکاف جنسیتی منتشر شده است که ایران در دو شاخص آن سرآمد است، که اولین آن این است که ایرانیان موفق شدند به زنان فرصت برابری برای تحصیل در مقابل مردان بدهند. اما مشکل اینجاست که این زنان تحصیل کرده ممکن است در آینده آب برای خوردن نداشت باشند. زنان در ایران ممکن است فرصت رفتن به سرکلاس را داشته باشند اما ممکن است دربین راه ریزگردها آنها را خفه کند!
عدالت محیط زیستی دو وجه دارد. یکی عدالت بین نسلی است و دیگری عدالت بین من و امیرعلی است. امیرعلی حق دارد در آینده آهو ببیند. حق دارد که از آب و هوای پاک لذت ببرد.
فرجام سخن:
به عنوان جمعبندی میتوان گفت که محیط زیست موضوع منافع، قدرت، تعارض، رقابت و فساد است. وقتی گفته میشود زمینخواری، بیابانزایی، مرتعزدایی، چاه غیر مجاز و غیره مگر موضوع فساد نیست؟ مگر مسأله حلال و حرام نیست؟ مگر در دنیا گفتمان الهیات محیط زیست وجود ندارد؟
ما باید محیط زیست را از موضوع منافع، قدرت، تعارض، رقابت و فساد خارج کنیم. همچنین نباید اجازهدهیم موضوع محیط زیست را به یک چیز کوچک تقلیل دهند. نباید اجازه داد همه مسأله محیط زیست در مسأله آب و سدسازی خلاصه شود. وقتی این اتفاق بیافتد یعنی حیات وحش، کشاورزی و رسانه و غیره همگی به فراموشی سپرده میشود.
محیط زیست را محیط ایست مینامند. توسعه از نظر محیط زیست با توسعهای که در ذهن شماست متفاوت است. توسعهای توسعه است که از عقل حکم کند نه منافع شرکتها. محیط زیست حاضر نیست بپذیرد فناوریهای دنیا صفر و یک هستند. چارچوب تفکر محیط زیست، چارچوب مسایل بدخیم است که در اثر گفتگو حل می شوند. از نظر محیط زیست مسأله آب تبریز با چهارمحال و اصفهان فرق میکند.
ما باید تحلیل قدرت و ایدئولوژی کنیم. نباید تحلیل قدرت را به لنین و رهبران جنبشهای اجتماعی و فاشیستها محدودکنیم.
پزشکها و مهندسان ایدئولوژیستهای قهاری هستند. همین که توانستهاند به شما بفهمانند که بزرگترین مسأله شما درمان است نه بهداشت؛ خودش خیلی کار بزرگی است! همین که توانستهاند به شما بفهمانند آنها مستحق دستمزدهایی دهها برابر دیگر متخصصان هستند، این یک کار بی نظیر است. صورت سوم قدرت را به ما نشان دادهاند که دارند به ما منفعت میرسانند و ما هم دنباله روی آنها شدهایم.
گفتمانهای حاکم بر محیط زیست ایران عبارتند از گفتمان رمانتیک (رسانهها و خوشا به حالت ای روستایی، در حالی که کشاورز با سم و کود و حذف حیات وحش روبرو است)، گفتمان تکنوکراتیک (همین دستگاههای دولتی که جاده و سد و غیره میسازند)، گفتمان توسعه پایدار، گفتمان فقر و محرومیت زدایی(گفتمانی که به خاطر آن محیط زیست تخریب شد اما آیا وضعیت فقرای ما بهتر شد؟ اگر بهتر شده است آیا این وضع پایدار است و در سی سال آینده نیز به همین منوال خواهد بود؟) و گفتمان مقاومت.
ما باید ساختار نهادی مولد این وضعیت را اصلاح کنیم. از طریق ارتقا آگاهی و توانمندی عمومی از طریق کنش مردممدار این امر محقق میشود. از طریق جامعه شناسی مردممدار(مثل کار در پروژه ترسیب کربن و منارید)، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی انتقادی و جامعه شناسی حرفهای این امکان را برای ما فراهم میآورد.
ترکیب اقتصادی ایالت لوئیزیانا را بررسی کنید. ایالتی است که در آن کیفیت آبزیانش کمنظیر است و همزمان جایی است که بزرگترین مجتمع پتروشیمی جهان شامل 200 واحد پتروشیمی در دره لوئیزیانا وجود دارند. همزمان این ایالت جز اکوتوریستیترین ایالتهای حیات وحش در امریکا و بزرگترین صادر کننده غله در امریکا است. دومین ایالت فیلم ساز امریکا است. چگونه ممکن است چنین اتفاقی بیافتد؟! یعنی فرهنگ، صنعت، کشاورزی، محیط زیست، حیات وحش و اکوتوریسم کنار هم؟
اگر جایی در دنیا چنین اتفاقی افتاده است ما نیز میتوانیم این کار را در ایران انجام دهیم.
قدردانی:
از همکار عزیزم، آقای مجید دکامین که در پیادهسازی نوار این سخنرانی به نگارنده کمک کرد، قدردانی میکنم.
بسیار عالی بود ممنونم جناب درویش عزیز
درود بر حمیدرضا خدابخشی عزیز و به امید آنکه به کمک هم بتوانیم روزگار تالاب های استان خوزستان را بهبود بخشیم.
خوب به خاطر دارم که 12سال پیش همین صندلیها در کلاسهای فرهنگ و توسعه دانشگاه مازندران پر میشدند و دانشجوها تا آخر کلاس میخکوب سخنرانیهای دکتر فاضلی بودند، از آن روز خیلی چیزها عوض شده، دکتر فاضلی هم عوض شده اما جالب است که حرفها تکراری نیستند، تا آخر مطلب را خواندم هیچ کجا ملال آور و بیهوده و غر زدنهای معمولی نیود و باز هم بسیار آموختم. استاد عزیز پاینده وپیروز باشید.
با سلام مطالب بقدری جالب و فنی و درد شناسانه بود که علیرغم ضعف بینایی بدون وقفه آنرا مطالعه نمودم و از صمیم قلب برایتان آرزوی کامیابی کردم . با وجود اینکه راهکاری مناسب در پایان سخن ارائه شده است ولی بنظرم اگر این راهکار هم در فرصت مناسب واکاوی شود خیلی مفید خواهد بود البته بر کسانی که احساس مسئولیت می کنند واجب است که در انتشار این مطالب نقش جدی ایفا کنند متشکرم
متشکرم استاد محیط زیست باید در کلیه مقاطع تحصیلی تدریس شودو همیشه دغدغه مسئولان باشد تخریب محیط زیست با فاجعه زلزله وسیل هیچ تفاوتی ندارد و هردو انسان ها وساختار ها وآثار ملی وطبیعی رانه یک باره بله تدریجا برای همیشه نابود میکند
بسیارعالی،وحاکی از ناشنیده های بسیار،سپاس از شماجناب مهندس درویش گرامی
دوست بزرگوار بنظرم باید ایشان اولین سوال را از خود و جامعه روشنفکری ایران می کردند. نمی دانم شما یا این دوست و استاد بزرگوار وهمه آن جماعتی که فرموده اید آیا تا بحال(طی این 30 اسال گذشته) عنوان “جنگ پنهان آب” و یا مرتضی فرهادی بگوششان خورده است که بیش از نیم قرن در اکثر مقالاتش هشدار داده است(هم چنین کرهای استاد باستانی پاریزی،پاپلی یزدی.جواد صفی نژاد،حسین ملک،علی بلوک باشی و….) درباره مساله آب و محیط زیست از منظر علوم اجتماعی و توجه به زیست بوم از مدخل فرهنگی. اما متاسفانه اکنون که صدای تشت کم آبی همه را از خواب بیدار کرده است حالا همه در حال سخن گفتن از آبند و کارگروه آب و پژوهشکده آب راه انداخته اند . راست می گفت استاد طی این بیست واندی سال که بلاخره ضرورت حقیقت را عیان و دیگران رابه واقعیت بینا خواهد کرد و جامعه روشنفکری دست از نظریه بازی وارداتی دست برخواهد داشت….
سلام
رضا واعظی درست می گویند. افتخار دوستی با مرتضی فرهادی دارم، و بقیه را خوب می شناسم. وقتی من به تشویق دکتر فرهادی دو مقاله درباره دانش بومی ترجمه کردم، 23 ساله بودم. همه استادان که نام برده اند درباره آب گفته اند و اغلب در زمره مردم شناسان. اما مهم این است که کسی درباره قدرت، ایدئولوژی و آب سخن به صراحت نگفته است. این نظریه بازی وارداتی هم واژه معناداری نیست. تحلیل قدرت و ایدئولوژی هم بخشی از نظریه اجتماعی را می سازد و اتفاقا به کار تحلیل وضعیت بحران آب هم می آید.
سلام.
در این نشست حضور نداشتم. اما خلاصه مطالب (چنانچه اینجا منتشر شده) نشان میدهد به شدت جای یک تحلیل جامعه شناختی خالی است و صرفا به تکرار حرفهای همیشگی صاحب نظران محیط زیستی پرداخته شده… دکتر فاضلی انتظار میرود که از منظر تازه ای به موضوع بپردازند.
به نظر من الزاما این تکرارها به ایجاد گفتمان جامعخ شناختی محیط زیست ختم نمیشود.
جناب واعظی گرامی
دکتر فاضلی با کارهای این بزرگواران به خوبی آشنا است و اتفاقا در همان کلاسهای فرهنگ و توسعه ای که خانم آذری در دیدگاه بالا شرح داده، به داده های این آثار استناد می کرد (البته من صرفا با کارهای آقایان فرهاد و صفی نژاد در این حوزه تا حدودی آشنا هسهتم و مثلا کرای از بلوکباشی در این حوزه نمی شناسم -که به عمنای نبودش نیست؛ اما برایم جالب است بدانم کدام کارش در این حوزه قرار می گیرد). از سوی دیگر دکتر فاضلی از سن حدودا بیست سالگی در این باره شروع به نوشتن و ترجمه کردن نموده که کتاب فرهنگ و توسعه (در سال 1377، یعنی زمانی که وی 23 سال داشت) گویا است. همچنین تا آنجا که می دانم از سال 1380 کارهای پژوهشی زیادی در حوزه مصرف آب و دیگر حاملهای انرژی در ایران انجام داده است که برخی از این کارها را از نزدیک دیده ام (مثلا سد لفور مازندران، سیستم آبیاری در کشاورزی خوزستان و…). اگر منظورتان این است که چرا زمانی که امثال دکتر فرهادی و صفی نژاد شروع به نوشتن در این حوزه کردند، دکتر فاضلی هنوز به دنیا نیامده بود، بحث دیگری است.
بسيار عالي بود. عالي!
خانم مرضیه
خوشحال می شوم بدانم ویژگی های یک گفتمان جامعه شناختی محیط زیست چه چیزهایی باید باشد.
خطرات تهدید محیط زیست مدرن، خیلی بیشتر از تهدید های سنتی می باشد.
از آنجائیکه محیط زیست حد ومرز نمی شناسد آلودگی مختلف خاک ( بکار گیری مواد سمی مواد شیمایی وباروت ومین جنگی ،مواد پلاستک وفراوده های نفتی ،الکتریکی،بیابان زایی و،،، )، آب (استفاده بی رویه از آب در بهداشت ،کشاورزی ،صنعت ،،، )، هوا، (بزرگترین خطر ناشی از وسایط نقلیه با سوخت فسیلی ونفت ،کارخانجات ،،، ) غذا ( تهیه وتوزیع وعرضه مواد غذایی ودارویی غیر ارگانیک ….)ازمنطقه فراتر رفته ، وباعث اصلی آن انسان با سواد وتکنولوژی بالا ومدرن علمی ناقص می باشد
با این روند آلودگی زیست محیطی هم بشر و جنگل وحیوانات … در خطر نابودی است
جناب درویش
با درود بر شما و سپاس از تلاش های خستگی نا پذیرتان
برای نشر و اموزش فرهنگ زیست محیطی ،همه نوشته هایتان
را می خوانم لذت می برم و از انها می اموزم .
سلام وسپاسی ویژه حضور جناب محمد فاضلی بابت سخنرانی
بسیار ارزنده شان !
آقای درویش عزیز حالا که کنفرانس COP21 در حال انجام است و مقامات ایران هم شرکت کرده اند خوب است درباره سیاست ها و افق های مبارزه با تغییر اقلیم بپردازید که مادر همه معضلات زیست میحطی دنیاست. خیلی کم از ما می دانیم که ایران با وجود توسعه نیافتگی اش دهمین آلودکننده کربنی دنیاست و سرانه تولید کربنش از سوئد و فرانسه بیشتر است.
به نقل از اسپوتنیک، به تازگی خشکترین بیابان جهان به طور ناگهانی و عجیب به دشتی پر از گل تبدیل شده است.
بیابان “آتاکاما” یکی از خشکترین بیابانهای جهان در آمریکای جنوبی است. این بیابان که بیشتر پوشیده از شن و نمک است، از سمت رشته کوههای آند به طرف اقیانوس آرام امتداد دارد. بیابان آتاکاما خشکترین مکان بر روی زمین میباشد. دلیل این خشکی هم محصور بودن از دو طرف بهوسیلهٔ کوههای آند و ارتفاعات ساحلی اقیانوس آرام است. این درحالی است که به تازگی این بیابان پوشش رنگارنگی 200 گونه مختلف گیاهی از جمله انواع گل پوشیده شده است.
بسيار بسيار عالي بود.
جداي از محيط زيست عزيز و حظ از اين كه چنين سخنرانياي در اين حوزه انجام شده،
بسيار بسيار آموختم.
با مشارکت سازمان مردم نهاد دوستاران اوای طبیعت استان تهران وهمکاری معاونت شهری محیط زیست وپسماند شهرداری 22
تعداد بیش از 5000 ظروف گیاهی شامل ظرف غذا ولیوان یعنوان اموزش وتشویق در اختیار مدریت هیات عزاران قرار داده شد
سلام آقای دکتر درویش. در محله ما هم که نزدیک تهران است محیط زیست واقعا مظلوم است. من در بعدازظهر روز ۱۰ آذر یک گزارش تصویری از محل زندگیمان تهیه کردم.
http://havayepak.blogsky.com/1394/09/10/post-2
نویسنده: محمد شرافت – ۱۳٩٤/٩/٢٧ همایش ملی مباحث نوین کشاورزی در ساوه برگزار شد ساوه-ایرنا- سومین همایش ملی مباحث نوین کشاورزی با محوریت محصولات ارگانیک روز پنجشنبه با هدف ارتقاء دانش این بخش و ایجاد تعامل بین صنعت کشاو [ … ]
سلامت محییط زیست =فرهنگ سالم +اقتصاد سالم + انسان سالم + خانواده سالم + قضایی سالم + مدیریت سالم + سیاست سالم + دانشگاه سالم + دینداری سالم +وطن پرستی سالم = مشارکت مردم (سازمان مردم نهاد + شوراها +مجلس .. ) + همکاری بین بخشی دولت ونهاد ها وسازمان ها + همکاری بین المللی + همکاری همسایگان بین مرزی
زخمی زیست محیطی که مرزنشینان را تهدید میکند!/خاکهایی که هنوز آلوده به گازهای شیمیایی هستند
آلودگی شیمیایی ناشی از جنگ تحمیلی در رگ خاکهای مرزی ایران از جمله سردشت جریان دارد و هر روز بر عمق زخمشان میافزاید.
زخمی زیست محیطی که مرزنشینان را تهدید میکند!/ خاکهایی که هنوز آلوده به گازهای شیمیایی هستند
به گزارش خبرنگار حوزه محیط زیست گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، جنگها اثرات زیست محیطی ماندگاری دارند که در پی گذشت زمان تاثیرات مخرب ثانویه آن در خاک بیشتر از قبل میشود، خاکی که اهالی آن از بسترش تغذیه خود را فراهم کرده و از آبهای درونش بهره میجوید.
با این اوصاف چه بر سر ساکنان خاکهای آلوده زمان جنگ خواهد آمد که بر سرش گلوله بارانی از مواد شیمیایی شده و حال این روزهای خاک سردشت آذربایجان غربی که نزدیکی مرز ایران و عراق واقع شده گویای واضح این ادعاست.
**آلودگی خاک سردشت یادگار زمان جنگ است
آلودگی خاک در کشور ما ناشی از عملیات جنگ بوده و قبل از این اتفاق، ایران سابقهای از آلودگیهای خاک را نداشته و آلودگی خاک سردشت، یادگاری حملات شیمیایی صدام است.
کارشناسان میگویند:خاک سردشت هنوز آلوده به گازهای شیمیایی است و سروش مدیر پیشین دفتر آب و خاک سازمان حفاظت محیط زیست در این باره میگوید: متاسفانه در سالهای اخیر مطالعاتی روی خاکهای سردشت انجام نشده که بر اساس آن بتوانیم بگوییم اکنون مواد شیمیایی در خاک سردشت وجود دارد یا نه ولی آنچه مسلم است ماندگاری طی چرخه 100 ساله عمر خود و تبدیل آن از یک ماده به ماده دیگر است.
**از پایداری 100 ساله مواد شیمیایی تا خطرناک تر شدنشان
نقاط زیادی از خاکهای مرزی کشورمان در زمان جنگ تحمیلی از سوی صدام مورد حمله شیمیایی قرار گرفت و هدف از استفاده از این نوع مواد در سلاح جنگی اثر گذاری و تخریب بیشتر و حتی ماندگاری طولانی این مواد نابود کننده در طبیعت بود.
مدبری کارشناس آب و خاک در این خصوص میگوید: گازهای خردل و شیمیایی بیش از 100 سال در خاک پایداری داشته و با گذشت زمان و تبدیل شدن از مادهای به ماده دیگر خطرناکتر از ماده اولیه خواهند بود.
پس با این اوصاف پایداری 100 ساله و خطرناک شدن مواد شیمیایی ناشی از حملات جنگ تحمیلی در خاکهای ایران، همچنان خاکهای مرزی ما آلوده و خطرناکتر از قبل است.
** آلودگی شیمیایی خاک و تهدید جدی زندگی انسان
اثرات شیمیایی جنگ تحمیلی تنها در آلودگی خاک خلاصه نمیشود بلکه این موادهای شیمیایی با اثرات ماندگاری بالا و خطرناکتر شدنشان، چرخه زیستی انسان و حیاتشان را نیز به شدت تهدید میکند.
مدبری مدیر سابق دفتر آب و خاک سازمان محیط زیست در اینباره میگوید: در تمام مناطقی که عملیات مختلف جنگی اتفاق افتاده هنوز هم اثرات جنگ باقی است و مواد شیمیایی ناشی از سلاحهای جنگی در این نقاط قابلیت تبدیل شدن به گازی را دارد که با قرار گرفتن در معرض تنفس میتواند برای انسان و گیاه خطرساز باشد.
مدبری در ادامه معتقد است: این مواد شیمیایی نهفته در خاک حتی میتواند از طریق گیاه و آب وارد چرخه زیستی انسانها و سایر موجودات شده و تهدیدات زیادی را برای آن ها به ارمغان آورد.
** پایش خاک به خواب رفته است
پایش و بررسی خاک که از وظایف سازمان محیط زیست است که مدتهاست در مناطق جنگلی با علم به آلوده بودن آنها و خطرساز بودنش به خواب رفته است و آخرین پایش و بررسی خاکهای مناطق جنگلی به سال 85 تا 88 برمیگردد و از آن زمان تاکنون این فعالیتها متوقف شده است.
** درخواست محیط زیست از وزارت دفاع
برخی مناطق جنگلی هنوز به طور کامل پاکسازی نشده و از طرفی آلوده بودن خاکهای این مناطق و نبود کنترل و پیشگیری از روند روبهرشد این مواد شیمیایی در بستر خاک بعد از گذشت زمان می تواند دردسری بیافریند که با هزینه بسیار زیاد هم نتوان کنترلش کرد یا وقتی کار از کار گذشت چه میتوان کرد؟.
لادن رضی ، دفتر آب و خاک سازمان حفاظت محیط زیست در این خصوص می گوید: با وجود اینکه آلودگی خاک سردشت جزو اولویتهای سازمان حفاظت محیط زیست بوده اما ما نمیتوانیم مستقیما وارد عمل شویم و این کار باید در قالب فعالیتی مشترک با وزارت دفاع و نیروهای مسلح باشد.
رضی در ادامه می گوید: هنوز در مناطق اصلی مد نظر ما پاکسازی به طور کامل انجام نشده تا بتوانیم به شکل مستقیم و راسا اقدام به پایش را شروع کنیم.
** خاک سردشت در انتظار بهبودی
با توجه به حساسیت آلودگی خاک سردشت و باقی نقاط مرزی همچنان رسیدگی به این مسأله در کشاکش نهادهای مسوول باقی مانده و چشم انتظار دستی است که گره سردرگم بهبود وضعیتش را بگشاید
انسان سالم ،در طبیعت زندگی را با فرهنگ متعالی حفظ ونگهداری خواهد نمود.
با آموزش وباور واعتقاد پایدار طبیعت ومحیط زیست را با فرهنگ خود حفظ ،
یا متاسفانه تخریب نموده.
حیوانات به طور طبیعی در مقایسه با انسان طبیعت را کمتر ویا هیچ آسیب نمی رساند
با سلام و احترام به همه خوانندگان گرامی
قرآن کریم در آیات فراوانی، با عباراتی چون «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُون» ، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون»، «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون»، «لا یَفْقَهُون » و «لا یَشْعُرُون» ، بر به کارگیری عقل، فکر و فهم تأکید می ورزد و از آدمیان می خواهد که آگاهانه تصمیم بگیرند و عمل کنند. گاهی نیز با استفهام توبیخی، اهمیّت تفکّر و تعقّل را بیان می دارد و بی توجّهی به آن را ملامت می نماید؛ چنانکه با جملاتی نظیر «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»، «أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ» و «أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُون » به طور مکرّر، به مذمّت رفتار بدون عقلانیّت و خردورزی پرداخته است.
معتقدم چالش اصلی جامعه امروز ما فقدان خردورزی (فردی و سازمانی )است.
واجه نصر الدین طوسی (ساوه ای ) خواجه نصر الدین طوسی (ساوه ای ) http://markazi.farhang.gov.ir/ershad_content/media/image/2015/01/236031_orig.pdf خواجه نصیر الدین طوسی (ساوه ای)!!! زندگی نامه مختصر: وي يکي از سرشناسترين و متنفدترين شخصيتهاي تا [ … ]