مرگ از پشت پنجره به ما مينگرد
زندگي از دم در
قصد رفتن دارد …
ماه گذشته همكارانم – حميدرضا عباسي، فرهاد خاكساريان، مصطفي فرزاد و علي كريمي براي انجام مطالعاتي در باره گز روغني در بلوچستان بودند و از نزديك فاجعهاي را ديدند كه اگر به چشم خويش نميديدند، برايشان باوركردني نبود! اين كه در جنب منطقهي حفاظت شده باهوكلات، 150 هكتار از رويشگاههاي جنگلي و ارزشمند خليج عماني به بهانهي توسعه و ايجاد اشتغال و آبادسازي!! نابود شوند و ناآباد گردند، آن هم به دستور مقامي كه عليالقاعده بايد متولي حفاظت از اين درختان كمنظير باشد، حقيقتاً حيرتانگيز، عجيب و غمبار است.
اما شايد غمبارتر از آن، اين باشد كه به رغم انتشار اخبار اين فاجعه، همه چيز با سكوتي تلخ در فضاي رسانهي و مجازي كشور تؤام شد … تو گويي سرزمين بلوچستان از اين نظر هم شانس ندارد كه دستكم فجايع زيستمحيطياش همپاي تهران (ماجراي لويزان) و قم و گيلان و يزد و … انعكاس يابد!
شايد هم عادت كردهايم به شنيدن خبرهاي بد … عادت كردهايم به شنيدن مرگ … و عادت كردهايم به شناسههايي كه خبر از نابودي طبيعت وطن ميدهند …
واي برما … اگر چنين باشد.
ملتي كه از خبر مرگ سبزينههايش بگذرد و خم بر ابرو نياورد، از ريختن خون همنوعانش نيز پژمان نخواهد شد …
و آنگاه به قول حميد مصدق عزيز، بايد باور كرد: در سرزمین هرز، سرشاخههای سبز هرگز نخواهد روييد …
يادمان باشد: 10 هزار سال پيش وزن ما و تمامي دام و متعلقات ديگر نوع بشر، به يك دهم درصد وزن كل جانداران روي زمين هم نميرسيد. امروز اما به گفتهي لستر براون، اين ميزان به 98 درصد رسيده است! چگونه است كه ناقوس مرگبار اين تجاوز و خودخواهي و درازدستي و نابخردي را نميشنويم؟ چگونه است كه هر روز با دست خويش، مشتي خاك بر گورمان ميريزيم و درنمييابيم كه حتا كلاغها هم شهرمان را ترك كردهاند و 5 سال از عمرمان را از دست دادهايم؟ ديگر چه اتفاقي بايد بيافتد تا دريابيم كه نابودي محيط زيست يعني نابودي نوع بشر؟!
واي برما … اگر عادت كنيم.
ياد جملهاي طلايي از افلاطون بزرگ افتادم كه به رغم گذر سه هزار سال، هنوز شنيدني است! انگار براي بشر امروز گفته شده است:
«… اکثریت هرگز نمیتوانند بدانند چه چیز برای یک دولت خوب است. آنان فاقد هوش و تربیت لازماند؛ آنان تنها دغدغهی خوشی و کامیابی فوری خود را دارند؛ و زیر تأثیر عواطف زودگذری قرار میگیرند که آنان را برای عوامفریبیهای زیرکانه یا تحریک شهوات مستعد میسازد.»
واي برما اگر در شمار اكثريت مورد نظر افلاطون باشيم!
مؤخره:
گزارش مصور و تكاندهندهي حميدرضا عباسي و درد دلهاي فرهاد خاكساريان را يك بار ديگر بخوانيد و در خلوت خويش هم كه شده براي اين طبيعت بيباغبان بگرييد.
براي دل خودم!
برای انسانی که دیگر خانهای ندارد تا در آن زندگی کند، نوشتن تبدیل میشود به مکانی برای زندگی.
تئودور آدورنو
سلام استاد.به خاطر مسافرتی که باید میرفتم چند روزی بود که به وبلاگها سری نمیزدم. وقتی که پست شما درمورد گزارش سدسازی روزنامه خراسان را دیدم خیلی خوشحال شدم هرچند که اصلا لایق همچین تعریفهایی نبودم.بازهم از شما سپاسگزارم و امیدوارم باز هم از دانش و تجربیات جنابعالی بهره مند شوم.