بخش اوّل- كليات
1-1- مقدمه و طرح خطوط كلي
«علم قبل از هر چيز عبارت است از مشاهدهي آنچه در گذشته اتفاق افتاده، برای پيش بينی آنچه در آينده روی خواهد داد».
برانيسلاو مالينوفسكي
نفس پرداختن به سازوكارِ تعيين و معرفي اولويتهاي راهبردي ميانمدت و دراز مدت در هر سازمان يا نهادي به منزلهي تأكيد بر نگرشي علمي و نشاندهندهي آشكار اين واقعيت است كه نهاد مزبور پيش تر دو گام اساسي را با جامعيت كامل برداشته است؛ به سخني ديگر، نخست بايد مجموعه عوامل مرتبط با يك سامانه به دقت مشخص شوند (در اينجا: منابع طبيعي، انسان و دام)، سپس اهداف يا آرمانهاي كلان و ملّي به روشني تبيين يافته باشند و آنگاه بر پايهي اهداف كلان و خردِ تعيين شده مي بايست اقدام به تعيين راهبردهاي كاري (در اينجا: اولويتهاي پژوهشي و اجرايي و…) كرد تا بتوان بر مبناي آنها به تدوين سياستهاي كاري (مانند تخصصي كردنِ مراكز، تشكيل گروه هاي كاري پژوهشي، ارايهي پروژه ها و طرحهاي ملّي و ناحيه اي)، روشهاي اعمال آن سياستها و برپايي سامانهي پايش و ارزشيابي سازمان همت گمارده و حركت كرد.
بر اين بنياد، ارايهي الگو يا فرآيندي منسجم و برخوردار از گامهاي منطقي و داراي توالي، به منظور تهيه و تدوين مأموريت و اهداف بلندمدّت بخش و تعيين چگونگي دستيابي به آنها، كاملاَ ضروري به نظر ميرسد. برنامهريزي راهبردي (استراتژيك) فرآيندي با خصوصيات فوقالذكر است كه با تعيين تصميمهاي وظيفهاي چندگانه، بخش را قادر ميسازد به هدفهاي بلندمدت خود دست يابد. لازم به ذكر است، الگوي برنامهريزي راهبردي در اين مطالعه تلفيقي از مدلهاي مديريت راهبردي ديويد، مديريت لوسير و برنامهريزي استراتژيك برايسون است.
به منظور استاندارد كردن سازوكار برنامهريزي راهبردي، ميبايست از چهار مرحلهي زير گذشت:
– تدوين بيانيهي مأموريت سازمان (drafting organaizational mission statement)؛
– انجام تحليلهاي محيطي (analyzing the environment)؛
– تعيين و قراردادن اهداف عيني بلندمدّت (setting the objectives)؛
– تعيين برنامهها و راهبردها (developing strategies) براي دستيابي به اهداف.
بنابراين، تعيين برنامهها و اولويتهاي راهبردي، در شمار مهمترين و اصليترين وظايف هر سازمان نهادي قرار دارد. راهبردها، همان «نقشهي راه» است كه به مدد آن، هر سازماني ميتواند دستيابي به آرمان و هدفي كه براي خويش قايل شده است را با كمترين هزينه و مطمينترين شيوه تحقق بخشد.اينك در مجموعهي حاضر، چشماندازي فراختر و برنامهاي كلانتر مد نظر قرار گرفته و شايد براي نخستينبار، كوشيده شده است تا در قالب يك سامانهي واحد، اولويتهاي راهبردي پژوهشي و اجرايي بيابان، تبيين و معرفي شود؛ دستاورد بزرگ و گرانسنگي كه براي حصول به آرمانهاي بلند سند 20 سالهي كشور – چشمانداز ايران 1404- الزامي و سزاوارانه به نظر ميرسد.
راست آن است كه سرزمين پهناور ايران، به رغم تنوّع قابل توجه آب و هوايي، توزيع متنوع گسترهي شمالي جنوبي و شرقي غربي آن از منظر مختصات جغرافيايي و تفاوت كمنظير ارتفاعي، واجد تنگنايي طبيعي نيز هست؛ تنگنايي كه اگر خوب شناخته و مؤلفههاي آن مورد كاوش و واسنجي دقيق قرار گيرند، ميتواند به يك «فرصت» براي اعتلاي نام ايراني، ارتقاي كيفيت زيست و افزايش توليد ناخالص ملّي بدل شود. آن تنگنا، قرارگرفتن 7/89 درصد از قلمرو كشور در محدودهي سرزمينهاي خشك است؛ سرزمينهايي كه بخشي از رسالت آباداني و پايداري آن، بر عهدهي حوزهي مديريت بيابان است. ناگفته پيداست، لحاظ چنين دريافتي در تدوين سند برنامه راهبردي بيابان، آشكارا اهميت اين حوزه را در بين ديگر قلمروهاي فعال در منابع طبيعي نشان ميدهد.
چنين است كه در تعيين، انتخاب و معرفي مهمترين محورها و برنامههاي راهبردي بيابان در افق چشمانداز 20 ساله، بيشينهي تلاش ممكن صورت گرفته تا گامي استوار به سوي تحقق اين آرمان مقدس برداشته شود.
2-1- تشريح محدودهي عمل
به دليل پرهيز از موازيكاري و همپوشاني وظايف، محدودهي عمل اين برنامه، همانا مناطق بياباني كشور خواهد بود؛ مناطقي كه در زيستاقليمهاي خشك و فراخشك قرار داشته و در شرايط فعلي اولويت مديريت پوشش گياهي در آنها عموماً حفاظتي است. به ديگر سخن، محدوده مكاني تدوين برنامه راهبردي بيابان در چارچوب وظيفه سازماني دفتر امور بيابان سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور تعيين گرديده است. بنابراين مديريت جامع و كلان مناطق بياباني در همهي حوزههاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي در سرزمينهاي بياباني و متأثر از بيابانزايي در محدوده وظايف اين بخش قرار نميگيرد. در صورتي كه مبناي اقليمي را براي محدوده بيابانهاي كشور مدنظر قرار داده و اقاليم خشك و فراخشك در كشور را معادل محدوده مناطق بياباني در نظر بگيريم، قريب به 6/64 درصد سطح كشور به اين اقاليم اختصاص مييابد كه اين محدوده فراتر از وظيفه سازماني دفتر امور بيابان است. همچنين در صورتي كه مناطق تحت تأثير پديده بيابانزايي يعني محدوده مناطق با اقاليم خشك، نيمه خشك و خشك نيمه مرطوب كشور را با تكيه بر تعريف كنوانسيون مقابله با بيابانزايي مدنظر قرار دهيم نيز، سطح يا عرصه موصوف بسيار وسيعتر ( بالغ بر 90 درصد مساحت كشور ) از حيطه وظايف سازماني نهتنها دفتر امور بيابان كه وزارت متبوع است. حال در صورتي كه مناطق تحت تأثير فرسايش بادي و يا كانونهاي بحراني فرسايش بادي را مدنظر قرار دهيم، اين سطح تنها بخش كوچكي (12 درصد مساحت كشور) از مناطق تحت مديريت دفتر است. بنابراين با توجه به جميع جهات و اهداف برنامه، محدوده مكاني تدوين آن، شامل واحدهاي ژئومورفولوژي، دشتسر و پلاياهاي با اقاليم فراخشك و خشك شهرستانهاي بياباني از استانهاي بياباني كشور تعيين شده است. به طوري كه در شرايط فعلي انجام اقدامات درازمدت حفاظتي، به عنوان اولويت نخست در اعمال مديريت بر پوشش گياهي آن محسوب ميشود. خط مشيها، سياستها و اهداف برنامه راهبردي بيابان بر مبناي سياستهاي كلي منابع طبيعي كشور (ابلاغي مقام معظم رهبري)، سند نهايي چشمانداز 20 ساله جمهوري اسلامي ايران، سياستها و اهداف برنامه چهارم توسعه، راهبردهاي پژوهشي كشور و برنامه اقدام ملي مقابله با بيابانزايي و تعديل اثرات خشكسالي و نيز با تكيه بر بررسي و ارزيابي عملكرد گذشته، شناخت ويژگيهاي بومشناختي، اقتصادي و اجتماعي مناطق بياباني، عوامل موثر و متاثر از پديده بيابانزايي و فرسايش بادي و نيز چگونگي دستيابي به پايداري نسبي بومشناختي در اين مناطق تبيين و ارايه شده است.