منظری برای درک بهتر اهمیت منابع طبیعی

هفته منابع طبیعی دیگری آمد و خواهد رفت ...

 

    پیتر جی جارویس (Peter J. Jarvis) مؤلف کتاب مبانی بوم‌شناسی و مسایل محیط زیست، در تشریح معنی زندگی می‌نویسد: «نخستین نشانه‌ی حیات بر روی کره‌ی زمین حدود 3.5 میلیارد سال پیش ظاهر شد. در این زمان، سلول‌هایی به وجود آمدند که قادر به استفاده و تثبیت انرژی بودند و از آن برای رشد و تولید مثل استفاده کردند.»
    بر این بنیاد می‌توان دریافت که دست‌کم یک میلیارد سال زمان لازم بوده تا زمین پس از پدید‌آمدنش در 4.5 میلیارد سال قبل، بتواند اوّلین نشانه‌های جدی حیات را بر روی خود درک کند. از آن زمان، 3 میلیارد 498 میلیون سال دیگر زمان لازم بود تا نخستین نسل از آنچه که امروز به انسان مشهور است، پا به عرصه ی حیات بگذارد. امّا همین انسان دو میلیون ساله، نیاز به یک میلیون و هشت صد هزار سال زمان داشت تا بتواند آنچه که از او با عنوان «انسان فرزانه» یاد می‌شود را در 200 هزار سال پیش پدید آورد.
    و به گفته‌ی جارویس، از این زمان بوده که نوعی ادراک بوم‌شناختی (اکولوژیک) لازمه‌ی بقای آدمی شده است. ادراکی که تا امروز همپا و همراه او رشد کرده و تکامل یافته است؛ امّا بی‌تردید هنوز حتا به مرزهای بلوغ هم نرسیده، چه رسد به دانشی تکامل‌یافته و کامل.
    کافی است به یاد آوریم که از بین حدود یکصد میلیون جانداری که حدس زده می‌شود در این جهان زندگی می‌کنند، فقط 1.4 میلیون آنها تاکنون شناسایی شده‌اند. بدتر از آن این که بسیاری از این شناسایی‌ها، هنوز در مراحل ابتدایی و جنینی آن باقی مانده است؛ چرا که بشر نه پولش را داشته و نه وقتش را که به این موضوعات بی‌اهمیت بپردازد!
    و دقیقاً از همین روست که امروز و در سومین روز از هفته منابع طبیعی، تمامیت اندوخته‌های طبیعی جهان در یک نگاه کلان و وضعیت منابع طبیعی سرزمین مادری‌مان، در یک نگاه خرد، اینگونه مورد هجمه‌ی توسعه‌سالاران طبیعت‌ستیز قرار گرفته است. در صورتی که اگر همان گونه که اشاره خواهم کرد، تنها اندکی از تعجیل تماشاکردن دست برداشته و با تأمّل به طبیعت پیرامون خود بنگریم، آنگاه درخواهیم یافت که در این جهان لایتناهی، شاید هیچ گوهری ارزشمندتر از خاک و آب کره‌ی زمین وجود نداشته باشد!

به قول ملای روم:

از درون خویش این آوازها ؛ منع کن تا کشف گردد رازها
رنگ‌ها بینی به جز این رنگ‌ها ؛ گوهران بینی به جای سنگ‌ها

    نفوذ يك ليتر آب در زمين جنگلي 7 دقيقه، در زمين كشاورزي 46 دقيقه و در زمين بدون پوشش 4 ساعت و 6 دقيقه است  .چه سخنی از این ساده‌تر و در عین حال گویاتر می‌تواند اهمیت حفظ سبزینه و منابع طبیعی را در زیست محیط ایران نشان دهد؟ وقتی بدانیم نفوذپذيري آب در جنگل، 40 برابر خاك بدون پوشش است؛ چگونه می‌توانیم بی مهابای فرداها در برابر تغییر کاربری غیر علمی و افزایش برهنگی سرزمین‌مان سکوت کنیم و دم برنیاوریم؟ رخدادی که آشکارا موجودیت منابع طبیعی ما را به چالش گرفته است. از همین روست که وقتی به مرور سخنان عالی‌ترین رهبران ایران در مناسبت هفته‌های منابع طبیعی سال‌های گذشته می‌پردازیم، نمی‌توانیم همراهی خویش را با این سخن رییس‌جمهور وقت – سید محمد خاتمی – اعلام نداریم: «اهتمام به منابع طبيعي، مهم‌ترين رکن توسعه پايدار است. »
    چنین است که باید بپذیریم، تصور زیستن در جهانی عاری از مواهب طبیعی، چیزی نیست جز همان کابوس مرگبار و فضای دوزخ‌واری که اغلب ما آن را در زنهار کتاب‌های آسمانی و یا بر پرده‌ی نقره‌ای هنر هفتم درک کرده‌ایم. از همین روست که کیفیت و کمیت منابع و اندوخته‌های طبیعی در هر سرزمینی، نخستین و بنیادی‌ترین شرط استمرار حیاتی پویا و با نشاط به شمار می‌رود. دریافت مهمی که هم‌زمان با بلوغ فکری جوامع و پوست‌اندازی تمدن، نوع بشر بيشتر درمی‌يابد که چه رابطه‌ی تنگاتنگ و تودرتويي با چه ابعاد عظيم و غيرقابل پيش‌بينی‌ای بين مسايل زيست‌محيطی و منابع طبیعی با کيفيت زندگی وجود دارد.

    آنچه که امروز از هماوردی انسان با طبيعت برجای مانده، چيزی نيست جز انفجارِ جمعيت، کاهش تنوّع زيستی، آلودگی محيط زيست و نبود امنيت غذايي؛ در صورتی که اين انتظارِ زيادی نبود که نسلِ دانای امروز بتواند به گونه‌ای رفتار کند تا دست‌کم فرزندانش بتوانند از طعم شيرين هماغوشی با طبيعت سخن گفته و لذّت برند؛ نه از مصائبِ تلخ هماوردی با آن رنج و دردی فزاينده را تحمّل کنند.
   بر اين بنياد، گزاف نخواهد بود که بگوييم: تمدّن معاصر در شرايطی نخستين دهه از هزاره‌ی سوّمِ عمر خويش را به پایان می‌برد که فرسنگ‌ها از مسيری متعادل و خردمندانه از منظر ملاحظات بوم‌شناختی فاصله گرفته و بسياری از روند‌های زيست‌محيطی‌اش با شتابی پس‌رونده مواجه شده است؛ به نحوی که  شايد بيش از هر زمان ديگری بتوان ادعا کرد: جامعه‌ی انسانی از بنياد ناپايدار می‌نمايد؛ ادعايي که بسياری از انديشمندانِ حوزه‌ی محيط زيست بر آن مهر تأييد زده‌اند.
   البته بايد اذعان داشت که انديشگانِ «پايداری منابع طبیعی و محیط زیست»، در شمارِ موضوعاتی است که درجه‌ی اهميت آن در جستارهای زيست‌محيطی، نشان از آگاهی و رفاه نسبی منطقه يا جامعه‌ای دارد که موضوعات ياد شده در آن به چالش کشيده شده است. به سخنی ديگر، کشف و اندازه‌گيری و ارزيابی شاخص‌های پايداری زيست (نظير کيفيت تنوّع زيستی) مسأله‌ی بسيار مهمی است؛ امّا برای آنانی که مجال آن را دارند يا اين مجال به آنها داده شده است تا به مسايل بزرگ و مهم خويش بيانديشند! از همين روست که متأسفانه در اغلب کشورهای جنوب مشاهده می‌شود که مثلاً تنوّع زيستی به موضوعی فانتزی بدل شده و امکانی برای پرداختن به ابعاد آن، به نحوی که سزاوار باشد، کمتر به وجود آمده و می‌آيد.
    در حالی که تا دو يا سه دهه‌ی پيش، شمارِ کسانی که می‌پنداشتند: طبيعت اين توان را دارد تا از خود محافظت کرده (ذاتاً خود را بازسازی کند) و می‌توان فعاليت اقتصادی و توسعه‌ی منتج از آن را جدای محيط زيست طبيعی مورد بررسی قرار داد، در اکثريت قرار داشتند؛ امروزه شرايط به گونه‌ای ديگر رقم خورده و شاهد رشد شتابناکِ باورهايي هستيم که پندارهای نسل گذشته را به درستی به چالش کشانده‌اند؛ باورهایی که می-گويند: «اگر می‌خواهيم عملکرد اقتصادی جامعه به پايداری برسد، بايد ملاحظات زيست محيطی در فعاليت‌های تجاری بيشتر رعايت شود. اينک بهره‌برداری از مواد اوّليه و به دنبال آن تجمع و رهاشدنِ اين مواد در محيط زيست به حجمی رسيده که از حد ظرفيت تحمّل بوم‌شناختی فراتر رفته است. بنابراين برای کاستن از شتاب مصرف مواد اوّليه، بايد مصرفِ جهانی آن به بهانه‌ی توسعه‌ی اقتصادی، قانونمند شده و مهار گردد. چه، اگر می‌خواهيم مواد اوّليه‌ی ما دچار تخريب نشوند، بايد به آنها فرصت بازفرآوری و زيست‌پالايي مجدد دهيم.»

    فرجام:
   جمعيت، آلودگی و منابع سه حوزه‌ی عمده‌ای هستند که ريشه‌ی اغلب بحران‌ها يا دشواري‌های زيست‌محيطی جهانِ ما، پيرامون يا متأثر از آنهاست. با اين وجود و به رغم حضور طيف ظاهراً پرشمار و متنوّعی از مسايل زيست‌محيطی، به قول دانيل چيراس – Daniel D. Chiras – صاحب کتاب ارزشمند «علوم زيست‌محيطی؛ اقدام برای آينده‌ای پايدار » (Environmental science; action for a sustainable future) به نظر می‌رسد ريشه‌های اصلی اغلب اين مسايل در حوزه‌ی محيط‌زيست به درخت واحدی می‌رسند؛ به سخنی ديگر، از آنجا که عموماً درکی ناقص و مبتنی برعلايق يا مصلحت‌سنجي‌های بخشی، متوجه اقدامات بازدارنده‌ی بحران‌های زيست‌محيطی است، مشاهده می‌کنيم که راه‌کارهای ارايه شده يا سياست‌های به کار رفته، بعضاً به تغييرات و جرح و تعديل‌های حاشيه‌ای پرداخته يا تنها بخشی از يک مسأله را حل کرده‌اند و درنتيجه عملاً و با ناديده انگاشتن ابعاد واقعی بحران، مسايل را وخيم‌تر کرده و هزينه‌ی درمان را در طول زمان بالاتر برده‌اند. چيراس حتا پا را از اين هم فراتر نهاده و صراحتاً می‌گويد: «با گذشت سال‌ها به اين دريافت رسيده‌ام که بسياری از تلاش‌های ظاهراً اساسی صورت گرفته به انگيزه‌ی حفاظت از محيط‌زيست، اصلاً ربطی به موضوع نداشته‌اند! در حقيقت، بيشتر تلاش‌ها را دقيقاً می‌توان به مثابه جانشين و وسيله‌ای موقت تلقی و ترسيم کرد، زيرا اغلب آنها فقط به نشانگانِ بيماری می-پردازند و از فهم دلايل اصلی نهفته در آن عاجزند.»
    به هرحال آنچه که انکارناپذير می‌نمايد، آن است که نگرانی از آينده‌ی زيست‌محيطی جهان و عواقب درازدستی‌های نابخردانه‌ی آدمی در اندوخته‌های طبيعی آن، اينک نه صرفاً دغدغه‌ی روشنفکران و انديشمندان حوزه‌ی محيط زيست که در شمارِ پنج گرايه‌ی نخست مردان سياسی زمين است.
    امید که در آیین‌های گرامی داشت هفته‌ی منابع طبیعی در ایران، مردان و زنان سیاست‌سالار ایرانی هم عملاً ثابت کنند که رعایت ملاحظات مبتنی بر حفظ محیط زیست، در شمار اولویت‌های محوری برنامه‌های ایشان جای دارد. عزم دولت ایران برای انتشار گزارش ملّی کشور در خصوص تغییرات آب و هوا و پیامدهای جهان‌گرمایی، می‌تواند شناسه‌ای امیدبخش در این حوزه به شمار آید؛ شناسه‌ای که انتشار نخستین پیش‌نویس این گزارش – همزمان با آغاز هفته منابع طبیعی – نویدبخش سزاوارانه‌ی آن است.

2 فکر می‌کنند “منظری برای درک بهتر اهمیت منابع طبیعی

  1. کمال الدین ناصری

    بسیار سپاسگزارم مهندس درویش عزیز؛ نوشتاری عالی و استادانه بود.
    همچنان که اشاره فرمودید،امروزه برخی نهادهای جهانی که روند توسعه کشورها را پایش می کنند، میزان سلامت و حفاظت از محیط زیست را بعنوان یکی از شاخص های توسعه یافتگی انتخاب کرده اند. به عبارتی از منظر این شاخص، آن کشوری توسعه یافته تر است که بهتر از طبیعت خویش پاسداری کند.
    برای این انتخاب نیز البته دلایلی اقامه می شود. در روانشناسی و جامعه شناسی، هرم مازلو بیان می کند که تا نیازهای اساسی، که در طبقات پایین هرم قرار دارند (نظیر غذا، پوشاک و سپس امنیت)، تأمین و اغنا نشوند، فرد به نیازهای واقع در طبقات بالاتر نخواهد پرداخت. تمایل به حفظ طبیعت، سلامت محیط زیست و زیبایی شناسی طبیعت نیز احتمالاً در طبقات بالای این هرم جای دارند. لذا دولت و جامعه ای که به حفظ طبیعت بها می دهند، پیداست که از منظر سایر شاخص های رفاه جمعی نیز به توسعه نسبی دست یافته اند. این نکته ای است که باید مورد توجه سیاست گزاران کشور ما نیز قرار گیرد که با یک طبیعت ویران شده نمی توان کشور را توسعه یافته قلمداد کرد؛ حتی اگر مظاهر تمدن از در و دیوار ببارد. در این مورد کشور چین آینه عبرت خوبی است.

    پاسخ:
    سلام و درود بر دكتر ناصري عزيز
    روي ديگر سخن شما اين است كه: با يك ملت فقير و محروم هم نمي توان يك طبيعت و محيط زيست شاداب و پايدار را داشت. و توسعه پايدار همان توازني است كه بايد در دو سوي اين آموزه ها برقرار كرد.
    ارادت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.