اخيراً گزارشي را خواندم كه ظاهراً به مدد كميتهي محيط زيست شوراي شهر تهران، تهيه شده بود. در آن گزارش دو نمودار وجود دارد كه گمان برم به اندازهي كافي كوتاه امّا گويا باشند. نمودارهايي كه نشان ميدهد در چيدمان شناسههاي رفاه و توسعه در كلانشهر تهران تا چه اندازه عدالتگريزانه و نابخردانه عمل كردهايم.
در حقيقت نگاهي اجمالي به سيماي آمايشي كنوني سرزمين در تهران و نحوهي كاربري اراضي آن نشان ميدهد كه رابطهي مديريتي حكومت با تهران، بي شباهت به رابطهي آن مادر و پدر احساساتي با كوچكترين فرزندشان نبوده است! پدر و مادري كه براي اثبات علاقهي تام و تمام به فرزند، هر آنچه طلبيده در اختيارش نهاده و هرگز به وي اجازه ندادند تا در تنور زندگي آبديده شده و به استقلال واقعي برسد. در نتيجه اينك با يك فرزند لوس و بدون اعتماد به نفس روبرو هستند كه فقط دردسر ميآفريند و از عهدهي كارهاي شخصياش هم برنميآيد، چه رسد به رفع مشكل ديگر همنوعانش! تازه در معرض ناخشنودي و خشم ديگر برادران و خواهرانش نيز قرار دارد!
مثال تهران هم مثال همان فرزند لوس است كه حالا روي دست حكومت مانده است! كلانشهري كه فقط 1.2 درصد از خاك ايران را شامل ميشود، امّا بيش از 20 درصد جمعيت، 35 درصد صنعت، 40 درصد كارمندان دولت، 80 درصد توان مالي مملكت، 85 درصد متخصصان كشور و سرانجام بخش قابل توجهي از اندوختههاي آبي ايرانزمين را به انحصار خود درآورده است!
شهري كه مردمانش اغلب در آرزوي ديدن آسماني آبي، حسرت ميكشند، كشاورزان حاشيه نشينش هر روز مجبور به پس رفت هستند، منابع آبي زيرزمينياش پيوسته در حال كاهش است و مردمان نگونبختش سهم قابل توجهي از زندگيشان را در پاركينگ بزرگي به نام تهران به صرف دود و بوق هدر ميدهند!
راستي چرا بايد در هر هكتار از خاك تهران شاهد حضور 270 واحد كارگاهي باشيم، اما در برخي استانهاي كشور مانند سيستان و بلوچستان، اين مقدار كمتر از 2 واحد در هكتار باشد؟!
و اين فرجام ناخوشايند عدم اعتنا به ملاحظات زيستپايدار و هنجارهاي وابسته به دانش ردپاي بومشناختي (اكولوژيك) است كه امروز گريبان شهروندان تهراني را گرفته و پيوسته بر ضريب فشارش ميافزايد.
اگر تهران آرام آرام فرو ميرود؛ اگر پرديسها و تاكستانهاي زيبايش در شهريار و ورامين و كرج در حال خشكشدن هستند؛ اگر تعداد روزهاي غبارآلودش در حال افزايش است؛ اگر هواي تهران در 260 روز از سال در شرايط پايدار و خطرناك قرار ميگيرد؛ اگر كلاغها هم از شهر فرار كرده و صداي پرندهها را مدتهاست كه كودكان شهر ديگر نه ميشناسند و نه باور دارند و اگر سازمان بهشت زهرا اعلام ميكند كه همه ساله از تعداد تهرانيهايي كه به مرگ طبيعي ميميرند، كاسته شده و ميشود؛ نبايد دنبال دليل و نشانهي ديگري براي اثبات وخامت جريان بيابانزايي در پايتخت جمهوري اسلامي ايران بگرديم. بيابانزايي حي و حاضر و بدون شاخ و دم دارد جولان ميدهد و به ريش مديريت حاكم بر قلب تپندهي ايران ميخندد!
اميد كه سكاندار آيندهي قوهي مجريهي كشور بتواند اندكي از نيشخند بيابانزايي در تهران بكاهد.
در همين باره:
– تهران همچنان فرو میرود در غفلت من و تو!
– «فرونشست زمین» به پایتخت نزدیک میشود!
– قطاع معنادار پراکنش ناپایداری محیطی در ایران
– از مستي «ميشها» تا مستي «موشها»!