دیدگاه پنج فعال محیط زیست در باره بالاترین انتصاب سبز در دولت دهم

انتصاب رئيس سازمان محیط زیست ایران با کدام معیار؟

پروفسور علی یخکشی، دکتر اسماعیل کهرم، مژگان جمشیدی، حامد بهشتی و نگارنده از دغدغه‌ها و ملاحظات خویش در باره‌ی این انتخاب با فریبا والیات، گزارشگر صفحه محیط زیست بخش فارسی صدای آلمان، دویچه‌وله سخن می‌گویند.
فایل شنیداری این گفتگو را نیز می‌توانید از اینجا بشنوید.

28 فکر می‌کنند “دیدگاه پنج فعال محیط زیست در باره بالاترین انتصاب سبز در دولت دهم

  1. محمد

    سلام بر استاد عزیز
    در مورد کارخانه سیمان شهر کرد من پیگیری های زیادی انجام دادم و با چند تن از مسئولینش صحبت کردم. اونا مدعی بودند که الکتروفیلترهای به کار برده شده در کارخانه در تمام طول شبانه روز فعال بوده و هیچ مشکل محیط زیستی از لحاظ آلودگی در منطقه وجود ندارد و اداره محیط زیست به طور دائم محل را از لحاظ آلودگی کنترل می کند. البته یکی از مسئولینش مدعی شد که در اوایل صبح و اواخر عصر (دم غروب) یه هاله ای گرد و غبار (به گفته ایشان هاله ای از مه) بالای کارخانه را در بر می گیرد که از دور شبیه اینست که فضای کارخانه آلوده است ولی از نزدیک هیچ اثری از گرد و خاک دیده نمی شود. استاد عزیز با توجه به گفته های مسئولین و تجربیات بنده به نظر می رسد که هاله ای از مه یا گرد و خاک مشاهده شده از دور صرفا ذرات گرد و غبار معلق در هوا نباشد. به نظر می رسد به دلیل تفاوت در اختلاف دمای بین هوای خروجی از دودکش الکتروفیلتر کلساینر و هوای محیط یک هاله ای از مه اطراف کارخانه (مخصوصا اطراف اگزوز خروجی) را در برگرفته باشد. شاید در اطراف غروب یا دم صبح که از دمای محیط و هوا به مقدار قابل توجهی کاسته می شود این امر به خوبی قابل مشاهده باشد. قابل ذکر است که دمای هوای خروجی از اگزوز بسیار بالاست(در نظر بگیرید که دمای کلسیناسیون در سیکلون های کلساینر حدود 850 درجه سانتیگراد است).در ضمن لینک این پست جدیدتون اصلا باز نمی شه به نظر می رسد مورد عنایت عمل فیلتراسیون نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است. لطفا کانال های دیگری را برای شنیدن صحبت های ارزشمند دوستان معرفی فرمایید.
    یا هو

  2. محمد

    استاد ارجمند جناب اقاي محمد درويش عزيز
    خبر درگذشت تاسف بار ابوي شما ما را نيز اندوهگين نمود. مصيبت وارده را به شما و خانواده محترمتان و كليه دوستداران واقعي محيط زيست كشورمان تسليت عرض نموده و اميدواريم خداوند به شما صبر جزيل و طول عمر با عزت عنايت فرمايد تامثل هميشه از محيط زيست كشورمان دفاع نماييد. ما را هم در غم خود شريك بدانيد.
    يا هو

  3. حامد رحیمی

    سلام خدمت برادر بزرگوارم جناب درویش .
    خبر ضایعه ایی که برای جنابعالی رخ داده رو شنیدم و بسیار متاسف شدم . انشاالله خداوند رحمان در این ماه رحمت به شما و خانواده بزرگوارتان صبر عنایت بفرماید .

  4. جواد رمضاني

    سلام آقاي درويش
    درگذشت پدر بزرگوارتان را صميمانه تسليت عرض ميكنم و تندرستي و صبر براي شما و ساير بازماندگان را از خداوند منان آرزو دارم.

  5. کیارش یشایائی

    جناب آقای درویش
    خبر در گذشت پدر بزرگوارتان را شنیدم. من را هم در غم خود شریک بدانید . برای پدرتان آرزوی رحمت و آرامش ابدی و برای جنابعالی و دیگر اعضای خانواده آرزوی سلامت و بقای عمر دارم .

  6. صدرا

    استاد تسلیت ما را پذیرا باشید برای شما و خانواده آرزوی صبر و برای روح پدر بزرگوارتان شادی و آرامش آرزو می کنم

  7. اشکار

    بالاخره توانستم چند دريچه پيدا كنم براي آگاهي از نوع نگاه استاندار به طبيعت.

    با هزار ترفند خبرنگاري چند نفر از دولتي ها را مجاب كردم كه برايم از فعاليت هاي درخشان آقاي استاندار و تلاش هاي بي شماري كه براي توسعه خراسان انجام داده است بگويند.( البته رضايت دادند به شرطي كه نامشان جايي درج نشود)

    گويا درخشان تر از آن چيزي است كه تصور مي كردم؛ به گونه اي كه به گفته همين منابع آگاه، امروز خراسان رضوي از نظر تخريب منابع طبيعي توسط دستگاه هاي دولتي در كشور اول است.

    فكر مي كنيد چرا؟!

    اين بخشي از اقداماتي است كه در دوره مهندس محمدجواد محمدي زاده صورت گرفته و اين رتبه سياه را نصيب خراسان كرده است:

    1.
    پروژه انتقال گاز از عسلويه به پارچين_ اين خط لوله از داخل عرصه وسيعي از منابع طبيعي و جنگل هاي دست كاشت در سبزوار و داورزن و هم چنين از بخشي از منطقه شكارممنوع شيراحمد سبزوار عبور كرده و عرصه اي به طول 22 كيلومتر و عرض 21 متر از تاغزارهاي منطقه را تحت تاثير قرار داده است.
    2.
    دو بانده كردن جاده گناباد به مشهد_ در اثر اجراي اين پروژه حداقل 70 هزار تاغ قطع مي شود. اين در حاليست كه راه قديمي گناباد به منظور دوبانده كردن اين جاده پيشنهاد شد ولي به علت هزينه بيشتر مورد توجه قرار نگرفت.
    3.
    در اثر اجراي پروژه جاده دوغارون به تايباد نزديك به 16 هزار تاغ قطع شد.
    4.
    افزايش حجم فعاليت معدن پلاسري سنگان خواف در منطقه حساس به فرسايش كه با صدور مجوز به افراد صاحب نفوذ صورت گرفت. امروز در اين منطقه يك عرصه تخريبي وسيع داريم كه بازسازي آن عملا غيرممكن است و به يك بودجه ميلياري نياز دارد. يعني به ميزان سودي كه در استخراج آهن داشته، خسارت محيط زيست ايجاد كرده است.
    5.
    شهرك صنعتي تايباد_ يكي از مديران منابع طبيعي به دليل ممانعت از واگذاري اراضي طبيعي براي احداث اين شهرك از كار بركنار شد. در نهايت 15 هكتار از اراضي طبيعي به شهرك صنعتي واگذار شد. جالب است كه بعد از گذشت دو سال از احداث اين شهرك صنعتي بيشتر از 2 كارگاه فعاليت خود را در اين شهرك صنعتي آغاز نكرده اند.
    6.
    استاندار خراسان رضوي در زمينه آماده سازي طرح آمايش سرزمين هيچ گونه كاري صورت نداده است.
    7.
    در اثر اجراي پروژه اكتشافات وزارت نفت در منطقه شورلق و امان لق هزار درخت پسته وحشي نابود شد.
    8.
    دوبانده كردن راه بجستان به فيض آباد كه بازهم نابودي عرصه وسيعي از تاغزارها را به دنبال داشت.
    9.
    عدم حمايت استاندار از اقدام ملي بيابانزدايي
    10.
    اعتبارات منابع طبيعي 30 درصد كاهش يافته است ( كه البته به نوعي مصوبه مجلس نيز هست)
    11.
    غيرفعال شدن بسياري از تشكل هاي زيست محيطي به دليل عدم حمايت استانداري
    12.
    طي سه سال مطالعه پروژه راه آهن مشهد_ گرگان حتي يك نامه به محيط زيست و منابع طبيعي فرستاده نشد و اين پروژه بدون هيچ گونه توجهي به منابع طبيعي به تصويب رسيد. بايد گفت در شمال خراسان عرصه هاي قابل توجهي از ارس و مراتع مشجر وجود دارد.
    13.
    اجراي خط آهن سلطان آباد به سبزوار بدون توجه به نابودي منابع طبيعي
    14.
    احداث شهرك صنعتي سبزوار در دل تاغزارهاي منطقه (كه البته اين تصميم هنوز رسما اعلام نشده است.)
    15.
    صرفا به دلايل سياسي و با هدف توسعه شهرستان هاي محروم، بسياري از معادن استان در رويشگاه ها و مناطق چهارگانه محيط زيست جا خوش كرده اند. الويت دادن به بخش معدن حذف پوشش هاي گياهي منحصر به فردي از جمله ارس، بنه، بادامشك، گون و پسته جنگلي را به دنبال داشته است.
    16.
    معدن بزرگ مس تك نار در بردسكن از معادن قديمي بود كه با تخصيص اعتبارات استانداري مجددا آغاز به كار كرد.
    17.
    اصرار بر فعاليت معدن سيليس تربت جام در يكي از رويشگاه هاي باارزش ارس
    18.
    فعاليت معادن سنگ هاي تزييني در حريم 30 كيلومتري شهر مشهد
    19.
    بعد از چندين سال پيگيري سازمان محيط زيست موفق شد كه واحدهاي آبكاري را پلمپ كند_ تجمع آبكارها مقابل استانداري و دخالت استاندار و نمايندگان مجلس منجر به يك مهلت 18 ماهه براي استقرار اين واحدها شد. امروز اين مهلت رو به اتمام است ولي حتي يك واحد آبكاري آلاينده هم در محل مجاز خود مستقر نشده است.

    وضعيت آلودگي آب، بحران فاضلاب، وضعيت بحراني دشت هاي استان و مسئله آب زيرزميني و بروز سيل را مي توانيد به عنوان نشانه هاي گويايي از اوضاع محيط زيست و منابع طبيعي استان ما در نظر آوريد. نشانه هايي كه در تمام آن ها اثر امضا و دستور استاندار به عنوان بالاترين مقام اجرايي اين منطقه به چشم مي آيد.

    ديدگاه هاي آقاي محمدي زاده بيش از‌ آن كه زيست محيطي باشد عمراني است و مسلما دولت خوب كسي را براي همراهي خودش در پروژه هاي عمراني انتخاب كرده است!

    كارشناسي ارشد بهداشت محيط، معاون خدمات شهري شهردار، استاندار، رييس سازمان محيط زيست!!!_ چه منطقي مي تواند اين واژه هاي نامربوط را به هم وصل كند؟!

    طبيعت ساده ي سرزميني كه عاشقش هستم_ مسلما آن را به دست شما نمي سپارم آقاي محمدي زاده. طبيعت را خود ما محيط زيستي ها بايد نجات بدهيم نه رييس سازمان حفاظت محيط زيست، نه آقاي رييس جمهور!

  8. اشکار

    خبرگزاری ایلنا: جنگل های بلوط مریوان سه ماه است که در آتش می سوزد اما سازمان حفاظت محیط زیست، تا کنون هیچ گونه اقدامی برای مهار آتش انجام نداده است.
    به گزارش خبرنگار ایلنا، جنگل های اطراف مریوان از تیر ماه امسال تا کنون حدود 70 بار آتش گرفته است، اما سازمان محیط زیست استان با وجود اینکه امکانات لازم برای مهار آتش سوزی را داشته هر بار به بهانه های مختلف از این اقدام سرباز زده است.
    سیروان خوانچه‌زر یکی از اعضای انجمن سبز چیا که یک سازمان مردم نهاد در استان مریوان است به خبرنگار ایلنا گفت:‌ اعضای این انجمن با بیل و شن کش آتش ها را مهار می کنند اما سازمان محیط زیست با وجود اینکه هلیکوپتر دارد هر با به بهانه ای خود را کنار می کشد.گویا سازمان حفاظت محیط زیست اصلا مهار آتش را وظیفه خود نمی داند. بنابر این اعضای این انجمن با کمترین امکانات سعی می کنند که آتش را مهار کنند.
    این عضو انجمن ادامه داد:‌ سازمان منابع طبیعی استان البته کمک های اندکی برای خاموش کردن آتش انجام داده است اما بودجه 18 میلیون تومانی که برای این کار اختصاص داده شده است بسیار اندک است.
    این عضو انجمن گفت چون در استان مریوان نتوانستیم سازمان حفاظت محیط زیست را قانع کنیم که مهار کردن آتش برعده انها است به تهران امدیم تا گلایه خود را به گوش سازمان حفاظت محیط زیست کشور برسانیم.

    نامه به رییس سازمان حفاظت محیط زیست
    بی توجهی سازمان محیط زیست استان اعضای این انجمن را برآن داشت تا با انتشار نامه ای به رییس سازمان حفاظت محیط زیست با تشریح شرایط موجود محیط طبیعی مریوان‏، خواستا صدور دستوری سریع برای حل این معضل زیست محیطی شده اند.
    در نامه این انجمن آمده است: شهرستان مریوان با بیش از نود هزار هکتار یعنی از سرسبزترین مناطق کشور است. اما در طی سال‌های اخیر به دلیل به وجود آمدن آتش‌سوزی دچار بحران زیست‌محیطی شده است به طوری‌که در سال 1386 بیش از ده هزار هکتار از جنگل‌های این شهرستان از بین رفته و در سال 1388 تا به حال بیش از 70 مورد آتش‌سوزی گزارش شده است. که این بحران زیست‌محیطی جدی را در منطقه به وجود آورده است.
    با توجه به عدم رسیدگی موضوع فوق توسط سازمان محیط‌زیست شهرستان و استان خواهان پیگیری این بحران زیست‌محیط توسط سازمان محیط‌زیست کل کشور هستیم. شایان ذکر است که سازمان محیط‌زیست استان دارای هلی‌کوپتر بوده اما در جهت مهار آتش‌سوزی‌ها تا به حال از آن استفاده نشده است و همواره این آتش‌سوزی‌ها توسط چند تن از اعضای اداره منابع طبیعی شهرستان و اعضای گروه مردمی چیا و با استفاده از شن‌کش و بیل و سایر وسایل کاملا ابتدای مهار شده است لذا خواهشمندیم همکاری‌های لازم را در جهت تامین امکانات لازم برای مهار آتش‌سوزی‌ها و یافتن علت آنها مبذول فرمایید.
    فهرست آتش سوزی های سه ماه اخیر
    نامه اعضای این انجمن پیوستی مهمتر از آنچه که در شرح کوتاه شرایط امروز مریوان در نامه آمده بود‏، داشت. پیوستی که عمق فاجعه را به خوبی نشان می داد. در این پیوست فهرست آتش سوزی های سه ماه اخیر آمده است:
    6 تیر: پشت روستای بیکه‌ره
    7 تیر: اطراف روستای باشماق
    8 تیر: اطراف دانشگاه پیام نور مریوان
    9 تیر: پشت قبر درویش روبروی تالاب زریبار
    9 تیر: سه راه روستای به‌رده‌ره‌شه (کانی قووله‌جان)
    12 تیر: اطراف پادگان مریوان
    15 تیر: تفرجگاه مه‌لا قوبی شهر جوجه‌سازی
    19 تیر: اطراف مهمان‌سرای زریبار
    20 تیر: نزدیک روستای بالک
    21 تیر: اطراف روستای به‌یه‌له
    21 تیر: نزدیک روستای حسن آوله
    21 تیر: اطراف دانشگاه پیام نور مریوان
    23 تیر: گورستان دارسیران شهر مریوان
    24 تیر: اطراف روستای نی
    25 تیر: اطراف روستای که‌له‌وینجه
    26 تیر: اطراف روستای حسن آوله
    29 تیر: پشت دانشگاه پیام نور
    30 تیر: اطراف روستای برقلعه
    31 تیر: اطراف روستای بیله
    3 مرداد: نزدیک سه راه نی
    3 مرداد: مابین روستاهای سلسی و حسن آوله
    3 مرداد: نزدیک روستای قلقله
    3 مرداد: پشت محله تازآباد مریوان
    4 مرداد: پشت روستای بایوه
    7 مرداد: پشت روستای بندول هورامان
    14 مرداد: کوه‌های پشت روستای میرگه‌دریژ
    15 مرداد: پشت پادگان مریوان
    15 مرداد: گورستان دارسیران شهر مریوان
    15 مرداد: اطراف دانشگاه پیام نور مریوان
    15 مرداد: اطراف روستای میر اباد
    16 مرداد: پشت روستای باشماق
    17 مرداد: جاده‌ی روستای رشه‌ده
    17 مرداد: کانی خیاران
    17 مرداد: اطراف روستای نوگل
    17 مرداد: اطراف روستای قلعه‌جی
    18 مرداد: اطراف روستای دره‌تفی (کانی دومه)
    18 مرداد: اطراف روستای سردوش
    18 مرداد: اطراف روستای عصرآباد
    19 مرداد: اطراف کارخانه آرد سروآباد
    19 مرداد: نیزارهای درچه زریبار
    20 مرداد: نیزارهای دریاچه زریبار
    21 مرداد: کوه های روستای سردوش
    21 مرداد: نیزارهای دریاچه زریبار
    22 مرداد: کوه‌های روستای درزیان
    22 مرداد: پشت محله چهارباغ مریوان
    23 مرداد: کوه‌های روستای نژمار
    23 مرداد: پشت محله چهارباغ مریوان
    25 مرداد: پشت محله دارسیران مریوان
    25 مرداد: مابین روستاهای نی و که‌لکه‌جان معروف به «به‌یته‌پ»
    25 مرداد: پشت روستای نی برای بار دوم
    25 مرداد: نزدیک روستای بیله
    شب 25 مرداد: قبرستان دارسیران مریوان
    شب 25 مرداد: پشت روستای موسک
    26 مرداد: پشت محله چهارباغ مریوان
    شب 27 مرداد: اطراف روستای درزیان
    شب 27 مرداد: روبروی روستای نژمار
    28 مرداد: روستای گماره‌لنگ
    25 مرداد: دو کوه از کوه‌های روستای نی‌آباد
    29 مرداد: اطراف روستای رشه‌ده
    30 مرداد: روستای بایوه
    30 مرداد: روستای نی
    30 مرداد: پشت شهر کانی‌دینار
    شب 30 مرداد: کوه‌های تفرجگاه گاران
    31 مرداد: اطراف شهر کانی دینار
    1 شهریور: پشت روستای گماره‌لنگ پس از دو روز متوالی
    1 شهریور: اطراف روستای دره تفی (کانی دومه)
    2 شهریور: اطراف روستای گماره لنگ
    2 شهریور: اطراف روستای پیران
    2 شهریور: اطراف روستای جشنیاباد
    2 شهریور: سه راه ورودی شهر مریوان (سه راه نی)
    2 شهریور: اطراف روستای تفلی سرو آباد
    2 شهریور: اطراف روستای ذکریان
    2 شهریور: اطراف روستای دره ناخی

  9. اشکار

    درویش خان حالا تنها شما عزا دار ازدست رفتن عزیزی نیستید تمامی دوستداران محیط زیست در غم نابودی تعمدی محیط زیست هستند

  10. ژاله

    آقای مهندس درویش عزیز امیدوارم غم آخرتان باشد. من پدرم را 3 سال قبل از دست دادم و میدانم درد بزرگیست.
    روحش شاد باد

  11. يك صداي بي‌صدا

    سلام آقاي درويش عزيز

    ببخشيد ولي بنده همين الان متوجه خبر درگذشت پدر گراميتان شدم…با پوزش از تأخير، تسليت بنده بي‌صدا را بپذيريد

  12. مرد خاکی

    درود بر جناب درویش عزیز…

    من را هم شریک غم خود بدانید…
    امیدوارم که هر چه زودتر خبرهای خوبی بشنوید…
    مطمئنم یاد آن بزرگوار همیشه در قلبتان خواهد ماند

  13. اشکار

    عليرضا بهداد

    «برندکشي» در ايران جان گرفت. برندهاي ايراني در حالي که مي توانستند هر کدام سفير ايرانيان در اقصي نقاط دنيا باشند، به نوبت در صف «مرگ» قرار گرفته اند تا ديگر به جز نام و نشان و خاطره يي در آلبوم صنعت کشور و حتي دنيا چيز ديگري به يادگار نگذارند. ده ها نام به جا مانده از انقلاب صنعتي ايران همچون «ارج»، «آزمايش»، «نساجي مازندران»، «پارس الکتريک»، «هپکو»، «کفش ملي» و… هر کدام حکايت از مرداني دارد که آجر به آجر ساختمان هاي جاده مخصوص کرج را روي هم گذاشتند و بزرگ ترين اتوبان صنعتي کشور را ساختند. اينک اين اتوبان به جاي آنکه به ميراث فرهنگي صنعت کشور تبديل شود، يک به يک توسط سازمان هاي مختلف خريداري مي شود تا شايد به صورت پارکينگي براي خودروسازان درآيد يا اينکه با تغيير کاربري به مجتمع هاي مسکوني تبديل شود. سيد جعفر اميني، مديرعامل سابق پارس الکتريک، دليل مرگ برندها در ايران را فقدان سازمان ميراث فرهنگي صنعت کشور مي داند و مي گويد اگر مي دانستيم برندها چه هويتي براي ما رقم مي زنند، چنين ساده نظاره گر مرگ آنها نبوديم. تابوت برندهاي ايراني در حالي يک به يک از جلوي چشم دولتمردان به گورستان برده مي شود که کشورهاي ديگر برندسازي را در دستور کار خود قرار داده اند. در اين گزارش چند برند بزرگ را برگزيده ايم تا با بازخواني تاريخ آنها شايد بتوانيم تلنگري ايجاد کنيم و برندهايي را که هنوز نمرده اند از مرگ نجات دهيم.

    کفش ملي

    «سرور بزرگوارم، جناب آقاي علي سعيدلو، با تقديم مراتب ارادت و اخلاص، بنده رحيم ايرواني موسس گروه صنعتي کفش ملي در اسماعيل آباد جاده قديم کرج که در آنجا بيش از 34 کارخانه و در ايران 430 فروشگاه کفش ملي تاسيس کردم که حتماً جنابعالي مسبوق هستيد، اينک آواره در انگليس هستم. اکنون که برنامه مهم جناب آقاي رئيس جمهور ايجاد کار است، پيشنهاد مي کنم که طي تصويبنامه يي کارخانجات بنده را مرجوع دارند، در اين صورت حداقل ظرف سه سال ده هزار کارگر و کارمند استخدام خواهم کرد. از حضور جنابعالي که هميشه اهل حساب و کتاب بوده و هستيد، استدعا دارم در اين مورد با جناب آقاي وزير صنايع مذاکره فرماييد و اطلاع دهيد که فوراً براي اداي توضيحات بيشتر به حضورتان شرفياب شوم. بنده فعلاً در لندن انگليس هستم و چنانچه اوامري باشد با کمال افتخار در اختيار جنابعالي خواهم بود. به حضور مبارک پيشنهاد مي کنم که اگر شغل دولتي ميل نداريد، رياست گروه صنعتي ملي را قبول بفرماييد، خود بنده معاون سرکار خواهم شد.» او هرگز جوابي دريافت نکرد و در 12 اسفند ماه 1384 بعد از طي روز کامل کاري از اتاق کارش در ضلع غربي ساختمان محل سکونتش در يکي از خيابان هاي شهر لندن به خانه برگشت و درگذشت.

    ايرواني پيش از انقلاب دو برادر را که در جريان زلزله بويين زهرا خانواده خود را از دست داده بودند، به فرزندخواندگي پذيرفت و بعدها براي ادامه تحصيل به اروپا فرستاد. همين دو برادر در روزهاي انقلاب در کارخانه را به روي ايرواني بستند و او را از ملک خويش بيرون کردند.

    ايرواني از پيشتازان و بنيانگذاران صنعت مدرن کفش در ايران است که از سال 1336 تا 1357 بيش از 52 شرکت در صنعت کفش و چرم و بيش از 400 فروشگاه زنجيره يي کفش ملي در سطح ايران تاسيس کرد. شايد کمتر ايراني باشد که نشان فيلي که در بيضي زردرنگ منحصر شده را نشناسد. در هر شهرستان شعبه يي از کفش ملي هنوز هم فعال است که کارمندان دولتي آن هنگام فروش اين کفش به مشتريان اعلام مي کنند قيمت را شرکت تعيين کرده و نمي توانيم تخفيف بدهيم، کفش ملي يکي از برندهاي معروف ايرانيان است که بخش خصوصي آن را بنيان گذاشت و پس از انقلاب در اختيار دولت قرار گرفت. اين برند با ارزش در حالي که مي توانست بازار کفش چرم دنيا را در اختيار خود بگيرد، اکنون به شرکتي تبديل شده که چون فردي سرطاني روز به روز قوايش تحليل رفته و انتظار مرگ خود را مي کشد. کفش ملي که پس از مصادره، زيرمجموعه سازمان صنايع ملي ايران شد اما چندي بعد بابت رفع ديون (بدهي دولت) به سازمان بازنشستگي کشوري واگذار شد. مديريت دولتي هرگز نتوانست بر ارزش اين برند که روزگاري تغذيه کننده کفش ارتش سرخ اتحاد جماهير سوسياليستي و مردان و زنان مجاري، لهستاني و رومانيايي بود چيزي بيفزايد. نه تنها چيزي افزوده نشد بلکه اين برند طي سال هاي گذشته با درجا زدن روز به روز مرگ خود را به نظاره نشسته است.

    داود ميرخاني رشتي (مديرعامل ايران خودرو در دهه 60) در کتاب خاطرات خود آورده است؛ «قبل از انقلاب در شرکت آي بي ام کار مي کردم، يکي از دوستانم به انگليس رفته بود. وقتي که برگشت براي فرزندانش از اروپا کفش هديه آورده بود. اما وقتي که ايران آمد فهميد کفش ملي خودمان را از انگليس خريده و به ايران آورده و خيلي دمغ شده بود.»

    کفش ملي که روزگاري بين 9 تا 11 هزار کارگر داشت، در حال حاضر بين 400 تا 500 کارمند آن هم در فروشگاه هاي خود در سطح کشور دارد. ماشين آلات اين کارخانه تماماً فروخته شد تا غول بزرگ کفش ملي امروز به انباري تبديل شود که بخشي از آن در اختيار شرکت سايپا است و بخش ديگر آن تبديل به انبار کفش شده است. سوله هاي اين شرکت که روزگاري صادرکننده و تامين کننده بزرگ کفش در دنيا بود، اينک به مکاني تبديل شده که چشم طمع برخي از کارخانه هاي اطراف براي تصرف آن به انتظار نشسته است. از کفش ملي امروز تنها يک بيضي زردرنگ که فيلي سياه رنگ و سر به زير در آن است، مانده. به عبارت ديگر از آن کارخانجات بزرگ تنها نام و نشاني به جامانده تا ساير توليدکنندگان کفش در سراسر کشور محصولاتي را به توليد برسانند، نشان کفش ملي را روي آن بزنند و از طريق فروشگاه هاي کفش ملي به فروش برسانند. در روزگاري که اين کارخانه فعال بود، صنعت چرم کشور نيز رونق گرفت تا جايي که چرم ايران زبانزد خاص و عام شد. اما امروز با توقف توليد و درجا زدن صنعت کفش در کشور صنعت چرم ايران نيز به اين ورطه کشيده شد تا پاکستان جاي ايران را در صنعت چرم دنيا بقاپد. در صنعت کفش به غير از کفش ملي دو برند «بلا» و «وين» نيز متولد شدند که پس از انقلاب به دليل وابستگي مديران و بنيانگذاران آنها به خاندان پهلوي و نظام شاهنشاهي مشمول بند «پ» شدند. تا پس از متواري شدن آنها اين دو کارخانه نيز به مصادره شوراي انقلاب درآمده و زيرمجموعه يي از سازمان صنايع ملي کشور شد و از کفش بلا نيز همچون کفش ملي تنها نام و نشاني باقي مانده است. خط توليد اين کارخانه قطعه قطعه شد و به بخش خصوصي واگذار شده است. مديريت اين برند اکنون در دست بانک ملي ايران است به طوري که تنها با استفاده از فروشگاه هاي بلا در سطح کشور کفش هايي را از ساير توليدکنندگان در فروشگاه هاي بلا عرضه مي کند. کفش وين نيز به عنوان سومين برند بزرگ صنعت کشور که پيش از انقلاب توسط مرحوم مصطفي حسين زاده وارد چرخه توليد شد، از 800 کارگر و کارمند خود تنها 70 نفر را حفظ کرده تا در 24 فروشگاه و نمايندگي اين برند به فعاليت بپردازند. کارخانه وين که در کيلومتر 13 جاده مخصوص کرج قرار داشت، به گروه خودروسازي بهمن واگذار شد تا اين شرکت سازمان خدمات پس از فروش خود را در بخشي از آنجا بنيان نهد و بخش ديگر را به خط توليد خودرو «موسو» تبديل کند.

    محمود بوذري مديرعامل وين در رابطه با آخرين وضعيت اين برند به «اعتماد» مي گويد؛ در حال حاضر عمده فعاليت وين به بازرگاني و فروش کفش معطوف شده است. اين شرکت با کارخانه هاي داخلي صنعت کفش قرارداد امضا مي کند و محصولات آنها را تحت نام وين در 24 فروشگاه خود در سراسر کشور به فروش مي رساند. به عبارت ديگر وين نيز مانند کفش ملي و بلا ديگر توليدي در کشور ندارد و تنها نام و نشاني از خود به جا گذاشته است.

    نساجي مازندران

    در کنار فروشگاه هاي کفش ملي، فروشگاه هاي نساجي مازندران حتي در دور افتاده ترين شهرستان هاي کشور نمايندگي داشت. اگرچه هنوز فروشگاه هاي کفش ملي و بلا در شهرستان ها زنده مانده اند اما نمايندگي هاي فروش نساجي مازندران و حتي تابلوي سردر آن مغازه ها کاملاً از بين رفته اند. نساجي مازندران به غير از فروشگاهي زير 100 متري در خيابان ساري (امير مازندراني) قائمشهر ديگر در کشور شعبه يي ندارد. اين کارخانه در سال 1336 در زميني به مساحت تقريبي 30 هکتار در شرق قائمشهر (شاهي سابق) ايجاد شد تا منسوجات پرده يي، ملحفه يي، پيراهني، فاستوني و… را به توليد برساند. هزينه اين واحد توليدي بزرگ صنعتي از محل اعتبارات دولتي تامين شد. نساجي مازندران از سه کارخانه شماره يک، دو و سه تشکيل شده بود. در شماره يک واحد چيت سازي بود. در شماره دو منسوجات پرده يي، ملحفه يي، پيراهني، فاستوني و… به توليد مي رسيد و کارخانه شماره سه که در سال 1356 از محل سرمايه شرکت و با مشارکت بانک صنعت و معدن به بهره برداري رسيد، براي توليد نخ و منسوجات نخي و مصنوعي به کار گرفته شد. نساجي مازندران که روزگاري شمال کشور را به قطب نساجي کشور تبديل کرده بود، در حال حاضر بخشي از آن به انبار شرکت سايپا تبديل شده تا همواره خودروسازان مشتري پر و پا قرص برندهاي شکست خورده ايران شوند و در کمين بمانند تا از سوله هاي آن که براي صدها نفر شغل ايجاد مي کرد، به عنوان انبار خودرو با چند نفر نگهبان استفاده کنند. نساجي مازندران قائمشهر را که روستايي بيش نبود، تبديل به شهري بزرگ کرد تا به غير از مازندراني ها کارگراني از سراسر کشور به اين شهرستان هجوم آورده و در آنجا سکني گزينند تا به برکت وجود اين کارخانه روزي خود و خانواده شان را دشت کنند. روند حرکت توليدي در نساجي مازندران به گونه يي بوده که با فرسودگي ماشين آلات بخش هاي مختلف اين سه کارخانه تعطيل شده و همواره قائمشهر را به محل اعتراض کارگران کارخانه نساجي تبديل کرده است. شايد کمتر خانواده يي را در اين شهرستان بتوان پيدا کرد که عضوي از آن در کارخانه نساجي فعاليت نداشته است. اين کارخانه هم اکنون تنها گوني و کفن به توليد مي رساند تا عملاً برند نساجي مازندران همچون ديگر برندهاي به جا مانده از اوايل انقلاب به چشم خويش ببيند که جانش مي رود.

    نساجي مازندران که مي توانست در بين توليدکنندگان اين صنعت در دنيا جايگاهي کسب کند اينک به شرکتي تبديل شده که مديرعامل آن بايد هر روز به اعتراضات کارگري رسيدگي کند، ماشين آلات قديمي را از خط توليد خارج کند و براي جايگزيني آن کاسه چه کنم چه کنم در دست گيرد و همچنين از دامي که شرکت هاي خودروساز و ساير سرمايه داران براي زمين هاي وسيع اين کارخانه چيده اند راهي براي فرار بجويد. براساس اعلام وزارت صنايع و معادن قرار است سرمايه گذاران ترک براي احياي اين برند راهي يک از عالي ترين استان هاي کشور شوند. که اين موضوع نيز با اما و اگرهايي مواجه شده است. بخش خصوصي داخلي مدعي است سرمايه گذاران ترک براي احياي اين واحد توليدي دلاري را به ايران نمي آورند اما دولت مي گويد ترک ها قرار است 100 ميليون دلار پول نقد با خود به کشورمان بياورند تا برند نساجي مازندران را دوباره زنده کنند. نساجان داخلي مدعي اند که بخش خصوصي داخلي به راحتي مي تواند اين کارخانه را به روزگار خوش توليد بازگرداند. حال اينکه دولت چنين فرصتي را از آنها گرفته است. مرگ برند در صنعت نساجي تنها به نساجي مازندران ختم نشده است، کارخانه چيت ري (بافکار) نيز که يکي از قديمي ترين واحدهاي نساجي کشور به شمار مي آيد، دو سال پيش کاملاً تعطيل شد تا بنياد جانبازان و مستضعفان که اين کارخانه را به تصرف خود در آورده بود، اينک نه از محل توليد بلکه از محل فروش زمين هاي وسيع اين کارخانه در حوالي بزرگراه بعثت درآمدي را کسب کند.

    ارج

    علينقي عاليخاني وزير اقتصاد ايران (1348 – 1341) در کتاب خاطراتش مي گويد؛ «در آخرين سفري که به شوروي کردم به آقاي نوويکو نايب نخست وزير شوروي که قائم مقام کاسيگن نخست وزير وقت شوروي بود، يک يخچال ايراني (ارج) هديه دادم. او فوق العاده خوشحال شد و به من تاکيد کرد راننده خودش مي آيد تا يخچال را ببرد و تاکيد کرد مبادا يخچال را به دفترش بفرستم.» يخچال ايراني در آن زمان به قدري شهرت يافته بود که يکي از بالاترين مقام هاي اجرايي آن کشور بزرگ از تصاحب آن ذوق زده شده و درخواست مي کند محصولي را که ساخت ايران بر رويش درج شده، براي استفاده خانواده اش به منزل ببرد.

    روزي که سيروس ارجمند در سال 1316 اولين و بزرگ ترين کارخانه توليد کننده لوازم خانگي ايران را وارد عرصه صنعت و اقتصاد کشور کرد، شايد نمي دانست 70 سال بعد مديران وقت کشور تصميم مي گيرند زمين هاي اين کارخانه را در جاده مخصوص کرج براي فعاليتي ديگر (؟،) در نظر بگيرند و اين کارخانه را به شهرکي صنعتي در گرمسار استان تهران منتقل کنند. ارج که يکي از برندهاي خوشنام ايران طي هفت دهه گذشته بوده، در سال 1316 با ساخت ابزار صنعتي به چرخه توليد گام نهاد و با توليد کولر آبي و يخچال به سوي ساخت لوازم خانگي پيش رفت. ميرخاني رشتي درباره اين شرکت مي نويسد؛ «مديرعامل ارج ايده مهندسي- صنعتي داشت و با روش هاي مهندسي کار مي کرد.» شايد به همين سبب بود که محصولات ارج نسبت به ساير رقبايش در بازار اقبال بيشتري به دست آورد. ارج پس از آنکه مصادره شد، به مانند ساير شرکت هاي مصادره يي زيرمجموعه سازمان صنايع ملي شد. در دهه 70 مديران دولتي اين شرکت با اختلاس 20 ميليارد توماني پرونده مالي اين شرکت را به فساد کشيدند تا براي مدتي ارج با حاشيه هايي روبه رو شود. پس از آن اختلاس ارج هرگز ارج نشد تا اينکه امروز به وضعيتي رسيده که قصد انتقال کارخانه آن را به سمنان دارند. ارج که بزرگ ترين برند لوازم خانگي کشور است، در حالي که مي توانست بازارهاي اروپايي را نيز به تسخير خود درآورد، امروز به شرکتي تبديل شده که حتي در داخل کشور جايگاه خود را رفته رفته از دست مي دهد تا اين برند در کنار ساير برندهاي مرده به مجروحي بيمارستاني تبديل شود که اگر پرستاران به او نرسند، اين شرکت نيز به سرنوشت کفش هاي ملي، بلا و وين و نساجي مازندران و چيت ري تبديل خواهد شد. ارج که روزگاري در بالاترين سطح فناوري محصول توليد مي کرد امروز به شرکتي تبديل شده که همان محصولات قديمي خود را با تغييراتي به توليد رسانده و روانه بازار مي کند.

    در کنار ارج کارخانه آزمايش نيز که يکي از برندهاي قديمي کشور به شمار مي آيد، دچار چنين وضعيتي شده است. انگار فلسفه يي است تا شرکت هاي مصادره يي هرگز روز خوش نبينند. شايد پيشنهاد مديرعامل يکي از اين شرکت هاي مصادره يي مبني بر سپردن برندها به وارثان بتواند پاياني بر اين فلسفه شوم باشد.

    پارس الکتريک

    حاج محمدهاشم برخوردار سومين فرزند حاج محمدحسين در خانواده يي که چند نسل آن در يزد به تجارت مشغول بودند، در سال 1308 به دنيا آمد. خانواده برخوردار فوق العاده سنتي و مذهبي بودند. حاج محمدهاشم با توجه به سرمايه يي که سال ها از محل تجارت به دست آورد، از سال 41 تا 56 به همراه برادرش به سرمايه گذاري هاي صنعتي روي آوردند. کارخانه هاي پارس توشيبا، پارس شهاب، پارس الکتريک، باتري پارس، لوازم خانگي پارس و چندين واحد صنعتي را بنيانگذاري کردند تا هشت هزار نفر در اين کارخانه ها مشغول کار شوند. پارس الکتريک نيز مصادره شد تا از طريق سازمان صنايع ملي به شرکت سرمايه گذاري تامين اجتماعي (شستا) واگذار شود. از بين شرکاي تجاري اين شرکت تنها گرونديگ آلمان که در بين برندهاي صوتي و تصويري برند درجه سوم اروپا به شمار مي آمد، با اين شرکت همکاري اش را ادامه داد.
    گرونديگ چند سال پيش براي هميشه مرد و پارس الکتريک نتوانست مرده اين برند را خريداري و به نام خود ثبت کند. از اين رو براي توليد تلويزيون دست نياز خود را به سمت کارخانه هاي کره يي (به غير از برندهاي معروف) دراز کرد که با يکي از قديمي ترين برندهاي صوتي و تصويري آسيا همکاري کند. پارس الکتريک در حالي که مي رفت علاوه بر توليد تلويزيون هاي ال سي دي، لپ تاپ ايراني را نيز وارد بازار کند، با تغيير ناگهاني مديرعاملش مواجه شد تا مثل ساير برندها با آينده يي نامعلوم روبه رو شود. مديرعامل اين شرکت طي سال هاي گذشته چندين بار تغيير يافته که اين عدم ثبات باعث شده 300 نفري که از خانواده هشت هزار نفري پارس باقي مانده همچنان براي آينده اين شرکت نگران باشند. برندهايي که نام برده شد تنها چند نمونه از برندهاي معروف کشور هستند که مرگ آنها نزديک شده است. در کنار اين برندها چندين نام بزرگ ديگر که مي توانستند نام ايران را در صدر صنعت دنيا قرار دهند، امروز قرار است تغيير کاربري دهند يا احتمالاً براي کارکنان کارخانه يي ديگر به آپارتمان تبديل شوند. هپکو اراک نمونه بارز اين برند است که توسط برادران رضايي در دهه 50 پايه گذاري شد تا ماشين آلات معدني مورد نياز را براي استخراج معادن مس سرچشمه و کروميت اسفندقه تامين کند. پس از انقلاب هپکو با بهره گيري از شرکايي همچون ولوو سوئد، کوماتسو ژاپن و ليبهر و… به همکاري خود ادامه داد تا به سبب تحريم ها تنها از همکاري با کاترپيلار باز بماند. برادران رضايي که از ايران رفتند، هپکو مانند ساير خودروسازان زيرمجموعه سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران شد. اين شرکت که يکي از شاهرگ هاي حياتي صنعت در استان مرکزي است با اجراي اصل 44 به بخش خصوصي واگذار شد تا بيژن نامدار زنگنه وزير نفت دولت اصلاحات بر صدر اين شرکت مديريت کند. حساسيت انتصاب اين مدير اصلاح طلب تا آنجا بالا بود که يکي از بزرگ ترين پيمانکاران قراردادهاي خريد خود را از هپکو لغو کرد تا مورد غضب دولت نهم قرار نگيرد. هپکو با از دست دادن اين مشتري انحصاري و بزرگ روزبه روز با مشکلات مالي عديده يي مواجه شد و هرگز نتوانست کشتي به گل نشسته خود را به ساحل نجات برساند. هپکو که چهار برابر ولوو سوئد مساحت دارد پس از واگذاري به بخش خصوصي عملاً به برندي در حال احتضار تبديل شد که اين روزها نه مي تواند محصولي به فروش برساند و نه اينکه آينده يي اميدوارکننده پيش روي خود ببيند. اين شرکت در حالي مي تواند رشد و توسعه خود را جشن بگيرد که معادن و راه سازي در کشور توسعه يابد. رکود آن فعاليت ها باعث شد بزرگ ترين و تنها سازنده ماشين آلات سنگين خاورميانه روزگار خوشي نداشته باشد و بيم آن مي رود با کاهش توليد، شمارگان توليدش به چيزي در حد صفر کاهش يابد.در کنار هپکو، تراکتورسازي تبريز نيز از ديگر برندهايي است که توليد آن در حال حاضر به يک چهارم سال قبل کاهش يافته و با پنج هزار محصول به فروش نرفته همراه شده است. بيسکويت گرجي، کاشي ايران، کاشي سعدي، بينالود و شرکت پارس مينو از ديگر برندهاي نامي کشور هستند که همچون ساير برندهاي معتبر ديگر آينده نامعلوم خود را به نظاره نشسته اند.

  14. پیمان

    جناب درویش تسلیت می گم!
    عذر من را برای دیر متوجه شدن بپذیرید!
    امیدوارم سایه شما بر سر خانواده مستدام باشه و بتوانبد در فقدان پدر صبور باشید…

  15. م

    ### بزرگترين سايت دانلود و فروش و سفارش انواع پروژه هاي دانشجويي ###

    http://www.portal.iranporoje.com/

    مقالات و پايان نامه ها
    پروژه کارافريني
    پروژه مالي
    پروژه کارآموزي
    پروژه مهندسي نرم افزار
    پروژه مستند سازي
    پروژه طراحي وب
    پروژه شبيه سازي
    پروژه دايرکتور/ Director
    پروژه دلفي
    پروژه پاسکال
    پروژه ويژوال بيسيک
    پروژه C++ , C
    پروژه #C
    پروژه PHP
    پروژه ASP
    پروژه پايگاه داده
    پروژه آمار مهندسي Access و Excel
    پروژه هاي مولتي مديا

    همراه: 09188665650
    استان مركزي – شهرستان دليجان
    mail:[email protected]

    http://www.portal.iranporoje.com/
    http://www.iranporoje.com/

  16. عکاس ماجراجو

    سلام . جناب درویش درگذشت پدر بزرگوارتان را صمیمانه تسلیت عرض میکنم.عذرخواهم که خبر نداشتم الان که به صورت اتفاقی آمدم از شما سری زدم متوجه شدم . میدونم که با ابراز همدردی ماهیجاتفاق خاصی هم نمی افته ولی امید وارم بقای عمر شما و خانواده گرامیتان باشد . ارادتمند عادل نخعی

  17. مصطفی زارعی

    سلام آقای مهندس.
    منم به نوبه خودم این مصیبت وارده روبهتون تسلیت میگم.
    انشاا…دراین ماه مبارک خدا روحشون روقرین رحمت قراربده.
    یاحق

  18. hamid

    ba salam,man yeki az karshenasane karkhane simane shahrekord hastam,moteasefane dar site shoma matlabi ra dar ertebat ba filter haye karkhane khandam ke dar tarikhe 8/6/88 va az tarafe aghaye mohammad darj shode bood,,mikhastam lotf konid ba man tamas begirid ta be kolli ghazie ra barayetan roshan konam,…ba tashakkor

  19. Baby Store

    This is my first time I have visited your site. I found a lot of interesting information in your blog. From the tons of comments on your articles, I guess I am not the only one! keep up the good work.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.