و سرانجام پس از كش و قوسهاي فراوان، هاشمي رفسنجاني و تيم سرد و گرم چشيدهاش در مجمع تشخيص مصلحت نظام، چراغ سبز لازم براي پايان دوره 220 سالهي پايتختي تهران را صادر كردند.
اقدامي كه به باور نگارنده و بسياري از فعالان حوزه محيط زيست و علاقهمندان به پايداري سرزمين، ميتواند به حق در شمار مهمترين راهكار پاسداري از اصل 50 قانون اساسي شناخته شده و به عنوان سبزترين اقدام يك حكومت در ايران در طول 3 قرن گذشته ياد شود.
راست آن است كه تهران مدتهاست نهتنها خودش نفس كمآورده، بلكه بلايي بر سر آبادبومها و زيستگاههاي اطرافش آورده كه آنها هم عملاً از نفس كشيدن استعفا دادهاند.
چه كسي فكر ميكرد تاكستانهاي رؤيايي شهريار روزي به اين مصيبت گرفتار آيند؟ چه كسي ميپنداشت كه بهشت لواسانات روزي تحمل يك جاندار اضافي را براي رفع نياز شربش هم نخواهد داشت؟ كيست كه ميتوانست تصور رعبانگيز چنين فرونشست بيسابقهاي را در دل البرز مركزي حدس بزند و اين كدام ذهن آيندهنگر و فرزانهاي بود كه توانايي پيشبيني اينگونه فرجام شومي را براي دشت ورامين بكند؟
امّا همهي اين اتفاقها و بسيار بدتر از آن در كمتر از نيم قرن در تهران رخ داد و ما امروز با ابرشهر بي در و پيكري مواجه هستيم كه حدود 85 درصد نخبگان كشور را درخود جاي داده است و افزون بر آن، بيش از 35 درصد توان صنعتي كشور، 40 درصد كارمندان دولت، 20 درصد جمعيت و 85 درصد توان مالي ايران را در خود بلعيده است! آن هم در پهنهاي كه فقط 2 درصد خاك ايران مساحت دارد.
اگر اين بيعدالتي نيست؛ پس بي عدالتي چيست؟
به راستي چرا بايد باغشهر كرج به بيابانشهري نفرينزده بدل شود؟ چرا بايد هموطنان ما در تهران سالي 200 ميليارد دقيقه از وقت نازنينشان را در خيابانهاي دودآلود و پرازدحام تلف كنند و ناچار باشند هوايي را را نفس بكشند كه سالانه پذيراي ۷۰ تن ذرات معلق، ۲ تن سرب، ۳ هزار و۵۶۰ تن منو اکسیدکربن، یک هزار و ۲۶۰ تن ترکیبات آلی فرار غیر متان، ۲۸۵ تن اکسیدهای گوگرد و ۴۵۲ تن اکسیدهای ازت است؟ چرا تهران از منظر پايداري محيط زيستي حتا نمي تواند در بين 200 شهر نخست جهان جاي گيرد؟ و چرا بايد تعداد سالانهي مرگ طبيعي در تهران از شمار انگشتان يك انسان هم كمتر باشد؟!
اميد كه پايتخت شماره 30 ايران، داراي بهترين جانمايي ممكن باشد و بر منطقهاي استقرار يابد كه كمينهي بلاياي طبيعي از جمله زلزله، رانش زمين و سيل را متحمل شود؛ جايي كه براي فراهم كردن منابع آبي مورد نيازش، لازم نباشد تا مسيله و شهريار و ورامين و جاجرود و كرج و طالقان و خجير و سرخهحصار و … را بيابان كرد!
درود بر همهي آن تصميمسازان و تصميمگيران شجاع و خردمندي كه به رغم همه كارشكنيها و زد و بندهاي پشت پرده مافياي زر و زمين! توانستند اين مصوبهي سبز را به تصويب برسانند و اميدوارم كه تا پايان سند چشمانداز 20 ساله بتوانيم ما نيز مثل مردم برزيل، پاكستان، استراليا، تركيه و … يك مركز سياسي سزاوار و درخور را تجربه كنيم.
و اما یک سئوال، آیا اجرایی شدن این مصوبه به معنی تخریب گسترده محیط زیست در نقطه ای دیگر از ایران عزیز نخواهد بود؟ … قویا بر این باورم که تهران یا هر جای دیگر، مساله اصلی در دیدگاهها و لزوم توجه شهروندان و مسئولین به لزوم حفظ محیط زیست خویش است، و گرنه انتقال پایتخت تنها حکم جابجایی مساله و آغاز دور باطل دیگری از نادانی و تخریب محیط زیست را در جایی دیگر که شاید هنوز به عنوان یک اکوسیستم دچار تخریب گسترده نشده باشد را خواهد داشت.
درود بر پورنگ عزيز: نكته اي كه ما نبايد فراموش كنيم، موقعيت و ساختار زمين شناسي بسيار آسيب پذير تهران در مواجهه با زلزله است. در صورتي كه هستند مناطقي در ايران كه از اين نظر بسيار ايمن تر هستند. مثل بخش هايي از استانهاي مركزي و لرستان. همچنين مشكل تامين منابع آب در تهران از حد بحران هم عبور كرده و رد پاي اكولوژيك آن مدتهاست كه از حد اشباع هم گذشته است. ما بايد برويم به سمت پراكنش يكنواخت تر امكانات و جمعيت. بايد بكوشيم تا مزيتهاي يكسان تري را در جاي جاي وطن بيافرينيم و معرفي كنيم. تهران هرگز نبايد بيشتر از دو ميليون نفر جمعيت را در خود جاي مي داد. درس و تجربه تلخ تهران بايد به ما كمك كند تا دغدغه شما هم لحاظ شده و ما فقط به پاك كردن صورت مساله اكتفا نكنيم. كاري كه در آنكارا و اسلام آباد و كانبرا و … به خوبي جواب داده است. با بهترين مديريت ممكن هم مخروط افكنه اي كه تهران بر روي آن استقرار يافته پاسخگوي 10 ميليون انسان نخواهد بود. اين واقعيتي است كه بايد بپذيريم.
جناب درویش عزیز، فقط می دانم برای ادامه بقا در این سرزمین پر برکت و تحقق اهداف اسنادی چون سند چشم انداز و … نیاز به یک بازنگری بزرگ در روشهای تصمیم گیری و زندگی خود داریم، نیازی جدی به تغییر نگرش خود و استفاده از دانش خردمندان و هماهنگی با طبیعت، و گر نه به زودی پاسخی قاطع از طبیعت دریافت خواهیم نمود..
سلام
تصميم خوبي بود اميدوارم كه عملي هم بشه
بدرود.
به پورنگ:
اميدوارم آن ضربه نهايي را ديگر از طبيعت نخوريم! چون به اندازه كافي ضربه خورمون اين روزها ملس شده است!
به ابوحنانه:
من هم اميدوارم.
سلام آقای درویش
راستش خاطره ی سال های زندگی دود آلود در تهران را که نیمی از عمرم به طول کشید، مرور کردم و یاد روز فوق العاده خوبی افتادم که به بهانه ی پذیرش در دانشگاه از تهران به شیراز آمدیم… وای که چه روز خوبی بود… هیچ وقت دلم برای تهرانی که من تجربه اش کردم تنگ نمی شود، هر چند قدردان فرصت هایی هستم که زندگی در پایتخت به من داد تا انسان های بزرگواری را بشناسم.
من هم با خواندن این خبر دقیقا یاد نکته ای که آقای پور حسینی گفتند افتادم. تا وقتی عدالت معنایی جز شعارهای توخالی امروز را نیابد و تا وقتی آنچه شما در تمام این سال ها در اینجا نگاشته اید، محقق نشود، تنهاتغییر محل پایتخت مسکنی است گران، برای مشکلی که تکیه بر خرد راه درمان آن است. البته به گمانم راه درمان نیز از همین تغییر مکان آغاز می شود، اما کافی نیست.
ممنونم بابت ایده های خوبتان در مورد نهال جشنمان. البته هنوز نتوانسته ام با آقای مهندس خوشنویس صحبت کنم.
با سپاس و آرزوی شهرهایی با جمعیت مناسب!
نفیسه ب.
درود بر نفیسه عزیز. من هم موافقم. نباید صرفاَ به انتقال پایتخت اکتفا کرد. باید با فرهنگ سازی و ترویج اخلاق شهروندی مبتنی بر دانش بکوشیم تا با کشف قوانین زیستگاه مان، راه و رسم زندگی با طبیعت را بیاموزیم.
اگر نتوانستی با خوشنویس تماس بگیری خبرم کن.
این به هیچ عنوان نمی تونه چاره ی کار باشه!
بایگانی پروانده ی تهران با این همه گره ریز و درشت و گشودن پرونده ی شهری که قرارست پنجاه سال دیگر بشود لنگه ی تهران.
انوقت ما پنجاه سال به پنجاه سال باید دست به دامن هاشمی شویم که دستور فرماید پایتخت را منتقل کنیم.
این به نظر شما فرار از مشکل نیست؟
جناب حسین شرفخانلو عزیز: چرا به هیچ عنوان؟ موقعیت استقرار پایتخت ایران از منظر ساختار زمین شناسی بسیار آسیب پذیر است. این را که دیگر نمی شود انکار کرد. می شود؟
درود بر درويش عزيز
انتقال پايتخت،چگونه مي تواند مديراني را كه اساسا نگرش زيست محيطي ندارند،وادارد كه در شهر جديد به اصول توسعه ي پايدار پاي بند بمانند؟! وانگهي، آيا جمعيت تهران كم خواهد شد؟! نه! فقط عرصه ي جديدي براي ساخت و ساز در اختيار آقايان قرار خواهد گرفت.
سلام بر رفيق قديمي و سپيدپوش:
انتقال پايتخت البته كه نمي تواند چنين معجزه اي را براي ايجاد تحول در نگرش مديران ايجاد كند. اما يادمان باشد كه با اين استدلال، بايد قيد خيلي چيزها و حرف ها و آرمان ها را هم بزنيم! مثلاً وقتي رييس جمهور منابع طبيعي را سد راه توسعه مي خواند، ديگر چه جاي تلاش براي كاشتن درختي بيشتر و حراست از رويشگاه هاي جنگلي موجود و آن همه تشكل و …
بايد همچنان اميدوار بود و اميدواري را انبساط داد تا بلكه نااميدي منقبظ شود و ايران هم سبز!
فکر میکنید نتیجه این کار چه خواهد بود؟ آیا جز به تباهی کشیدن منطقه ای دیگر در ایران خواهد بود؟ تهران که حالا از دست رفته، اما با انتقال پایتخت به هر جای دیگر یک غول بی شاخ و دم دیگری مثل تهران خلق خواهدشد که تمام محیط زیست اطراف خود را می بلعد. فکر میکنم نگه داشتن تهران به عنوان پایتخت در مجموع ضرر کمتری به محیط زیست کشورمون وارد کند، چون عملا دیگر در تهران و اطرافش آبادی باقی نمانده که بخواهد ویران شود.اما در اطراف شهرهای دیگر چرا!
جام طلا جان: باور کن که فرزندان آینده این مرز و بوم حق دارند که صاحبی شهری مدرن و امن به عنوان مرکز کشور باشند. همین تفکرات بود که سبب شد در دهه هفتاد این اتفاق استارت نخورد.