شامگاه دیروز در فرهنگسرای زیبا و بزرگ پایداری، میشد به راحتی پایستگی عباث را دید؛ پایستگی و جاودانگی مردی از تبار طبیعت که حالا میشود او را در هر برکهای، تالابی، رودخانهای، دشتی و کوهی دید …
آخر او آن بالاها در یکی از مرتفعترین رودخانههای جهان ناپدید شده است؛ پس اگر قرار بر جاری شدن هم باشد، او اینک در بین همهی زیستمندان و همهی مردم پایین دست جاری است.
دیروز دکتر هوشنگ فتحی از قول او برایمان گفت: «من رودخانهای هستم که احتمالاً به دریا میرسم.» این سخن عباث است که در گفتگویی مفصل با مجلهی فتحی در 5 سال پیش منتشر شده.
و امروز همهی آن هزاران نفری که به عشق دیدن عباس جعفری در فرهنگسرای پایداری به دور هم جمع شده بودند، باور کردند که آن «احتمالاً» حالا به «یقین» بدل شده و عباث به دریا رسیده است …
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه آن قطره و دریا دریاست
عباث میگفت: چرا باید در زیر سقف اتاق یک هتل 5 ستاره بخوابم و لحظات تکرارناشدنی زندگیم را حرام کنم، وقتی میتوانم در زیر سقف هتلی 5 میلیون ستاره به نام آسمان بخوابم؟
عباث به راستی «طبیعت مرد» بود و من باورم این است که فرخنده – همسرش – هم به درستی طبیعت زن ایران است. کمتر زنی را دیدم که اینگونه استوار و پرامید بتواند چنین روزهای دشواری را تاب آورد.
درود بر او و همهی ایرانیانی که دیروز برای عباث از راههایی دور و نزدیک آمده بودند … درود بر اساتیدی چون محمود دولتآبادی بزرگ که گمشدن عباث را در دو ماه پیش بهانهای کرد برای آن که حرف دل خیلی از ما را بزند و بغض و اشکمان را جاری سازد …
درود بر استاد عزیزم، اسماعیل کهرم که یادمان انداخت: عباث هر چند عمر درازی نداشت، اما در هر روزش چندین عمر را سپری کرد.
میخواستم در انتها از فرهنگ خاتمی عزیز هم تشکر کنم که شاید کار ارزشمند دیداری او بیشتر از هر سخنران دیگری توانست آدمهای حاضر در سالن را متأثر کرده و با عباث همراه سازد. فرهنگ کاری کار تا همه باور کنیم: شاید عباس رفته باشد، اما عباث نه! او هرگز در ذهن و جان هیچ ایرانی علاقهمند به طبیعت وطن نخواهد رفت و یادش خاک نخواهد خورد.
به راستی که آزاد کوه دوست داشتنی قصه ما آزاد زیست، و اکنون از آن بالاها، بر بلندای کوههایی که سرچشمه رودهاست، با آن نگاه تیز بین خود به ما می نگرد که آیا ما نیز شایستگی آزاد زیستن را داریم…
من هم امیدوارم پورنگ عزیز که این شایستگی را داشته باشیم.
چقدر جمله نقل قول ایشان زیبا بود:
من رودخانهای هستم که احتمالاً به دریا میرسم.
پاسخ:
و چه پیش بینی دقیقی کرده بود عباث …
گزارش متاثر كننده اي بود
يادش پاينده باد
در ضمن به اين مطلب در كوه نيوز لينك داده شد.
پاسخ:
همین است دیگر … وقتی خوب باشی، اهلیت می شوند و آنگاه چاره ای جز ریزش اشک نمی ماند. ممنون از حمایت و همراهی تان.
و بهانه هاچه خرد و چه اندک میتواند باشد به گاه دلتنگی ها… اینطور نیست؟!
پاسخ:
همین طور است برادر عزیز من. امید که با رفتن عباس، عباث را هرگز از دل و جان مان بیرون مرانیم.
خدا بیامرزش. مرد بزرگی بود.
فقط بفرمائید چرا عکس خود و همسرتو ن (احتمالا) رو اون پشت مونتاژ کردین؟ مگه کسی گفته که شما نبودید؟
پرسش طنازانه شما مرا یاد یک داستان مشهور فارسی انداخت که البته به حرمت عباث از آن می گذرم. حقیقتاً متاسفم.
درود
فرصتی شد،ببینید “این کودک 4ساله چه برسر مادر خود اورده” !
برقرار باشید
شرمنده! متوجه منظورتان نشدم.
همیشه میگفت گروه به ظاهر متین شما هرکدومتون یه پلنگ هستید ولی همه ما اهلی شدیم نبودنت باورمان نیست
یادش گرامی . خدا بیامرزتش
وجود این همه آدم اهلی نشون می ده که او انسان بزرگ و نیک اندیشی بوده است …
جناب درويش گرامي؛
سخت باور دارم عباس زنده است. او را دير شناختم. بيش از پانزده سال بود كه با اسمش آشنا بودم اما به راستي سال پيش بود كه با او دوستي نزديكي پيدا كردم…قريب به هفت ماهي كه در ايران بودم از آبان سال پيش تا اوايل تير امسال هر وقت فرصتي دست ميداد به ديدارش ميشتافتم.
من معتقدم عباس زنده است. مگر ميشود او را رفته حساب كرد او ميان ماست با نوشتههايش، عكسهايش، حرفهايش…هر از گاهي صدايش را ميشنوم. عباس زنده است. شما باور نداريد؟
من هم باور دارم … همان گونه كه سهراب زنده است و فروغ هرگز نخواهد مرد … عباث رسم خوشايندي بر روي زمين آفريد: اين كه مي شود تا آخرين لحظه ماندن بر روي زمين پاكوبيد و به فرمان دل زندگي كرد و از كودك درون حرف شنوي داشت …
عمو عباث رو از بچگی می شناسم.
عمو عباث …
امید که بتوانی و بتوانیم یاد و نامش را همواره سبز و تازه نگه داریم مهرزاد عزیز.
قوی باشیم عباث می آید انتظار او از همه ی ما بیشتر از اینهاست با وبلاگ من همراهی کنید ممنون
سودابه عزيز:
قوي هستيم. اما اگر نيامد چه؟ اصلاً مگر نه اين است كه همه ما روزي خواهيم رفت؟ آن روز چه بايد كرد؟ آن روز براي عباس همين امروز است.
اما ما مي توانيم كه براي “عباث” آن روز هرگز فرا نرسد. اگر سلوكش را در جهان بكوشيم تا امتداد دهيم.
اين كه عاشقانه طبيعت و همه زيستمندان آن را دوست بداريم.
درود.
عباث جان کجایی که کویر بدون وجودت معنی ندارد!
دوربین های عکاسی روح خود را باخته اند!
عباث جان کویر تو را فریاد می زند من خود صدایش را شنیدم! او از من پرسید.
عباثم کو!؟
تا کویر هست عباث زنده است!!!
همین غمخواری ها نشان از زنده بودن آدم ها دارد … همانگونه که حافظ و مولانا و … هرگز در یاد این مردم خاک نخواهند خورد. درود بر شما تهمینه عزیز.
I wanted to thank you for this excellent read!! I definitely loved every little bit of it. I have you bookmarked your site to check out the latest stuff you post.
This was very clear, to the point and well written. I’m going to bookmark this for later reference. Best of luck to you.
I wanted to thank you for this interesting I definitely loved every little bit of it. I have you bookmarked your site to look at the latest stuff you post.
I hope you have a nice day! Very good article, well written and very thought out. I am looking forward to reading more of your posts in the future.
Good information. I used to spend alot of my time water skiing and watching games. It was possibly the best period of my young life and your info somehow reminded me of that time. Cheers
Really valuable information here. Thank you for sharing your thoughts and explaining them so clearly. Two thumbs up!
I like your blog.