بیش از 20 سال از آشنایی و ورود من به باغ گیاهشناسی ملّی ایران میگذرد؛ پردیس پرشکوه و کمنظیری که 41 سال است پذیرای پژوهشگران متولّی تحقیقات در حوزهی منابع طبیعی کشور بوده و در همین ماهی که در آن به سر میبریم، باید جشن تولد ورود به چهل و دومین سال زندگیش را برپاداریم.
روزنامهی همشهری امروز را که بخوانید، با سه گزارش مستقل در بارهی این موزهی حیات طبیعی کشور یا همان قطعهای از بهشت روبرو میشوید که کاری کمسابقه است:
1- باغ ملي گياهشناسي ايران
2- باغ ملي در گذر زمان
3- قطعهاي از بهشت
یادمان باشد:
حضور چنین باغی در یکی از آلودهترین سکونتگاههای بشری، حقیقتاً نعمتی مانا و گوهری نایاب است؛ چه اگر همین 180 هکتار هم نبود، معلوم نبود که آیا آن چند نفری که هنوز در تهران این مجال را دارند تا به مرگ طبیعی بمیرند، بمیرند!
در همین باره:
– چهلمین سال تولد بزرگترین ناشر منابع طبیعی کشور مبارک
– جشن 40 سالگی مؤسسه
– شاخه کوهستانی باغ گیاهشناسی ملّی ایران
– در ستايش عامل زادآوري بلوطها در باغ گياهشناسي ملي ايران!
چه خوشبختی شیرینی است , کار کردن در باغی که حقیقتا قطعه ای از بهشت است.
عکس ها از زوایای مختلف باغ هم خیلی دیدنی است.
راستی تولدش هم مبارک!
کیک می خواهیم!!
درسته … من این را می گذارم به حساب لطف خداوند نسبت به بنده اش، لطفی که می کوشم تا سزاوارانه پاسخش دهم. و راستی! چه کیکی شیرین تر از تماشای چند باره همین تصاویر روحنواز از بهترین باغ ایران؟
اون که بله!
ولی کیک شکلاتی بی بی رو پیشنهاد می کنم برای تولد این دردانه!
صبح به خیر..
چه عکس های زیبائی. اصلا”فکر نمیکردم چنین جائی در این نزدیکیها وجود داشته باشه.. آیا امکانش هست ما هم برویم به این محل زیبا و دلی تازه کنیم؟
حتماَ … چرا که نه؟
ما رو برای کلاس گیاهشناسی دکتر مظفریان آوردند اینجا خیلی جالب بود ولی یک کم غیر منطقی بود مخصوصاَ شبیه سازی اقلیم های مختلف مانند شمال در فضای باز کمی هزینه بر و … است. بعضی عناوین هم بی ربط بودند مثل باغ ایرانیش که نه تنها شبیه نبود بلکه کاملاَ باغ فرانسوی بود والله.
درود بر آقای توسی عزیز.همان طور که می بینید بوم سازگان خزری بعد از 40 سال همچنان پابرجاست. در مورد باغ فرانسوی و شباهت هایش با باغ ایرانی هم اطلاعات کافی ندارم. ولی چون قسم خورده اید، لابد همین طور است!
زنده باشید.
سلام اقای درویش در جایی که کار میگنم انقدر استرس و قشار هست که وقتی به سیراچال رسیدم به محض لمسکردن ارسها همه پلشتیها فراموش شد وقتی انهمه جمعیت را دیدم کلی به وجد امدم و احساس تنهایی را از ذهنم زدودم کاش هرهفته میشد ارس کاشت؟؟؟