در گلستان دریافتم که تنها نیستیم …

    دقیقاً ساعت 12 ظهر روز 29 بهمن، اتوبوس حامل برخی از نمایندگان تشکل‌های مردم‌نهاد که توانسته بودند خود را تا ساعت 4:30 بامداد همان روز به میدان ونک تهران برسانند، در مقابل استانداری گلستان ایستاد. امّا همراهان خسته‌ی من، به جای دیدن و لمس مهمان‌نوازی و استقبال گرم مسئولین در استانداری گلستان، با کمال تأسف شاهد برخوردی سرد و امنیتی بودند … بلافاصله چندین دستگاه خودرو ویژه نیروی انتظامی و دیگر نهادهای امنیتی در محل حاضر شد، مرتباً درخواست می‌کردند که بازگردیم و عکس هم نگیریم! در همان زمان اما رخدادهای خوشایندی هم در حال وقوع بود، این که احساس کردی تنها نیستی و نه‌تنها از تهران که از گرگان و برخی دیگر از شهرهای شمالی کشور هم عده‌ای از عاشقان پارک ملّی گلستان خود را به محل رسانده بودند. به ویژه باید از یار نام‌آشنای طبیعت ایران، دکتر بسکی  یاد کنم که مثل همیشه، مرد و مردانه خود را از روستای تنگراه به مقابل استانداری رسانده بود تا فریادمان رساتر شود …

    سرانجام در اثر پیگیری‌های کم‌نظیر یاسر انصاری و جناب شفیعی عزیز و دیگر دوستان، مسئولین اندکی نرم شده و پذیرفتند تا از بین حاضرین با 5 نفر به عنوان نماینده صحبت کنند که البته در اثر اصرار ما، این تعداد در نهایت به 10 نفر افزایش یافت و به بقیه حتا اجازه داده نشد تا در محوطه‌ی استانداری باقی مانند؛ موضوعی که نگارنده با گله‌مندی فراوان به آقای مهندس جمشیدی، مدیرکل حوزه‌ی استانداری و مشاور عالی استاندار گلستان اعلام داشتم و به ایشان یادآوری کردم: کمینه‌ی کاری که از شمایان انتظار می‌رفت، پذیرش آدم‌هایی است که رنج سفر را بر خود هموار کرده تا به دفاع از یکی از میراث‌های ارزشمند طبیعت گلستان بپردازند؛ آنگاه شما چرا و چگونه به جای حمایت و تشویق چنین روحیه‌‌ی مسئولیت‌شناسانه‌ای، با آنها اینگونه تحقیرآمیز روبرو شده و دلشان را به درد آوردید؟
    برای جناب جمشیدی توضیح دادم که نگارنده چند سال پیش و در معیت یک گروه کارشناسی از سوی وزارت جهاد کشاورزی برای بررسی ابعاد سیل ویرانگر تنگراه به منطقه آمده و با تشریح ویژگی‌های آب‌شناختی آبخیز تنگراه، استعداد سیل‌خیزی حوضه را تشریح کردم؛ استعدادی که سبب شد گروه به این جمع‌بندی برسد که بهتر است جاده‌ی دیگری در محور گلیداغی طراحی شود که نه خطرات جاده‌ی کنونی را دارد و نه بر پارک گلستان، تنش وارد می‌سازد. افزون بر آن، سبب تسهیل رفت و آمد ساکنان 60 روستای منطقه هم خواهد شد. آخرین نکته‌ای که برای آقای جمشیدی و همکاران‌شان توضیح دادم، اشاره به توده‌ی منحصر به فرد بلوطی است که در پارک ملّی گلستان وجود دارد و نظیر آن به سبب تخریب اغلب جنگل‌های جلگه‌ای نوار ساحلی شمال، دیگر وجود ندارد؛ به ویژه آن که اصولاً آن پایه‌ای که در مرز تغییر بوم‌سازگان (اکوسیستم) جنگلی به استپی و کوهستانی مستقر شده‌اند، از مقاومت بیشتر و کم‌نظیر‌تری برخوردارند و باید تحت هر شرایطی محفوظ مانند.

    سخنان دیگر نمایندگان حاضر، به ویژه سرکار خانم میترا البرزی‌منش که از ارزیابان باسابقه‌ی مهاب‌قدس هستند و نیز مژگان جمشیدی، عباس محمّدی، حسین عبیری گلپایگانی و … بسیار مفید بود و در بین آنها هم دکتر بسکی گاه به گاه با زبان تند اما هوشمندانه‌ی خود حجت را تمام می‌کرد! نمی‌کرد؟
    مژگان جمشیدی تصاویری از نحوه‌ی مدیریت دیگر کشورهای جهان بر پارک‌های ملی‌شان را به جمشیدی و دکتر قره‌خانی – نماینده مردم علی‌آباد کتول در مجلس شورای اسلامی و از حامیان احداث جاده ابر – نشان داد تا دریابند که چقدر از دنیا عقب مانده‌ایم. البرزی منش هم اشاره کرد که بیش از 50 درصد از پستانداران شناخته شده‌ی ایران در پارک ملی گلستان زندگی می‌کنند و ارزیابی و ساخت این جاده‌ها چرا باید 10 سال طول بکشد؟ (دکتر بسکی در این لحظه گفت: آیا این شرم‌آور نیست که رضا شاه در آن زمان و با پول افزایش قیمت شکر توانست هزاران کیلومتر جاده و پل و خط آهن بکشد و ما برای ساخت این 20 یا 30 کیلومتر اینگونه درمانده‌ایم؟!)

    در نهایت، مهندس جمشیدی ضمن احترام به دغدغه‌های حاضرین، خاطره‌ای تأمل‌برانگیز از دوران فرمانداری خود در شهرستان سوادکوه را ذکر کرد؛ شهرستانی که به گفته‌ی وی، بیش از 33 سال، زباله‌هایش در رودخانه تخلیه می‌شد و به دریای مازندران می‌ریخت! زیرا مسئولین منابع طبیعی و محیط زیست منطقه حاضر نبودند یک هکتار زمین را در اختیار شهرداری قرار دهند تا زباله‌ها در آنجا دفن شوند! رخدادی که نشان‌دهنده‌ی اوج نابخردی و تنگ‌نظری مسئولین مربوطه در سوادکوه است (اگر صحت داشته باشد). در واقع چنین دفاع‌های بدی از محیط زیست است که وضعیت امروز طرفداران راستین طبیعت وطن را اینگونه ضعیف ساخته است. جمشیدی و قره‌خانی این را هم اضافه کردند که هم‌اکنون بیش از 120 هزار مترمکعب چوب در قالب فعالیت 98 شرکت بهره‌بردار، استحصال شده و از منطقه خارج می‌شود، شرکت‌هایی که برای عبور و مرور راحت خود و قاچاقچیان چوب، با مجوز منابع طبیعی بیش از 480 کیلومتر راه جنگلی در دل جنگل‌های بکر سوادکوه کشیده‌اند و از ما پرسیدند: چرا در برابر چنین جنایتی ساکت مانده‌اید؟ ما هم جواب دادیم چون اطلاع رسانی نمی‌شود و ما نمی‌دانیم. دکتر قره‌خانی هم قول داد تا این موارد را در نطق چهارشنبه آینده در صحن بهارستان بازگو کند و از وزارت راه بخواهد تا به تصمیم محیط‌زیست در پارک ملی گلستان گردن نهد. همچنین در نهایت، آقای جمشیدی قول داد که جلوی تخلف در ساخت جاده را گرفته و نگذارد عرض جاده از 11.6 متر تجاوز کند. همچنین ایشان قول دادند که آن بخش‌هایی که به عرض 40 متر تخریب‌شده و جاده ساخته شده بود، شخم خورده و مجدداً به حریم پارک بازگردند و نیز همزمان پروژه ساخت محور گلیداغی را پیگیری کنند.
    حال باید دید آیا این بار مسئولین به تعهدات خود عمل خواهند کرد یا خیر.
    سرانجام مذاکرات ما بعد از 4 ساعت به پایان رسید و البته این بار جناب جمشیدی به مشایعت و دلجویی حاضران پرداخت و بابت رفتار بد همکاران خویش از مردم حاضر در مقابل استانداری عذرخواهی کرد. ما نیز مجدداً با همان اتوبوس برگشته و در نخستین لحظه‌های بامداد جمعه – 30 بهمن 88 – در میدان ونک تهران از اتوبوس پیاده شدیم.
    از طرف خودم دست‌مریزادی جانانه به همه‌ی عزیزان و سرورانی می‌گویم که رنج چنین سفر خسته‌کننده‌ای را برخود هموار کردند تا پاسدار سبزینه‌ی وطن باشند.
    درود بر شرف‌شان.

    مؤخره:
    یک تشکر جانانه دیگر باید از هموطن عزیزی به نام “بی نام” کنم که در کامنت‌دونی یادداشت پیشین، بنده را به شدت نواخته‌اند! ننواخته‌اند؟ ممنونم رفیق گرامی! زیرا یادم انداختی که چه دوستان خوبی در فضای مجازی و حقیقی دارم؛ دوستانی که وقتی پیام‌های پرمهر و حمایت‌آمیزشان را خواندم، بی اختیار در این خنکای صبحگاهی اشک شوق در چشمانم جاری شد … ممنون عبداللطیف، شقایق، عمو محسن، اشکار و دیگر دوستان عزیزی که به دفاع از درویش پرداختید … یاد همراهی‌هاتان هرگز در دل و جان من خاک نخواهد خورد.

60 فکر می‌کنند “در گلستان دریافتم که تنها نیستیم …

  1. عبداللطیف عبادی

    با ذکر خاطره ای ، به شما خسته نباشید می گویم .
    سال 1367 دانش آموز دبیرستان هفده شهریور ماهشهر بودم . مدرسه مان حیات وسیعی داشت بدون حتی یک درخت . معلمی داشتیم – که اسمش خاطرم نیست – اهل رامهرمز بود . یکبار داشت صحبت می کرد و گفت که دوستی در شهرداری ماهشهر دارد که مسئول توزیع مجانی نهال بید به دوائر و ادارات شده اما می گوید کسی علاقه ای به درختکاری ندارد و نهالها بی مشتری مانده اند . پیشنهاد کردم چندتایی را بیاورد تا در حیاط مدرسه بکاریم . یک روز تعطیل قرار گذاشتیم و 20 نهال بید را آورد . من و آن معلم و دوستم – محمدرضا کمایی – آن نهالها را در مدرسه مان کاشتیم . اولین آب را من به پایشان ریختم . همان سال بنده را – به دلایلی – از آن مدرسه و بعد از تمام مدارس خوزستان اخراج کردند . به شیراز تبعید شدم و دیگر مدرسهء قدیمی ام را ندیدم . امسال بعد از بیست و یکسال به آن مدرسه سر زدم . بیست درخت بزرگ و تناور بید را دیدم که سایه سار دانش آموزان شده بودند پر از گنجشک! . آن معلم بعدها سکته کرد و رحمت خدا رفت . محمدرضا کمایی جای دوری رفت و الان مدیر یک شرکت نفتی هست . من هم اینسوی دنیا نزدیک اقاینوس اطلس نشسته ام . اما آن درختها در زادگاهم ماندند با سایه هایشان و گنجشکهایشان . عربها می گویند “باقیات صالحات ” ، یعنی یادگاری های خوب . اینکه درختی بکاری یا درختی را از مرگ و بریده شدن نجات بدهی و سایه اش بر سر دیگران باقی بماند ، میشود باقیات صالحات . شاید این جاده را بالاخره بکشند و مردم ما هم بتدریج همهء جنگل را نابود کنند . اما شما سعی خودتان را کردید . لااقل گفتید که از آنها نیستید . وحشی بافقی صدها سال پیش گفته است :
    ما درخت افکن نی ایم آنها گروهی دیگرند
    با وجود صد تبر یک شاخ بی بر نشکنیم

    پاسخ:

    خاطره ات اشكم را درآورد لطيف جان … كاش روزي از آن درختان پرسار عكسي بگيري و برايم بفرستي تا در دل نوشته هايم انتشارش دهم … اين بار كه رفتم ماه شهر حتما به آن درختها آب خواهم داد و نوازششان خواهم كرد …
    درود …

  2. امير سررشته داري

    درويش جان مي داني من مشكل ذاتي دارم و به اين راحتيها حرف در كله ناقصم فرو نمي رود. حالا نه؟ راستي راستي اين قولهايي را كه نوشته اي، دادند؟
    مي دوني ياد چي افتادم؟ ياد تخريب ساختمان رياست جمهوري در رامسر و قول ساختن يكساله اراضي آن براي بزرگ كردن فرودگاه رامسر. ديدي فرودگاه را؟ مي داني حداقل چند درخت موز گرانقيمت در آنجا تخريب شد تا فرودگاه رامسر بزرگتر شود؟ حالا ساختمانهاي آن بماند! البته قطعا تمامي قولها قول هستند. من در اين شك ندارم! چه كنم درويش جان من دايي جان ناپلئون سبز نويس از نوع محيط زيتس اش هستم ديگر. (بهانه مي دهم دست لطيف عزيز براي ادامه كار) ارادتمند دوستان.

    پاسخ:

    مي داني امير جان؟ نمي دانم كه آيا آن مديران گلستاني به حرفشان و پيمان شان عمل مي كنند يا خير؟ اما مي دانم كه من و خيلي از دوستان مطالباتمان را همچنان پيگيرانه دنبال خواهيم كرد.

  3. روشنك

    wow !.. واقعن خسته نباشيد .. هم شما و هم همراهانتان .. خانم جمشيدي ، دكتر بسكي و ساير دوستاني كه نام نبرديد .. اميدوارم اين تلاش شما به جايي برسد .. از وقتي كه نوشتيد داريد به اين سفر مي رويد چشم انتظار بودم ببينم نتيجه چه مي شود .. اولين صفحه اي كه باز كردم وبلاگ شما بود ..آخرين باري كه پارك ملي گلستان را ديدم به زمان دانشجويي دوره فوقم بر مي گردد .. يادش بخير !.. دكتر دهزاد .. دكتر سواري .. مهندس لطفي .. استادان خوب و ارجمندم همراهيمان مي كردند .. زنده باشيد و همچنان پرتوان در پاسداري از منابع طبيعي كشورمان ..
    : ) ..

    پاسخ:

    شرمنده مي كنيد … اگر مي دانستم كه نسبت به آن منطقه اشراف داريد، حتماً براي اين سفر خبرتان مي كردم.
    درود …

  4. اشکار

    با کمال تأسف شاهد برخوردی سرد و امنیتی بودند …
    ….همان ترس برای هفت ژشتشان بس است!

    آیا این شرم‌آور نیست که رضا شاه در آن زمان و با پول افزایش قیمت شکر توانست هزاران کیلومتر جاده و پل و خط آهن بکشد و ما برای ساخت این ۲۰ یا ۳۰ کیلومتر اینگونه درمانده‌ایم؟!)
    …ژل کمر بندی شهسوار را هم که دوستان چند سال گذشته ساخته بودند سیل برد بعد دوستان شاکی شدند چرا مردم ژل قدیمی را با ژل فعلی مقایسه می کنند؟
    اصلا همه اش تقصیر اسمشو نبر بود که ژل و جاده با پول مالیات قند و شکر ساخت و از چند تاجر مستضعف!!!
    مالیات گرفت
    می گویند روزی اسمشو نبر داشت از جاده چالوس به شمال می رفت جلوی هتل آبعلی تعداد زیادی اتومبیل شیک دید گفتند در هتل تجار قند و شکر جلسه دارند گفت:این پدرسوخته ها را ببینید با این همه پولی که به جیب زده اند برای مالیات گله مند شدند!
    بگذریم حرف سیاسی نزنیم

    پاسخ:

    كوشان جان: آدم اگه از جاده چالوس به شمال بياد، چگونه مي تونه در راه هتل آبعلي رو ببينه فرزندم؟!

  5. اشکار

    در منطقه الرز مرکزی شمالی در حوزه نوشهر در دل منطقه حفاظت شده جنگلی به ازعان سازمان محیط زیست دو طرح جنگل داری و اسحصال چوب فعالیت می کنند اینها که دیگر مردم محلی نیستند که شبانه قطع کنند گاو دار بومی هم نیستند دست سازمان جنگل ها در کار است.

    پاسخ:
    نام اين دو طرح چيست؟

  6. اشکار

    الان شرکت های مجری طرح جنگل داری خصوصی پس از قطع درخت و حداکثر کاشت چند نهال کاج ورشکستگی را بهانه می کنند و منطقه را به امان خدا رها می کنند.

    پاسخ:

    جناب كوشان مهران عزيز:
    مي شود اطلاعات دقيق تري از نام اين شركتها برايم بفرستي كه چنين رفتاري كرده اند؟
    درود بر شما.

  7. عمو محسن

    درویش عزیز

    این تلاش شماو همراهانتان،
    ریشه در تفکر و دانش شما دارد،
    حضور چنین “انسان ” هائی در سرزمین پاک مان ایران،
    برای همه دوستداران محیط زیست مغتنم است،
    همیشه پرتوان و پر طراوت باشید.

    پاسخ:

    ممنون … ممنون … و ممنون عمو محسن عزيز.

  8. احمدرضا

    سلام
    آیا از مردمان پیرامون پارک ملی گلستان هم کسی با شما بود؟
    آیا واقعا شما آن قولهارا باورکردید؟
    مشکل اصلی پارک ملی گلستان جاده داخل آن نیست مشکل در نوع مدیریت آن است.آیا تاالان حتی یک گیاه داروئی در آن پارک شناسایی و به جامعه عرضه شده است؟
    مدیریت بدون مشارکت مردم محلی روش مناسبی نیست.

    پاسخ:

    درود بر احمدرضای عزیز
    از مردم محلی در استان های گلستان و مازندران هم فراوان حضور داشتند و حتا از خود پارک هم آمده بودند. اما شما به نکته درستی اشاره کرده اید. مدیریت در پارکهای ملی تاکنون بیشتر شبیه قرقی نیم بند بوده است تا مبتنی بر آموزه ذخیره گاه های زیستکره. مدیریت مطلوب در چنین مناطقی باید با جلب مشارکت موثر جوامع محلی توام باشد.
    زنده باشید.

  9. هومان خاکپور

    درود بر درویش و سایر دوستان از سفر برگشته؛ خروجی و برآینده این گونه حرکت ها مهم است ام بدعت چنین حرکت های جسورانه و مسئولانه و اشاعه آن به سایر مناطق وطن ستودنی ست. دست مریزاد …

    ضمنا” بی نام عزیز ایجاد فرصت آشنایی با عبادی عزیز یکی دیگر از ویژگی های منحصر به فرد مهار بیابان زایی ست که در کمتر جایی برایم مهیا می شد.

  10. محمد درویش نویسنده

    زنده باشی هومان جان … البته اقدامی که دوستان انجام دادند و من هم کوشیدم تا در آن مشارکت داشته باشم، نخستین حرکت از این نوع نبوده و عزیزان فراوانی تاکنون سلحشورانه کوشیده اند تا در هیات وکیل مدافع تسخیری طبیعت از حقوق این مظلوم بی پناه دفاع کنند.
    درود …

  11. مهدی اشراقی

    از این همه تلاش باید به خود ببالیم. نبالیم؟! حقیقتا دستتان درد نکند. هم شما و هم همراهانتان که دانسته رنج خطر و تحقیر را برای خاکمان به دوش کشیدید.

    پاسخ:

    زنده باشي مهدي جان.

  12. سروی

    خدا قوت آقای درویش ، امیدارم این تلاش هاو پیگیری هاتون به نتیجه های خوب برسه .

    باز هم … خدا قوت رفیق…

  13. خراسانی

    باسلام!
    تلاشهای شما عزیزان واقعا قابل قدر دانی است ،من به سهم خودم از پگیری های شما در حفظ ونگهداری طبیعت و فرهنگ سازی تماس با طبیعت متشکرم،باشد که انسانهای بیشتری به اهمیت این هزیستی پی ببرند،و نقش درست خودشان را با طبیعت باز یابند،این حرکت روز بروز توانمند تر خواهد شد .
    شاد وتندرست باشید

    بااخترام خراسانی

    پاسخ:

    بي نهايت قدردان محبتتان هستم.
    درود بر شما خراساني عزيز.

  14. پیام.الف

    متاسفانه برخورد های امنیتی صورت گرفته با تجمع قانونی هواداران محیط زیست فقط دلسردی هواداران از حرف های آبکی مقامات را به همراه خواهد داشت. چرا برای این تجمع غیر سیاسی و به نفع منافع داخلی مجوز صادر نشد؟ چرا استاندار حاضر به پاسخگویی نبود و در جمع هواداران محیط زیست حاضر نشد؟ کجاست رئیس جمهور مردمی و دوستدار محیط زیست که تا آن سوی مرزها رفت و سخنرانی کرد و ….!!!!!

    پاسخ:

    همين طرف هاست پيام جان … رييس جمهور را مي گويم!

  15. مرتضی

    درویش عزیز خسته نباشید
    تلاش چشمگیر و ارزشمند شما و دوستانتان ستودنی است . چهره با نشاط , مصمم و خستگی ناپذیر دوستان(آقایان شفیعی و انصاری) نشان از موفقیت های قطعی در آینده دارد
    اگرچه انتظار می رفت استاندار منطقه در جمع شما حاضر شود.
    ولی ظاهرا از اینکه همگی به سلامت بازگشتید و مشکلی براتون ایجاد نشد باید خوشحال باشیم نباشیم؟.

    پاسخ:

    زنده باشی دکتر جان.

  16. کریم زادگان

    سلام
    همگی دستتان درد نکند.امیدوارم در راستای خواسته سپهر یک شبکه اطاع رسانی مجازی داشته باشیم تا همه علاقه مندان از این اقدامات آگاه شوند.درویش جان ایجاد این شبکه دست شما را می بوسد.

    پاسخ:

    سلام بر دكتر كريم زادگان عزيز … هربار كه مي بينم با وجود مشغوليتهاي فراوان تان، به خانه مجازي درويش هم سري مي زنيد، كلي روحيه مي گيرم استاد عزيز.
    درود بر شما.

  17. دانش

    محمد عزیز‘ وضعیت نابسامان مدیریت کشور و دیدگاه نظامی حاکم بر آن‘ که تمام هم و غم خود را در جهت مال اندوزی و کسب ثروت نامشروع به کار گرفته است‘ سالهاست که طبیعت سبز را نیز هدف قرار داده و این سرمایه ی ملی میهنمان را به تاراج برده است.

    بلایی که دست اندرکاران نظام با از بین بردن جنگلها و تصاحب ازاضی آن‘ بر سر این مملکت و طبیعت سبز آن آورده اند چنان عظیم است که ابعاد این فاجعه ی هولناک تا سالها پس از فروپاشی این نظام طبيعي مشخص نخواهد شد و با اینکه میدانم امثال شما دوستداران طبیعت‘ دارید نهایت تلاش خود را در جهت جلوگیری از این فاجعه ی زیست محیطی بکار میبرید ولی ثمره ی فعالیت شما در مقایسه با عملکرد وسیع روند تخریب جنگلها توسط دست اندرکاران نظام‘ بسیار ناچیز بوده و بجز مال اندوزی برای آنها و خون جگر خوردن شما از ادامه ی این روند‘ نتیجه ای در بر نخواهد داشت. با اینحال زحمات طاقت فرسای شما در راه حفاظت از مراتع و منابع طبیعی کشورمان واقعا” ‌ستودنی است.

    پاسخ:

    درود بر هموطن ناديده ي خود …
    من ايمان دارم كه اين تلاشها بي ثمر نخواهد ماند …
    ايمان دارم.
    زنده باشيد.

  18. پورنگ پورحسینی

    دوستان گرامی، خسته نباشید!خدا قوت… و خوشا به حال ایران عزیز که فرزندان پرمهری چون شما دارد…

    پاسخ:

    شرمنده مي كني پوررنگ عزيز … خدمت خانواده كوچ و صميمي تان سلام مخصوص ابلاغ فرماييد …

  19. حر منصوری

    درود بی پایان بر شما محمد عزیز و همه همسفرانتان که رنج سفری خسته کننده را برای دفاع از طبیعت آسیب دیده و بی دفاع ایران به جان خریده و با منطق و استدلال دولتیها را مجبور به شنیدن سخن حق خود کردید .سبز پیروز باشید.

    پاسخ:

    سلام بر جناب منصوري گرامي … كجاييد شما؟ هر شش ماه يكبار آفتابي مي شويد! چرا؟

  20. شهروند

    سلام آقای درویش
    چقدر اخبار بد در کشور ما زیاده. از انسانها تا نباتات و حیوانات در ایران در معرض انقراض قرار دارن. نسل انسان که تقریباً منقرض شده. طبیعت هم که در معرض نابودی قرار داره. نمیدونم تا کی قراره این بی عدالتی ها ادامه داشته باشه. بی عدالتی در حق همه چیز و همه کس.

    پاسخ:

    سلام بر شهروند عزيز … تنها مجراي اميدبخش براي نگاه به اين تلخ روزي ها اين است كه تنها نيستيم و حالا بسياري با ما و دغدغه هاي طرفداران محيط زيست همراه هستند.
    زنده باشيد.

  21. شقایق

    دست مریزاد و خسته نباشید .
    به امید روزی که ایران عزیزمان آباد تر و سبز تر باشد…

    اون عکس با دکتر بسکی حرف نداشت!

    موخره:
    خواهش می کنم!

  22. محمد درویش نویسنده

    زنده باشي و باز هم ممنون از حمايت سزاوارانه و همدلانه و نيز حضور هميشگي تان در كلبه مجازي درويش.

  23. فرزان اسدی (ابوحنانه)

    سلام
    درود بر شما و درود بر كساني كه اين برنامه را ترتيب دادند.
    به نظر من به مانند ديگر كشورها مي بايست اينگونه اعتراض ها در سرتاسر ايران نسبت به تخريب محيط زيست صورت بگيرد واقعاً شايد خيلي از مسئولين ما مثل همان آقاي…. نمي دانند كه محيط زيست اصلاً يعني چه و به چه دردي مي خورد؟
    بدرود.

  24. مهرداد

    سلام بر درويش عزيز وهمه كساني كه دغدغه اي جزامور روز مره طبيعي دارند.سلام ودرود بر همه سبز انيشان پاك ومخلص وطن عزيز كه بي هيچ چشمداشتي از وقت ولحظات زندگي خود زده وبه امور عمومي مردم ميپردازند .خسته نباشي مرد.
    در نوشته هاي بي خواننده امروزم بخشي از وصيت انستيتو پاستور را نوشتم كه كل آن را تقديم به همه مسافران جاده ابر گستان ميكنم :
    در هر حرفه اي كه هستيد نه اجازه دهيد كه به بدبيني هاي بي حاصل آلوده شويد و نه بگذاريد كه بعضي لحظات تأسف بار كه براي هر ملتي پيش مي آيد شما را به يأس ونا اميدي بكشاند. در آرامش حاكم بر آزمايشگاهها و كتابخانه هايتان زندگي كنيد .نخست از خود بپرسيد: “من براي يادگيري و خودآموزي چه كرده ام ؟ ” سپس همچنان كه پيشتر مي رويد ، بپرسيد : “من براي كشورم چه كرده ام ؟ ” و اين پرسش را آنقدر ادامه دهيد تا به اين احساس شاديبخش و هيجان انگيز برسيد كه شايد سهم كوچكي در پيشرفت و اعتلاي بشريت داشته ايد .اما هر پاداشي كه زندگي به تلاشهايمان بدهد يا ندهد، هنگامي كه به پايان تلاشهايمان نزديك مي شويم هر كداممان بايد حق آن را داشته باشيم كه با صداي بلند بگوئيم :

    ” من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام”.

  25. پارسا لیلاز

    آقای مهندس درویش واقعا متشکرم که خالصانه از کشورمان و طبیعتمان دفاع می کنید.

  26. رضا شیرازی

    جناب درویش عزیز …. خسته نباشید … و ممنون از زحمات شما عزیزان … ولی ای کاش این جمع عزیز را در جا های دیگر هم داشتیم مثلا همین پارک پردیسان در تهران که سازمان محیط زیست در آنجا قرار گرفته .. یا در همیاری برای رفتن سیرک آزار حیوانات و ….. خیلی های دیگر که هستند و ما همیشه از نارشان می گذریم …
    ممنون ….

  27. روشنك

    اشراف كه ندارم اما آنجا را بسيار دوست دارم و يك جور نوستالژي را برايم زنده مي كند.. . از حالا اعلام آمادگي مي كنم كه در صورت لزوم هر وقت به تجمع يا توجيه مسئولين براي حمايت از منابع طبيعي يا جلوگيري از طرح هاي توسعه مخرب نياز بود من هم هستم .. خوشحال مي شوم جداي از اينكه آن را وظيفه خودم هم مي دانم .. : ) ..

    پاسخ:

    آفرین به روحیه مشارکت پذیر و مسئولیت شناسانه شما …
    به امید روزهایی سبزتر.

  28. پیام . الف

    جناب درویش اتفاقا از ماه قبل که خبر تجمع رو داشتم برنامه ریزی کردم برم. اما بعد از 22 بهمن مشکلی برام پیش آمد که جایی درگیر شدم!!!! و متاسفانه در بند آزادی نبودم. برنامه وسط هفته ام هم منطقه حفاظت شده توران بود که برای دیدن گور اسیایی و یوز عازم منطقه شدیم و سفر تا روز چهارشنبه به طول انجامید. (البته جای دوستان خالی در توران ) به هر حال دوست داشتم در کنار همفکرانم در این گردهمایی بودم.

    پاسخ:

    حیف شد … امیدوارم دفعه ی بعد همراه باشیم.

  29. هومن

    خبر این همصدایی خیلی خوشحالم کرد. البته اطلاع رسانی ضعیف بود و توفیق نشد که دیداری تازه کنیم.

  30. حامد رحیمی

    جناب درویش عزیز ، سلام
    خبر مسرت بخشی بود . انشا الله این حرکت شما عزیزان فتح بابی بشه برای اقدامات منسجم تر و گسترده تر در موارد مشابه احتمالی در آینده .
    برای شما و همه رفقای دیگه که برای حفظ حریم طبیعت وطنمون تلاش میکنید آرزوی موفقیت میکنم .
    یا حق

  31. محمد درویش نویسنده

    ممنون از دعای خوبت … من هم امیدوارم این حرکتها پرتکرار تر و موثرتر در آینده ادامه یابد.
    درود بر حامد عزیز.

  32. پژمان

    حدود 2-3 سالی است که درویش عزیز را می شناسم. از همون زمانی که در دفتر موسسه ام با او قرار گذاشتم تا پوریا ناظمی او را ببیند و با هم برای جام جم صحبت کنند او را شناختم و خلاصه به گمانم رابطه ای مفید و ارزش مند آمد…بعد از آن یکی دو بار دیدار در محل کارش ف چندین بار مزاحمت برای برنامه ی تلویزیونی ام و….تا کنون…او مرد طبیعت است….
    و برای دوستان دیگر….توصیه ی کشتی نگرفتن با خوک را جدی بگیرید. آنقدر بی کار و پر فرصت نیستیم که به خوک ها اعتبار و لذت ببخشیم….
    شاد باشید و زیبا

    پاسخ:

    سلام دکتر جان … ممنون از لطفت و خاطره نگاری این چند سال … به پوریا سلام برسان.
    راستی! محیط زیست همچنان در روز از نو در محاق مانده است؟

  33. دوستدار محیط زیست

    برای دکتر پژمان

    1- دکتر عزیز جسارت نشه برای معرفی خودتان یا جناب درویش نیاز به این همه آدرس و کد نبود.
    2- نظر حضرتعالی هم در مورد خوک و کشتی به نظریه آقای عبادی در این مورد جلب می کنم (ضربه فنی)
    3- اینجور حرکت ها برای حفاظت از محیط زیست لازم و ضروری است
    4- درود بر درویش عزیز که از راه نرسیده علیرغم خستگی سفر نسبت به اطلاع رسانی این حرکت اقدام کردند (توجه به ساعت نوشتن این مطلب) درود

  34. محمد درویش نویسنده

    درود بر دوستدار محیط زیست
    ممنون از همراهی و حمایت و دقت نظرتان …
    همین نازک اندیشی هاست که بال و پرم می دهد و قوتم می بخشد. هرچند پژمان واقعاً آدم نازنینی است و می دانم که خیلی می تواند به درد محیط زیست وطن بخورد.
    زنده باشید.

  35. پژمان

    ها ها هاها ها….(این را یک خنده ی جانانه یا شاید هم یک تلخ خند ساده بپندارید) قضیه از این قرار است که من قضیه ی کشتی گرفتن خوک و اینها را برای این پست ننوشته بودم. این را برای آن آدم ناشناس پست قبلی نوشتم و دوستانی که در حمایت از درویش عزیزمان دست به کی برد شده بودند…اصلا منظورم این پست و حرکت ارزنده ی درویش و دوستان دیگر نبود…بابا ما خودمان اینکاره ایم وگرنه که به محاق نمی رفتیم….
    از همه به خصوص درویش نازنین شرمنده بگدارید به حساب بی خوابی مفرط این ایامم….
    شاد باشید و زیبا….
    راستی درویش جان قضیه ی محاق رفتنم هم به خاطر افشای !!آبی شدن رنگ سبز پرچم ایران بود در روز 12 بهمن که توی برنامه حدود 20 دقیقه ای دربارش سخن راندم و وظیفه ی خطیر حفاظت از قانون اساسی را به ریاست محترم جمهور گوشزد کردم…به همین سادگی…

  36. روشنك

    آقای درویش عزیز .. شما لطف دارید .. با اینکه دقیقن به خاطر همین روحیه مسئولیت پذیری و وظیفه شناسیم ( بعلاوه يك سر بيباك و نترس و مقاديري زبان سرخ سر سبز برباد ده ! ) تجربه شغلی دولتی خوبی ندارم اما با این حال به خاطر استفاده از محضر استادانی به نام که هر جا می روم از آنها به نیکی یاد می کنم چرا که نه تنها دانش آموخته ایشانم بلکه به من درس استقامت و شجاعت و صداقت و دفاع از عقاید نیک و جنگ علیه شر و بدی داده اند همواره و تحت هر شرایطی حفاظت و حمایت از منابع طبیعی و دوستان فعال در این زمینه را وظیفه خودم دانسته ام .

    كساني كه بيش از 6 سال در محضر استاداني مثل دكتر دهزاد ، سواري ، نبوي ، بهروزي راد ، خراساني ، مخدوم ، ياوري ، افتخار ، فراست و و و به شاگردي پرداخته باشند نمي توانند نسبت به منابع طبيعي كشورشان بي تفاوت باشند همانطور كه نسبت به ساير امور مثل امور اجتماعي ، فرهنگي و سياسي كشورشان بي تفاوت نيستند .

    و يك درخواست خواهرانه از شما داشتم . كامنتهاي پست قبلي شما را خواندم و متأثر شدم . من از حاشيه و حاشيه سازان متنفرم و فكر مي كنم واكنش نشان دادن به اين افراد حتي اگر در جهت دفاع از خود و دوستانمان باشد باز هم جلوه خوشايندي ندارد . بهتر بود آن كامنت نازيبا را حذف مي كرديد به جاي اينكه حاشيه هاي ديگري به عنوان دفاعيه بر آن افزوده شود كه مسئله بيش از اين كش پيدا كند .

    آقاي درويش عزيز ! شما و ما و ساير دوستان و تحصيلكردگان محيط زيست و كشاورزي و منابع طبيعي همه همديگر را مي شناسيم و نيازي به دفاعيات حاشيه نويسان و حاشيه سازان نداريم . ادبيات آن دوست بي نام به نظر من به يك تحصيلكرده گرين بلاگي يا محيط زيست خوانده نمي ماند . بيشتر به كسي مي ماند كه مي خواهد ژورناليستي عمل كند و به اصطلاح با مستعار نويسي آبي گل آلود كند تا چيزي به نفع خود به تور بياندازد ..و گرنه آنكه به عقيده خود ايمان دارد حتي هنگام ناسزا نويسي هم از ذكر نام خود دريغ نمي كند .

    چنين فرد يا افرادي مثل سلولهاي سرطاني عمل مي كنند .. به آنها نبايد اجازه خودنمايي داد .. و به قول دوستمان آقاي پژمان بزرگوار نبايد با بها دادن به آنها حتي به بهانه دفاع آنان را شاد كرد و به تلاش دوباره اميدوار كرد ..

    بگذاريد با يك مثال منظورم را بهتر شرح دهم :

    زماني دوستاني داشتم كه از صفاي باطنشان مطمئن بودم .. اين دوستان عزيز با نامهاي مستعار گاهي براي من كامنتهاي ناخوشآيندي مي گذاشتند كه با پيگيري آي دي هايشان كه كار چندان سختي نيست گيرشان انداختم .. دليل كارشان را پرسيدم مخصوصن اينكه خود همين دوستان با نامهاي اصلي خودشان معمولن به دفاع از من و سرزنش كامنتگذاران هرز نويس ( كه خودشان باشند )اقدام مي كردند .. گفتند كه همه قصدشان يك نيت ژورناليستي خيرخواهانه بوده به اين منظور كه برخي مطالب وبلاگ مرا شايسته توجه بيشتري مي ديده اند بنابراين به حاشيه نويسي و دشمن سازي مجازي روي آورده اند تا توجه بيشتري جلب كرده باشند .. از آنها تشكر كردم و خواستم كه ديگر چنين لطفي در حق من و مطالب وبلاگم نكنند كه من واقعيت مهجور را به شهرت مخلوط با حاشيه ترجيح مي دهم .

    از آن زمان به بعد بيشتر كامنتهاي هرز و حاشيه ساز را تا جاي ممكن حذف مي كنم . شمارنده وبلاگم نشان مي دهد كه نه تنها خواننده گان وبلاگم كم نشده اند كه بيشتر و خاص تر و دستچين تر شده اند . يك جورايي از عامه پسندي فاصله گرفته ام كه خوشحالم مي كند و براي جدي گرفتن نوشته هايم اميدوارتر !..

    من هم به شما و ساير دوستان توصيه مي كنم كشتي گرفتن با خوك تنها فايده اش لذت بردن خوك است و ديگر هيچ !..

    ما محيط زيستي ها و دانش آموخته گان منابع طبيعي و كشاورزي و در كل ما حاميان راستين محيط زيست حتي اگر بزرگترين اختلافها را هم با هم داشته باشيم كه نداريم باز هم مثل اعضاي يك خانواده هستيم كه گوشت هم را هم كه بخوريم استخوان هم را دور نمي ريزيم .. كاسه هاي داغتر از آش معمولن از به جان هم انداختن دوستداران محيط زيست سودي نخواهند برد اگر هوشيار باشيم .

    اين فقط يك توصيه اشارت گونه و خواهرانه بود . اميدوارم از اينكه در كار بزرگان فضولي كرده ام از من ناراحت و دلگير نشده باشيد . شما فعال و خوش قلب و ساد ه ايد مثل همه طبيعت دوستان . حيفم آمد وبلاگتان محل تاخت و تاز حاشيه نويسان و حاشيه سازان شود . من به اين قشر خوش بين نيستم .

    براي دو ماه عالم مجازي را به حال خود مي گذارم . كارهايي رها كرده دارم كه بايد انجام دهم . اما وبلاگهاي دوستان را همچنان گاه گاهي مي خوانم بدون اينكه كامنت بگذارم .. اگر اطلاعيه يا خبر خاصي داشتيد مي توانيد به آدرس اي ميلم بفرستيد . من هم اگر سوالي يا بحثي تخصصي داشتم با اي ميل با شما در ميان خواهم گذاشت .

    موفق باشيد .. : ) ..

  37. محمد درویش نویسنده

    درود بر روشنك هوشمند عزيز و متاسفم كه هنوز نيامده مي خواهيد برويد؛ دنياي مجازي يكي از ويژگي هايش اين است كه آدم را پابند مي كند؛ پابند به خوانندگاني كه مي داند، اهلي اش شده اند و دوست ندارد اشك اين اهلي ها را درآورد.
    تبريك مي گويم كه آنقدر توان داريد كه مي توانيد چنين اشكهايي را براي دو ماه تاب آوريد!
    براي همين است كه من آن دوست بي نام را جدي مي گيرم. چون تاكنون چنين كامنتهايي نداشته ام … من غلط يا درست دوست دارم كه همه سوار بر قطار مهار بيابان زايي شوند و تازه نه فقط جايي براي ايستادن، كه جايي هم براي نشستن داشته باشند.
    دلم مي خواهد بدانم ريشه لكنتهاي بوجود آمده كجاست و كجا را غلط رفته ام؟
    ما محيط زيستي ها، براي نجات طبيعتي كه سخت به ما اميد بسته است؛ بايد از خود بگذريم و نشان دهيم كه تا چه اندازه در نيت و آرمان خود صادق هستيم.
    گاه مي بينم كه برخي از دوستان كه تحمل يك متلك كوچك را به خودشان ندارند و در پاسخش ده ها يادداشت مي نويسند، در زماني كه نياز به حمايت از طبيعت است، بهانه مي آورند كه كار دارند يا درس دارند يا …
    خيلي ناراحت مي شوم!
    آمده ام تا بكوشم تا به هم كمك كنيم براي نجات طبيعت وطن و فراموش كردن مصلحت هاي شخصي.
    باورم اين است كه “آدم ِ بد” در زندگي من وجود نداشته است. هر جا بدي ديده ام؛ ريشه اش در خودم بوده است؛ براي همين آن كامنت بي نام را پيامي از سوي دوست آسماني ام تلقي مي كنم؛ پيامي كه مي كوشم تا زنهارش را دريابم و البته چرايي اش را.
    من ايمان دارم كه اگر درست راه برويم و مهم تر آن كه “راه درست” را برويم؛ دشمني در طبيعت نخواهيم داشت. ما همه خوب هستيم و ثابت مي كنم كه چنين است.
    زنده باشيد …

  38. روشنك

    “درود بر روشنک هوشمند عزیز و متاسفم که هنوز نیامده می خواهید بروید؛ دنیای مجازی یکی از ویژگی هایش این است که آدم را پابند می کند؛ پابند به خوانندگانی که می داند، اهلی اش شده اند و دوست ندارد اشک این اهلی ها را درآورد.
    تبریک می گویم که آنقدر توان دارید که می توانید چنین اشکهایی را برای دو ماه تاب آورید!”

    آقای درویش عزیز فکر می کنم سو’ تفاهمی برای شما پیش آمده باشد یا شاید من از این قسمت از نوشته شما سر در نیآورده باشم . اما دو ماه به عالم مجازي سر نزدن من هيچ ربطي به اين عالم ندارد !.. عالم مجازي قسمت خيلي خيلي خيلي كوچك زندگي يك آدم مي تواند باشد به نظر من يا دست كم براي من .. چقدر بايد من آدم حقير و ضعيفي باشم كه عالم مجازي بتواند اشكهاي مرا درآورد .. هه هه ..آن هم كسي كه به خاطر متنهاي وبلاگش نامه هاي الكترونيك تهديد آميز به محل كارش مي فرستادند يا توي حيات خانه اش نامه هايي پر از ناسزا و دروغ و بهتان پرت مي كردند يك زماني .. دوست عزيز .. دنياي من خيلي بزرگتر از اين دنياي كوچك و كاريكاتور مانند است .. حتمن شوخي مي كنيد ديگر ؟! نه ؟.. هه هه

    ماجراي اين دو ماه يعني اسفند و فروردين به عالم واقعي بر مي گردد .. من بهترين عزيزانم را در اين ماه ها از دست داده ام .. پدربزرگ .. مادربزرگ و مادرم .. خواننده هاي قديمي وبلاگم همه مي دانند كه من اين دو ماه را دوست ندارم .. و هميشه اين روزها چيزي براي نوشتن ندارم .. اين دو ماه را به كارهاي عقب مانده خودم مي رسم و به تازگي به عكاسي و خواندن !.. پس از سپري كردن اين ماه هاي غم انگيز ياد آور خاطرات بد دو باره وبلاگم را به روز مي كنم و براي دوستانم از جمله شما كامنت خواهم گذاشت .. : )

    ” گاه می بینم که برخی از دوستان که تحمل یک متلک کوچک را به خودشان ندارند و در پاسخش ده ها یادداشت می نویسند، در زمانی که نیاز به حمایت از طبیعت است، بهانه می آورند که کار دارند یا درس دارند یا … ”

    من هم دقيقن همين مشكل را دارم .. وقتي كه در انتقاد از يك مقاله بي سر و ته يك متن طولاني در جواب مي نويسم هزاران متن طولاني سرشار از توهين و متلك دريافت مي كنم كه فقط يك دهم آن شايد به مطلب من ربط داشته باشد .. اما وقتي پاي يك مطلب جدي و مهم در ميان است دريغ از يك واكنش درست و حسابي !..مشكل اينجاست كه ماها هنوز فرق طنز ، هجو ، نقد ، متملك و شوخي را نمي دانيم و چقدر بد است كه اين مطالب همه دست به دست هم بدهند تا حاشيه ها ساخته شوند و و و ..

    ” باورم این است که “آدم ِ بد” در زندگی من وجود نداشته است. هر جا بدی دیده ام؛ ریشه اش در خودم بوده است؛ برای همین آن کامنت بی نام را پیامی از سوی دوست آسمانی ام تلقی می کنم؛ پیامی که می کوشم تا زنهارش را دریابم و البته چرایی اش را. ”

    چه خوب كه چنين آدمي در زندگي شما وجود ندارد . اما همه آدمهاي بد لزومن دشمن و همه دشمنها لزومن آدم بد نيستند .. من راستش را بخواهيد اعتقادي به آدم خوب و آدم بد ندارم مگر در قالب شوخي يا استعاره و كنايه .. و البته كه به اينكه هر چه بدي ديده باشم را از خودم بخواهم بدانم كه اعتقاد به اين نكته داشتن يعني اعتقاد به عدل الهي در اين دنيا كه حتي خود مذهبي هاي دوآتشه هم عدل خدا را در اين دنيا قبول ندارند و مي گويند كه وجود آن دنيا فقط به خاطر اثبات عدل خداست !.. اگر قرار به اين باشد كه همه گرسنگان آفريقايي يا آن كودكان صورت سوخته در آتش سوزي مدرسه اي در يكي از دهات ايران و هزاران كودك بي سر پرست خياباني يا كشته شده گان جنگ تحميلي بايد خطايي مرتكب شده باشند كه چنين تاوان پس داده اند .. ولي خب اين اعتقاد شماست و من به ان احترام مي گذارم به هر حال !

    “برای همین آن کامنت بی نام را پیامی از سوی دوست آسمانی ام تلقی می کنم؛ پیامی که می کوشم تا زنهارش را دریابم و البته چرایی اش را.
    من ایمان دارم که اگر درست راه برویم و مهم تر آن که “راه درست” را برویم؛ دشمنی در طبیعت نخواهیم داشت. ما همه خوب هستیم و ثابت می کنم که چنین است.”

    من اين نيك بيني و تلاش براي به راه راست هدايت كردن آدمها را از طرف شما تحسين مي كنم .. مرا ياد عيسي مسيح مي اندازيد و اين را به جد مي گويم .. حمل بر شوخي كردن من نكنيد .. و من مطمئنم كه دير يا زود اين بي نام كامنت گذار با اين رفتار نيك و شايسته شما متنبه شده و به زودي كامنتي براي طلب عفو و بخشش اينجا يا جاي ديگر خواهد گذاشت ..

    ما همه خاكستري هستيم دوست بزرگوار من .. ; ) ..

    دو ماه ديگر با دست پر بر مي گردم .. مي خواهم حسابي كتابخانه پر و پيمانم را با خواندن قلع و قمع كنم !..

  39. روشنك

    ” و البته که به اینکه هر چه بدی دیده باشم را از خودم بخواهم بدانم ( اعتقاد ندارم ) ”

    فعل اين جمله را در كامنت قبليم جا انداختم كه اينجا تصحيحش كردم .

  40. روشنك

    راستي !.. نوشته هاي اسفند ماه دو سالي را كه در اين وبلاگ نوشته ام يك نگاهكي بيندازيد اگر وقت كرديد تا به دليل تحريم نوشتنم در عالم مجازي در اين دو ماه پي ببريد .. دلم براي اينجا و ساير وبلاگها تنگ مي شود .. اما خب من هم كار دارم !.. ; )

  41. محمد درویش نویسنده

    روشنك عزيز:
    دنياي مجازي، براي من با دنياي واقعي تفاوتي ندارد؛ گاه احساسس مي كنم كه من به واسطه همين دنياي مجازي شناخت بهتري از همكار 20 ساله ام بدست آوردم در اتاق بغل دستي ام تا آن كه هر روز او را ببينم و ناهاري با هم بخوريم و سلام و عليكي با هم داشته باشيم.
    در دنياي مجازي مي شود آدم هايي را پيدا كرد كه خود ِ خودشان باشند. از همين رو فكر مي كنم كه محمد درويش، شناخت خيلي بهتري از سلوك آدمي به نام روشنك هوشمند بدست دارد تا همسايه يا همكار و يا برخي از فاميل درجه يك روشنك!

    البته من به شما و دلايل تان براي ترك موقت دنياي مجازي احترام مي نهم و اميدوارم براي هيچ آدمي پيش نيايد كه بخواهد يك ماه يا دو ماه از زندگيش را به رخدادهاي تلخ و غمبار زندگيش پيوند زند؛ پيوندي كه تا ابد ادامه داشته باشد …
    من مادرم را در روز تولدش؛ يعني 4 تيرماه از دست دادم و پدرم را هم در همان تابستان … يعني در هفتم شهريور ماه … اما با اين وجود … من روزهاي خوشي در همان تير و شهريور با پدر و مادرم داشته ام كه سبب مي شوند هرگز تابستان كه از راه مي رسد، دلم نگيرد …

    در ضمن اگر باورم اين است كه “مي شود هم من خوب باشم و هم تو” همانگونه كه تامس هريس در وضعيت آخر شرح مي دهد؛ اين به آن معنا نيست كه من واقعيتها را ناديده بيانگارم و خون آشام هاي زمان را؛ صدام حسين ها و هيتلرها را نبينم …
    فقط دوست دارم از اين كه خارها گل دارند، شادماني كنم؛ وگرنه مي دانم كه گل ها هم خار دارند رفيق ناديده من!
    درود …

  42. پروانه

    با درود فراوان
    کاش به اینجا سر زده بودم و خبر رفتن شما را می خواندم. شاید می توانستم به جمع شما چند نفری اضافه کنم.

    از جمعه سه روز گرگان بودم.پیاده روی در جنگل از برنامه های سفر هایم به گرگان است. این بار شاهد قطع درختان در یک منطقه میان جنگل بودم . با دوستان و فامیل در باره ی این ها گفتم جوان ها که همه دوستار جنگل هستند آدرس های زیادی به من دادند که آن جا ها هم برخی به کار خراب سازی جنگل پرداخته اند.از آنها خواستم برایم عکس بفرستند. آن روز مه غلیظی جنگل را گرفته بود و نتوانستم عکس خوبی بگیرم.
    امیدوارم بتوانم یک مجموعه با عکس و نشانی برای شما درست کنم.
    به شما پیش از وعده داده بودم عکسی از مزار شهید شاهکوه محلی برای شما بیاورم ولی تا کنون نتوانسته ام آن را پیدا کنم . از روستاییان زیارت پرسیدم آنهاهم حدودی آدرس دادند که آن حدود رفتگان بسیاری خوابیده اند، که نمی توان میان آنها آن زنده یاد را یافت. هر وقت هم که به آنجا رفتم دفتر امامزاده بسته بود. ولی هنوز نا امید نشده ام.
    با سپاس فراوان
    به امید به روزی برای جنگل های گلستان

  43. محمد درویش نویسنده

    افسوس … اگر مي دانستم حتماً با افتخار در اين سفر همراه مي بوديم …
    ممنون كه مانند يك ديده بان دلسوز نسبت به گلستان حساسيت به خرج مي دهيد.
    درود بر شما.

  44. پژمان

    ها ها ها ها ها(اینها یک خنده ی جانانه هست) این که قضیه ی خوک و اینها را گفتم اصلا ربطی به این پست و نظرات خوانندگانش ندارد.بابا باور کنید ما خودمان اینکاره ایم.قضیه این است که این نظر را برای پست قبلی نوشته بودم و آن آدم ناشناس باحال و نوشته های دوستان دیگر در باره ی اون آدم ناشناس….وگرنه نه شکی در انجام اعتراضات دارم نه کوتاهی میکنم و…این اشتباه لپی را بگذارید به حساب بی خوابی های مفرط این ایامم.
    درویش جان قضیه ی محاق رفتن برنامه هم به اون پرچم ایرانی که سبزش آبی شده بود (در مراسم معارفه ی رییس ایرنا)و اینکه ریس جمهور محترم باید تذکر می داد(چون وطیفه اش بوده) و این که اگر تذکر نداده پس قصوری در وطایفش داشته مربوز می شود. اینهایی که اینجا نوشتم را حدود 20 دقیقه در برنامه توضیح دادم و از آن پس برنامه ی ما در محاق است….همین ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.