بیابان را دوست دارم؛ دست خودم نیست!

گاه می‌اندیشم، یعنی می‌شود جایی در این سرای اهورایی یافت که نرم‌تر و درخشان‌تر و آرام‌تر از ماسه‌های مرمرین مرنجاب یا ناهمواری‌های درخشان مصر و یا تپه‌های مواج لوت باشد؟
مگر نه این است که:
آنگاه واقعاً نغمه سرا هستیم، که از رود خموشی بنوشیم؟
و مگر خموش‌تر از رودهای موجود در بیابان سراغ دارید؟
ممنون از عدید فیروزی عزیز که امروز در فتوبلاگش، مرا به عرش برد و سبکبالی‌هایم را با آرزوی پروازش در بیابان دوچندان ساخت …

13 فکر می‌کنند “بیابان را دوست دارم؛ دست خودم نیست!

  1. رویا

    اگه دست خودتان بود که “دوست داشتن” نبود بود؟

    خوبه که حالتون داره بهتر میشه/لطفا شما “خوش بین” بمانید/بدبینی ها را بگذارید برای همان”مژگان جمشیدی”

  2. محمد درویش نویسنده

    طفلکی مژگان جمشیدی …
    چه کسی گفته است که او بدبین است؟
    آدم بدبین نمیتواند در محیط زیست دوام آورد! می تواند؟
    درود و ممنون از لطفتان.

  3. محبوبه

    من كاشاني هستم و همسايه مرنجاب. شب هاي كويرهم واقعا ديدني و دوست داشتنين. اينقدر كه آدم خوابش نميبره. تا حدوداي ساعت 4 صبح ستاره ها همه جا رو روشن ميكنن و اينقدر نزديكن كه ميخواين دست دراز كنين و يه مشت از اونا رو بچينين.
    اما متاسفانه اين معصوميت رو هم داريم از بين ميبريم:
    http://niceiran.persianblog.ir/post/59

    پاسخ:

    امیدوارم این اتفاق نیافته …

  4. سروی

    هیچ وقت به بیابان سفر نکردم …
    همیشه اطرافم سبز بوده ، پر از درخت ،
    شاید بخاطر همینه که نمی تونم اون حس دوست داشتنی که ازش تعریف می کنید رو کاملن درک کنم
    البته تصویر خیلی زیباست و آدم رو به هیجان میاره…
    اما تصور جایی بدون درخت ، کمی من رو می ترسونه
    برای من که چشم هام به دیدن درخت عادت کرده، کمی ترسناکه …

    ولی این طور که شما تعریف می کنید ، مطمئنم سفر به بیابان برای من تجربه ی جالبی خواه بود…

    ظاهرن بیابان ، جای خوبیه…
    گرچه من درخت های دنیا رو خیلی دوست دارم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.