گاه میاندیشم، یعنی میشود جایی در این سرای اهورایی یافت که نرمتر و درخشانتر و آرامتر از ماسههای مرمرین مرنجاب یا ناهمواریهای درخشان مصر و یا تپههای مواج لوت باشد؟
مگر نه این است که:
آنگاه واقعاً نغمه سرا هستیم، که از رود خموشی بنوشیم؟
و مگر خموشتر از رودهای موجود در بیابان سراغ دارید؟
ممنون از عدید فیروزی عزیز که امروز در فتوبلاگش، مرا به عرش برد و سبکبالیهایم را با آرزوی پروازش در بیابان دوچندان ساخت …
محشر است ؛
هم عکس و هم نوشته های بی تاب ِ ادامه اش…
درود بر یار اول مهار بیابان زایی …
اگه دست خودتان بود که “دوست داشتن” نبود بود؟
خوبه که حالتون داره بهتر میشه/لطفا شما “خوش بین” بمانید/بدبینی ها را بگذارید برای همان”مژگان جمشیدی”
طفلکی مژگان جمشیدی …
چه کسی گفته است که او بدبین است؟
آدم بدبین نمیتواند در محیط زیست دوام آورد! می تواند؟
درود و ممنون از لطفتان.
اخ که چه کیف و لذتی دارد غلطیدن و دویدن و خوابیدن روی چنین ماسه های نرم و پاک و طلائی …
آی گفتی شباهنگ عزیز …
خیلی دوست دارم این فضای زیبای کویری را تجربه کنم؛ کاش یه روزی این فرصت پیش بیاد …
پاسخ:
انشاالله …
من كاشاني هستم و همسايه مرنجاب. شب هاي كويرهم واقعا ديدني و دوست داشتنين. اينقدر كه آدم خوابش نميبره. تا حدوداي ساعت 4 صبح ستاره ها همه جا رو روشن ميكنن و اينقدر نزديكن كه ميخواين دست دراز كنين و يه مشت از اونا رو بچينين.
اما متاسفانه اين معصوميت رو هم داريم از بين ميبريم:
http://niceiran.persianblog.ir/post/59
پاسخ:
امیدوارم این اتفاق نیافته …
هیچ وقت به بیابان سفر نکردم …
همیشه اطرافم سبز بوده ، پر از درخت ،
شاید بخاطر همینه که نمی تونم اون حس دوست داشتنی که ازش تعریف می کنید رو کاملن درک کنم
البته تصویر خیلی زیباست و آدم رو به هیجان میاره…
اما تصور جایی بدون درخت ، کمی من رو می ترسونه
برای من که چشم هام به دیدن درخت عادت کرده، کمی ترسناکه …
ولی این طور که شما تعریف می کنید ، مطمئنم سفر به بیابان برای من تجربه ی جالبی خواه بود…
ظاهرن بیابان ، جای خوبیه…
گرچه من درخت های دنیا رو خیلی دوست دارم …
هر چیزی که در طبیعت حضور دارد، حکمتی دارد …
درود بر سروی عزیز.