حضور لالههای واژگون در مابین اراضی شخمخورده و آمادهی کشت در استان لرستان، نشان از تخلفی آشکار میدهد؛ این که این اراضی که به غلط مورد تجاوز قرار گرفته، در حقیقت در شمار رویشگاههای طبیعی و مرتعی کشور قرار داشته و نباید تغییر کاربری داده میشدند.
سکوت در برابر چنین تجاوزهای آشکاری، نتیجهای جز تشویق متجاوزان و تاراج سرمایههای طبیعی کشور در برندارد. گناه بزرگی که نشان میدهد، نسل امروز قادر نیست و نبوده تا امانت سبز خویش را به فرزندانش منتقل سازد.
شما فکر میکنید، آیندگان حاضرند تا از چنین گناهی بگذرند؟
من زمینهایی را میبینم که نشان میدهد کشاورزان سخت کوش میهن, سعی و تلاش وافر دارند تا کشور را از واردات بی رویه ی محصولات کشاورزی بی نیاز سازند. حالا این وسط این لاله واژگون, چرا در میان اراضی کشاورزی آنها روییده, خدا میداند. به نظر من, بهترین راهکار و چاره اینست که آنرا گردن بزنند تا دیگر هوس نکند مراتع را رها کرده و از میان کشتزارها سر در بیاورد.
آقای درویش چطور بود. مرد آن باشد که به قولش وفا کند.
پاسخ:
دارم فكر مي كنم وقتي 20 ساله بودي، چه آتيش پاره اي كه نبودي! بودي؟
جناب درویش در روز جمعه 21 /3/1389 اولین برنامه نگهبانی از دشت شقایق دامنه های قله دماوند برگزار شد که گزارش آن به همراه عکس ارسال خواهد شد
پاسخ:
خسته نباشي بزرگمرد.
با جناب دانش به طور کامل موافقم.
آقا امیر, تو هم انگار یه قولهایی!! رو به آقای درویش داده ای ها… من که قول داده ام دیگه شیطنت نکنم, شما چی؟
پاسخ:
بابا جان! اون بنده خدا كه يه عمري فقط داره تشكر مي كنه! نمي كنه؟
طفلکی لاله های واژگون به این زیبایی…
انگار آقای دانش عزیز هم به جنبش ِ آقای سررشته داری پیویته اند ها!نه!؟
ویرایش:
پیویته =پیوسته!
بله موافقم! پيوسته اند!!
“آنچه به عنوان یک اصل بایستی مدنظر کلیه عوامل دست اندرکار قرار گیرد مشخص نمودن محدوده های دقیق منابع طبیعی و کنترل مداوم این عرصه ها توسط واحدهای حفاظتی و برخورد قاطع با متخلفین می باشد. گرچه اجرای این مهم زود نیست ولی برای آیندگان دیر هم نیست.”
آنچه به عنوان يك راهكار در اين پست آمده:
http://mehrdadaval.persianblog.ir/post/12/
تاييدي بر همين دغدغه شماست.جالب است كه ما هر وقت از مسئلين استانها وشهرستانها ميپرسيم كه چرا برخورد صورت نميگيرد در جواب ميگويند كه اين تخريبها مربوط به سنوات قبل وقبل از انقلاب است.در حالي كه شايد و به احتمال قوي در حال حاضر هم اين تخريب ها صورت ميگيرد.علاج اين است كه در يك زمان محدوده ها را ببنديم تا اين تخريب ها گسترش نيابد .چون اين افراد يكباره كه شخم نميزنند(البته اين يك مورد استثنا بودhttp://www.tabiatbakhtiari.com/?p=191 كه بد نيست هومان خان نتيجه پيگيري ادارات را هم بنويسند)و هر ساله بنا به گفته خودشان حدود 20 تا 50 سانت وگاهي يك متر به محدوده شخم خود اضافه ميكنند كه نتيجه ميشود اين كه شما به تصوير كشيده ايد.به نظر بنده به منظور حفاظت از عرصه هاي مرتعي مشخص نمودن محدوده ها به صورت نرم افزاري وسخت افزاري بهترين گزينه براي جلوگيري از تخريب است. ,ودر بخش ديگري از همين پست:
“تخریب خاموش از مقوله ی واگذاریهای مرسوم وجاده کشی های رایج جدا بوده که هیچ نیازی به اخذ مجوز نداشته و تنها مربوط به حاشیه نشین هایی است که هر ساله بسته به نوع و ارزش اراضی در حد چند سانتی متر تا چند صدمتر را به محدوده اراضی خود اضافه نموده اند. وقتی در سند مالکیت یا بنجاق یا هر نوع سندی محدوده زمین حدی به کوه و حدی به رودخانه است چه راحت می توان این حدود را نا محدود گسترش داد چه به قیمت تخریب و حرکت به سمت کوه باشد یا ساخت و آبادی زمین و توسعه خشکی به سمت رودخانه در هر دو صورت چیزی از اصل ماجرا کم نشده و آنچه کم شده سطوح تحت مالکیت دولت بعنوان جنگل و مرتع می باشد.”
ودر پاسخ سوال شما بايد گفت:”علی ایحال آنچه بر این اراضی رفته چیزی جز غارت و چپاول و تخریب نبوده و ما وارثان نالایق، حرفی برای گفتن به فرزندان خود بعنوان حامیان و نگهبانان این عرصه ها نداشته و نخواهیم داشت.”
و ما “وارث” نبوديم مهرداد جان. ما “امانت دار” بوديم و به قول تو: امانت دار نالايق!
ممنون از اطلاعات ارزشمندي كه با خوانندگان مهار بيابان زايي به اشتراك نهادي.
جناب دانش عزیز، حقیقتش من دایی جان ناپلئون سبز نویس محیط زیستی که از بد زمانه اسمم از تریلی 18 چرخ هووی چینی بدون ترمز! هم طولانیتر شده خیلی قولها را خیلی جاها می دهم ولی چه کنم که در آخر هر کاری فقط برایم تشکر می ماند و بس.
ولی آخ لذت داره وقتی آدم به کارهای عتیقه بعضیها برخورد می کنه و یک تشکر ناز و ناب حواله می فرسته! محمد جان درست نمی گم؟
محمد عزيز آيا آنچه از گذشتگان به ما ميرسد همان ميراثي نيست كه از ما نيز به آيندگان ميرسد؟هر نسلي در يك محدوده زماني ميراث دار گذشتگان ومنتقل كننده اين ميراث به آيندگان است.اگر امانت باشد كه امانت دار امانت را به آيندگان امانت ميدهد در هر صورت در فحواي سخنان شما تاثيري ندارد .مهم اين است كه انسانها در طول زندگي خود عملكرد شايسته اي از خود بجا گذارند كه نميگذارند.در خدمتيم همگن عزيز
پاسخ:
محیط زیست، میراث گذشتگان برای ما نیست؛ امانت آیندگان در نزد ماست.
درود.
شفایق خانوم, نپیوستم, پیوندندمان!!. یعنی ازمان قول گرفتند!.
پاسخ:
مردم از خنده …
آقا امیر نازنین, من چه کاری کرده ام که باید به شما پیوند بخورم, خدا میدونه؟ این شقایق خانوم و آقای درویش, به زور میخوان ما رو به هم پیوند بزنن. اصلا” مگه جنوبی ها به شمالی ها پیوند میخورن؟ من فقط یه قولی داده ام! که سر قولم هم ایستاده ام. همین…
بچه ها اگه قول و قراره ما هم هستیم، نیستیم؟
جناب دانش بنده شمالی نیستم. اهل خود خود خود قزوینم. اشکار شهادت میده.
چرا اشکار؟
مگه درویش مرده؟!
به هومان: تو که از اول بودی! نبودی؟
امیر خان, اگه از هر کی بپرسی “قزوین” کجای ایران قرار داره؟ میگه تقریبا” شمال ایران. اگه از هر کی هم بپرسی “مسجدسلیمان” کجای ایران قرار داره؟ میگه تقریبا” جنوب ایران. میگی نه؟ از خود همون شاهدت بپرس. خب حالا من کجاشو اشتباه کردم؟
اولن محمد جان دارمت اساسي.
دومن جناب دانش مجبورم از شما هم به طور ويژه تشكر كنم.
كلي زور زديم خودمونو از اشكار و همشهريهايش جدا كنيم و لطيف عزيز هم كلي در اين زمينه مدرك جور كرد! (آدم از ديگران هم خرج كنه عجب مزه مي ده ها!!!! مخصوصا اشتفاده ابزاري)آخر شما با يك كامنت ما رو چسبوندي به شماليها و خودتم مسجد سليماني آباداني!!! معرفي كردي! به قول درويش نكردي؟
(فقط جهت مزاح عرض كردم شايد به توصيه هاي درويش گوش فرا داده باشيم و در محيط زيستمان كه خبر شاد كننده نداريم لااقل خودمان با خودمان مزاحي كرده باشيم وگرنه بنده ارادتمند تمامي شماليها و جنوبيهاي كشور هستم.)
چه عجب … یکی ما رو داره! نداره؟
با سلام
طبیعت باید جان بدهد تا بشر جان بگیرد !!!
چه حقیقت تلخی جناب فولادی فرد عزیز …