با عرض سلام خدمت جناب مهندس درويش عزيز
زماني كه مقاله « ضرورت بازگشت به بنيان هاي حفاظت از طبيعت » در وبلاگ شما انتشار يافت ، يكي از خوانندگان وبلاگ اشاره اي نسبت به ذخيره گاهها داشت . مقاله حاضر در حقيقت بخشي از كتابي است كه در دست تهيه دارم . فكر كردم مي توان در پاسخ به آن خواننده عزيز – البته در صورت موافقت شما – در وبلاگ انتشار يابد . متن اصلي از انجا كه از درون متني وسيع تر استخراج شده است ، گاه و بي گاه اشاراتي به مطالب قبلي يا بعدي دارد ، ولي در مجموع به كل مطلب كه نشان دهنده كم كاري ما در زمينه مديريت ذخيره گاههای زيستكره مي باشد ، آسيبي وارد نمي آورد . از ديد من حداقل بديهي است كه هرگاه از ذخيره گاههای زيستكره و منطقه دنا ياد مي شود ، مي بايست از مدير برجسته و بي نظير اداره كل محيط زيست استان كهگيلويه و بويراحمد ، آقاي مهندس محمد توكلي نيز ياد شود . مديري مدبر كه به منطقه عشق مي ورزيد و در راستاي ساماندهي به آن از هيچ كوششي دريغ نمي ورزيد . متأسفانه بعد از كناره گيري ايشان ، بر سر دنا آن آمد كه امروز مشاهده مي فرماييد .
اینک ضمن سپاس مجدد از مرد فرزانهی طبیعت ایران، توجه شما را به ماجرای ذخیرهگاهها از زبان کامبیز بهرام سلطانی جلب میکنم:
عضويت ايران در برنامه انسان زيستكره MAB سازمان يونسكو
هيچ ايده يا انديشه اي بدون برخورداري از مباني نظري و فلسفي مشخص و منسجم نمي تواند به منصه ظهور رسيده و مهمتر از آن به يك جريان اجتماعي تبديل گردد . همان گونه كه پيش تر نيز تاكيد گرديد ، فقدان مباني نظري و فلسفي در زمينه حفاظت محيط زيست يكي از بزرگ ترين مشكلات زيستي محيطي ايران است . بعد از گذشت نزديك به چهار دهه از تشكيل سازمان حفاظت محيط زيست ، نه از سوي سازمان حفاظت محيط زيست و نه از سوي مراكز علمي ، مباني تئوريك و فلسفي دانش حفاظت از محيط زيست و به ويژه اشكال مختلف حفاظت از طبيعت و از جمله ذخيره گاههای زيستكره كه با مباني فلسفي بسيار وزين همراه است، هرگز حل و بحث نشد و در سطح جامعه انتشار نيافت. حتا در مجموعه قوانين حفاظت محيط زيست نيز – جز ذكر اينكه كشور ايران عضو اين يا آن كنوانسيون است – ذخيره گاههای زيستكره ، به عنوان يكي از اشكال حفاظت از محيط زيست در ايران ، مورد توجه قرار نگرفته اند . مضاف بر اين ، تعدادي از ذخيره گاههای زيستكره به طور همزمان ، تحت طبقات حفاظتي ديگري نيز قرار دارند كه ، گذشته از عدم همخواني با تعاريف اتحاديه جهاني حفاظت ، طبق قوانين و مقررات محيط زيست ايران نيز ، از نظر كاربري زمين همخواني چنداني را با يكديگر نشان نمي دهند . براي مثال ذخيره گاه زيستكره ميانكاله ، پناهگاه حيات وحش نيز به حساب مي آيد . در حالي كه در يك پناهگاه حيات وحش سكونت و فعاليت هاي كشاورزي مجاز نمي باشد ، در مورد ذخيره گاههای زيستكره ، تا جاييكه اين قبيل فعاليت ها با محيط سازگار باشند ، حتا توصيه شده است . همين وضعيت را مي توان در مورد پارك ملي كوير و پارك ملي توران كه هر دو ذخيره گاه زيستكره نيز مي باشند صادق دانست ؛ كاربري زمين و سازماندهي فضايي پارك هاي ملي و ذخيره گاههای زيستكره را نمي توان با يكديگر همساز نمود . توجه به اين قبيل نكات براي مسئولين ايراني چندان مهم نبوده است . نكته اصلي عبارت بوده است از ثبت چند منطقه به عنوان ذخيره گاه زيستكره و تظاهر به اينكه ايران نيز در عرصه موضوعات علمي روز جهان حضور دارد ؛ نمايش نمايي ديگر از شبه مدرنيسم و نيز ارضاي بخشي از عقده خودبزرگ بيني ايراني و ديگر هيچ !
عضويت ايران در برنامه « انسان و زيستكره » MAB بدون پرداختن به مباني فلسفي يك چنين بناي فكري عظيمي صورت گرفت و همانند ساير زمينه هاي محيط زيست ، هدفي جز خودنمايي بين المللي را دنبال نمي كرد . نكته بسيار جالب توجه اينجاست كه ، از آنجا كه در بسياري از فضاهاي طبيعي ايران سكونت ، زراعت ، باغداري و دامداري وجود دارد ، به نظر مي رسد روش مديريتي ذخيره گاههای زيستكره براي حفاظت و مديريت بسياري از پهنه هاي تحت حفاظت ايران ، مناسب ترين روش باشد . البته با اين پيش فرض كه جوامع محلي نيز متناسب با برنامه MAB آموزش ديده و شيوه زندگي و كار خود را با محيط سازگار نمايند . با اين وصف در ايران هرگز به موضوع ذخيره گاههای زيستكره توجه جدي به عمل نيامد و تقريبا” – به استثناي تعداد معدودي از كارشناسان – كمتر كسي نسبت به اين روش حفاظت و مديريت طبيعت و چشم اندازهاي فرهنگ ساخت آگاهي دارد . تا جاييكه اطلاعات موجود و قابل دسترس نشان مي دهد ، در طول اين سال ها در ايران تنها سه اثر در زمينه ذخيره گاههای زيستكره انتشار يافته است . نخست مجموعه مقالات هنريك مجنونيان كه زير عنوان ذخيره گاههای زيستكره در سال 1374 توسط سازمان حفاظت محيط زيست انتشار يافته است و سپس دو اثر تحقيقاتي كه توسط بهرام زهزاد / هنريك مجنونيان و همكاران درباره دو ذخيره گاه حرّا و گنو به انجام رسيد ، كه اين دو اثر نيز در سال 1376 توسط سازمان حفاظت محيط زيست انتشار يافته است . در مورد دو اثر اخير تذكر اين نكته ضروري است كه ، دو منطقه ياد شده ، نه از ديدگاه ذخيره گاه و برنامه ريزي براي ذخيره گاهها ، كه از ديدگاه اكولوژيك مورد بررسي قرار گرفته اند .
بنابراين ضرورت ايجاب مي نمايد در گام نخست ، به مباني نظري و فلسفي و بيش از آن روند شكل گيري انديشه ذخيره گاههای زيستكره ، البته تا جاييكه چارچوب بحث حاضر اجازه مي دهد ، پرداخته شود . با گذشت نزديك به چهل پنج سال از پيدايش ايده ذخيره گاههای زيستكره در ذهن خلاق Michel Batisse كه به حق « پدر ذخيره گاههای زيستكره » ناميده مي شود ، تا به امروز ، اهداف ذخيره گاههای زيستكره تحول و گسترش يافته اند . البته بايد خاطر نشان ساخت ، انديشه ذخيرهگاههای زيستكره به ميشل باتيس بر مي گردد ، ليكن واژه« بيوسفر » قبلا” توسط Eduard Suess (1883) مورد استفاده قرار گرفته بود ، ولي نام برده تعريفي براي اين واژه ارائه ننمود . نخستين بار انديشه بلندبالاي Wladmir I.Wernadski (1872 – 1954 ) بود كه به تعريف « بيوسفر » پرداخت و از جمله آن را « پاكت حيات دانست كه ماده زنده در آن حضور دارد » . وردنادسكي ضمن آنكه به بررسي اجزاء اين « پاكت حيات » مي پرداخت ، از استاد بزرگ خود Vasili Vasilievich Dukuchaev ، پدر خاك شناسي مدرن ، به خوبي آموخته بود كه ، نه اجزاء طبيعت ، هريك در خود و براي خود ، بلكه كنش متقابل اين اجزاء است كه طبيعت را پديد مي آورد . هرچند در اين خصوص مستنداتي در اختيار قرار ندارد ، ولي به نظر مي رسد ميشل باتيس با آثار وردنادسكي آشنا بوده است .
نخستين پرسش اين است كه نقش ايران در اين مجموعه تحولات علمي و هم انديشي ها چه بود ؟ . تا جايي كه منابع قابل دسترس نشان مي دهند ، هيچ . به نظر مي رسد ، متخصصين و مراكز علمي ايراني نه تنها در توليد و تكامل انديشه حفاظت از طبيعت هيچ نقشي نداشته اند ، بلكه دستگاههای اجرايي نيز ، در تحقق انديشه هاي وارد شده به ايران فاقد توانايي لازم بوده اند . از سال 1976 كه در ايران تعداد 9 ذخيره گاه توسط يونسكو پذيرفته شد ، هيچ اقدامي در زمينه سازماندهي و هدايت ذخيره گاههای نه گانه صورت نپذيرفته است ( در جدول زیر اسامي ذخيره گاههای ايران ، همراه با وسعت آنها درج گرديده است . ضمنا” ساير طبقات حفاظتي – مديريتي كه اين فضاهاي طبيعي را پوشش مي دهند ، در ستون هاي مجزا ذكر شده اند) . به نظر مي رسد ، تلاش ها تنها تا زمان ثبت رسمي پديده هاي طبيعي در نهادهاي مربوط ، صورت مي گيرند و از آن مرحله به بعد – در حقيقت مرحله اي كه كار اصلي بايد شروع شود – تلاش ها فروكش مي كنند .
نكته اخير را مي توان به شيوه اي ديگر نيز بيان كرد ؛ روش هاي نوين حفاظت و مديريت طبيعت وارد ايران ميشود (مانند ساير محصولات وارداتي)، ليكن هرگز موشكافي لازم در جهت درك و سپس اجراي دقيق روش هاي ياد شده صورت نمي گيرد .
پرسش بعدي لاجرم عبارت است از اينكه ، محصول فقدان مباني نظري و فلسفي در باب حفاظت از طبيعت چيست ؟ . در وهله نخست عدم اعتقاد راسخ مسئولين ، كارشناسان ستادي ، صحرايي و نيز محققين محيط زيست به كاري كه انجام آن را پذيرفته و مي بايست انجام دهند . زماني كه كسي به كاري كه خود انجام مي دهد از صميم قلب و اعماق درون وجود خود اعتقاد ندارد ، نمي تواند و قادر نيست كه ديگران را به انجام آن كار متقاعد نمايد ؛ « سخني كه از دل برنيايد ، لاجرم بر دل نيز ننشيند » . اگر اين اعتقاد راسخ وجود مي داشت ، هرگز پهنه هاي طبيعي تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست توسط نهادهاي مختلف اشغال و تخريب نمي شد .
بيشتر اين نابساماني ها تنها در شرايطي مي تواند رخ دهد كه ، مباني نظري و فلسفي حفاظت از طبيعت از جمله ذخيره گاههای زيستكره نا شناخته باشند . واضح است كه در چارچوب مطالعات حاضر به هيچ وجه فضاي لازم براي ورود به بحثي تفصيلي در زمينه بنيادهاي فلسفي و نظري ذخيرهگاههای زيستكره وجود ندارد ، ليكن بحثي موجز در اين خصوص ضروري مي نمايد . به ويژه آنكه ، اهداف كنوني ذخيره گاههای زيستكره ، نسبت به آنچه در دهه هفتاد ميلادي تعريف گرديده بود ، تغييرات بسيار يافته است .
پيش از شكل گيري انديشه ذخيره گاههای زيستكره و حتا پيش از برگزاري اجلاس بين دولتي 1968 پاريس يا « كنفرانس بيوسفر » با عنوان رسمي « بنيادهاي علمي براي استفاده عقلايي و مراقبت از ظرفيت هاي بيوسفر » نيز حفاظت از طبيعت وجود داشت . فراموش نشود كه در اروپاي صنعتي ريشه هاي انديشه حفاظت از طبيعت به قرن هجدهم باز مي گردد و از قرن نوزدهم شكل گيري فضاهاي طبيعي حفاظت شده ، در مفهوم امروزين آن آغاز گرديد . بنابراين موضوع بحث در كنفرانس پاريس به هيچ وجه ، در زمينه حفاظت از طبيعت به شيوه رايج آن نبود ؛ هدف دستيابي به راهكاري بود كه از طريق آن بتوان ضمن حضور انسان در طبيعت و همچنين حفظ شيوه هاي توليد سازگار با طبيعت ، يعني فرهنگ توليدي كه در سازگاري با طبيعت تكوين يافته بود ، طبيعت – يا به عبارت دقيق تر – چشم اندازهاي هاي شبه طبيعي فرهنگ ساخت را نيز حفظ نمود . در همين سال ها بود كه جامعه شناس آمريكايي Daniel Bell نظريه « جامعه مابعد صنعتي » يا postindustrial society خود را مطرح نمود . شايد نظريه دانيل بِل در شكل دادن و شتاب بخشيدن به جنبش ذخيره گاههای زيستكره چندان هم بي تأثير نبود . زيرا بانيان كنفرانس پاريس ، نهادها و شخصيت هاي علمي بودند كه با تاريخ حفاظت از طبيعت در اروپا و آمريكاي شمالي به درستي آشنايي داشتند و به خوبي مي دانستند كه در نتيجه انقلاب صنعتي ، بر طبيعت چه گذشته است و به همين سبب مي كوشيدند ، اين بار كه صحبت از جامعه مابعد صنعتي به ميان آمده است ، از آثار و پيامدهاي احتمالي آن پيش گيري نمايند ؛ يونسكو كه خود نقش برگزار كننده كنفرانس را داشت و اتحاديه جهاني حفاظت و برنامه بين المللي بيولوژي IBP كه توسط يونسكو تنظيم گرديده بود و بين سال هاي 1974 – 1964 با هدف شناخت ساختار بيولوژيك زمين به اجراء در آمده بود ، جملگي با مباني و اصول حفاظت از طبيعت آشنايي كامل داشتند . حتي شركت كنندگان كنفرانس بيوسفر ، علي رغم اينكه از پيش به عنوان يك كنفرانس بين كشوري تنظيم يافته بود ، بيشتر دانشمندان و نيز نهادهاي علمي بين المللي ، مانند سازمان ملل و زير مجموعه هاي آن ، همچون FAO و WHO بودند .
مسائل مطرح شده بيشتر حول محور افزايش رو به تزايد اهميت جهاني مسائل زيست محيطي كه رو در روي بشريت قرار داشت ، دور مي زد و اين خود نشان دهنده مقياس وسيع ديد و انديشه بنيان گذاران ذخيره گاههای زيستكره بود . اين زمان بيش و كم مقارن با ترك تازي هاي « سازمان شكارباني و نظارت بر صيد » در ايران بود ؛ تشكيلاتي كه در خدمت طبقه اشراف و لايه پيراموني آن قرار داشت و عده اي « رِنجِر » پرورش مي داد كه با آن كس كه به عنوان « متخلف » تشخيص مي داد ، آن كند كه مايل است . بدين ترتيب در حالي كه در يك طرف دنيا انديشه حفاظت از طبيعت در راه غناي علمي خود گام بر مي داشت ، در ايران شكاربان هاي سلطنتي بودند كه ، راه و رسم حفاظت از طبيعت را ، آنهم با استفاده از چماق ، به جامعه مي آموختند . امروز نيز هسته مركزي گروهي كه خود را « كانون شكار و دوستداران طبيعت » مي نامد ، از آثار و بقاياي همان معتقدين به فلسفه كانون شكار و سازمان شكارباني و نظارت بر صيد تشكيل يافته است .
خلاقيت كنفرانس بيوسفر در اين نكته نهفته بود كه ، براي نخستين بار ، در سطحي بين دولتي ، ضرورت حفاظت و همزمان بهره برداري از منابع اكولوژيك را از طريق رهيافتي بين بخشي مطرح مي ساخت . هرگاه درباره اين رهيافت كمي تعمق شود ، اين نتيجه حاصل مي آيد كه ، در حدود 37 سال پيش از برگزاري كنفرانس سران UNCED در ريو دو ژانيرو ، بنيان گذاران انديشه ذخيره گاههای زيستكره به توسعه پايدار مي انديشده اند . در كنفرانس بيوسفر چنين استدلال شد كه « انسان به عنوان يك پديده بيولوژيك و جزيي از زيستكره ، از وجداني بيولوژيك برخوردار بوده و به همين سبب ذاتا” داراي اين قابليت هست كه در هماهنگي با طبيعت زندگي كند » . آنچه مهم است عبارت است از اينكه ، اين وجدان بيولوژيك كه در نتيجه زندگي ماشيني مستهلك و به انبار ناخودآگاه انسان رانده شده ، باز سازي گرديده و مجددا” به محدوده خودآگاه ذهن انسان هدايت گردد .
قبلا” درباره هدف اوليه از تشكيل ذخيره گاههای زيستكره صحبت شد ؛ حفاظت و بهره برداري از چشم اندازهاي شبه طبيعي فرهنگ ساخت ، ضمن مراقبت و حفظ فرهنگ ها و روش هاي توليد سازگار با طبيعت . ليكن به تدريج اين انديشه گسترش يافت و به شكل گيري اين ايده انجاميد كه ، ذخيره گاهها را مي توان در قالب شبكه اي جهاني مطرح ساخته و بدين منظور ، از هر بيوم Biome موجود بر روي زمين نمونه اي را انتخاب نمود و مجموعه اين بيوم ها را در درون يك شبكه جهاني سازماندهي نمود . براين مبنا در كنفرانس بيوسفر از يونسكو خواسته شد ، برنامه اي تحقيقاتي و بين المللي باعنوان « انسان و زيستكره » Man & Biosphere تنظيم و به اجراء در آورد . به عنوان برنامه اي بين بخشي و بين المللي ، برنامه انسان و زيستكره موفق گرديد ، در كنار مسائل زيست محيطي ، مسائل اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي را نيز مورد توجه و بررسي قرار داده و در اين زمينه به طور خاص توجه خود را بر كشورهاي جهان سوم متمركز نمايد . اصطلاح « انسان و زيستكره » توسط Edgar Barton Worthington كه مديريت برنامه IBP را عهده دار بود پيشنهاد گرديد . اين اصطلاح عزم يونسكو را در برجسته سازي انسان و جامعه در تحقيقات اكولوژيك نشان مي داد .
در سال 1972 نخستين كنفرانس جهاني محيط زيست در استكهلم ( سوئد ) برگزار گرديد و اين كنفرانس به تشكيل « برنامه محيط زيست سازمان ملل » UNEP انجاميد . در سال 1974 اجلاس ويژه UNEP به منظور تدقيق برنامه ، اهداف و همچنين ويژگي هاي ذخيره گاههای زيستكره برگزار شد . از اين مرحله به بعد ، به تدريج انتخاب ذخيره گاهها مطابق الگويي از پيش تعيين شده آغاز گرديد و علي الاصول ايران را مي توان در شمار نخستين كشورهايي قرار داد كه ، ذخيره گاههای پيشنهادي آن توسط يونسكو به رسميت شناخته شد و به ثبت رسيد .
« ذخيره گاههای زيستكره محيط هايي متشكل از محيط هاي خشكي ، ساحلي و همچنين دريايي يا تركيبي از آنها مي باشند كه ، در چارچوب معيارهاي بين المللي تعيين شده توسط برنامه انسان و زيستكره و طبق معيارهاي بين المللي راهنما براي شبكه جهاني ذخيره گاههاهي زيستكره به رسميت شناخته مي شوند » .
در مورد تعريف ارائه شده در بالا ، ذخيره گاه زيستكره ميانكاله ، به عنوان يك چشم انداز شبه طبيعي فرهنگ ساخت ، واجد كليه ويژگي هاي ذكر شده در تعريف فوق مي باشد و از اين رو نمونه اي بارز محسوب مي شود ؛ از ورودي كنوني ميانكاله تا آشوراده محيط هايي چون درياي مازندران ، خليج گرگان ، تالاب هاي ساحلي و داخلي ، رويشگاههای سازيل و جنگل هاي انار- ازگيل- تمشك و در نهايت محيط بسيار زيباي ساحلي برخوردار از بارخان ها كه تدايي كننده چشم اندازهاي بياباني مي باشد ، جملگي ميانكاله را به صورت محيطي تيپيك براي تبديل شدن به يك ذخيره گاه زيستكره واقعي در آورده اند . در اينجا پرورش اسب ، گاوميش ، گاو ، دام كوچك و صيد ماهي نيز وجود دارد ، ولي جملگي به صورت كنترل نشده بوده و همه ساله آسيب هاي بسيار سنگين بر محيط وارد مي آورند . سازمان حفاظت محيط زيست ، ظرف سال هاي طولاني اين فرصت را داشت كه به اين همه سامان داده و شيوه توليد و بهره برداري را با محيط سازگار نمايد ؛ ليكن هرگز چنين اتفاقي رخ نداد . در حاليكه چشم انداز شبه طبيعي فرهنگ ساخت ميانكاله به مناسب ترين شكل ممكن در قالب تعريف ذخيره گاههای زيستكره قرار مي گيرد ، ذخيره گاه از نظر مديريت در سطوح مختلف و نيز كادر صحرايي هيچ قرابتي با اهداف و خواسته هاي MAB نشان نمي دهد . به ويژه با توجه به گسترش وظايف ذخيره گاهها ، ديگر امكان مديريت اين قبيل مكان ها در قالب انديشه كانون شكار و سازمان شكارباني و نظارت بر صيد وجود ندارد ؛ وظايف جديد ذخيره گاههای زيستكره حضور دائمي دانشمندان و كارشناسان محيط زيست و رشته هاي مرتبط را مي طلبد و نه پرسنل صحرايي كه يا به دنبال متخلف مي گردند و يا با دوربين چشمي به مشاهده پرندگان مي پردازند . ذخيره گاههای زيستكره قرار است به عنوان مدل عيني توسعه پايدار عمل نمايند و بدين منظور روش هاي سنتي مديريتي ديگر كارايي ندارند .
در سال هاي نخستين قرن بيست و يكم چه آينده اي را مي توان براي بشريت و زيستكره اي كه انسان نيز جزيي از آن محسوب مي شود – به قول وردنادسكي اين پاكت كه در آن حيات در غليان است – به تصور در آورد ؟ . علائمي چون رشد جمعيت و توزيع اقوام مختلف در سراسر جهان و حركت ملت هاي فقير به سمت كشورهاي ثروتمند ، جهاني شدن و آثار خُرد كننده آن بر تجارت جهاني و به ويژه مبادلات فضاهاي روستايي ، خطر تهي شدن و حتا محو برخي فرهنگ ها ( براي نمونه محو شدن تدريجي عشاير كوچرو از صحنه فرهنگ ايران ، مهاجرت روستاييان به شهرها ، هويت زدايي تدريجي از شهرها و روستاها ) و ارزش هاي فرهنگي ، روند رو به تزايد مصرف انرژي و منابع اكولوژيك ، تجميع و تمركز اطلاعات علمي در چند كشور جهان و دشواري روز افزون در دسترسي به اطلاعات دست اول و دانش روز ، توزيع ناعادلانه تكنولوژي و دست آوردهاي فني و ممانعت از دست يابي كشورهاي جهان سوم به دانش روز و بسياري ديگر از اين قبيل تصوير ناخوش آيندي را به نمايش مي گذارد كه ، هر روز بيش از پيش به نحو شفاف تري نمايان مي شود .
كنفرانس سران UNCED و دستور كار 21 (AGENDA 21 ) گزينه هاي را مطرح ساخت و به نمايش گذارد – مانند الگوي توسعه پايدار ، پذيرش مسئوليت در برابر حفظ محيط زيست و همچنين كوشش در جهت دستيابي به عدالت اجتماعي بيش تر و به ويژه توجه هرچه بيش تر به جوامع محلي و دانش سنتي اي كه از آن برخوردار است – كه با تكيه بر آن مي توان حداقل بابخشي از مشكلات زيست محيطي قرن بيست و يكم به مقابله برخاست ؛ حركت به سمت الگوي توسعه پايدار ، دستور كار 21 ، كنوانسيون هاي تنوع زيستي ، كنوانسيون هاي منعقد شده در زمينه مقابله با تغييرات اقليمي ، مقابله با بيابان زايي ، مقابله با تخريب جنگل ها و در نهايت كوشش در جهت عقد پيمان هاي بين دولتي و بين المللي نشان دهنده مسيرهايي مي باشند كه بايد پيموده شوند . با اين وصف دولت ها ، خود بايد سعي نمايند در اين راستا گام بردارند ؛ گزينه هاي مطرح شده را نمي توان با استفاده از پول هاي نفتي خريد و مانند بسياري ديگر از كالاهاي وارداتي ، وارد كشور نمود .
امروزه روز به ذخيره گاههای زيستكره به مثابه آزمايشگاههایي نگريسته مي شود كه ، در آن عملا” امكان آزمون الگوي توسعه پايدار وجود دارد و يا در اصل بايد وجود داشته باشد . واقعيت اين است كه اگر نتوان در محدوده ذخيره گاههای زيستكره كه در سال 2006 تعداد آنها به 502 ذخيره گاه ، با وسعتي برابر 5 ميليون كيلومتر مربع و در 102 كشور مي رسيد ، به الگوي توسعه پايدار تحقق بخشيد ، قطعا” عينيت بخشيدن به الگوي توسعه پايدار در مقياس جهاني به امري ممتنع تبديل خواهد شد .
انديشه ذخيره گاههای زيستكره هرگز از تحرك باز نمانده است و به تناسب شرايط جهاني ، همواره به طرح پرسش هايي فراگيرتر و جدي تر از گذشته پرداخته است . در دهه نود ميلادي ، با توجه به انديشه توسعه پايدار ، يكي از پرسش هاي كليدي مطرح شده توسط برنامه انسان و زيستكره عبارت بود از اينكه ، « چگونه مي توان ميان كوشش در جهت حفاظت از تنوع زيستي ، توسعه اقتصادي ، اجتماعي و همچنين حفاظت از ارزش هاي فرهنگي آشتي و پيوندي سازنده برقرار كرد ؟ » . براي پاسخ به اين پرسش و بسياري ديگر همانند آن ، در ماه مارس 1995 پونسكو كنفرانس بين المللي و تخصصي اي را در سويلا ( اسپانيا ) برگزارنمود . استراتژي سويلا كه در چارچوب همين كنفرانس تخصصي تدوين گرديد ، گام هاي مشخصي را در جهت تداوم توسعه ذخيره گاههای زيستكره در قرن بيست و يكم نشان مي دهد .
در كنفرانس بين المللي سويلا ( سويل ) از يك روش دو مرحله اي پيروي شد :
1) بررسي تجربه هاي گذشته در زمينه ابتكار عمل هاي تحقق يافته در خصوص ايده و انديشه ذخيره گاهها ،
2) آينده نگري در اين باب كه ، چگونه مي توان اهميت سه كاركرد حفاظت ، توسعه و لجستيك ( برنامه ريزي و تدارك مجموعه فعاليت هاي معنوي و مادي ) را تقويت نمود و به واقعيت نزديك تر كرد .
كنفرانس سويلا به اين نتيجه دست يافت كه ، علي رغم دشواري ها و محدوديت هايي كه در تجهيز ذخيره گاهها طبق برنامه MAB وجود داشته اند ، موفقيت هايي نيز كسب شده اند . به ويژه سه كاركرد حفاظت ، توسعه و لجستيك مي بايست در سال هاي آتي نيز اعتبار خود را حفظ كرده و همچنان پي گيري شوند . بر مبناي اين تحليل تعداد ده اقدام يا « برنامه عمل » تعيين گرديد كه اسكلت اصلي استراتژي سويلا را تشكيل مي دهند :
1) تقويت مشاركت ذخيره گاههای زيستكره در عينيت بخشيدن به موافقتنامه هاي بين المللي در خصوص پيش برد حفاظت و توسعه پايدار ؛ اين بند به طور خاص موافقتنامه هاي تنوع زيستي ، تغييرات اقليمي ، بيابان زدايي و حفاظت از جنگل ها را نشانه رفته است ،
2) توسعه ذخيره گاههای زيستكره در محيط هاي متفاوت از نظر اكولوژي ، بيولوژي ، اقتصاد و فرهنگ ، از مناطق بيش و كم دست نخورده گرفته تا محيط هاي شهري . در محيط هاي دريايي و ساحلي ، هم ظرفيت هاي زياد و هم ضرورت هاي غير قابل كتمان به منظور توسعه ذخيره گاهها وجود دارد ،
3) تقويت و گسترش ذخيره گاههای زيستكره منطقه اي و فرامنطقه اي و افزايش تنوع موضوعي محتواي ذخيره گاهها به عنوان بخشي از شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره ،
4) تقويت تحقيقات علمي ، پايش محيط زيست و آموزش ، به ويژه آموزش عملي در داخل ذخيره گاههای زيستكره ، زيرا حفاظت و توسعه پايدار اين فضاها نيازمند تحقيقات بنيادي قابل اعتماد در زمينه شناخت طبيعت ، جامعه و علوم انساني مي باشد . اين ضرورت به صورت حاد در كشورهايي قابل مشاهده است كه ، از نظر نيروي انساني و امكانات مالي داراي محدوديت مي باشند ،
5) تضمين گردد ، كه كليه ناحيه هاي سه گانه ذخيره گاه زيستكره نقشي مناسب در جهت حفاظت ، توسعه پايدار و تحقيقات ايفا مي نمايند ،
6) گسترش ناحيه انتقالي يا گذار (transition zone ) در مناطق مناسب به سمت بهره برداري از منابع اكولوژيك و استفاده از ذخيره گاههای زيستكره به منظور نمايش روش هاي توسعه پايدار در مقياس منطقه اي ؛ به همين دليل در آينده مي بايست نسبت به ناحيه گذار توجه بيشتري مبذول گردد ،
7) انجام تحقيقات گسترده و عميق در زمينه حضور انسان و ابعاد فعاليت هاي آن در ذخيره گاه زيستكره . دراين خصوص مي بايست روابط موجود ميان تنوع فرهنگي و تنوع بيولوژيك رديابي و تبيين گردد . دانش سنتي و ذخاير ژنتيك بايد حفظ گردند و سهم آنها در توسعه پايدار بايد شناخته شده و افزايش يابد ،
8) پيش برد اهداف اقتصادي هر ذخيره گاه منوط به عقد يك قرار داد يا عهدنامه با جامعه محلي به طور اخص و جامعه به طور عام بوده و اين اقدام مي بايست به عنوان يك اصل شناخته شود . بهره برداري [اقتصادي ] بايد به صورت آشكار يا علني بوده و از قابليت توسعه و سازگاري با محيط برخوردار باشد . اتخاذ چنين رويه اي مي تواند متضمن اين نكته باشد كه ، جامعه محلي ذخيره گاه خود را از نظر سياسي ، اقتصادي و اجتماعي بهتر از زماني اداره مي كند كه ، تحت فشار از بيرون قرار گرفته باشد ،
9) تجميع و پيوند كليه گروههاي ذي مدخل و بخش هاي (sector ) متأثر در چارچوب روشي كه در ذخيره گاه زيستكره به نوعي همكاري منتهي شود ؛ هم در مقياس محلي و هم در مقياس شبكه . در ميان تمامي گروههاي ذي مدخل مي بايست جريان آزاد اطلاعات صورت پذيرد ،
10) سرمايه گذاري براي آينده ؛ به كمك ذخيره گاههای زيستكره و برنامه هاي مرتبط و بلند مدت مي بايست ادراك ما نسبت به رابطه انسان و طبيعت به ايجاد آگاهي در سطح جامعه ، نشر اطلاعات و نيز آموزش عملي و نظري منتهي گرديده و در نهايت دورنما و روشن بيني اي را گسترش دهند كه نسل هاي متمادي را در مي نوردند .
در مجموع ذخيره گاههای زيستكره مي بايست از طريق تحقيقات دقيق علمي ، خلاقيت فرهنگي و اقتصاد پايدار ارزش هاي طبيعي و فرهنگي را حفظ كرده و يا ارزش هايي جديد خلق نمايند . از اين رو شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره ابزاري يكپارچه كننده است كه كمك مي نمايد ، ميان انسان ها و ملت ها همبستگي بيشتري پديد آيد .
با توجه به مباني استراتژي سويلا كه براي ساماندهي ذخيره گاههای زيستكره در طول قرن بيست و يكم تنظيم يافته است ، مشخص مي شود كه اولا” ذخيره گاههای زيستكره ايران به شيوه اي كه تاكنون اداره شده اند نمي توانند ادامه حيات داده و پذيرش جهاني كسب كنند و ثانيا” براي اداره ذخيره گاههای زيستكره به شيوه اي قابل قبول از نظر جهاني ، چه وظايف سنگيني در پيش رو قرار دارد . جاي تعجب بسيار فراوان است كه ، در حالي كه سازمان حفاظت محيط زيست در مورد 9 ذخيره گاهي كه نزديك به بيست و پنج سال از عمر آنها مي گذرد ، كم ترين اقدام را انجام داده است ، امروز پيشنهاد تبديل دو منطقه دنا و تنگ صياد را به ذخيره گاه زيستكره مطرح مي نمايد . با مراجعه به پايگاه اينترنت MAB به وضوح مشاهده مي شود كه برگه هاي مربوط به ذخيره گاههای ايران بيش و كم تهي از هرگونه اطلاعات است .
هر چند در شرايط فعلي مديريت ذخيره گاههای زيستكره در ايران ، بحث درباره برنامه عمل مادريد بي ثمر مي نمايد ، ولي اشاره اي مختصر به آن نمي تواند خالي از فايده باشد . در سال 2008 توسط برنامه MAB « برنامه عمل مادريد » مطرح گرديد . زمينه يا بستر اوليه كه تدوين برنامه عمل مادريد را ضروري مي ساخت ، از چندين موضوع حياتي – و يا به قول برنامه عمل مادريد « چالش هاي جديد » – تشكيل يافته بود :
1) تغييرات اقليمي و شتاب گيري بيش از پيش آن ،
2) فرآهم سازي بستر مناسب براي بهره مندي از بازدهي هاي سازنده و تعادل بخش اكوسيستم ها ،
3) گسترش شهر نشيني به عنوان مهم ترين عامل فشار بر اكوسيستم ها .
برنامه عمل مادريد ، براي مقابله با مشكلات سه گانه مذكور ، بررسي موضوع هاي زير را در دستور كار خود قرار داد :
ارزيابي و اظهار نظر درباره وضعيت شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره در چارچوب برنامه « انسان و زيستكره » ،
اظهار نظر و تعيين موضع درباره وظايف شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره در چارچوب برنامه « انسان و زيستكره » ،
ارزيابي چگونگي پيش رفت ها از مقطع زماني تدوين و انتشار استراتژي سويلا .
بر مبناي نتايج به دست آمده از اقدامات فوق قرار بر اين شد ، برنامه عمل مادريد به موضوع هاي زير بپردازد :
همكاري ، مديريت و تبادل اطلاعات ،
ناحيه بندي ؛ برقراري رابطه ميان كاركرد و اراضي متعلق به هر ناحيه ،
توليد دانش و تخصص .
درسال 1995( برابر 1374 خورشيدي ) و به موازات تدوين استراتژي سويلا ( سويل ) دوران جديدي براي شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره آغاز گرديد . استراتژي تدوين شده ، در چارچوب قانوني Statutory Framework شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره ادغام گرديد و هر دو در مجمع عمومي يونسكو در سال 1995 به تصويب رسيدند . درسال 2000( برابر 1379 خورشيدي ) در پامپالونا ( اسپانيا) به منظور تحقق بخشيدن به توصيه هاي استراتژي سويلا ، اجلاسي به نام سويلا+5 ( Sevilla+5 ) تشكيل يافت و طي آن اقدامات متعددي به تصويب رسيد .
در خصوص برنامه عمل مادريد در سومين كنگره جهاني ذخيره گاههای زيستكره كه در ماه فوريه 2008 ( برابر 1387خورشيدي ) برگزار گرديد ، توافق به عمل آمد . بنابراين ضمن مبنا قرار دادن استراتژي سويلا ، قرار شد ابزارهايي كه اين استراتژي در اختيار قرار مي دهد ، در راستاي ارتقاي ذخيره گاههای زيستكره به عنوان مناطقي بين المللي و به منظور عينيت بخشيدن به اهداف توسعه پايدار در قرن 21 مورد استفاده قرار گيرند . از اين ديدگاه ايده ، طرح يا Concept ذخيره گاههای زيستكره ، ارزش ها و كارايي خود را حتا فراتر از فضاهاي طبيعي حفاظت شده مطرح مي نمايد . زيرا در ذخيره گاههای زيستكره قرار است انسان سكونت و توليد نمايد ، با اين پيش شرط كه اين همه در سازگاري با قابليت ها و آستانه بردباري محيط باشد ؛ يعني شرايطي كه در بسياري از فضاهاي طبيعي حفاظت شده مجاز تشخيص داده نمي شود . به همين دليل بسياري از شاخه هاي علمي ، برنامه ريزي ( آمايش و منطقه اي ) ، محققين علوم سياسي و اجتماعي و بيش از همه جوامع محلي و بومي از اين تفكر استقبال كرده و جملگي مي كوشند ، طيف گسترده اي از دانش ، تحقيقات علمي و تجربيات را در جهت پيوند با حفاظت از تنوع زيستي و توسعه اجتماعي- اقتصادي در جهت رفاه و آسايش هرچه بيشتر انسان ها مورد استفاده قرار دهند .
بنابراين محور اصلي تكامل مدل هاي جهاني ، ملي و محلي براي توسعه پايدار ، ذخيره گاههای زيستكره قرار مي گيرند كه قادرند به عنوان مركزي براي آموزش سياست بانوان/مردان ، تصميم گيرندگان و ساير گروههاي علاقمند كه به طور مشترك و از طريق همكاري در راستاي انتقال اصول توسعه پايدار و تحقق آن در سطح محلي فعاليت مي نمايند ، عمل كند .
در مجموع پيش رفت ها بعد از تصويب استراتژي سويلا در سال 1995 را مي توان به صورت زير خلاصه و جمع بندي نمود . از سال 1995 جوهر و هويت ذخيره گاههای زيستكره حول محورهاي زير متمركز گرديده و تعميق يافتند :
كاركردهاي چندگانه و در عين حال يكپارچه و هماهنگ در جهت تداوم كاركرد هاي حفاظت ، توسعه ، پشتيباني ( لجستيك ) و تحقيقات . بدين وسيله فرصت هايي ويژه ، متكي بر قابليت هاي اكولوژيك محيط براي تحقق توسعه پايدار در سطح محلي و منطقه اي به نمايش گذارده مي شوند ،
سيستم سه ناحيه اي ( ناحيه هسته ، ناحيه سپر ، ناحيه انتقالي يا توسعه ) به عنوان مبناي برنامه ريزي در مقياس چشم انداز كلان منطقه ( يا بيومي كه ذخيره گاه در درون آن واقع شده است ) و جهت برقراري تعادل و توازن ميان منافع و تمايلات ذي مدخلان ( Stakeholders ) در ارتباط با كاركردهاي مختلف ،
وجود سكونتگاههای جوامع محلي و مهاجران در درون ذخيره گاه ،
پذيرش وظيفه پايش توسط نهادهاي مسئول براي حداقل هر ده سال يكبار ، پس از آنكه منطقه توسط شبكه جهاني ذخيره گاههای زيستكره مورد پذيرش قرار گرفت .
برمبناي آنچه تاكنون تشريح گرديد ، به سختي مي توان سازمان حفاظت محيط زيست را در امر برنامه ريزي ، سازماندهي و مديريت ذخيره گاههای زيستكره موفق دانست . در اين ميان مشخص نيست ، برمبناي كدامين تجربه ، اقدام سازنده و تحقيقات علمي ، سازمان حفاظت محيط زيست مجددا” به فكر ذخيره گاههای زيستكره افتاده و منطقه حفاظت شده دنا و پارك ملي تنگ صياد را براي پذيرش به عنوان ذخيره گاه زيستكره به برنامه MAB معرفي نموده است . تنگ صياد در وضعيتي هست كه اگر از روش هاي اتحاديه جهاني حفاظت پيروي نمايد ، در آينده به يك پارك ملي مناسب تبديل گردد ، ولي در اين صورت اهداف پارك ملي و ذخيره گاه زيستكره با يكديگر همخواني ندارند . در مورد منطقه حفاظت شده دنا ، در سال 1381 و زماني كه طرح جامع مديريت منطقه حفاظت شده دنا تدوين مي گرديد ، توسط مشاور طرح پيشنهاد تبديل اين منطقه به ذخيره گاه مطرح شد . اين پيشنهاد توسط مدير فرهيخته اداره كل حفاظت محيط زيست استان كهگيلويه و بوير احمد ، آقاي مهندس محمد توكلي ، به عنوان يكي از برجسته ترين مديران ادارات كل حفاظت محيط زيست در ايران ، نيز مورد پذيرش قرار گرفت و متعاقب آن ، مشاور برگه هاي لازم جهت معرفي منطقه را دريافت و تكميل نمودن آن را آغاز نمود . همزمان به تغيير مديريت در اداره كل محيط زيست استان كهگيلويه و بوير احمد ، موضوع تبديل منطقه به ذخيره گاه نيز منتفي گرديد و در وضعيت موجود ، حتا حفظ دنا به عنوان منطقه حفاظت شده نيز دشوار مي نمايد .
محيط زيست هيچوقت بجز چند حركت موردي و مصروف نمودن اعتبارات جهاني نتوانسته در بحث مديريت زيستگاهها تلاش مدوني را انجام دهد.قحط الرجالي در اين سازمان همچنان بيداد ميكند واگر ميبينيم گاه وبيگاه از يك مدير تقدير ميگرددجاي تعجب داردوهمين فكرهاي بسته قديمي سازمان اميد هر فكر نو را از آنها سلب ميكند.
درود بر مهرداد عزیز …
یادم هست روزی آمار نیروهای انسانی متخصص را از زبان استاد هنریک مجنونیان مقایسه می کردم … حقیقتاً به نتایج نگران کننده ای رسیدم! نمونه آنکه در سرتاسر استان های زاگرس ما حتا یک کارشناس جانورشناس نداریم! به نظرم یکی از مهمترین اولویتهای نهاد متولی محیط زیست ایران، تربیت متخصصانی ورزیده در حوزه حیات وحش و محیط های تالابی است.
خيلي پست مفيدي بود.. خيلي چيزهاي خوب ياد گرفتم اگر چه كه بر نگراني ها و غصه هايم اضافه شد… و حالا …اياهنوز اميدي هست؟
اگر امیدی نبود که از “مهار بیابان زایی” نمی نوشتم و 64 ماه بر آن پای نمی فشاردم.
به نظرمن، آدم های غمگین، آدم های دانایی هستند؛ زیرا خیلی از دردها را دریافته اند. اما آدم های شاد، اغلب داناتر هستند؛ زیرا دریافته اند که ما بر بنیاد دانسته های بسیار ناچیزمان از دنیا، اجازه نداریم که هیچگاه پژمان شویم. چرا که هنوز بیشتر از آن که بدانیم، نمی دانیم! درست مثل داستان آن فضا پیمای غول پیکر ِ ریزنقش! …
بله.من هم با نظر شما موافقم. به قول معروف: آدم به اميد زنده است.
بنده هم اميدوارم كه با گسترش آگاهي و پررنگ تر كردن حس مسوليت هايمان نسبت به محيط زيست مي توانيم از باق مانده هاي اين عرصه حفاظت كنيم و …
منظورم اين بود كه هنوز اميدي هست كه از پيشروي برخي فاجعه هاي زيست محيطي جلوگيري كرد؟ يا براي بعضي كارها خلي دير شده؟!به هر حال نسل برخي موجودات منقرض شد و بسياري از مناطق جنگلي سوختند و … بسياري از درختان از بين رفتند و برجها جانشين شدند و … آيا هنوز اميدي هست؟
من البته اعتراف مي كنم كه قلم من رسا نيست و شيوايي بيان شما را ندارم…شايد اين جمله شما در توجيه اين غم بزرگ كمك كننده باشد: كه هنوز بيشتر از آن كه بدانيم، نمي دانيم
شايد هنوز راههايي براي نجات هست و ما نمي دانيم؟!!!
من هنوز هم به نيايش آفتابگردانها ايمان دارم و به عطوفت نيلوفران اميد بسته ام… شاد زي
بعضي آسيبها يي كه به جان طبيعت افتاد چنان هولناك و بزرگ است كه نمي توان جايگزيني برايش متصور شد؟براي آنچه از بين رفته … اميدي هست؟! ورنه براي حفظ آنچه داريم مگر مي توان نااميد بود و دست روي دست گذاشت … نه نمي توان…
نیاکان ما، هنگامی که ماه در برابر خورشید قرار می گرفت، چنان بیمناک و مضطرب می شدند که گویی خشم خدایان شامل حال شان شده است.
اما اندکی که بالاتر رفتیم و از جایی به زمین نگاه کردیم، که هر دو را می توانستیم به راحتی ببینیم و مسیر حرکت شان را دریابیم، حالا از این ماجرا به عنوان فرصت در حوزه نجوم و اکوتوریسم بهره برداری می شود!
بسیاری از تهدیدهای امروز هم ممکن است روزی کمک کنند برای آن که فرصت و مزیتی جدید بیافرینند.
وقتی برادران رایت، نخستین هواپیما را از زمین کندند و به پرواز درآوردند، چه کسی فکر می کرد که ممکن است روزی بشر بتواند سازه ای غول پیکر که صدها برابر آن ارابه هوایی نخستین وزن دارد را به آسمان فرستاده و پرواز دهد؛ آن هم با بهره گیری از انرژی خورشیدی و آن هم در شب!
برای همین است که اعتقاد دارم، تلخی های ناشی از دانسته های امروز مان، نباید منجر شود که امیدمان را از دست داده و از حرکت بایستیم! مگر یادمان رفته که مهم همین “نفس حرکت” است؟!
درود …
این زمان بیش و کم مقارن با ترک تازی های « سازمان شکاربانی و نظارت بر صید » در ایران بود ؛ تشکیلاتی که در خدمت طبقه اشراف و لایه پیرامونی آن قرار داشت و عده ای « رِنجِر » پرورش می داد که با آن کس که به عنوان « متخلف » تشخیص می داد ، آن کند که مایل است .
…..نگران نباشید
..دیدیم که در این مدت متخصصان نوین چه بر سر محیط زیست اوردند یا لال شدند و یا محلل ( البته بشترشان نه همه)..خوب است که خودتان هم تخزیب شدید حوزه رودخانه چالوس در اطراف سیاه بیشه را دیدید آقایان مهندس ناظر محیط زیست طرف قراردار آن شرکت که بقول افغان ها تز کره مهتاب ( کره ماه ) نیامده بودند.قرق بان سلطنتی هم نبودند…آیا در شی و اندی سال گذشته تنها برای درباریان پروانه شکار صادر می گردید؟
..در تمام دنیا پایه گذاران حفظ محیط زیست شکارچیان بودند.پس از ایجاد قرق های سلطنتی ان هم برای محافظت از گونه های قابل شکار چون گوزن زرد و قرمز و بیزون و نابود کردن درندگانی چون گرگ و خرس و سیاه گوش به بهانه افزایش جمعیت شکار سالها طول کشید که اهمیت حفاظت کل مجموعه درک شد در مورد جنگل ها هم در بسیاری از کشورهای اروپایی برای ایجاد ناوگان به درستی از جنگل های صنعتی نگهداری کردند ( مانند جنگل نیوفارست در جنوب انگلیس که قرن ها بلوط مورد نیاز ناوگان سلطنتی را تامین می نمود )..در مورد چماق قرق بانها هم باید گفت ما در فرنگستان زندگی نمی کنیم و اینجا کلوپ شرکت نفت هم نیست در همان فرنگستان هم در قدیم برای نمونه در لهستان شکار قاچاق بیزون کیفر مرگ به دنبال داشت و اکنون نیز در امریکا در صورت مقاومت متخلف شکارچی او را ناز و نوازش نمی کنند….ما در ایران زندگی می کنیم..البته تنها زور چاره نیست ولی در ابتدا باید زود بکار برد و سپس به حل مشکل اصلی یعنی عدم اطلاع و فرهنگ سازی پرداخت.گیرم که دشت ارژن هم در لیست ارومیه قرار گرفت مگر به جلوگیری نابودی آن کمک کرد و یا دریاچه ارومیه؟!
اگر در آن زمان و در بدو پیدایش کانون شکار هدف ایجاد قرق هایی چون خوش یلاق بود ( هرچنر از قدیم مهم ترین قرق جاجرود بود ) پی چرا در اواخر مناطقی مانند ارومیه و میانکاله و جنگل خشکه داران حفاظت شده اعلام گردید؟
جناب اشكار، با سلام
از آنجا كه من از درك زبان استعاره عاجز هستم ،تا به اصطلاح رُك و پوست كنده منظور خود را بيان ننماييد، نمي فهمم.قاعدتا” آن شركت يا شركت هايي كه مورد اشاره شما قرار مي گيرند ، اسم و رسمي دارند ؛ چرا نام نمي بريد ؟
در مورد اين ادعاي شما هم كه ” در تمام دنيا پايه گذاران حفاظت محيط زيست شكارچيان بوده اند ” لازم است كه مستندات علمي خود را ارائه نماييد . تاريخ حفاظت از طبيعت در اروپارا مي توان به سه مقطع بسيار كلي تقسيم كرد؛درباره آمريكا صحبت نمي كنم ، چون در آنجا وضعيت كاملا” متفاوت بود .مقطع اول تا پيش از انقلاب صنعتي ، مقطع دوم از انقلاب صنعتي تا پايان جنگ جهاني دوم و مطع سوم از 1945 به بعد . در مقطع اول ، درست است كه قرق هاي سلطنتي و اشرافي وجود داشت و با متخلف همانند رنجرهاي ما رفتار مي كردند. ولي از مقطع دوم به بعد وضعيت تغيير كرد .در اكثر كشورهاي اروپاي صنعتي ، زماني كه همان قرق هاي سلطنتي و اشرافي تبديل به طبيعت حفاظت شده گرديد ، قانون بر آن حاكم بود. به عبارتي ،حفاظت از طبيعت اساسا” از طرف جامعه بر حاكميت تحميل مي شد. دانشمندان توليد علم مي كردند ، و بر خلاف دانشمندان ما كه در انتشار دانش خود در سطح جامعه خصت به خرج مي دهند و تا پول و حق مشاوره دريافت نكنند ، حرف نمي زنند ،دانش توليد شده در اروپا به سطح جامعه انتقال مي يافت و جامعه نسبت به تخريب طبيعت حساس مي شد و همين حساسيت را به حاكميت انتقال مي داد . قرن نوزدهم اوج تحقيقات بيولوژيك در اروپا بود و اين قرن پرورش دهنده بزرگاني چون لامارك ، رابرت هوك ، داروين ، هكل ، والاس و امثالهم مي باشد .
در مورد ميانكاله به طور مشخص مي توانم بگويم ، شكار قرقاول هدف اصلي از حفاظت اين منطقه بود . جنگل هاي انر و ازگيل كه ما به آن مي ناريم ، جنگل هاي ثانويه و حتا ثالثيه هستند؛ در اينجا به عمد از رشد گياهان مهاجمي چون تمشك كه مي توانست عامل موثري در زيستگاه قرقاول باشد ، حمايت مي شد. البته قصه سرِ دراز دارد .
جناب اشكار ، حداقل به عقيده من ،نقد سي و اندي سال گذشته ضعف مديريت محيط زيست به هيچ وجه نمي تواند به معناي حمايت از اشتباهات كانون شكار و سازمان شكارباني و صيد باشد .واقعيت اين است كه ما از آغاز ،بدون دانش كافي ، مقوله محيط زيست را وارد ايران كرديم و تا به امروز هم – نه دانشگاهها و نه سازمان حفاظت محيط زيست – هيچيك سعي نكرده اند خود را با محتواي علمي محيط زيست مشغول نمايند .فارق التحصيلان امروز ما ، اكثرا” جانورشناسند ، تا كارشناس محيط زيست .دانشگاهها توانسته اند در زمينه هايي شناخت خزندگان ، پرنگان ، پستانداران و ساير مهره داران كارشناسان خوبي پرورش دهند ، ولي اين به معناي پرورش كارشناس محيط زيست نيست . درحقيقت ما هنوز رشته محيط زيست را در ايران داير نكرده ايم . آنچه داريم همان منابع طبيعي قديم ، به اضافه جانورشناسي و كلياتي درباره انواع آلودگي ها مي باشد .
با تشكر از توجه شما ،كامبيز بهرام سلطاني
حقیقت این است که ما حتا جانورشناس هم به اندازه کافی تربیت نکرده ایم استاد. وگرنه الان در باره معضل خرس در سبزکوه اینگونه کفگیرمان به ته دیگ نخورده بود!
به هر حال ممنونم که خود در این بحث به صورتی مؤثر شرکت می کنید و امیدوارم جناب اشکار (آقای کوشان مهران) هم مدارک خود را ارایه دهند.
درود …
جناب آقای بهرام سلطانی
درود بر شما و سپاس ازبرای پاسخ دهی شما بسیار خوشحال می شوم در این مورد بیشتر با شما گفتگو نمایم اگر زمانی برای اینکار اختصاص دهید ممنون می شوم….هنوز پرسش های بی شماری دارم
….درویش خان
..برادر عزیر همینطوری من با حضرات مشکل دارم می خواهید اسم شرکت های ارزیاب را هم در این صفحه بنویسم؟!
پیش از اینکه شرکت سایپا خود را حامی ( اسپانسر ) آهوی گواتردار ایرانی معرفی کند عده ای از متخصصان ( منظور دارای مدرک و محفوظات ) پیشنهاد کرده بودند به دلیل تخریب خجیر و سرخه حصار تهران منطقه گاوده فیروز کوه به عنوان جایگزین اکولوژیک این مناطق معرفی شود و تا جایی که شایع شده بود تنها در یکی از دره های بدون آهوی خجیر آهو در فنس نگه داشته شده و آرام آرام کل منطقه از سازمان خلعیت گردد……ماشالله در ایران اینره بویی از حقیقت دارد…در مورد آهو هم جدی نگیرید داستان انتقال مرجان های چابهار و قطع بلوط دنا و ببر سیبری به کجا انجامید؟بیشتر حضرات مدرک دار به دنبال نام و بلعیدن لقمه ای از خوان یغما بودند با دو گوش خودم از یکی از متخصصان دانشگاهی معترض به پروژه درست و یا نادرست ببر شنیدم که ببر خزر با هندی هیچ تفاوتی ندارد؟!
جناب آقای بهرام سلطانی خیالتان راحت سازمان محیط زیست و دانشگاه ها حتی جانورشناس هم تربیت ننمودند
دانشجوس ترم یک زیستگاه ها و تنوع زیستی که مدرک کارشناسی محیط زیست داشت و کارمند اداره مرکزی اکی از استان های مهم دارنده یوز بود هنوز فرق بین گنجشک و سار را نمی دانست!!
دانشجوی ترم سه هم تفاوتی بین پازن و گوسپند کوهی قائل نبود!!!!!!!!!!
موافقم. ما در حوزه تربیت نیروی متخصص در بخش محیط زیست، چه به صورت محض و چه در زیر رشته های آن، بسیار کمبود داریم.
درود …
به استاد ارجمندمان بهرام سلطانی عزیز
از اینکه به دنبال طرح پرسش اینجانب – در پی انتشار مقاله سودمند و مفیدتان با عنوان « ضرورت بازگشت به بنیان های حفاظت از طبیعت » در مهار بیابان زایی – اقدام به انتشار این مقاله سراسر نکته و نورافشانی نموده اید و سبب افزایش سطح اندوخته هایمان در خصوص ذخیرهگاههای زیستکره گردیده اید صمیمانه سپاسگزارم.
به درویش عزیز
از اینکه سبب آشنایی ام بااستاد کامبیز بهرام سلطانی – این مرد فاضل که اینگونه بی منت و رایگان نورافشانی می کنند – گردیده اید ممنونیم رفیق.
درود بر دیده بان شریف طبیعت بختیاری.