ماجرای هشت پای آلمانی و رابطهاش با تشدید روند بیابانزایی در جهان را تا سیل ویرانگر پاکستان ادامه دادیم و این پرسش را به میان آوردیم که چگونه سیل در کشوری که اغلب مناطق آن همواره از کمبود ریزشهای آسمانی له له میزند، توانسته چنین بنیانکن و مخرب عمل کرده و جمعیتی بالغ بر 20 میلیون نفر را متأثر کند و حتا بیم آن میرود تا تمامی 172 میلیون پاکستانی، با بزرگترین موج قحطی در سال 2011 مواجه شوند. چرا که دیگر نه محصولی مانده و نه زمینی برای زراعت!
اینک در پنجمین بخش از هشتپا نامهی بیابانیمان، میخواهم این پرسش تلخ را به میان کشم:
چرا دولتها هنوز هم برای آموزش اسلحه بیشتر حاضرند پول بپردازند تا آموزش دانایی؟ و چرا در طول قرن بیستم، توان تخریبی آدمی 10 هزار برابر بیشتر از توان مهار بیماریها رشد یافت؟!
بد نیست بدانید که در یکی از گزارشهای توسعهی انساني سازمان ملل متحد که در آستانهی هزارهی سوم میلادی منتشر شد، آمده است: متأسفانه بسياري از كشورهاي جهان – از جمله همین پاکستان به همراه ممالک دیگری – همچون تانزانيا، عراق، عربستان سعودي، سوريه، قطر، اردن، عمان و قبرس با اينكه همگي در مناطق مستعد بيابانزايي واقع شده و عواقب آن را به خوبي لمس ميكنند، ليكن بين 151 تا 1000 درصد بودجهی آموزشي و بهداشتي خويش را براي ارتشهايشان هزينه كردهاند. بديهي است، اگر در اين مقايسه به جاي بودجهی آموزش و بهداشت، بودجهی برنامههاي محيط زیستی و مهار بيابانزايي منظور ميشد، آنگاه تفاوت بدستآمده، بسيار فاحشتر و شرمآورتر مينمود.
به راستي چرا در برخي كشورهاي جهان بايد شمار معلمان، يک ششم تعداد سربازان باشد؟ يعني آموزش اسلحه مهمتر از تعليم دانايي است؟! و يا چرا بايد تعداد سربازان 27 برابر شمار پزشكان باشد؟ شما بگوييد: عاقبت جهاني كه براي گرفتن جان ساكنانش هزينهی بيشتري متحمل ميشود تا تربيت نيروهاي حافظ جان، چه خواهد بود؟! عاقبت جهاني كه مردمانش براي نواختن طبل جنگ، لحظهاي را از دست نميدهند، امّا در دميدن شيپور صلح، نفس كم ميآورند، چه خواهد بود؛ مردمانی که به قول کوفی عنان: مهارت عجيبی در ساخت طاق نصرتهاي جنگ از خود نشان میدهند، ولی در برپايي معبدهاي صلح، بسيار ناشيانه عمل میکنند (سخنراني كوفيعنان در مراسم اهداي جايزهی صلح نوبل سال 2001). چرا بايد قدرت کشندگی سلاحهای انسانساخت در طول يکصد سال اخير يک ميليون برابر افزايش يابد، امّا قدرت مهار بيماريها تنها 100 برابر اضافه شود؟ آيا سزاوار است در دنيايي كه ميانگين سرانهی توليد زبالهی برخي از شهروندان شمالياش (آمريكا) در سال به 125 تن ميرسد، بيش از 1.5 ميليارد انسان در فقر مطلق بسر برده و اصولاً چيزي براي خوردن نداشته باشند كه بخواهند زبالهاي توليد كنند و در عوض در آمريکا سالانه متجاوز از سيصدهزار نفر به دليل بيماریهای ناشی از پرخوری بميرند – دکتر ديويد ساچر، رئيس انجمن جراحان آمريکا (به نقل از CNN) -؟ آيا شايسته است، هنگامي كه هوشمندي نوع بشر در پي ابداع بعد سوّم رايانهها و فراخواني اصوات از گذشتههاست؛ به موازات چنين گشايشها و دستاوردهايي، در حوزهی دانش و افزايش تواناييهاي آدمي در مواجهه با چالشهاي پيشرو، خسارات حاصل از بلاياي طبيعي، در طول 30 سال گذشته، از جنبهی ارزش مادي، 4.1 برابر؛ از جنبهی شمار نفوس آسيبديده، 3.6 برابر و از جنبهی تلفات انساني، 2.3 برابر فزوني يابد؟ چگونه است که از دوران فرا نوگرايي (پست مدرنيسم) و حتا مابعد فرانوگرايي سخن به ميان میآيد و ادعا میشود که به پايان پارهای از شاخههای علم نزديک شدهايم؛ با اين وجود، 40 سال پيش به طور متوسط فقرا 20 برابر فقيرتر از اغنيا بودند، امّا اينك 45 برابر فقيرتر هستند؟! چگونه است که برای ساختن بمب اتم در سال 1945، حاضر بوديم 2 ميليارد دلار را هزينه کنيم، چهار سال وقت را اختصاص دهيم و ده هزار دانشمند را بکار گماريم؛ امّا برای ريشهکنی دو بيماری بسيار کهنِ مالاريا و سل که در هزارهی سوّم کماکان سالانه جان 2.7 ميليون انسان بيگناه را میگيرند، هنوز دم از کمبود امکانات و اطلاعات میزنيم؟!
ما کجا راه را گم کردیم دوستان؟!
ادامه دارد …
سلام
به نظر من دلیل این اتفاقات در دنیا به خاطر این است که سیاست مداران به وضع فعلی می نگرند و به دنبال قدرت! و به آینده و فردایی که دیگردر اریکه قدرت نیستند کاری ندارند، در حال حاضر سیاست مداران دارای پول و قدرت هستند ونه معلمانٍ،کارشناسان،و دلسوزان نسل های بعد
و راه حلی هم نیست مگر اینکه از زورگویان عالم تقاضا کنیم که جنگ را کنار بگذارند و به آبادی این کره آبی بپردازند که البته این مطلب به جوک بیشتر شبیه است و اگر خیلی به این حرف بخواهیم احترام بگذاریم به آن میگوییم شعر…
ما خود انسانیمان را گم کرده ایم و اینسان خودخواهی روی نموده ودیگرخواهی گم شده است
به نسیم:
سخن شما را پیش تر و با بیانی دیگر، گاندی هم گفته است:
“جهان ما نیازهای همه ی ما را برطرف می کند؛ اما حرص و آز را نه!”
.
.
به محمد کماسی:
نکته درستی است؛ وقتی همه فقط 4 سال را ملاک قرار دهند، آنگاه ممکن است روزمرگی قالب شود؛ به ویژه اگر نهادهای بالاسری از دانایی و درایت لازم بهره مند نباشند.
درود …
بیست و سه دسامبر 2007، زلزله ی 6.7 بم در ایران رخ داد که جان حدود 26000 نفر را گرفت که معادل بیست درصد ساکنان منطقه ی تحت تاثیر بود. جالب اینجا است که شش روز قبلش زلزله ی 6.5 کالیفرنیای جنوبی را لرزاند و از 250 هزار نفر جمعیتش فقط سه نفر کشته شدند. زلزله ی لوماپریتا 6.9 در سال 1989 فقط 68 نفر را در سانفرانسیسکو به کشتن داد در حالی که پنج میلیون نفر در آن محدوده ی شهری حضور داشتند.
نویسنده ی کتاب (Predictioneer) این ها را می گوید و ادامه می پرسد: چرا چنین تفاوتی بین تلفات در ایران و سایر کشورها وجود دارد؟ آیا این حاصل رخدادهای غیرقابل پیش بینی است یا حاصل تصمیمات استراتژیک؟
نویسنده ادامه می دهد: دلیل وقوع چنان تلفاتی این بود که مردم بم در خانه های گلی زندگی می کردند. واقعا چرا در کشوری که چنان منابع عظیم نفتی دارد باید مردم در خانه های گلی زندگی کنند؟ آیا واقعا این ها حوادث طبیعی هستند؟ درست است که این حوادث به طور تصادفی رخ می دهند و وقوع آن ها از کنترل انسان ها خارج است اما عواقب و پیامدهای آن ها اینطور نیست.
نویسنده سپس به سراغ سیستم سیاسی کشورها می رود که شاید بهتر باشد اینجا ترجمه اش نکنم اما به این اشاره می کند که چطور برخی ساختارهای حکومتی زمینه ی ارائه ی خدمات بهتر را به مردم فراهم می کند.
راستش هدفم از نوشتن این چند پاراگراف این نبود و نیست که شرایط فعلی کشورها را به طور مستقیم یا غیر مستقیم به سیستم قدرت مرتبط کنم و ایده ی بزرگی را که شما به طور جهانی مطرح نموده اید به یک موضوع منطقه ای محدود تبدیل کنم، اما، به نظر می رسد در شرایط فعلی دنیا که مبتنی بر زودتر رسیدن و برنده شدن و جایزه را تنها خوردن است، داشتن یک ساختار موفق و آینده نگر می تواند جبران خیلی از کاستی ها را بکند. راستش وقتی نگاه می کنم خیلی اثری از شرایط “برد – برد” نمی بینم. برای خیلی ها همین که “برد” اول تامین بشود، مابقی عبارت خیلی مهم نیست.
در این باره اگر فرصت باشد باز هم می نویسم.
شاید چون ، فقط جلوی پایمان را نگاه می کنیم که زمین نخوریم و “راه” را اصلن فراموش کرده ایم ، نه گم !
سلاح می سازیم که “ما” فعلن باشیم ، زنده باشیم …
یادمان می رود که “ما” می تواند شامل همه ی “ما” های زمین باشد
این فراموشی راه (یا به قول شما راه گم کردگی)و فقط دیدن اهداف ِ کوتاه مدت ِ گاه سخیف ، همین حالا در همین مرز و بوم هم کم دیده نمی شود ! می شود؟
این عکس آخری چه ترکیب ِ سیاهی از سیاهی هاست …
به بهروز:
واقعیت تلخ جامعه امروز بشری همین است رفیق … این که نه ما که در جنوب هستیم و نه آنها که در شمال هستند؛ آن گونه که سزاوار است برای تحقق گزینه “برد – برد” هزینه نمی کنند و نمی کوشند.
وای بر آنهایی که حتا نمی دانند باید به سوی برد – برد حرکت کرد … مشتاقانه دیدگاه هایت را در این حوزه دنبال می کنم بهروز جان.
.
.
به شقایق:
و بدبختانه گاه فکر می کنیم که بی راهه ای را که برگزیده ایم، عین راه است و نه فقط خود که سعادت بشریت در آن است که به راه ما روند!
و آن ترکیب سیاه از سیاهی ها … سالهاست که دارد جانم را می خراشد …
درود.
دیدگاهی واقع گرایانه
تمام تاریخ بشر گواه بر این است که دنیا در هرج و مرج و جنگ است و هر کشوری سعی میکند توانایی دفاعی و تهاجم خود را بالا ببرد. آیا مسئولین کشور ما سعی کافی را برای توانمند سازی کشور انجام داده اند؟
توانمند سازی کشور تنها بالابردن توان دفاعی نظامی نیست. گسترش فرهنگ قانون و قانونمداری و اجرای عادلانه قانون و نظم در تمام جوانب٫ بالابردن انسجام و اتحاد ملی ٫بالابردن توان علمی کشور٫ جلوگیری از فرار مغزها٫ حفاظت از ثروتها و داشته های طبیعی٫ حفاظت و رشد منابع انسانی ٫ کاهش فقر مالی ٫ بهبود سلامت فیزیکی و روانی مردم ٫کار آفرینی٫مبارزه بسیار جدی با قاچاق مواد مخدر و جرم و جنایت و ناامنی در داخل کشور از جمله مواردی است که توان کلی کشور را بالا میبرد و کشور را در مقابل تحاجمات خارجی آماده و مقاوم میکند. مبارزه با غول ترافیک و اتلاف وقت که روزانه میلیاردها توما ن به ضرر کل کشور است . مبارزه با آلودگی هوا ی شهرها ٫ ارتقاع فرهنگ و دور کردن هموطنان شهرستانی و روستایی از دیدگاه مخرب غریبه کشی ٫ تشویق مردم در مشارکت در تعیین سرنوشت خود و…. سبب بالابردن توان فکری فرهنگی و در واقع همه جانبه کشور میشود.
آیا مسئولین کشور ما سعی کافی را برای توانمند سازی کشور انجام داده اند؟
محمد عزیز به تجربه دریافته ام؛ مردمان شاد در سرزمین های شاد زندگی می کنند و سرزمین شاد، زیستگاهی است که از پایداری بوم شناختی (اکولوژیک) برخوردار باشد. سرزمینی که نتواند پذیرای زیستمندان گیاهی و جانوری اش باشد، هرگز نخواهد توانست به عنوان میزبانی شایسته برای آدم هایش هم کارکرد داشته باشد. سرنوشت تلخ افغانستان و عراق و نیجریه و … گواه این مدعاست.
برای همین است که اعتقاد دارم: نخستین اولویت راهبردی در هر کشوری که به رفاه واقعی و امنیت حقیقی شهروندانش می اندیشد، حفظ محیط زیست است.
درود …
delemoon vasatoon tang shode mohandes
درود بر آرش بی معرفت …
مهندس جان در تائید نوشته شما باید بگم که بعضی از کشورهای دنیا تنها با کمک و از طریق حفظ محیط زیست و حفظ منابع انسانی خود و اتحاد ملی به جایگاهی بسیار قابل قبول رسیده اند.
درود بر تو …
کشورهایی همچون کاستاریکا و سوئد در شمار چنین ممالکی قرار دارند.
سلام آماری که ارائه کردید بی نظیر بود .
درود بر شما و ممنون از همراهی هاتان …
سلام
من فکر می کنم جای آموزش خیلی چیزها در مدارس خالیه…حقوق شهروندی و هنر و محیط زیست و … . از آدمی که این چیزها رو یاد نگرفته کی می شه انتظار حرکت مثبتی رو داشت؟
با سپاس
راست می گویی نفیسه عزیز …
چند روزی است که یکی از تفریح های من شده جمع کردن ته سیگار از درون فضای سبز پارک مجاور منزل … شاید باور نکنی، در ابتدا خیلی ها یه جوری منو نگاه می کردند … اما حالا واقعاً تعداد ته سیگارها داره کم و کمتر می شه …
ما خیلی چیزها را به کودکان و جوانان خویش آموزش نداده ایم … خیلی خیلی چیزها را …
درود …
قدرت! حرص و طمع آدمي براي رسيدن به قدرت زيربناي همه رفتارها و خودخواهيها و تخريبهاي اوست. قدرت خواهي، فلسفه زندگي آدمي است. آدمي براي رسيدن به قدرت و ارضا اين ميل هر چيز و هركسي را كه بتواند به هر شكلي از سر راه برمي دارد. موجود خودخواه دوپايي چون انسان، آنگاه كه سركش مي شود به هر موجود ضعيفي حمله مي كند از جمله طبيعت و محيط زيست و ديگر جانداران و اين خودخواهي ِ ناجوانمردانه آنقدر گسترده است كه با چنين شرايط اسف بار و نگران كننده اي باز هم عبرت نمي گيرد…. جناب مهندس! من گمان مي كنم ما خودمان و عمدا راه را براي رسيدن به قدرت در ميانه كج كرده و به سويي ديگر كشانده ايم. مي دانيد شبيه چيست؟
فراوان شنيده ايم كه آن كسي را كه خواب است مي شود بيدار كرد اما آن كسي كه خود را به خواب زده است را نمي شود…
اگر راه را گم كرده بوديم نگران بوديم و به دنبال راه اصلي مي گشتيم… ولي آيا جز در ميان اندكي از اصحاب پاكدل و هواخواه محيط زيست و نگرانان زمين و طبيعت، در ميان ديگران چنين حالي سراغ داريد؟ نه دوست من!نگراني كه نيست، بماند شادماني هم برقرار است … راه گم نشده.. راه به بيراه اي تغيير يافته است و انسان، به گناه خود دل خوش داشته است…
و … واي بر ما… واي بر انسان
اگر اینچنین باشد که می گویید که باید بگوییم: کار تمام است و امید به نجاتی نیست …
اما من دوست ندارم کار را تمام شده بدانم … دوست ندارم …
نه، اتفاقن به بركت وجود دلسوزان و آگاهان اين عرصه كار تمام نيست.. دست كم هنوز تمام نيست… ميل به قدرت كه هست اما نجات طبيعت از اين خودكامگي هنوز ره به اميد دارد.اثبات شي كه نفي ماعدا نم يكند… مي كند؟
نه…آنان كه راه درست را مي روند مي توانند راه خودشان را ادامه بدهند و رهگذران را به خويش فراخوانند. قدرت دل خيلي زياد است… حتا در برابر نيروي قدرت خواهي بشر…
ممنون …
ایمان دارم که هر یک از ما می توانیم در هر لحظه که بخواهیم، انسان بهتری شویم …
مهم این است که قدر آن بزنگاه را بدانیم .
درود …
منابع انسانی مهمترین سرمایه های حیات پایدار هر سیستم و جامعه رو به رشدی هستند که متاسفانه در شرایط فعلی از جایگاه سزاوار خود در سبد اولویت های مدیریتی کشور برخوردار نبوده و از اصل خود دور مانده اند.
درود
ما منابع انسانی را تقریباً از یاد برده ایم … در خانواده ها هم بیشتر از آن که “اعتماد” را به کودکان بیاموزیم؛ “احتیاط” را می آموزیم! چیزی که به صورت فطری در وجود کودکان هست!
درود بر هومان عزیز در نخستین روز از دومین سال حیات دیده بان طبیعت بختیاری …
اين پست تون منو ياد اوريانا فالاچي انداخت، اونجاييكه تو كتاب “زندگي جنگ و ديگر هيچ” ميگه؛(نقل به مضمون البته) يه طرف دنيا با تجهيز تمام دانش و تكنولوژي تلاش ميكنن كه قلبي رو پيوند بزنن و انساني رو چند سال بيشتر زنده نگه دارن، بعد اينجا تو ويتنام يك انسان يك جوان يك قلب سالم واستثنائي رو با بمب و ناپالم ميكشن…
دوران دانشجويي استادي براي درس شيمي فيزيك داشتم كه وقتي داشت درباره ي لزوم يا عدم لزوم داشتن بمب هسته اي براي مملكت ما صحبت ميكرد زدن به جاده خاكي و جمله اي گفتن كه منسوب به حضرت علي ميدونستن:
” واي بر انسانيكه دانش او بيشتر از خردش رشد كند!”
امروز همون روزه و ما داريم در همين دوران زندگي ميكنيم دوراني كه دانش و تكنولوژي بشر بر خردش چيره شده.
به مناسبت شاهنامه خواني كه داريم، خوبه كه از حكيم توس هم يادي بكنيم:
كسي كو ندارد خرد را به پيش
دلش گردد از كرده خويش ريش
جهان ما پر از این پارادوکس هاست … خوشبخت کسی است که می تواند از فراز غبار تیره ای که این ناسازه ها بر جانش می اندازد؛ همچنان آبی آسمان را ببیند و در مهتابی های زندگی، نوشخند ماه را در آغوش کشد …
و آن البته به خردی فردوسی وار نیاز دارد:
خرد بهتر از هر چه ایزدت داد ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای
.
.
امید که هرگز دانش هیچ انسانی بر خردش سبقت نگیرد …
درود …
آدمی موجودی بغایت هوشمند ولی در غالب موارد سخت بی خرد است. هوشمند از آن رو که می تواند برای مشکلات و سختی های پیش روی خویش راه حلی بجوید، ابزار بسازد و فن آوری معجزه وار فراهم آورد. و بی خرد بدان سبب که غالباً آن راه که می جوید، بهترین راه نیست و در نتیجه خود را در چاه های گودتری درمی اندازد. توان پیش بینی آینده یا عبرت گرفتنش از گذشته بسیار اندک و غالباً بطرز دردناکی فراموش کار است. هر اشتباه را بارها و بارها در طول نسل ها تکرار می کند و باز دوباره و دوباره. نگاه کنید که چگونه بخش عمده ای از هوشمندی این موجود پرمدعا در همین زمانه ی حال، صرف حل معضلاتی می شود که برآمده از عملکرد پیشین خود اوست.
هنوز آنچه کوروش بزرگ در بیش از 2500 سال پیش گفته است را نمی توانیم در در بخش عمده ای از جهان امروز بعمل درآوریم و هنوز فغان هفتصد ساله ی آن پیر بلخی در گوش ماست که “از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست” و او می دانست و ما هم بدانیم که ” یافت می نشود”.
جمله ای منسوب به جرج برنارد شاو است با این مضمون که “انسان های خردمند خود را با جهان سازگار می کنند اما انسان های نابخرد می کوشند تا جهان را مطابق خواسته خویش تغییر دهند پس غالب پیشرفت هایی که در جهان می بینیم، محصول عمل نابخردان است”. در این جمله اگر اغراقی هم هست اما در مقیاسی تاریخی دلایل صحت آن بیش از دلایل رد آنست. بواقع کتاب خردمندی های آدمی در برابر مثنوی هفتاد من نابخردی هایش بسی حقیر می نماید. همانطور که قبلاً خود شما گفتید آمار چهارده هزار جنگ و بیش از چهار میلیارد کشته تنها در طول پنج هزار سال، فقط بخشی از تاریخ شرمناک حیات انسان بر روی زمین است.
نزدیک به یکصد هزار سال از پیدایش موجودی بر زمین می گذرد که اخیراً خودش، نام “انسان خردورز” (Homo sapiens) بر خود نهاده است. این زمان در قیاس با پیدایش بسیاری از موجودات زنده ی دیگر، چشم برهم زدنی بیش نیست (مثلاً مورچه ها را ببینید که متجاوز از 350 میلیون سال است که بر زمین زیست می کنند). تنها کمی بیش از ده هزار سال از زمانی که این موجود به برپایی تمدن و فرهنگ دست یازیده است می گذرد و حالا ببینید که اوضاع جهان چگونه است. آیا گونه ای هست که از دست او به فغان نباشد، اگر پیش از این کلاً از عرصه ی گیتی محو نشده باشد؟ خود ما هم دیگر بیش از چند دهه ای نخواهیم پایید (خوش بینانه اما کمتر محتمل، چند سده).
مهندس عزیز، پرسیده اید کجا راه را گم کرده ایم؟ گویا از اول در بیراهه بوده ایم و وانمود به راه دانی کرده ایم. خردمندی آدمی بیشتر به استثنا می ماند و نابخردی او روال جاری است. این اندازه از هوشمندی برای موجودی چنین نابخرد بی نهایت خطرناک است. نیست؟
درود بر دکتر کمال الدین ناصری عزیز …
لذت بردم از خردمندی نهفته در بند بند کلمات به کار رفته در کامنت هوشمندانه تان.
حضور ناصری ها همچنان این امید را می تواند در دل و جانم روشن نگه دارد که هنوز خردمندانی وجود دارند که بتوانند افسار هوشمندی نابخردان را در بزنگاه هایی از حیات اجتماعی جامعه ما بکشند.
راستش یکی از ترس های من آن است که روزی ابررایانه های فرامدرن و هوشمندی که نوابغ بشری ساخته اند، آن اندک خردمندان را هم برای همیشه خانه نشین کنند …
فقط کافی است تصور کنید که آن 10 هزار دانشمند هوشمند! هرگز نمی بودند و بمب اتمی هرگز ساخته نمی شد … آیا بشریت و دیگر زیستمندان ساکن در این کره 4.6 میلیارد ساله، روزگار امن تر و خوش تری را نداشتند؟!
سرفراز باشید رفیق فرزانه من …
نکاتی بسیار خوبی رو اشاره کردید آقای ناصری عزیز. جالب اینجا است که همین انسان عزیز دل در تمام مدل سازی های اقتصادی و اجتماعی هم خودش رو کاملا عاقل و دارای قدرت انتخاب صحیح فرض می کنه. اینکه از همه چیز با خبره، و خبرهایی هم که داره درسته و می تونه گذشته رو کامل به یاد بیاره و آینده رو به طور دقیق پیش بینی کنه. در حالی که آنچه در دنیای واقعی رخ میده اگر کاملا بر خلاف نباشه این ویژگی انسان رو تایید هم نمی کنه.
درود بر بهروز عزیز …
همین ماجرای جهان گرمایی و تشدید روند تغییرات اقلیمی، خودش شاهدی گویا در غلبه هوشمندان عالم بر خردمندان است! نه؟
سرفراز باشید.
همینطور است قربان، همینطور است. البته ای کاش فقط غلبه بود. غلبه است، ناعادلانه هم غلبه است. اگر قرار بود پیامدهای این دو درجه یا چهار درجه افزایش گرما را همه با هم به میزان یکسان تحمل کنند، می گفتیم قضیه سراسری است . اما نگرانی از آنجا است که هوشمندی یک عده (حسب تعریف آقای دکتر ناصری عزیز) دارد کار دست یک عده ی دیگر می دهد. رشد اقتصادی و ثروت ملی و توسعه و رفاه (حداقل مبتنی آنچه کتاب های اقتصاد تعریف می کنند) نصیب یکی شده و افزایش سطح آب دریا و خشکسالی و بیماری اش نصیب یکی دیگر. اگر نیمی از آنچه مدل های اقلیمی پیش بینی می کنند درست باشد، این دوستان در رفاه هم باید هرچه کسب کرده اند صرف مبارزه با پیامدهها و سازگاری کنند که باز هم نکته ی ظریف آقای دکتر ناصری صدق می کند:
نگاه کنید که چگونه بخش عمده ای از هوشمندی این موجود پرمدعا در همین زمانه ی حال، صرف حل معضلاتی می شود که برآمده از عملکرد پیشین خود اوست.
البته امروز ثابت شده که همه سوار یک قایق هستیم و آن قایق اگر به استحکام تایتانیک هم باشد، چنانچه در فاصله دارترین بخش نسبت به جماعت هوشمندش! هم سوراخ شود، همه را غرق خواهد کرد …
نابودی برج های دوقلو در منهتن نخستین نشانه آشکار این غرق شدن بود …
برای همین است که خردمندان جهان هشدار می دهند: جهانی که تفاوت مناطق امن و ناامنش زیاد شده و شکاف پدید آمده ژرفای بیشتری بگیرد؛ برای همه ناامن خواهد شد.
امید که این موجود پرمدعا روزی دوباره به خرد خویش بازگردد و از بریدن شاخه ای که بر روی آن نشسته منصرف شود!
درود بر بهروز عزیز …
به نظر من مشکل اساسی چنین جوامعی مدیریت نادرست است .. این که کار به کاردان سپرده نمی شود، آنهم به هزار و یک دلیل!
کار باید به کسی سپرده شود که “برادری اش” را ثابت کرده است و نه خردمندی اش را!
برادری را هم با اندکی “هوشمندی” می توان ثابت کرد! نمی توان؟
درود …
سلام
سلام بر احمد پازوکی عزیز …
سلام بر محمد درویش عزیز
مثل اینکه منظورم را خوب بیان نکرده بودم منظورمن این بود که چون بحث محیط زیست و رشته بنده فصول مشترکی دارند وحتی در مقاطع بالاتر باعنوان عمران محیط زیست تدریس می شود و فصول درسی ما منطبق با فصول درسی civil&Environment در دانشگاه mit
می باشد می خواستم چند منبع اینترنتی محیط زیستی بهم معرفی کنید.
باتشکر ستوده
درود بر شما
در بخش زیست کده سایت برخی منابع انگلیسی معرفی شده اند که شاید برای شما مفید باشند:
مقالات محیط زیست
خبرهای محیط زیستی نشنال جیوگرافیک
صفحه محیط زیست لس آنجلس تایمز
تازه ترین مسایل محیط زیستی جهان
صفحه محیط زیست نیویورک تایمز
شبکه جهانی اخبار محیط زیست
http://mohammaddarvish.com/desert/environmentallinks
هیچکدام از مطالبی که در این پست نوشته اید برای من که مانند خودتان در رشتة محیط زیست (یارشته های مشابه و مرتبط) تحصیل کرده ام، کار کرده و می کنم و احتمالاً مطالعات و دیدگاه ها و سابقة مطالعاتی بسیار نزدیکی به شما دارم از نظر فنی یا علمی تازگی ندارند.
ولی یک نکته در خصوص این پست (و البته همة پست های شما تا حدی که من دیده ام و خوانده ام) بسیار چشمگیر است و آن زیبایی و شیوایی قلم شماست. بسیار زیبا و فصیح و تأثیر گذار می نویسید. بسیار زیبا. شما بسیار هنرمندید. لحن نوشتاری شما علاوه بر اینکه کاملاً سبک شخصی شما را دارد، بسیار به دور از تعصب و غرض ورزی و در نهایت سادگی و شیوایی و از همه مهمتر مملو از صداقت است.
زنده باشید عمو بهزاد …
بعد از بازگشت از یک سفر طولانی، خواندن چنین کامنتهای مهرورزانه ای آدم را سرحال می آورد.
درود …