بزرگترین چالاب داخلی کشور با قدمتی بیش از 400 هزار سال میرود تا به تاریخ بپیوندد. در این باره حتا یاددشتهای تلخی به تاریخ 800 سال بعد هم نوشته شده که در جای خود میتواند بسیار تأملبرانگیز باشد!
امّا حقیقت این است که چه با عینک طنز یا با چشمانی اشکبار به این مروارید غلتان در چشم گربهنشان نقشهی وطن بنگریم، اصل ماجرا زیاد تغییری نمیکند! میکند؟ ماجرایی که کوس رسواییاش با هجوم یکبارهی رنگ سرخ به این دریاچه و فاش شدن 5 نظریه در چرایی آن، ابعادی انکارناپذیرتر هم یافت …
نخستین فرضیه را سید غلامرضا میرکی، مدیرکل دفتر محیط زیست و توسعه پایدار سازمان تحقیقات کشاورزی مطرح کرد و صراحتاً در یازدهمین روز امرداد 1389 در حضور نگارنده – که به بازدید از منطقه رفته بودیم – گفت: این پدیده همان بلوم پلانکتونی یا شکوفایی جلبکی – Algal bloom – و یا به عبارتی سادهتر: کشند قرمز مشهور – RED TIDE – است که حالا پس از خلیج فارس و دریای مازندران (کاسپین)، اینک دریاچهی رو به احتضار ارومیه را به عنوان سوّمین قربانی خود برگزیده است. باید بدانیم که بلوم (شکوفایی) پلانکتونی یا جلبکی هنگامی رخ میدهد که پسابهای حاوی مواد مغذی به محیطهای آبی و کم عمق در سواحل وارد شوند. این مواد معمولاً ترکیبات فسفر و ازت هستند که عمدتاً از طریق زهابهای کشاورزی و فاضلابهای شهری و صنعتی به دریاچه ارومیه ریخته میشوند.
امّا ماجرا به همین جا ختم نشد، زیرا مسعود باقرزاده کریمی، کارشناس دفتر تالابها در سازمان حفاظت محیط زیست در گفتگو با خبرگزاری مهر، ضمن رد نظریهی دکتر میرکی، دلیل سرخشدن دریاچه ارومیه را تغییر ترکیبات نمک دانست و گفت: وقتی شوری آب از حد استاندارد فراتر رفته و به حد فوق اشباع رسید، ترکیبات نمک عوض میشود و برخی از انواع نمکها، به ویژه نمکهای دارای ترکیبات سدیم که رنگ بلورهای آن سفید است، رسوب میکنند؛ اما برخی دیگر از نمکها به ویژه نمکهای منیزیمدار که نارنجی رنگ یا نارنجی مایل به قرمز هستند، به علت مقاومت بالا همچنان به صورت محلول در آب دریاچه باقی میمانند.
با این وجود، این هم پایان ماجرا نبود، زیرا حسن عباس نژاد – مدیرکل محیط زیست استان آذربایجان غربی – بروز این پدیده را نه به کشند قرمز و نه بلورهای نمک منیزیم دار مربوط ندانست! بلکه به ترشح شکوفههای جبلکی به نام “Dunalilla salina ” مربوط دانست. وی گفت: این جلبک به دلیل بالا رفتن میزان غلطت نمک دریاچه ارومیه، برای سازگاری با محیط زیست و تنفس بهتر اقدام به ترشح مادهای قرمز رنگ برای مقابله با شوری و ادامه حیات خود کرده است. گفتنی آن که آن مادهای که عباسنژاد از آن یاد کرده است، چیزی نیست جز بتا کاروتن که امروزه در برخی ممالک جهان از جمله آمريكا و استراليا به منظور استخراجش آن جلبک را كشت ميدهند؛ جلبكی که از منابع تغذيه آرتمياي درياچه اروميه هم به شمار میرود. اما وجود این جلبک در دریاچه شور ارومیه در حالی ذکر میشود که پیشتر، باقرزاده کریمی امکان حیات جلبکها در آبی با این درجه از شوری را مردود دانسته بود !
جالبتر از همه آن که نظریهی چهارمی هم وجود دارد و این رنگ قرمز را به وجود لاشهی آرتمیاهای مرده در آب دریاچه ربط میدهند. در این ارتباط، رضا ملك زاده، متخصص بيوتكنولوژي آبزيان و عضو هيأت علمي پژوهشكده آرتميا و جانوران آبزي دانشگاه اروميه با بعيد دانستن بروز پديده كشند قرمز در درياچه اروميه گفت: پس از مشاهدات مستقيم، نمونه گيري و انجام مطالعات ميكروسكوپي مشخص شد رنگ قرمز آب درياچه اروميه مربوط به تلفات آرتمياهايي هست كه قبلاً وجود داشته ولي بر اثر تلاطم امواج، در يك خط قرار گرفته و باعث ايجاد رنگ قرمز شدهاند. وي توضيح داد: وقتي باقيمانده و تلفات آرتمياها در شرايط كم اكسيژني قرار ميگيرند، گلبول هاي قرمزشان افزايش يافته و در تركيب با نمكها، خطوطي به وجود ميآيد كه رنگ آب را متمايل به سرخي ميكند. دكتر ملك زاده همچنين كاهش عمق آب درياچه به دليل گرماي زياد هوا و تشديد عمل تبخير را در ايجاد رنگ قرمز درياچه اروميه مؤثر خواند و افزود: با كاهش عمق آب، تخمهاي انبوه و متمركز آرتمياها كه در قعر درياچه رسوب كردهاند، خودنمايي ميكنند و رنگ قرمز آب درياچه مربوط به اين تخم هاست.
و اما آخرین فرضیه را دکتر محمدعلی آموزگار، دانشیار دانشگاه تهران مطرح کرده و میگویند: چرا شلوغش میکنید؟ دریاچه ارومیه اصلاً 5 رنگ است! وی خاطرنشان میکند: دریاچه ارومیه در فصول مختلف علاوه بر رنگ طبیعی با توجه به میکروارگانیزم غالب میتواند قرمز، صورتی، سبز و نارنجی هم دیده شود.
هفتهی گذشته مجدداً موضوع را با دکتر میرکی، صاحب فرضیه نخست مطرح کردم، ایشان هم ضمن گلهمندی از وضعیت حاضر باز هم بر درستی نظریهشان که مبتنی بر مطالعات گسترده مشاور یکم است، تأکید کردند. ظاهراً هیچ یک دیگر از طرفین ماجرا و صاحبان نظریههای چهارگانهی دیگر هم اعلام نکردهاند که اشتباه کردهاند! هرچند اصولاً مگر در ایران میشود کسی اشتباه کند؟!
به هر حال، اینک این پرسش جدی مطرح است که چرا پیش از آن که موضوع رسانهای شود و مسئولین مجبور به پاسخ نشوند، مدیران مربوطه اقدام به بررسی ماجرا نکرده و ابعاد آن را تشریح ننمودند؟ مگر هماکنون وضعیت دریاچه ارومیه در شدیدترین حالت نظارتی و هشدار قرار ندارد و مگر دست کم سه استاندار و دو وزیر و یک معاون رییسجمهور در کار مدیریت آن، تفاهمنامهی مشترک امضاء نکردهاند! چگونه است که در مواجهه با چنین رخدادی، آن هم در منطقهای که با عنوان پارک ملی از آن یاد میشود و قاعدتاً باید واجد بیشترین درجه نظارتی باشد، چندین عامل نامرتبط را باید به عنوان عامل ذکر کنند و هر مسئول و کارشناسی هم دلیل خود را ارایه کرده و دفاع کند؟
آیا آزمایش آب دریاچه ارومیه و فراکافت دادههای آزمایشگاهی آن زیر نظر یک گروه کارشناسی واجد صلاحیت، تا این حد دشوار و زمانبر مینماید یا مشکل در جای دیگری است!؟
به عنوان نخست این یادداشت برمیگردم و از شما خوانندهی گرامی مهار بیابانزایی میپرسم:
رنگ سرخ دریاچه ارومیه نشانه چیست؟ و چه اسراری را هویدا میکند؟!
آقاي درويش
آش اينقدر شور شده كه دكتر زيبا كلام استاد علوم سياسي دانشگاه تهران روز 3 شنبه تو سر مقاله روزنامه شرق بحث حمايت از محيط زيست رو مطرح كردن و در مورد جفاها و بي توجهي هايي كه به محيط زيست كشور ميشه داد سخن داده بودن!
راستي چرا از كارشناسهاي ديگر كشورها كمك نميگيرن؟
آب درياي مديترانه هم بسيار شوره و ممكنه چنين پديده هايي اونجا هم شكل بگيره،هرچند مديترانه كمابيش به آبهاي آزاد راه داره.
تقریباً می شه گفت که کمتر طرحی در حوزه محیط زیست وجود دارد که مانند دریاچه ارومیه تا این حد از رایزنی و مشورت کارشناسان غیر ایرانی – حتا از هلند – بهره گرفته شده باشد!
اما متاسفانه اراده سیاسی لازم برای به اجرادرآوردن نظرات کارشناسی در چم و خم دیوانسالاری اداری و مصلحت های بخشی گم شده و فرصت ها یکی پس از دیگری سوخته و می سوزد.
.
در ضمن شوری آب دریاچه ارومیه به رقم بی سابقه 340 گرم در لیتر رسیده که دست کم 100 گرم در لیتر بیشتر از حدی است که جانداری بتواند در آن زندگی کند. این رقم حتا از شوری آب دریای مرده (بحرالمیت) هم بیشتر است، دریایی که 10 برابر مدیترانه شوری دارد.
.
در ضمن خوشحالم که محیط زیست هر چه بیشتر در ادبیات مردان سیاست و اساتید این رشته وارد شود. به شرط آن که صرفاً در حد یک ژست نباشد.
درود …
جناب آقای مهندس درویش !
یقین دارم در طول مدت 20 یاله کاری با افراد زیادی برخورد داشتید که پس از پایان صحبت با آنان در حالی که محترمانه جلسه را ترک می نمایید زیر لب می گوئید طرف ول معطل است …..
…. این بار به گمان من زحمت شما کمتر شد چوت بجای چند بار تکرار جمله ول معطله یکبار خواهید گفت ول معطل هستند !!!!
آیا آقای عباس نژاد اگر توانست واژه “Dunalilla salina یکبار دیگر تکرار کند یک نهار میهمان من خواهید بود
شما ایشان را می شناسید؟
خوشا بحال کسانی که یک پول قلمبه دارند و غم از دست دادن منابع زیر زمینی آب و غبار عربی را ندارند .کیفشان کوک است و منقلشان همواره پر دود
مطمئن هستی که منقل پردود، خوشا به حال دارد؟!
نه ولی همینکه مدیر کل محیط زیست باشد نشاندهنده اوج دانش و شکوفایی روحی ایشان است .چه حاجت به شناختن است برادر مگر شروط دارابودن پست مدیریت را فراموش نمودید!
البته منقل پر از دود ذغال اصلا خوب نیست …حالا شما که اهل فن نیستید دود را به عنوان دود کباب حساب کنید
اما حتا کباب هم همیشه خوب نیست! هست؟
ظاهرا من نهار را بردم برای ظهر برنج سنگین است دیزی دنبه دار دل چسب تر است در میدان راه آهن تهران یک رستوران سنتی است که حرف ندارد…. آن رفیق با مرام را هم با خودمان می بریم
اتفاقا در حد ژست نبود
از خبرنگارها هم گله داشت و ميگفت چند ماه يكبار شما از من ِ زيبا كلام يه سر مقاله در مورد محيط زيست ميخواين و ازين حرفها… منظورش اين بود كه خبرنگارها در اين زمينه مسئولين رو به چالش نميكشن و يكي يكي فرصتها از دست ميره. مثل هميشه از هيچ گوشه اي غافل نشده بودن!
دروود
درویش عزیز من این حرفها را می زنم که دیگر غم فاجعه ارومیه را نخورم فکر می کنید از سر دل خوشی است ؟
به اشکار:
چه جالب! خودت می بری و می دوزی و … تمام!
من پرسیدم آیا شما ایشان را می شناسید؟ آنگاه نهار را هم بردید؟!
برخی از مدیران کل محیط زیست در استان ها، آدم های واردی هستند مانند مدیرکل محیط زیست استان خوزستان یا فارس و …
به فلورا:
متاسفانه روزنامه شرق وب سایت ندارد! رخدادی که فکر کنم فقط در ایران بتوان نظیرش را یافت …
درود بر زیباکلام که به محیط زیست اهمیتی درخور می دهد.
در ارومیه یکصد هزار قطعه فلامینگو وجود داشت که بیست و شش هزار قطعه جوجه آور بودند همه نیست و نابود شدند جزایر نه گانه اطرافشان خشک شده… 1500 قطعه فلامینگو ذرنگ بوده و گول حرف های توخالی میهن دوستی را نخورده و در سواحل حفاظت شده ابوظبی جوجه آوری کردند … انوقت سازمان محیط زیست با صرف کلی بودجه یک اطلس رنگین نامه درست می کند که باید با قاطر از فرط بزرگی جابجا گردد
از کی تا بحال جناب زیبا کلام غم محیط زیست پیدا کرده اند ایشان و رفقای انترناسیونالیست خود که کعبه آمال خویش را جای دگر می پندارند .
ابعاد فاجعه ای که در ارومیه رخ داده و کماکان در حال گسترشی شتابناک است، هنوز آشکار نشده. زیرا امسال یک سال آبی کم نظیر در منطقه داشتیم و میزان بارندگی بین 30 تا 70 درصد بیش از میانگین دراز مدت بود!
در صورت وقوع یک سال نرمال، برایت خواهم گفت که فاجعه یعنی چه و باران نمک به چه معنی است، وقتی در سقف بازار تبریز بر زمین نشیند …
مدیرکل محیط زیست استان خوزستان یا فارس و
مدیر کل استان خوزستان :… نابودی تالاب ها خسکاندن عمدی کارون .. ( و شاید آلودگی خور ماهشهر )
… مدیر کل استان پارس :.. خشکاندن طشک و بختگان و ارژن بلعیدن تدریجی پارک سابقا ملی بمو
…. ماشین مهر و امضا : آقای مدیر حرف گوش کن
حال و روز آقایان حرف گوش کن !
زيباتــر، آنچــه مانــد1، ز بابا، از آنِ تــو! بَد اي برادر از من و اعــلا از آنِ تو!
اين طاسِ خالي از من و آن كوزهاي2 كه بود پارينه پُر ز شَهدِ مُصــفّا، از آنِ تــو!
يا بوي ريسمـان گُسَــلِ ميــخ3 كَــن زِ من مهميـــزِ كلّـــهتيز مطلا از آن تـو4!
اين5 ديـگِ لبشكستــه صابونپزي ز مـن آن چمچه هريسه6 و حلوا از آن تو7!
اين8 قوچِ شاخكج9 كه زند10شاخ از آن من غوغاي جنگ قوچ و تماشا از آن تو11!
اين12 استــر13 چمــوشِ لگــدزن، از آن من آن14 گــربه مصاحــــب15 بابــا از آن تو16!
از صحــنِ خانه تا به لبِ بــام از آن من از17 بامِ خانــه تا به ثريّــا از آن تــو!
وحشي و برادرش كه خلوت كردند در مُلك سخن ترك خصومت كردند
هر شعر كه در كهنه كتابي ديدند بردنـد و برادرانــه قسمت كردنــد
برخوان يكي يكي كه چون بـود دزدي تو و بــرادر تـــو
چون بود شكنجهها كه خوردي وافكندن تاس بر سـر تو
:
زيبــا هرآنچــه مانـــده ز بابــا از آنِ تـو بـد اي برادر از من و زيبا از آنِ تـو18
آن بد19كتــاب مغلــق مشكــل از آن مــن آن يك20 ورق ترسّـل خوانا از آن تو
آن طاس خالي از من و آن كوزهاي كه بود پارينــه پر ز شهد مصفــا از آنِ تـو
وجـــه تمســك سجــل تا شــده زمــن الزام خصــم منكر و دعوا از آن تـو
آن دو غــلام بچــه جاهــل از آن مــــن كاكــاي پيــر پُختــه دانـا از آن تـو
آن ديـگ لب شكسته صابونپزي از آن مـن آن كمچه هريســه پاپـــا از آن تــو
مرســول قريه كهـــنه وقفــي از آن مـــن گلگشــت سرزمين مصلـي از آن تو
انگشتــري كه رفتــه ســوادش از آن مــن سجعي كه پرنگين شده انشا از آن تو
يابــوي ريسمان گســل ميــخكن ز مـــن مهميـــز كلّــه تيـــز مطـلا از آن تو
آن استــر چمــوش لگــدزن از آن مــــن آن21 گربــه خموشــك بابا از آن تـو
قوچ شكستــه شاخ سيــهچشم از آن مـن غوغاي جنگ قوچ و تماشـا از آن تو
طنبــــوره شكستــه خالـــو از آن مــــن آن تــار ترتنـه ثرنـــا (؟) از آن تــو
از فرش خانــه تا به لب جــو از آن مـــن از پشت بــام تا به ثريــا از آن تـــو
آن ميوهاي كه ميرســد از بــاغ از آن مـن برگي كه به سرش شده پيدا از آن تـو
ديگر ميان ما و تو جنــگ و جدل نمانـــد اينها كه گفتم از مـن و آنهـا از آن تـو
بوده اگــر برادر ديگــري به جـــاي مــن اعلي ز خود شمردي و ادني از آن تـو
«فهمي» عجــب كه روي به انصــاف آوري گر فيالمثل بــود همه دنيــا از آن تو22
:
مانده بابا
همشيــره! خرج ماتــم بابا از آن تـــو23 صبر از من و تردد غوغا24 از آنِ تو25!
در خفيه26 استمــاع وصــيّت از آن مــن در نوحــه، همزبانــي ماما از آنِ تـو!
كهنـه قلــم دوات شكستــه از آن مـــن طومــار نظم و دفتر انشــا از آن تـو!
آن لاشــه اشتــران27 قـطاري28 از آن مــن آن29 باركش خــران توانـا از آن تــو!
يك هفته خـرج مطرب و ساقي از آن من هفتــادساله طاعـت بابــا از آن تــو!
آن مالــها كه مانـده30 به دنيــا از آن مـن وان خيرها31 كه كرده32 به عقبا از آن تو!
آن قاطــر چمـوش لگــدزن از آن مــن آن گربــه سليــم شكيبـا از آن تو33!
جنسي كه هست از همه بهتر از آن من
مـال و مــنال حضــرت بابـــا بـــرادرا34 يك نيمــه از تو، نيمه ديگر از آنِ مـن
من آن نيم كه گويم ازين جنسها كه هست جنسي كه هست از همه بهتر از آن من!
جان35 بــرادري تو ز36 هرچه بهتــر است بد هرچه هست جان برادر از آن من37!
قرض پدر كه از همه بيش است از آن تــو وجهش كه هست از همه كمتر از آن مـن!
آن چـاربـــاغ خــرّم مرهــون از آن تـــو آن يك دو باغ كهنــه بيدر از آن مـن38
مــلك نفيــس خالصـــه شهـر از آن تــو امــلاك هيــچ نفع نياســر از آن من39
داهــي40 كه شيــر داده41 بــه بابا از آن تــو واهي42 كزوست خون دل مادر از آن من43
آن ماديـان كه داشته44 صــد كـره زان تــو آن استــران45 كودكــش نَر از آن من46
كَل تقــي بُتّههاي خار از تــو خس و خاشــاك، باربار از تــو
آن زميــن زراعتـــي از مــن آن همه سنگ كوهســار از تــو
كشت پاييـز سر به سر از مـن بادِ جــان پـرور بهـــار از تـــو
شامگــه، شير گوسفند از مــن صبحـدم بانـگ آبشــار از تــو
سينه كبـك و ران مـرغ از مـن نغمــه قمــري و هــزار از تـو
جوي آبــي كه مـيرود از مـن لـذّت آب جويبــــار از تـــو
دو سه من نقـره و طلا از مــن برف و يخ هـاي نقـرهوار از تـو
گنــدم و لوبيا و مـاش از مــن علـف سبــز و مرغـزار از تـو
دود و دم از تو كبــاب از مــن گلــهها از مــن و غبـار از تـو
كيســههاي پر از برنــج از مـن در عوض ريگ بيشمــار از تو
جامـــه نازك حريـــر از مــن خرقــه زهد وصلــهدار از تــو
روز محشر همه حسـاب از مـن رحمـت لطــف كردگـار از تـو
.
جناب آشكار
آخرين حضور تلوزيوني آقاي زيبا كلام رو اسفندماه سال گذشته از شبكه چهار ديدين؟
چنان شجاعانه از مصدق دفاع كرد و روبروي پسر ِ كاشاني ثابت كرد كه پدرش درباري بوده كه دهانش باز موند و نميتونست صحبتي بكنه.
كاش ايران در هر عرصه اي چند تا زيبا كلام -با نقاط قدرت و ضعفي كه البته قابل اغماض نيست- داشت، در اونصورت حتما گلستان ميشد!
فکر می کنی یک مدیرکل به تنهایی در فارس یا خوزستان چه می تواند بکند اشکار جان؟ آنها را نسبت به پیشینیان شان مقایسه کن رفیق من.
.
.
همه ی ما نقاط قوت و ضعف داریم. اما مرور تاریخ همین دهه نشان می دهد که زیباکلام کمتر از خیلی ها اشتباه کرده است.
درود …
ببخشيد آقاي درويش اين سوال غير مربوط رو ميپرسم
آقاي آشكار
من شنيدم اين شعر سروده ي وحشي بافقي هست درسته؟
عجب !!!! در صدا و سیما که سابق بر این رادیو و تلویزیون بود آقای زیبا کلام از آن زنده یاد دفاع کرد !!!! همین استاد !! نبود که از اسمشو نبر اول هم در یکی از این مناظره های تلویزیونی دفاع کرد ؟
ایراد گرفتن به ظاهر اشخاص پسندیده نیست ولی در این مورد باید گفت ای بقربان آن بند شلوارشان بشوم ….ایشان حتما باید در منظره کتشان را در آورده و تلویزیون بر روی بند شلوار ده مده ایشان زوم نماید ….هیهات !!!!
… حقی که جواب این قبیل افراد را وحشی بافقی می توانست بدهد ….
شرح پریشانی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری, جستجو
شرح پریشانی ترکیببندی منحصر به فرد در زبان فارسی،از سرودههای وحشی بافقی است. ارزش ادبی آن به خاطر آرایههای ادبی بسیاری که در آن به کار رفته است مورد توجه قرار دارد.
[ویرایش] شرح پریشانی منظوم
دوستان شرح پریشانی من گوش كنید / داستان غم پنهانی من گوش كنید
قصه بی سر و سامانی من گوش كنید / گفت وگوی من و حیرانی من گوش كنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا كی
سوختم سوختم این راز نهفتن تا كی
روزگاری من و دل ساكن كویی بودیم / ساكن كوی بت عربده جویی بودیم
عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم / بند در سلسلهٔ سلسله مویی بودیم
كس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یك گرفتار از این جمله كه هستند نبود
نرگس غمزه زنش این همه بیمار نداشت / سنبل پر شكنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت / یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنكس كه خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او / داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسكه دادم همه جا شرح دلارایی / او هر پر گشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
كی سر برگ من بی سر وسامان دارد
چاره این است و ندارم به از این راه دگر / كه دهم جای دگر دل به دلآری دگر
چشم خود فرش كنم زیر كف پای دگر / بر كف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعدازاین رای من اینست وهمین خواهدبود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
پیش او یار نو و یار كهن هر دو یكیست / حرمت مدعی و حرمت من هر دو یكیست
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو یكیست / نغمه بلبل و غوغای زغن هردو یكیست
این ندانسته كه قدر همه یكسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنین است پی كار دگر باشم به / چند روزی پی دلدار دگر باشم به
عندلیب گل رخسا ر دگر باشم به / مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلی كو كه شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آنكه بر جانم از او دم به دم آزاری هست / میتوان یافت كه بر دل ز منش باری هست
از من و بندگی من اگرش عاری هست / بفروشد كه به ر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر كسی
بنده ای همچو مرا هست خریدار بسی
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است / راه صد بادیه درد بریدیم بس است
قدم از راه طلب باز كشیدیم بس است / اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
بعد از این ما و سر كوی دلآرای دگر
با غزالی به غزلخوانی و غوغای دگر
تو مپندار كه مهر از دل محزون نرود / آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود
وین محبت به صد افسانه و افسون نرود / چه گمان غلط است این برود چون نرود
چند كس از تو ویاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
ای پسر چند به كام دگرانت بینم / سرخوش و مست ز جام دگرانت بینم
مایه عیش مدام دگرانت بینم / ساقی مجلس عام دگرانت بینم
توچه دانی كه شدی یارچه بی باكی چند
چه هوسها كه ندارند هوسناكی چند
یار این طایفه خانه برانداز مباش / از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش
میشوی شهره به این فرقه همآواز مباش / غافل از لعب حریفان دغل باز مباش
به كه مشغولی به این شغل نسازی خود را
این نه كاریست مبادا كه ببازی خود را
در كمین تو بسی عیب شماران هستند / سینه پر درد ز تو كینه گزاران هستند
داغ بر سینه ز تو سینه فگاران هستند / غرض اینست كه در قصد تو یاران هستند
باش مردانه كه ناگاه قفایی نخوری
واقف كشتی خود باش كه پایی نخوری
گرچه ازخاطر�وحشی�هوس روی تورفت / و زدلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از كوی تو رفت / با دل پر گله از ناخوشی روی تو رفت
حاش الله كه وفای تو فراموش كند
سخن مصلحت آمیز كسان گوش کند
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا / خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا
رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا / التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا / با اسیر غم خود رحم چرا نیست تورا؟
فارغ از عاشق غمناک نمیباید بود
جان من، اینهمه بی باک نمیباید بود
همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟ / همره غیر به گلگشت و گلستان باشی؟
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی؟ / زان بیاندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع با جمع نباشند و پریشان با شی / یاد حیرانی ما آری و حیران باشی
ما نباشیم، که باشد که جفای تو کشد؟
به جفا سازد و صد جور برای تو کشد؟
شب به کاشانهٔ اغیار نمیباید بود / غیر را شمع شب تار نمیباید بود
همه جا با همه کس یار نمیباید بود / یار اغیار دل آزار نمیباید بود
تشنهٔ خون من زار نمیباید بود / تا به این مرتبه خونخوار نمیباید بود
من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست
موجب شهرت بی باکی و خود کامی توست
دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد / جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد / هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد
این ستمها دگری با من بیمار نکرد / هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم، آزرده مشو از پی آزردن من
جان من سنگدلی، دل به تو دادن غلط است / بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است / روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولی است ز کوی تو، ستادن غلط است / جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است
تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد
چون شود خاک بر آن خاک گذارت باشد
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست / عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست
از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست / خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست
از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست / چه توان کرد؟ پشیمانم و تدبیری نیست
شرح درماندگی خود به که تقریر کنم؟
عاجزم، چارهٔ من چیست؟ چه تدبیر کنم؟
نخل نو خیز گلستان جهان بسیار است / گل این باغ بسی، سرو روان بسیار است
جان من، همچو تو غارتگر جان بسیار است / ترک زرین کمر موی میان بسیار است
بالب همچوشکر،تنگ دهان بسیاراست / نه که غیر از تو جوان نیست، جوان بسیار است
دیگری اینهمه بیداد به عاشق نکند
قصد آزردن یاران موافق نکند
مدتی شد که در آزارم و میدانی تو / به کمند تو گرفتارم و میدانی تو
از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو / داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو
خون دل از مژه میبارم و میدانی تو / از برای تو چنین زارم و میدانی تو
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز
از تو شرمندهٔ یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت / دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشه ای گیرم و من بعد نیایم سویت / نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت / سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
بشنو این پند و مکن قصد دل آزردهٔ خویش
ورنه بسیار پشیمان شوی از کردهٔ خویش
چند صبح آیم و از خاک درت شام روم؟ / از سر کوی تو خود کام به ناکام روم؟
صد دعا گویم و آزرده به دشنام روم؟ / از پی ات آیم و با من نشوی رام روم؟
دور دور از تو من تیره سرانجام روم / نبود زهره که همراه تو یک گام روم
کس چرا اینهمه سنگین دل و بدخو باشد؟
جان من، این روشی نیست که نیکو باشد
چند در کوی تو باخاک برابر باشم؟ / چند پامال جفای تو ستمگر باشم؟
چند پیش تو به قدر از همه کمتر باشم؟ / از تو چند ای بت بد کیش مکدر باشم؟
میروم تا بسجود بت دیگر باشم / باز اگر سجده کنم پیش تو کافر باشم
خود بگو کز تو کشم ناز و تغافل تا کی؟
طاقتم نیست از این بیش، تحمل تا کی؟
از چه با من نشوی رام، چه میپرهیزی؟ / یار شو با من بیمار، چه میپرهیزی؟
چیست مانع ز من زار، چه میپرهیزی؟ / بگشا لعل شکربار، چه میپرهیزی؟
حرف زن ای بت خونخوار، چه میپرهیزی؟ / نه حدیثی کنی اظهار، چه میپرهیزی؟
که تورا گفت به ارباب وفا حرف مزن؟
چین بر ابرو زن و یکبار به ما حرف مزن؟
درد من کشتهٔ شمشیر بلا میداند / سوز من سوختهٔ داغ جفا میداند
مسکنم ساکن صحرای فنا میداند / همه کس حال من بی سر و پا میداند
پاکبازم، همه کس طور مرا میداند / عاشقی همچو منت نیست، خدا میداند
چارهٔ من کن و مگذار که بیچاره شوم
سر خود گیرم و از کوی تو آواره شوم
سبزهٔ دامن نسرین تورا بنده شوم / ابتدای خط مشکین تورا بنده شوم
چین بر ابرو زدن و کین تورا بنده شوم / گره ابروی پر چین تورا بنده شوم
حرف نا گفتن و تمکین تورا بنده شوم / طرز محبوبی و آیین تورا بنده شوم
الله، الله، ز که این قاعده آموخته ای؟
کیست استاد تو، اینها ز که آموخته ای؟
اینهمه جور که من از پی هم میبینم / زود خود را به سر کوی عدم میبینم
دیگران راحت و من اینهمه غم میبینم / همه کس خرم و من درد و الم میبینم
لطف بسیار طمع دارم و کم میبینم / هستم و آزرده و بسیار ستم میبینم
خرده بر حرف درشت من آزرده نگیر
حرف آزرده درشتانه بود، خرده مگیر
از سر کوی تو با دیدهٔ تر خواهم رفت / چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر میکنی از پیش نظر خواهم رفت / گر نرفتم ز درت شام، سحر خواهم رفت
نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت / نیست باز آمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفای تو من زار چو رفتم، رفتم
لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم
آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم / از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم
پیش مردم ز جفای تو حکایت نکنم / همه جا قصهٔ درد تو روایت نکنم
دیگر این قصهٔ بی حد و نهایت نکنم / خویش را شهرهٔ هر شهر و ولایت نکنم
خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی، سهل است
سوی تو گوشهٔ چشمی ز تو گاهی سهل است
بله صخیخ است این اشعار متعلق به وحشی بافقی است ….همه صحبت ها را نمی توان در اینجا گفت چون من نمی خواهم گل های قالی را شمارش نمایم
آفرین که دوست نداری شمارش کنی! هرچند باید قبول کرد که اغلب آدمها مجبورند در زندگی تن به کاری دهند که دوست ندارند! نه؟
حضرت استاد که یک موقع از جوجه چپی های دم خط یک وجبی پاچه گشاد بودند و قفقازی می رقصیدند بعد به چشم برهم زدنی برای تحصیلات به سرزمین مادری بریتانیا تشریف بردند حالا برای ما اداهای روشنفکری و انتکتوئلی در می آورند !!!! ای به قربان آن بند تنبان!!!!
ايشون اول همون سلسله نشستها گفتن من تمام سلولهاي وجودم ليبراله و اگر در زمان رضا شاه با اون استبداد حاكم بر اون دوران زندگي ميكردم شايد 10بار اعدام ميشدم، اما نميتونم چشم بر خدماتش ببندم و تاريخ رو اونجوري ببينم كه امثال شماها-فرزند كاشاني و سايرين- تو اين 30 سال پُر ِش كردين!!
اه !!! من چرا باید گل قالی را بشمارم !! منکه بیشتر از هر کسی برای حاج اقا ( سلام علیکم ) در این صفحه پاچه خواری کردم!!!
ببخشيد آقاي درويش
دروود
درست است که در آن دوران پیش از شهریور بیست دیکتاتوری و حرص به جمع آوری مال کار دست اسمشو نبر داد ( جرات نمی کنم از کارهای مثبتش حرفی بزنم )اما باور کردنی نیست یک چپی دم خط یک وجبی پاچه گشاد که برای تکمیل تخصیلات به بریتانیا برده شده از وطن پرستی دید و درک درستی داشته باشد بیشتر اینها یک مشت قبا سه چاک انترناسیونال هستند که بسیاری از بچه های کشور را به کشتن دادند ولی خودشان شیگار وینستون آمریکایی می کشیدند تا مظهر سرمایه داری غرب را به آتش بکشند و بجای ودکای روسی ، ویسکی اسکاچ می نوشیدند تا ثابت کنند چپ ها خوش سلیقه هستند
در مورد محیط زیست هم همین رفقای چپی بودند که واژه زمین برای دهقان را بهانه ای برای چپاول و تعرض به عرصه های منابع طبیعی قرار دادند . حضرات اوایل بخون محیط زیست تشنه بودند و کشتار حیوانات را با نسلسل به عنوان عمل انقلابی و مبارزه تشویق می کردند .بیچاره ها از چپی گری تنها چمد واژه و لغت روسی یاد گرفته بودند و خبر نداشتند که در کوران جنگ داخلی روسیه در سال 1919 به فرمان آن یکی اسمشو نبر شوروی قاطعنا جلوی شکار بی رویه را گرفتند و در احیای نسل نه همه گونه ها ولی بشتر گونه ها موفق بودند نگاهی به آستارای ایران و آذربایجان نشاندهنده توجه انها به پایداشت جنگل و بی توجهی ما می باشد …. از این صحبت ها هیچ برداشتی امیدوارم کشی نداشته باشد
به جناب آشكار با اون طبع لطيف نمياد منش ِ”حسين شريعتمداري” داشته باشن و يكجانبه كل شخصيت ديگران رو توي 3 خط آناليز كنند!!!
شب شما هم بخير
جناب آشكار
به شما با اون طبع لطيف نمياد منش ِ”حسين شريعتمداري” داشته باشين و يكجانبه كل شخصيت ديگران رو توي 3 خط آناليز كنين !!!
شب شما هم بخير
جناب درویش سلام
لطفا راهنمایی بفرمایید دوستانی که علاقمنددریاچه ارومیه به عنوان یک منطقه خاص تاریخی و طبیعی هستند یا انهایی که دلبسته آثار طبیعی این آب و خاک هستند چه کار تاثیر گذاری از دستشان بر می آید؟
درود بر جناب درویش عزیز…
مدتی نبودید و دل تنگتان شدیم…
دریاچه ارومیه هم می میرد چون دنیا به سوی مردن پیش می رود و ان هم به خاطر ندانم کاری های این مخلوق خودپسند و مغرور هست که در قدرتی بی ارزش گرفتار شده!
امیدوارم بتوانم روزی افتابی را شاهد میهنم باشم
روز خوش
به فلورا:
طبع لطیف اشکار بیشتر شبیه به طبع لطیف موسولینی است!
.
.
به یاسر:
مردم باید نشان دهند که نجات دریاچه ارومیه برایشان مهم تر از رفع نیازهای کوتاه مدت منطقه است. آنها باید ثابت کنند که آمادگی دادن هزینه لازم برای حفظ دریاچه ارومیه را دارند. پلمپ چاه های غیر مجاز، قطع کشت های زراعی به روش آبیاری غرقابی، توقف ساخت سدهای جدید در منطقه، به ویژه سد باراندوز، کاهش وابستگی معیشتی به سرزمین، تقویت توریسم روستایی و گردشگری طبیعی، تقویت سرمایه گذاری در حوزه استحصال انرژی های نو و تناسب رشد جمعیت با توانمندی های بوم شناختی حوضه آبخیز دریاچه ارومیه در شمار راهکارهای حفظ پایداری زیست در ارومیه است.
.
.
به مرد خاکی:
فکر کنم چند روزی است که ترم تحصیلی در سوئد شروع شده! نه؟
درود بر رفیق قدیمی …
سلام. امیدوارم سفر خوش گذشته باشه. در مورد بحث روی گرین بلاگ جاتون خالی بود، هرچند فکر می کنم به دلیل مشکلات فنی پاک شد و خب شاید همون بهتر هم که پاک بشه چون در نهایت از توش چیزی در نمیومد و آخرش کار به همون طعنه ها و کنایه های همیشگی رسیده بود و آقای عبادی از زیر بحث علمی به بهانه ی اینکه من تعریف کوه و چشمه رو نمی دونم فرار کرد.
راستش به نظرم شما هم لیسانس جغرافی ندارید ;) اما فکر می کنم بد نباشه اگر خودتون صلاح می دونید و علاقمند هستید با توجه به جایگاه علمی و اجرایی اتون یک بار باب یک بحث کاملا علمی روی اینجا روی سایتتون باز و طرفین احتمالی قضیه رو دعوت به اظهارنظر کنید.
ضمنا، یک سوال در مورد دریاچه ی ارومیه! آیا این قضیه ی تغییر رنگ پیش از این هم رخ داده یا احتمالا ممکنه نمودی از وقوع یک حالت مثلا اورشوت در سیستم باشه؟
درود بر بهروز عزیز …
شاید روزی این کار را انجام دادم … مثلاً به بهانه تحلیل دانشنامه دکترای شما!
.
در مورد دریاچه ارومیه، برخی از صاحب نظران وقوع این پدیده را بسیار کم سابقه می دانند، اما برخی آن را کاملاً عادی ارزیابی می کنند!
البته به نظر می رسه، مرز اورشوت در دریاچه ارومیه همان تراز 1274.1 متر است که مدتهاست رسیدن به آن افسانه شده.
سرفراز باشید.
درود
بله..درس ها مدتی است شروع شده و بسیار سنگین و ثقیل اند!
خوش خبر باشید
:)
چه کار خوبی کردید که همه نظریه ها را یکجا نوشتید. از وقتی که بحث کشند سرخ را مطرح کرده بودید من به تناوب این نظریات جدید را می دیدم. و به عنوان یک مخاطب گیج بودم که کدام درست است.
ولی انگار خود محیط زیستی ها هم نمی دانند. که منشا این مشکل کجاست. همانطور که شما نوشتید نباید رسیدن به منشا این رنگ قرمز اینقدر مشکل باشد.
من حتی از اساتید دانشگاه هم متعجم چون فکر میکنم یافتن دلیل چنین پدیده ای (که با یک ازمایشگاه نه چندان پیشرفته هم امکان پذیر است) پتانسیل خوبی برای نشر paper در مجلات ISI داشته باشد.
…………….
در خصوص آب رسانی به دریاچه جایی دیدم که ادعا شده بود طرح هایی برای انتقال اب از ارس در دست بررسی است؟ این درست است؟ اگر اینگونه باشد بهتر نیت که اب ارس را برای اب شرب تبریز ببرند و آن لوله قطوری که به موازات دریاچه آب تبریز را تامین می کند و از سدهای بالادست دریاچه نشات می گیرد را به دریاچه اختصاص دهند؟
یک صحبتی هم گویا بوده در خصوص انتقال آب از دریای مازندران که فکر میکنم اصلا به صورت جدی طرح نشده است؟
بحث اب دریای مازندران شد، یادم آمد چند روز پیش در اخبار رادیو پیام شنیدم که قرار است آب دریا را به دامغان انتقال دهند و بعدش بین دامغان و سمنان تقسیم کنند. نمی دانم شوخی بود یا جدی. فقط اگر این خبر راست باشد اب شور دریای مازندران را چه می خواهند بکنند؟ پسته می کارند باهاش یا دنبال تولید مستقیم خیار شور هستند؟
درود.
آقا این کشند 5 رنگ قرمز چرا حالا تو نمک تخم ریزی کرده که مجبور شه گلبولاشو زیاد کنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
شاید مشکل اجاره خونه داشنه رسول جان!
درود …
سلام
فکر می کنم قرمزی مربوط به اشک خونبار دریاچه است که مادر همه جوجه فلامینگوها بود
شاید همینگونه باشد جناب حبیبی عزیز … هیچ بعید نیست! هست؟
.
در ضمن وبلاگتان باز نمی شود!
درود به شما جناب درویش گرامی
پیش از هرچیز بسیار از شما سپاسگزارم که می نویسی(ننوشتن را خردمندی نمی دانی و اگر نگویم ننوشتن ناتوانی و تنبلی است اما میشود گفت بهانه و…)
میدان ونک خود یک ویترین است و انتظار این است با اندیشه ای کارساز و حرکتی درست و فشاری و… جلوی نابودی چنین جاهای بجا مانده از سالیان دراز را-آن هم در تهران و در این سال گرفت-
از جنابعالی برای این مهم کمک می خواهیم-که این خواستی همگانی است و این حق طبیعت است
درود بر محمد درویش عزیز
ظاهرا” تمامی این فرضیات به کاهش شدید آب ورودی به ارومیه ختم می گرد که بایستی بایستی به جای پرداختن به این معلول ها، تا دیر نشده (حداکثر ظرف یک سال آینده) برای ورود آب به دریاچه فکری کرد و درصدی از آب ذخیره شده در پشت سدها را صرف نجات این مروارید کرد …
خب پس فعلا باید دو سالی صبر کنیم! من فکر می کردم بشه زودتر از این ها حرکتی کرد :)
مرد خاکی جان
این مرگ طبیعی دریاچه ارومیه نیست .ترور دریاچه است .
بنا بر این به همین راحتی نمی توان از کنار اون گذشت.
جناب درویش
آیا برای نجات دریاچه می توان منتظر مردم یا هر کس دیگری ماند؟فکر می کنید چند نفر هستندکه نجات دریاچه برایشان خیلی مهم است؟ فرض می کنم پاسخ شما 2 باشد.این ما 2 نفر برای ارومیه چه کار میتوانیم بکنیم که فردا علاوه بر شرمندگی اروندها حسرت این روزها را هم نخوریم ؟
با سلام و درود..رفیق عزیز مثل اینکه همه به جون تالابها افتادن امروز یه سر به کنار تالاب چغاخور زدم ودیدم خاکهای حاصل از حفر تونل انتقال اب سبزکوه را دارن تو تالاب میریزن ..هیچ کس به هیچ کسم نیست عکسهاش را براتون میفرستم
درود اقاجان من دور دریاچه را زدم مردم اصلا سرشان نمیشود همه جا چاه عمیق و باغ بود هر رستورانی هم که رفتیم اب دستشوییها دائم باز بود خدا شاهد است نزدیک بود سکته کنم با هر کسی هم حرف میزدی چپ چپ نگاه میکرد به نظرم این چاهها باید بسته شود ابیاری تحت فشار چایگزین شود جلوی رشد باغها هم گرفته شود روی فرهنگ مردم هم باید کار شود جناب استاد ما نگران محیط زیست کشوریم کاری هم از دستمان بیاید دریغ نداریم