ديروز به صورت اتفاقي، متوجه پيامي شدم كه يك هموطن عزيز از روستاي آباده طشك، در مورد يادداشت مورخ 29 خردادماه 1385 در كامنتدوني وبلاگ قديميام، درج كرده بود. تاريخ درج پيامش به 9 تيرماه 87 بازميگشت؛ آن هم در بارهي يادداشتي كه بيش از دو سال پيش نوشته بودم! عنوان آن يادداشت، اين بود: «دریاچه بختگان و یک چشم آبی دیگر!»
او با زباني ساده، امّا دلنشين و اثرگذار برايم نوشته است: «جناب آقای محمد درویش واقعاً خوشحال شدم که مطالب شما رو (در مورد دریاچه بختگان و طشک) خوندم. امّا اکنون وقت گریه و زاری نیست. باید آستین همت بالا زد. تا حالا فکر میکردم کسی به حال دریاچه و مردم اون غصه نمیخوره، ولی حالا میبینم که نه! آدمهای دلسوز هم هنوز پیدا میشن. شما به عنوان یک کارشناس به ما بچههای آباده طشک بگید که چه کار بکنیم (محض اطلاعتان آباده طشک در جوار دریاچههای بختگان و طشک قرار دارد)؟»
تقريباً تمام روز جمعهام را درگير درخواست دلسوزانه و پيام نهفته در همين چند خط بودم و مسئوليت سنگيني كه متوجه كارشناسان و مديران حوزهي محيط زيست و منابع طبيعي كشور در برههي حساس كنوني است. تا اينكه دريافتم، سپهر سليمي عزيز، صاحب برترين وبلاگ زيستمحيطي سال و مبتكر طرح موج سبز، از ديار زنده رود، درخواست كرده تا همهي وبلاگنويسان در اعتراض به نابودي گرانبهاترين بخش از طبيعت، يعني تالابهاي ارزشمند وطن، يكدل شده و يادداشتي را به بهانهي شرايط مرگبار حاكم بر اغلب تالابهاي كشور، به ويژه انزلي، گاوخوني و بختگان – در حد فاصل ۱۵ تا ۲۰ تيرماه – اختصاص دهند.
اين شد كه از تقارن اين دو درخواست، يادداشت زير بر صفحهي مجازي به ثبت رسيد …
هموطن عزيز اهل آباده طشك!
يكبار ديگر هم در همين جا و از قول آن فرزانهي لبناني نوشتهام : «دريغ بر ملتي كه دَم برنميآورد، مگر هنگامي كه در تشييع جنازه گام برميدارد؛ خود را نميستايد، مگر در ميان ويرانههايش؛ و عصيان نميكند، مگر هنگامي كه گردنش در ميان تبر و كنده قرار دارد.»
شوربختانه بايد اعتراف كنم كه ما ملّتي هستيم كه هرگز اين مجال و فراغت را پيدا نكرديم تا به آن درجه از بلوغ و توسعه يافتگي برسيم كه بتوانيم اولويتهاي اصلي و مؤلفههاي اساسي مؤيد رفاه پايدار خود و فرزندانمان را شناخته، انتخاب كرده و از آنها حمايت كنيم.
توجه شما را به ويژه به سخنراني دكتر رضا منصوري، معاون سابق وزارت علوم، تحقيقات و فناوري جلب ميكنم كه همين سال گذشته در حضور دانشجويان ايراني دانشگاه تورنتو ايراد كرد و در آن به صراحت بر واقعيتهاي تلخ زير صحه زد:
1- با شرايط كنوني، حداقل 50 سال زمان نياز داريم تا از مرز عقبماندگي عبور كنيم (يادمان باشد ميانگين سواد 70 ميليون ايراني، فقط كلاس دوّم ابتدايي است)!
2- در تمام مدّتي كه در ايران بودم، قاطعانه ميگويم: حتا يك مدير ارشد را نديدم كه توانسته باشد دنياي مدرن را (و ضرورتهاي آن را) درك كند (يادمان باشد، ايشان خود به دليل مسئوليتهاي مهمي كه در اغلب سالهاي پس از انقلاب داشته است، با مديران ارشد فراواني در ارتباط بوده است).
3- دليل اصلي بازشدن مجدد دانشگاهها پس از انقلاب فرهنگي، فشار پدر و مادرها و علافي جوانان مشتاق كسب مدرك بود و نه درك درست و واقعي از يك نياز اجتماعي!
4- مجموع تعداد مقالات علمي منتشر شده از سوي همهي دانشمندان و پژوهشگران ساكن در همههي كشورهاي اسلامي با بيش از يك ميليارد و 200 ميليون جمعيت، چيزي در حد مقالاتي است كه سالانه فقط از سوي محققين كره جنوبي منتشر ميشود!
دوست طشكي من!
رضا منصوري البته حرفهاي بيشتري هم زده است كه ميتواني كل آنها را اينجا بشنوي و ببيني.
امّا حرفم اين است كه اگر من ِ نوعي، امروز بايد در دفاع از بديهياتي فرياد زنم كه سالهاست درستي و اصالت آنها به اثبات رسيده است، ريشهاش در همين عقبماندگي تاريخي ماست … اگر مجبورم در دفاع از روشنايي روز و تاريكي شب قلم زده و بگويم: «منابع طبيعي را نبايد سد راه توسعه پنداشت.» يا «سدسازي نبايد به قيمت ناپايداري اكولوژيك سرزمين تمام شود.» يا «حفظ تالابها، براي تضمين توان زيستپالايي سرزمين مقدس مادري لازم است.» يا «مرگ هر گونهي گياهي يا جانوري، يعني سوختن يك كتاب خطي و يگانه.» يا «در هيچ جاي دنيا با افتخار از رقم جادهكشي خود به بهاي مرگ جنگلهاي طبيعيشان ياد نميكنند.» يا … دليلش در ناداني ماست …
هموطن ديار حافظ!
امروز من و تو بايد در انديشهي افزايش راندمان بهرهوري از مزيتهاي نسبي سرزمين خود ميبوديم؛ امروز بايد ميكوشيديم تا راندمان آبياري در بخش كشاورزي را از 80 به 90 درصد برسانيم، نه از 30 به 40 درصد! امروز بايد در انديشهي ساخت سلولهاي فتوولتاييكي ميبوديم كه ميتوانست به جاي توليد يك مگاوات انرژي از 5 هكتار بيابان در ساعت، همين مقدار انرژي را از يك هكتار بيابان استحصال كند و بدينترتيب، من و تو در كشوري زيست ميكرديم كه نهتنها به مرزهاي واقعي خودكفايي رسيده بود، بلكه با افتخار سهم بزرگي از نياز كارمايه (انرژي) جهان را تأمين ميكرد. نه اينكه حتا ساخت و راهاندازي يك نيروگاه خورشيدي 250 كيلوواتي بشود برايمان آرزو!
امّا وقتي كه هموطنان ما به طور متوسط در هر 1892 روز ميتوانند فقط يك كتاب بخوانند؛ وقتي كه بيش از 15 ميليون از همكيشان ما در شرايط فقر مطلق به سر ميبرند؛ وقتي كه داشتن يك سرپناه براي بسياري از تحصيلكردههاي ما نيز حكم رؤيا را پيدا كرده، ديگر كدام مجال براي انديشيدن به مسايل بنيادي مملكت و مردم ميماند؟! اينكه چه كنيم تا حيات اجتماعي روبه رشد شهروندانمان (كنايه از اصل 50 قانون اساسي) تضمين شود؟ وقتي كه اصولاً از سيري شكمي بسياري از آنان هم ناتوان ماندهايم! چه رسد به سيري معنوي و فكري آنان!!
در چنين شرايطي بايد هم كه آبسالاران طبيعت ستيز، در ماجراي ننگين و شرمآور ساخت سد سيوند از عدهاي كشاورز بيگناه و محروم اهل سعادتشهر مدد بگيرند و ادعا كنند: ما سد ميسازيم تا اين عزيزان صاحب آب و كشاورزي پايدار شوند!
غافل از اينكه با ساخت چنين سدهاي طبيعتبرباد دهاي، حيات كشاورزان و روستائيان بيشتري را در حاشيه تالابهاي كمجان، طشك و بختگان به مخاطره انداخته و بيش از شش هزار هكتار از اراضي كشاورزي منطقه را به مرگ نزديكتر ميكنيم و افزون بر آن، يك كانون فرسايش بادي جديد در قبرستان بختگان و طشك ميآفرينيم، همانگونه كه در هامون آفريده شد و همان گونه كه صدام حسين در هورالعظيم آفريد و امروز هموطنان دردمند و مظلوم خوزستاني من عقوبتش را ميكشند.
راستي چرا از تاريخ دوهزار سالهي خود عبرت نگرفتيم، تاريخي كه به نوشتهي هانس بوبك، استاد علوم جغرافيايي دانشگاه بن جمهوري فدرال آلمان – H. Bobek – «ايرانيان در طول دو هزار سال گذشته بين 70 تا 80 ميليون هكتار از مرغوبترين رويشگاههاي جنگلي خويش را از دست دادهاند»؟!
و ملّتي كه حافظهي تاريخياش لكنت ميزند، چارهاي ندارد تا آن تاريخ را بارها و بارها با همهي اشتباهاتش تكرار كند …
كلام آخر آنكه:
همانطور كه پيشتر هم گفتهام: «هر منبع طبيعی يا دارايي زيستمحيطی، میتواند نوعی «سرمايهي طبيعی» محسوب شود که ارزش آن برای جامعه، طبق تعريف معادل با ارزش استهلاک منافع آتی است که میتوان از مصرف آن دارايي بدست آورد. به سخنی ديگر، ارزش سرمايههای طبيعی را بايد مترادف با بقاء و ادامهي حيات نسل انسان در نظر گرفت.» دريافتی که تا همين اواخر هيچ کوشش قابل توجهی برای کمّی کردن آن صورت نگرفته بود و کسی در انديشهي محاسبهي ارزش جنگل، تالاب، خاک کشاورزی، آب پاک و … از اين منظر نبود. حتا غمانگيزتر آنكه امروز هم كه در ماده شصت از قانون برنامهي چهارم اين اجازه به سازمان حفاظت محيط زيست داده شده بود تا به ارزشگذاري اقتصادي مواهب طبيعي محيط زيست كشور بپردازد، عملاً يك فرصتسوزي ديگر اتفاق افتاد و اينك كه در پايان راه برنامهي چهارم قرار داريم، هنوز استارت اين مطالعات هم زده نشده است! چرا؟!
و اينك كه سخن از مرگ تالابها به بهانهي احداث سد يا كارخانه يا جاده و … ميرود، بايد بدانيم كه داريم در بارهي مرگ زيستبومي سخن ميرانيم كه به طور متوسط هر هكتار از آن 22 هزار دلار قيمت دارد (چيزي نزديك به 200 برابر قيمت يك هكتار زمين زراعتي). يعني تالاب 20 هزار هكتاري انزلي – كه به حق يكي از 10 تالاب ارزشمند جهان نام گرفته است – چيزي نزديك به نيمميليارد دلار يا 500 ميليارد تومان (بدون درنظرگرفتن ويژگيهاي كناربومي آن) ارزش دارد!
پرسش اصلي اين است، آيا در ساخت جادهي كنارگذر انزلي، مسئولين وزارت راه و ترابري كشور، گوشهچشمي – هر چند اندك – به اين ارزش كمنظير و سرمايهي طبيعي ملّت ايران داشتهاند؟! اگر داشتهاند و باز مبادرت به ساخت اين جاده ميكنند، بايد در سلامت دماغي آنها شك كرد! و اگر نميدانند – كه نميدانند – آنگاه بايد گفت: واي بر ما و فرزندان بيگناه ما …
يادمان باشد، ايرانيان در سرزميني زيست ميكنند كه به پشتوانهي مستندات منتج از كنوانسيون رامسر، چيزي افزون بر يك درصد از مجموع مساحت تالابهاي بينالمللي جهان را در خود جاي داده است. پهنهاي به وسعت تقريبي نزديك به يك و نيم ميليون هكتار كه حدود 33 ميليارد دلار ارزش دارد. براي حفاظت از اين 33 ميليارد دلار سرمايهي ملّي، چقدر هزينه كرده و ميكنيم؟!
در همين باره و از همين نويسنده:
– «كمجان» را چگونه «بيجان» كرديم؟!
– در گراميداشت روز جهاني تالابها
– كانال صدام ؛ عبرتي براي تالابستيزان سازهمحور در ايران!
– شعار امسال روز جهاني تالابها را چه كسي جدي گرفت؟!
– سياستمداران «طبيعت ستيزي» كه هرگز نميبخشم!
– آباد كردن كوير به شيوه “حسني“!
– چرا طرحهاي توسعه در ايران ، ديرتر و پرهزينهتر به پايان ميرسند؟!
– مادهاي از برنامهي چهارم كه به اندازهي كل آن برنامه ارزش دارد!
مؤخره :
– از روزنامهي همشهري كه با حركت جهاني “Going Green” همراهي كرد، سپاسگزارم.
– روايتهاي خبري و تصويري از روز انرژي خورشيدي در مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع كشور را در وبلاگ انجمن اعضاي هيأت علمي مؤسسه پيگيري فرماييد.
– از محسن تيزهوش به دليل حساسيت بالايش به كيفيت محيط زيست وطن سپاسگزارم.
خسته نباشی مهندس جان
مطالبت مثل همیشه خواندنی است. قالب جدید مهار بیابانزایی مبارکباد ضمنا مثل اینکه در قالب جدید برخی از وبلاگها از قلم افتاده اند
پاسخ:
زنده باشي دكتر جان. ممنون از دقت نظرت. اسامي و نشاني تمامي وبلاگها در صفحه لينكهاي سايت قرار دارد. موفق باشيد.
نه گفتم که کار تو بیارج نخواهد ماند!
پاسخ:
شما لطف داريد … اما …
سلام و خسته نباشيد. دست مريزاد به پاس دلدادگيتان به سرزمين ايران. پيرو فراخوان دربارهي تالابها، نشاني را براي اين فراخوان طراحي كردم مه در حاشيهي وبلاگها قراربگيره. اگر مايليد آن را در وبلاگ من ببينيد و به ديگران هم بگوييد تا سهيم باشند. سپاسگزارم.
پاسخ:
سعيد جان سپاسگزارم. جسارتاً بهتر است از عرض لوگوي زيبايت بكاهي و فونتها را نيز خواناتر و درشت تر كني. موفق باشي.
مطلب بسيار جالبي نوشته ايد با آمار و ارقام. اما نمي دانم ما ايراني ها را چه شده است همه مي دانيم كه اشتباهي رخ داده است و همه در تمام سطوح مديريتي به اين مساله انتقاد هم مي كنيم ولي مشكل هيچ وقت حل نمي شود مثل اين است كه صورت مساله را نمي دانيم. همه هم گريه وزاري را خوب بلد هستيم.
پاسخ:
مطمئن نيستم كه همه مي دانيم اشتباهي رخ داده!!
در راستای حرکت موج سبز، مطلبی با عنوان “انزلی، عروس زیبای خزر” در سایت خبری تحلیلی پارسینه انتشار یافت.
http://www.parsine.com/pages/?cid=772
دوست من سلام
سایت تبلیغاتی حجره از شما برای تبث و درج لینک وبلاگ زیباتون در این سایت دعوت مینماید
شاد و پیروز باشید
http://www.hojreh.ws
ضمن خسته نباشید خدمت شما اقای درویش تمام مطالب را خواندم اما همان طوری که دوستمان گفت زمان گریه زاری نیست وقت راه حل است قرار شد راه حل پیش پایش بگذارید لطفا………………………………………….
همان طوری که در نوشته های پیش گفته بودم دیگر زمان گریه زاری نیست اگر قرار باشد که ما بشینیم و گلایه از فلان مسیول کنیم هیچ چیزی درست نمیشود.حق گرفتنی است نه دادنی
با سلام از اينكه در مورد درياچه بختگان مطب مينويسيد كمال تشكر را دارم آيا مسئولي هم به فكر هجوم ماسه و نمك به روي جاده ارتباطي كوشكك به پيچكان و گرد و غبار روي منطقه دهستان بختگان است ايا آنهايي كه ادعاي سد سازي دارند فكري به حال مردم منطقه از نظر خشكسالي و قطع شدن حق آب بختگان دارند.
با تشكر يكي از اهالي حسن آباد كوشكك
سلام. آقای درویش از نوشته های انسان دوستانه شما تشکر می کنم(به نظر من طبیعت دوستی به نوعی انسان دوستی است چون به هر حال انسان ها از سلامت طبیعت بهره می برند)
من حامد از اهالی شهر آباده طشک هستم.
چرا وقتی ساختن یک سد به طبیعت کم نظیر ما و به آثار باستانی ما(مقبره کوروش) و….. صدمه می زند و تمام مردم مخالف ساختن آن هستند باز هم ساخته می شود؟
اگر کمکی از من در راستای دفاع از طبیعت خصوصا طبیعت شهرمان از من بر می آید با کمال میل در خدمتم.
سلام از اینکه یه مطلب در این باره دیدم احساس دلگرمی کردم.اخه مسیولین که به خواب غفلت رفتن
به هر حال ممنونم و هر کاری از دستم بیاد کوتاهی نمیکنم
سلام از اینکه یه مطلب در این باره دیدم احساس دلگرمی کردم.اخه مسیولین که به خواب غفلت رفتن
به هر حال ممنونم و هر کاری از دستم بیاد کوتاهی نمیکنم
از کوشکک
ممنون علي جان از همراهي سخاوتمندانه و دلگرم كننده ات. زنده باشي هموطن ناديده من.
من یک جوان آباده طشکی هستم،آن دوست عزیزی که درمورد خشک شدن دریاچه حرف زده من حرف اوراتصدیق میکنم دریاچه بختگان به طور کامل خشک شده از شمامی خواهیم که پیام مارا به گوش مسوولان برسانید
خواهشمندم پاسخ سوال مرا در وبلاگ بیان کنید
درود بر سینا عزیز. خوشحالم که جوانان آباده طشک اینگونه مسئولانه و دلسوزانه در باره زیستگاه شان واکنش نشان می دهند. اگر امکان دارد اطلاعات دقیق تر به همراه عکس از آخرین وضعیت منطقه برایم ارسال کن.
متشکرم.
با دیدن این مطالب خیلی خوشحال شدم
زنده باشی محمد حسین عزیز.
چرا از روستای همیشه سر سبز حسن آباد سخن نمیگویید روستایی شهیدپرور دلیل گوراب هایی که باعث ازبین رفتن کشاورزی قسمت های کم آب شده چیزی نمینویسید کمی هم به
فکر این روستا باشید.
محمد نگه… از حسن آباد
محمد عزيز :
لطفا در باره روستاي حسن آباد و مشكلات آن توضيح بيشتري دهيد و اگر عكسي داريد برايم ارسال داريد تا پيگير شوم.
درود.
آقای محمد درویش هدف شما از این کارا چیه اگه میخواهی کمک کنی یه سری به این مناطق بزن نه فقط حرف بزن اگه میتونی صدای ما رو به مسئولان برسون خصوصا حسن اباد وگر نه هک خواهی شد
اینجور درخواست کمک دیگه ندیده بودم! تهدید می کنید؟
آقای محمد درویش حسن آباد حتی نانوایی نداره شما چه چیز را میخواهید درست کنید مردم ما همگی کشاورز هستند فکرش رو بکنید اگه خشکسالی بشه چه میکنند اما اگه یه کار صنعتی داشتند وضعیت فرق میکرد
محمد عزيز …
همين چيزها را به همراه چند تصوير از روستاي حسن آباد برايم گزارش كن تا پيگير شده و در وبلاگم آن را منتشر سازم.
بنده هم ازاحساس همدردی شماسپاسگزارم اماآنچه البته به جایی نرسد فریاد است مخصوصا وقتی گوش شنوا نباشد وکسی خودش را بدهکار مردم نداند
مي فهمم كه چه مي گوييد داود عزيز …
اميد كه در اين مُلك، مالكاني قدرت گيرند كه خود را همواره بدهكار مردم بدانند.
درود …
باسلام وعرض خسته نباشید
از اینکه وبلاگی به این فعالی در مورد اباده طشک بود خوشحال بودم چرا دیگه ادامه نمیدید بنده دانشجوی سال سه مهندسی نرم افزار هستم روی کمک من میتونید حساب کنید
کی گفته ادامه نمی دهیم محمد جان؟!
مگر آرشیو را نمی بینید؟!
باسلام
لطفا به من در راه اندازی موسسه آموزشی کمک کنید. من نیاز به شماره تماس های
اساتید دانشگاه آباده طشک دارم. اگر ممکن است شماره تماستون را برام بفرستید تا
بتونم باهاتون تماس بگیرم و بتونیم بیشتر در مورد کار صحبت کنیم.
از لطفتون ممنونم
09164025026
[email protected]
باعرض سلام… زیاد مزاحم نمیشوم فقط این جمله به ذهنم آمد که ما نه فقط در عرصه علم و صنعت پیشرفت نکردیم بلکه پایه های صنعت خیالی و اشتباهمان را مستقیما در قلب طبیعت بکر و زیستگاهمان فرو کردیم و این زخمهایی که بیهوده و بیجهت به تن و حان طبیعت ایران وارد کردیم تا ابد باقی خواهد ماند … با تشکر از شما
سلام.خوب بود.در ضمن آباده طشک روستا نیست در شرف شهرستان شدن است.با تشکر