امروز از دشت ارژن خبر میرسد که پس از چند سال، دوباره آب با تالاب آشتی کرده است؛ چرا که در طول 72 ساعت گذشته بیش از 139 میلیمتر باران را تجربه کرده و دشت برم پس از مدتها سفیدپوش شده است. امید که آسمان بار دیگر ما را ببخشد و فرصتی دیگر برای جبران نابخردیهامان دهد.
یادداشت پیش رو را اما پیش از بارندگی اخیر و برای انتشار در ستون نگاه سبز روزنامه شرق تدارک دیده بودم؛ یادداشتی که بوی کامبیز میدهد و شاید اینک به حرمت روح بزرگ و بلند او باشد که بغض آسمان در پریشان اینگونه جوشان و خروشان ترکیده است و میرود تا از پریشان حالی پریشان و پریشانیان بکاهد …
خودسوزی پریشان نشانه ی چیست؟
در دومین روز از بهمن 1390 طبیعت ایران، یکی از نیکترین فرزندان متخصص خویش را در دل خویش جا داد و پیکر پاک استاد کامبیز بهرام سلطانی در میان سوگ و اندوه دوستان و علاقهمندانش در قطعه 14 بهشت زهرا به خاک سپرده شد؛ مردی که برای حراست از طبیعتی که بسیار دوستش میداشت از میانکاله تا کلاه قاضی و از دنا تا پریشان همهی توانش را گذاشت تا دیگر رمقی برای ادامهی زندگی در پیکرش نماند و رفت …
هرگز از یاد نمیبرم که در همین خرداد ماه سال جاری، بهرام سلطانی در بستر خشکیدهی دریاچه پریشان راه میرفت و با اندوه فراوان برایم میگفت: محمّد جان! وقتی پریشان را اینگونه میبینم، پریشان میشوم …
و امروز او نیست تا ببیند که پریشان آنقدر خشک شد و خشک ماند؛ و آنقدر از بیتفاوتی من و تو در برابر خشکیدگی این بزرگترین پیکرهی آب شیرین کشور عذاب کشید تا سرانجام تصمیم به خودسوزی گرفت! اصلاً مگر نهنگها چرا خودکشی میکنند؟ کل و بزها چه هنگام خود را از ارتفاعات به پایین پرتاب کرده و به زندگیشان پایان میدهند؟ دلفینها چرا راه دریا را گُم میکنند و داوطلبانه راه مرگ را میپویند؟ مگر جز این است که دیگر راهی برای ادامهی بقا برای خود نمییابند …
پریشان هم امروز اینگونه شده است؛ وقتی مهمترین منبع تغذیهی این دریاچه، یعنی دشت برم و دامنههای اطرافش، با بدترین برهنگی تاریخشان در طول 500 سال گذشته روبرو شده و عملاً 80 درصد از بلوطهای زیبای زاگرس برای همیشه خشک شدهاند؛ وقتی در چنین شرایط وخیمی، میبینیم که کشت انواع و اقلام محصولات کشاورزی و باغی در زیراشکوب برم، آشکارا شتاب میگیرد تا همان اندک رطوبت و غذای موجود در خاک برم هم به یغما رود؛ معلوم است که دیگر چشمههای پریشان نخواهند توانست پریشان را از پریشان حالی درآورند. به ویژه اگر بدانیم که بیش از یک هزار حلقه چاه غیر مجاز هم در منطقه حفر شده تا جبران گسترش بیرویهی اراضی کشاورزی و کاهش ریزشهای آسمانی را بکند و به همهی اینها باید بارگذاری اشتباه و استقرار نیروگاه سیکل ترکیبی کازرون را هم افزود؛ نیروگاهی که اینک ظاهراً خود نیز با کمبود آب روبرو شده و چارهای ندارد جز آن که او نیز خراشی دیگر بر پریشان زده و اندک آب باقیمانده در ژرفایش را بالا کشیده و به مصرف سامانههای خنککنندهاش برساند. این درحالی است که خبر میرسد جانمایی شهرک صنعتی جدید کازرون نیز به نحوی انتخاب و اجرایی شده که ممکن است، پسابها و فاضلاب ناشی از آن، تهدیدی جدیدتر برای کاهش کیفی آب شرب در دشت پریشان و کازرون محسوب شوند.
چنین است که از چهارشنبهی گذشته تاکنون پریشان دارد میسوزد؛ همانگونه که در سال گذشته دشت سلطانآباد شیراز (قره داغ) هم در آتش این خودسوزی ویرانگر سوخت و پدیدهای را رقم زد که بسیاری از نسل امروز و دیروز وطن در موردش حتا چیزی نشنیده بودند چه برسد به اینکه بخواهند با چشم خود آن را نظاره کنند. در حقیقت خشکی خاک در لایههای زیرین به حدی میرسد که بقایای گیاهی موجود در این محیطهای تالابی یا همان توربها با سرعت بیشتری شروع به تجزیه شدن و متصاعد کردن گاز متان میکنند. در نتیجه، مستعد سوختن شده و وقتی درجه حرارت منطقه از حد معینی بگذرد، رخداد آتشسوزی به وقوع پیوسته و به سرعت گسترش مییابد.
بهرهبرداری بیش از توان از سفرههای آب زیرزمینی و کوبیدن بر طبل خودکفایی در کشاورزی، آن هم به هر قیمتی، حاصلش میشود، نشست زمین و خودسوزی خاک.
و وقتی که اندوختههای آلی در این بسترهای زیر سطحی بسوزد، معلوم است که دیگر نه از خاک نشان میماند و نه از خاکنشان …
اصلاح الگوی مصرف، افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی، کاهش نرخ ضایعات در این بخش، تعادل دام و مرتع، ممانعت از بارگذاری مراکز صنعتی پرمصرف و معرفی گزینههای جایگزین درآمدی برای کشاورزان و دامداران و توقف طرحهایی چون فلاحت در فراغت، از مهمترین راهکارهایی است که سبب میشود تا وابستگی معیشتی مردم به زمین کاسته شده و بدینترتیب مجالی فراهم شود تا دوباره پریشان، ارژن، برم، زاگرس، میانجنگل و … نفسی تازه کرده و زندگی را مجدداً به زیستمندان فارسنشین هدیه کنند.
کلامم را با زنهاری جاودان از شادروان کامبیز بهرام سلطانی به پایان میبرم:
«نبايد به خود كوچكترين ترديدي راه داد كه مخالفان محيط زيست هنوز وجود دارند و در ميان ما زندگي ميكنند. اين جماعت ممكن است در ظاهر حتا شكل و شمايل حافظان از جان گذشته محيط زيست را به خود گيرند، ولي تحت اين پوشش با سهولت به اقدامات مخرب و طبيعتستيزانهی خود ادامه ميدهند.»