ببری که حتا در قفس هم نتوانستیم از آن حفاظت کنیم!

ماجرای مرگ رقت بار یکی از دو ببر وارداتی از سیبری روسیه ، بار دیگر نشان داد که توان نرم افزاری و عملیاتی سازمان حفاظت محیط زیست در حوزه محیط جانوری و زیگونگی (تنوع زیستی) تا چه اندازه حقیر و و غیرقابل دفاع است. در حقیقت، با مرگ یکی از دو ببر وارداتی از روسیه، آن هم در سی امین روز از آخرین ماه میلادی سال 2010؛ سالی که از سوی سازمان ملل متحد با عنوان سال جهانی گونه گونی (تنوع) زیستی نامگذاری شده بود، به همه نشان دادیم که به همان بدی که این سال را در ایران آغاز کردیم، توانستیم به پایان هم ببریم؛ بدون آن که هیچ برنامه مدون و قابل ارایه ای برای کنشگران محیط زیستی ایران در این سال داشته باشیم که بتوانیم از آن دفاع کنیم.
وقتی ما نمی توانیم از دو ببر مهمان حتا برای 8 ماه پذیرایی کنیم؛ آن هم در قفس! چگونه به خود جرأت داده و شعارهای بزرگ سرمی دهیم و از احیای شیر ارژن و ببر مازندران و وزغ کویری و یوز ایرانی و … سخن می گوییم؟
وقتی پلنگ های ما زیستگاهی بهتر از دکل های فشار قوی برق را برای زنده ماندن ندارند که انتخاب کنند و کاراکال ها را آنگونه ناجوانمردانه به قتل می رسانیم، چگونه در پی ورود شیر هندی و ببر روسی برای احیای نسل گربه سانان ایرانی برمی آییم؟
هرگز از یاد نمی برم که چگونه در اردیبهشت ماه سال جاری، محمد جواد محمدی زاده در هنگام ورود این دو ببر در سیمای دولتی ایران ظاهر شده و با افتخار اعلام کرد: از این به بعد باید نام ایران را در شمار 14 کشوری در جهان برشمرد که ببر دارد! او حتا به ذهنش هم خطور نکرد که بیش از 90 کشور جهان هم اکنون مانند ایران ببر دارند (یعنی در باغ وحش!) و البته هرگز آنقدر شهامت نیافته اند که مانند عالی ترین مقام محیط زیست ایران به مردم شان بگویند: ما ببر داریم!
در نادانی محمدی زاده و مشاورین ارشدش همان بس که او اعلام کرد: ببر ماده 4 ماهه حامله است و تا کمتر از یک ماه دیگر، این مادر فداکار شاهد تولد نخستین فرزندش در خاک ایران هم خواهد بود! غافل از این که نه تنها این ببر حامله نبود و در شکمش توله ای را جاسازی نکرده بود؛ بلکه اصولاً کل دوران بارداری ببرها از 100 روز تجاوز نمی کند ! می کند؟
همان طور که ملاحظه می شود، وقتی بضاعت علمی سازمان حفاظت محیط زیست چنین اندک و حقیر باشد که از ابتدایی ترین دانش لازم برای استقرار یک جاندار جدید در سرزمینش بهره مند نباشد، چگونه می توان انتظار داشت که روند فروافت کارایی سرزمین با چنین مدیریت جاهلانه ای اوج گرفته و مرمت یابد؟
آیا این شیوه عملکرد، نوعی عوام فریبی و کوته نظری نیست؟ وقتی همه می دانند که مهم ترین دلیل انقراض گربه سانان بزرگ ایران، ویرانی زیستگاه هاشان در شمال و غرب و دشت ارژن (استان فارس) بوده است و اصولاً امنیت لازم برای استقرار این گونه ها کاملاً از میان رفته و غذایی برای خوردن ندارند، چگونه به خود جرأت داده و از احیای این حیوانات، پیش از آبادانی زیستگاه شان سخن می گوییم؟
آیا امروز دنیا حق ندارد تا به ما بخندد؟ آیا طرف روسی که میزبان دو قلاده پلنگ اهدایی ماست و قرار بوده تا 4 قلاده ببر دیگر را هم در ادامه این پروژه به ما بدهد، اجازه ندارد تا خواهان استرداد ببر ماده شده و اعلام کند که شما لیاقت میزبانی از ببر سیبری را ندارید، در حالی که ما بهترین شرایط را برای پلنگ های شما در طبیعت فراهم کردیم؟!
نگارنده خود، حدود 4 ماه پیش از نزدیک آن ببر مرحوم را در باغ وحش ارم تهران دید، در حالی که تکه ای بزرگ از ران الاغ را در برابرش انداخته بودند؛ اما او نه تنها به آن تکه گوشت بزرگ قرمز رنگ لب هم نمی زد، بلکه اصولاً در تمام مدت 15 دقیقه ای که به تماشایش مشغول بودم، هیچ تکانی هم نخورد و فقط گاهی پلک می زد! توگویی در ماتمی بزرگ اسیر شده و به نشانه اعتراض به شرایط دشوار زیستنش اقدام به اعتصاب غذا کرده است! انگار که باید از او با عنوان نخستین زندانی سیاسی در بین گربه سانان در جهان یاد کنیم که اقدام به مبارزه منفی کرد و سرانجام جانش را در این مبارزه گاندی وار از دست داد!
شاید از این منظر بتوان کاری را که این ببر روسی انجام داد و فرجام اندوه بارش را با حرکت آن گاو مشهور اسپانیایی مقایسه کرد  که چند ماه پیش و به نشانه اعتراض به مراسم گاوبازی، جان خود را از دست داد! آن گاو جانش را از دست داد تا مخالفان گاوبازی در جهان فشار بیشتری به دولت اسپانیا بیاورند تا این نمایش جنون آمیز را متوقف کند؛ همان گونه که این ببر روسی هم کوشید تا با سکوت دردناک و مرگ غم انگیزش، بکوشد تا آدم زمینی ها را از نگاهداری ببرها در قفس برای نمایش های سیاسی بازدارد و به آنها یادآوری کند که اخلاقیات را نباید در هیچ حوضه ای، به ویژه آنجا که با زندگی یک موجود زنده ارتباط برقرار می کند، نادیده بیانگاریم.
به هر حال، امیدوارم این رخداد تلخ سبب شود تا سازمان حفاظت محیط زیست ایران هر چه زودتر برای ارتقاء نرم افزاری و افزایش دانش فنی خود در حوزه زیگونگی حیات اقدام کرده و با تربیت و جذب متخصصانی کارآمد و به روز، بکوشد تا عملاً عقب ماندگی فاحش خود را در این حوزه جبران کند.
شاید در آن روز، دیگر هیچ مدیر سیاسی به خود جرأت ندهد تا در چنین حوزه های پیچیده و فنی ای، به راحتی سخنان و ادعاهایی را بازگو کند که تا مدت ها از آن سخنان به عنوان گاف هایی مضحک و لطیفه های تلخ در مجامع محیط زیستی جهان یاد کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تائید دیدگاه فعال است. دیدگاه شما ممکن است کمی طول بکشد تا ظاهر شود.