حق دارید اگر از مشاهده این تیتر در مهار بیابانزایی، اندکی شگفتزده شوید. هرچند که میدانم و میدانید که این روزها آنقدر اتفاقها و رویدادهای عجیب و غریب در پیرامونمان رخ میدهد که دیگر کمتر آدمی از شنیدن خبری یا مشاهدهی رخدادی، حیرت زده میشود! نه؟
با این وجود، همچنان بر این باورم که خبر افزایش محسوس شمار غرقشدگان در سواحل سه استان گلستان، مازندران و گیلان در تابستان امسال ، خبری بس تأملبرانگیز و شگفتآور است؛ چرا که از سال گذشته، بارها و بارها و به صورتی پیوسته و مکرر در اغلب رسانههای دیداری، شنیداری، نوشتاری و مجازی کشور اعلام شد، میزان آلودگی آب دریای خزر به حدی رسیده که دیگر توانایی پذیرایی از ایرانیان را در هیبت کاربری یک استخر طبیعی از دست داده و خردمندانه نیست تن به آبی بسپاریم که در برخی از مناطق آن، به ویژه در استان مازندران، میزان آلودگیاش از مرز یکصدبرابر حد مجاز هم گذشته است.
و شگفتا که وقتی به آمار غرق شدگان در شش ماههی نخست سال جاری در دریای خزر مینگریم، درمییابیم که همچنان سواحل آلوده بزرگترین دریاچه جهان در استان مازندران، بیشترین قربانی را از هموطنان ما صید کرده است! چرا؟
نگارنده در یادداشتی که سال گذشته منتشر کرد ، این نوید را داد که هرچند، خبر افزایش آلودگی آب در سواحل دریای خزر میتواند بسیار نگران کننده باشد؛ اما دستکم یک بازخورد مثبت هم خواهد داشت و آن این که از این به بعد کمتر شاهد مرگ هموطنان عزیزمان در این دریای آلوده خواهیم بود و متوسط سالانه 200 کشته در سواحل ایرانی خزر به طرز محسوسی کاهش خواهد یافت. اما آماری که اخیراً خبرگزاری مهر از قول سازمان پزشکی قانونی کشور منتشر کرده است، نشان میدهد که در شش ماه نخست 1391، بر میزان تلفات بیش از 46.1 درصد اضافه شده و شمار غرق شدگان از 210 نفر به 307 نفر افزایش یافته است.
این درحالی است که اغلب مسئولین کشور از رییس مرکز آمار گرفته تا مدیرانی عالیرتبهتر، نسبت به کاهش نرخ زاد و ولد در ایران هشدار دادهاند؛ بنابراین، دلیل این افزایش، نمیتواند مرتبط با فزونی شمار نفوس ایرانیان در یکسال گذشته باشد! میتواند؟ در عین حال، میزان مواد آلاینده ریخته شده به دریای خزر هم در طول یکسال گذشته، اگر زیاد نشده باشد، بیشک کم هم نشده و همچنان این دریا پذیرای 122 هزار و 350 تن مشتقات نفتی آلودهکننده و خطرناک در سال است؟ مشتقاتی که به گفتهی رئيس پژوهشكده اکولوژی درياي خزر، دست کم 16 نمونه از آنها سرطانزا هستند! افزون بر آن، چگونه میتوان در برابر پدیده شنا کردن در آبهایی سکوت کرد که سالانه 304 تن كادميوم، 34 تن سرب و هزاران تن پساب و فاضلاب انسانی و کشاورزی دیگر به حجم دیگر آلایندههای انبوهش اضافه میشود؟ کافی است بدانیم که فقط از رودخانه سفيدرود سالانه سه و نيم تن از بقايای حشرهکشها و دیگر پسابهای خطرناک و سمی، به دریای خزر تخلیه میشود، به نحوی که اداره کل محيط زيست استان گيلان سال گذشته خبر از کاهش 50 درصدی ورود ماهيان از سفيد رود به دريا میدهد. زیرا سفيد رود سالانه 1840 تن نيترات و فسفات به دريای خزر میريزد. افزون بر آن، تنها از كارخانه چوكا روزانه هیجده هزار متر مكعب فاضلاب به درياى خزر ریخته می شود! آیا در چنین شرایطی باید از خبر در معرض انقراض قرار گرفتن بیش از 400 گونه آبزی خزر شگفت زده شویم؟ در حقیقت شاید شگفتآورتر آن باشد که چگونه هنوز میتوان در چنین آب آلودهای ردپایی از ماهی خاویار و سفید و کیلکا و … یافت؟!
و شاید شگفتآورتر از آن، اینه به رغم چنین شرایطی، همچنان بر شمار آن گروه از ایرانیانی که بستر دریای خزر را به عنوان گور ابدی خود برمیگزینند، افزوده میشود! چرا؟
به دیگر سخن، دلیل افزایش اشتیاق ایرانیان به شنای مرگ در خزر، ارتباطی با کاهش مواد آلاینده این دریا هم ندارد و حتا مدیرکل دفتر بررسیهای آلودگیهای دریایی سازمان حفاظت محیط زیست هم در چهاردهمین روز از خرداد سال جاری، صراحتاً از مردم خواست تا تن به آب دریای خزر نزنند که به شدت آلوده است و احتمال ابتلا به بیماریهای قارچی هم بیشتر شده است .
پس تنها احتمالی که باقی میماند، این است که مردم ایران پیوسته و با شتابی دمادم افزاینده تن به شنای مرگ در خزر میدهند، زیرا ظاهراً دیگر روزنامه نمیخوانند یا آنچه را که در رسانههای متنوع موجود میخوانند و میشنوند و میبینند، جدی نمیگیرند! میگیرند؟
بله يادم هست كه به نظر مي رسيد خطر ِ آلودگي هوا ؛ خطر غرق شدگي را كاهش مي دهد
ولي صد افسوس كه مردمان روزنامه نمي خوانند كه ببينند نهنگ ها خودكشي كردند !يا مي كنند !
آری … اصلن روزنامه کیلویی چند که بخوانیم یا نخوانیم که نهنگ ها خودکشی کردند یا نکردند؟!
درود بر مسعود عزیز …
شاید هم روزنامه می خوانند. از آلودگی دریا هم خوب خبر دارند.شاید دیگر از مرگ نمی ترسند .شاید دیگر میلی به زندگی در این محنت سرا ندارند.از دست دادن سلامتشان هم برایشان مهم نیست.خوب می دانند هوایی هم که هرروزه تنفس می کنند آلوده است. شاید تنها به لذت آنی آن فکر می کنند.واین برای زندگی در این روزگار بی خوشی-بی دلخوشی – بی شادمانی تعجب آور نیست .هست؟!
دلم میگیرد
قلبم به درد می آید
و چشمانم خیس از اشک
اشکی که نه برای جان آدمیانی که خود با دست خود تیشه به ریشۀ زندگیی میزنند که میشد بهتر از اینها آن را گذراند (خود کرده را تدبیر نیست)
بلکه از برای آن ماهیان و جانداران بی گناهی که نا خواسته و بی تقصیر دارند به فنا میروند و توان فریاد زدن را ندارند، خاموش میمیرند و آرام زجر میکشند
خوشحالم از اینکه زاد و ولد رو به نزول است
کاش اجازه دهیم موجودات دیگر نیز پاک و امن زندگی کنند
سلام آقای درویش. مدتها بود که می خواستم از شما به خاطر این که چنین وبلاگی دارید تشکر کنم ولی واقعا نمی دانستم چطور می توانم این کار را بکنم.
وبلاگ شما به راستی بهترین وبلاگی است که من تا حالا دیده ام. واقعا تک تک مطالبی که شما در مهار بیابان زایی می نویسید بسیار خواندنی هستند، هم از نظر علمی و هم از نظر ادبی. فقط می خواستم بدانید که این مطالبی که شما در وبلاگتان می نویسید به هیچ وجه بیهوده نیست و حداقل بر من که تأثیر بسیار زیادی بر جای نهاده است. امیدوارم که وبلاگتان همیشه همین طور عالی باقی بماند. پاینده و سربلند باشید.
متشکرم دوستان بزرگوارم که در جستارهای ارایه شده در مهار بیابان زایی فعالانه مشارکت کرده و دیدگاه های ارزشمندتان را به یادگار با دیگر خوانندگان عزیز این تارنما به اشتراک می نهید.
درود بر شما و با این امید که شنای مرگ در وطن هر سال کمتر از سال قبل از آن رخ دهد و روزنامه های نخوانده کمتری بر دکه روزنامه فروشی های شهر خاک بخورد …
درود بر مهندس درویش عزیز
البته آلودگی آب دریای خزر به جای خود ولی افسوس بیشتر من از این است که چرا شمار زیادی از ایرانی ها شنا بلد نیستند در حالی که به نظر من یادگیری شنا یکی از بایدهای زندگی است. به هر حال در دنیایی که جابجایی انسان ها به سادگی صورت می گیرد دیگر احتمال این که یک نفر در یک جایی به یک چاله آب بیفتد کم نیست حتی اگر مکان زندگی او خشک و بی آب باشد. به نظر من یادگیری شنا هم به اندازه یادگیری خواندن و نوشتن در زندگی یک فرد اهمیت دارد و برای من خیلی زور دارد که ببینم یک نفر به سادگی در یک استخر و یا هر آبی که دو متر عمق دارد ته نشین می شود.