«سخاوت آن نيست كه آنچه را كه من بيش از تو به آن نياز دارم به من ببخشي، بلكه آن است كه به من ببخشي آنچه را بيش از من به آن نياز داري.»
جبران خليل جبران
يادداشتي كه با عنوان «از مارمولكها بياموزيم»، در هفتهي گذشته منتشر كردم، تاكنون دستكم در سه روزنامه همشهري، اعتماد و كارگزاران بازانتشار يافته و افزون بر آن، تارنماهاي متعددي نيز به آن لينك دادهاند. در حقيقت بازخوردهاي اين يادداشت، بسيار شبيه يادداشت ديگري بود كه دو سال پيش با عنوان: «گراز خوب، گراز مرده است» منتشر كردم و آن يادداشت نيز بسيار مورد توجه خوانندگان عزيز مهار بيابانزايي و رسانهها قرار گرفت.
به باور صاحب اين قلم، چنين بازخوردهاي اميدبخشي نشان ميدهد كه جامعهي ما تا چه اندازه اشتياق به فراگيري دانستنيهايي دارد كه به او اميد، عشق و بينش ميدهد، نه غم و درد و يأس. حتا اگر استدلالهاي مربوط به دوّمي به نظر قابل باورتر و مستدلتر هم باشد!
افزون بر آن، يادداشت مارمولكها را به يك دليل ديگر هم دوست دارم … اگر مارمولكها نبود، امروز من هموطن عزيزي به نام عليرضا را به جا نميآوردم. عليرضا دانشجوي دوره دكترا در دانشگاه ايلينويز ايالات متحده آمريكاست -(Uni of illinois-Urbaan Champaign.(UIUC – و bioengineering ميخواند. پس از خواندن آن يادداشت، برايم چند پيام محبتآميز ارسال كرده و ضمن اشارهاش به علاقهي فراوان به حيوانات، بخصوص پرندگان، با سخاوت و صميميت اعلام كرده كه حاضر است هر مقاله و يا مجلهي علمي كه نياز دارم را برايم تهيه كرده و ارسال دارد.
ضمن قدرداني عميق از لطف و شور پاك اين هموطن عزيز، خواستم بگويم:
اگر دنياي مجازي را دوست دارم، يكي از مهمترين دلايلش، امواج انساني نابي است كه از پس همين سيگنالهاي مجازي ميتواني درك كني و در افسونشان شناور شوي.
درود بر عليرضا و همهي عليرضاهاي عزيز اين سرزمين كه تمامي زيستمندان عالم را از گياهان و جانوران گرفته تا نوع بشر، عاشقانه دوست دارند و حرمت مينهند.