بیش از دو دههی پیش نتایج پژوهشهایی در آفریقا و توسط دانشمندانی وابسته به برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد -UNEP –منتشر شد که تأیید میکرد: هم بیابانزایی میتواند ابعاد خشکسالی را تشدید کند و هم خشکسالی میتواند بر شتاب بیابانزایی بیافزاید. یعنی اگر در جایی بیابانزایی اتفاق بیفتد و انسان به خاطر عملکردها و فشارهای بیش از حدی که روی زمین میگذارد، سبب گسترش فرآیند تخریب زمین شود، برتعداد و شدت دورههای خشکسالی نیز ممکن است افزوده شود؛ رخدادی که خود بر ابعاد کمی و کیفی بیابانزایی میافزاید و باید بپذیریم که این تأثیر متقابل نامیمون، به طرز بیرحمانهای زندگی انسانها را تهدید میکند.
ماجرای پیش گفته، حالا به طرز بیسابقهای دارد نشانزدهای خود را در ایران نشان میدهد. تشدید بیابانزایی و خشکسالی ممتد، به دلیل توسعه سدسازی و طرحهای اشتباه انتقال آب بین حوضهای، استقرار مدیریتنشده صنایع، تأکید بر کشاورزی غیراصولی و پرمصرف و… روند بیابانی شدن ایران را سرعت بخشیده است.
واقعیت این است که حالا دیگر بیابانزایی فقط پیشروی ماسهها و خشکی کاریزها نیست، بلکه افت حاصلخیزی خاک و افزایش مهاجرت و همینطور افزایش شاخص بزهکاری و روند فزاینده افسردگی و ناامنی از تبعات جدید بیابانزایی است. ظهور جنبشهای تروریستی مانند داعش در عراق و سوریه، بوکوحرام، انصار بیتالمقدس در صحرای سینا، جیشالاسلام در لیبی و… به درستی میتواند گسترش بیابانزایی در جهان را هولناکتر کند. مردمی که با هجوم بیابان چیزی برای از دست دادن نداشته باشند، از جریانات اینچنینی متأثر میشوند و به خود بمب میبندند و جهان را به طرز غمانگیزی خونآلودتر میکنند.
در ایران وضعیت به شکل دیگری در حال گسترش است. منابع آب زیرزمینی ما دارد تمام میشود. آلودگی هوا تشدید و زیگونگی در ایران دچار تخریب بیسابقهای شده است. همین تشدید فشارهای انسانی و خشکسالی در کنار تغییر اقلیم، در کشور نمود بیشتری پیدا کرده است. به جای اینکه در 100 سال 76 صدم درجه سلسیوس افزایش دما داشته باشیم، این رقم را دست کم تا دو برابر برای ایران پیشبینی کردهاند. حوضهی آبخیز دریاچه ارومیه به طرز آشکاری با افزایش دما مواجه شده است و افزایش دما سبب شده تا میزان تبخیر هم بیشتر شود و ریزشهای آسمانی مثل قبل کارکرد خود را نداشته و اغلب به صورت باران و نه برف ببارد.
ایران البته متاثر از جهان گرمایی است. تغییر اقلیم در ایران در کنار خشکسالی مدیریتی، دارد روند ناکارایی سرزمینی را تشدید میکند. نمود این وضعیت را میتوان در نابودی 18 میلیون اصله بلوط در غرب کشور دید که آرامآرام خشکیدند. فشار بیش از حد حضور دام، کشت زیراشکوب جنگل، گلا زنی، آتشسوزی، ورود ریزگردها و… از جمله مواردی است که در مناطق غرب و جنوب غرب کشور، به نوعی فقدان مدیریت بومسازگانی را نشان میدهد. در همین شرایط، تاثیرات تغییر اقلیم را میتوان در خشکی سرشاخه اصلی سفیدرود در شمال یا سیوند در جنوب کشور دید. خشکی رود پرآب سفیدرود در اردیبهشتماه نشان میدهد چگونه ایران نیز در فرآیند جهانگرمایی و تغییر اقلیمی گرفتار شده است. با این حال باید به ساخت 72 سد روی حوضه آبخیز ارومیه نیز اشاره کرد. آمار رسمی نشان میدهد ساخت این سدها، نظام آبشناختی حوضه را بر هم زده است. بنابراین همین خشکی فزاینده دارد تخریب سرزمین ایران را تشدید میکند. شوربختانه اگر همین حالا هم 72 سد آبخیز ارومیه را برداریم، نمیتوانیم امیدوار باشیم که شرایط به حالت قبل برگردد. چرا که وضعیت ارومیه مثل کارخانهای است که به خاطر رعایت نکردن اصول ایمنی انگشتان کارگرانش زیر دستگاهها قطع شده و حالا مدیر با تجهیز کارخانه، میخواهد زیان ایجادشده را جبران کند، غافل از اینکه هرگز انگشتان کارگران به حالت اول باز نمیگردد و کارخانه مجبور است با کارگران بیانگشت کار کند. خشک شدن هامون، گاوخونی، زایندهرود، پریشان، بختگان، طشک و… همه انگشتان قطعشده طبیعت ایران هستند.
چند روز پیش در جوار تالابهای سهگانه آلاگل، آجیگل و آلماگل در پایاب رودخانه اترک بودم. طبق برنامهریزیهای انجامشده قرار بوده پنج سد در این منطقه ساخته شود و با وضعیتی که وجود دارد، این تالابها در معرض خشکیدگی شدید قرار دارند و 60 تا 70 درصد کیفیت این رودخانه از دست رفته که با آغاز سدسازی باید برای همیشه آنها را خشکیده فرض کرد، چرا که مسیر این تالابها به سمت تالاب گمیشان پیش میرود، ولی حالا این تالاب هم یک کیلومتر عقب نشسته است.
وقتی چنین هجمه سنگینی به منابع آبی کشور صورت میگیرد، ظرفیت گرمایی در مناطق کاهش پیدا میکند و تفاوت دمایی شب و روز افزایش پیدا میکند. این وضعیت نشانه بیابانی شدن کشور است. این تفاوت دما باعث میشود، کمتر موجود زندهای در بیابان دوام بیاورد و آرامآرام مردم مجبور میشوند از مناطق زیستی خود مهاجرت کنند و این بیابانزایی تشدید میشود. باید پذیرفت که خطر بیابانی شدن در قلمرو سرزمینی بین 30 تا 40 درجه عرض شمالی، همیشه وجود داشته است. کشورهای ایران، عراق، سوریه، اردن، فلسطین اشغالی، پاکستان و بخشهایی از هند و چین همه در معرض این ماجرا هستند و اگر نابخردی مدیریتی باعث تشدید تخریبهای محیط زیست شود، دیگر خسارت زیستی در این سرزمینها غیرقابل جبران است.
خلاصه اینکه دو دلیل اصلی برای شیوع بحران «تشدید روند کاهنده کارایی سرزمین» یا همان بیابانزایی در ایران وجود دارد. یکی اینکه چیدمان توسعه در کشور متناسب با توانمندیهای بومشناختی سرزمین نیست و دیگر اینکه کشور ما در عرض 30 تا 40 درجه نیمکره شمالی قرار گرفته است و اینجا جایی است که به آن کمربند خشک جهان گفته میشود و نباید انتظار درآمد اقتصادی بالایی از منابع آب و خاک داشت. این کشورها نباید به منابع آب و خاکشان بیش از حد وابسته باشند، بلکه باید هر طور شده به سمت کاهش وابستگی معیشتی به این منابع حرکت کنند.
واقعیت این است که خطر بیابانی شدن ایران بسیار زیاد است. نزدیک به یکسوم سکونتگاههای روستایی در کشور خالی از سکنه شده است. اتفاقی که در 1960 در منطقه ساحل (صحرای آفریقا) افتاد. در ایران خیلی بیسر و صدا روستاها در حال خالی شدن و شهرها در حال فربهتر شدن هستند. شهرهایی مثل میبد و اردکان یزد در کمتر از یکی دو دهه، جمعیتشان چندین برابر افزایش یافته و مثلاً جمعیت اردکان از 20 هزار به 80 هزار نفر رسیده است. به نحوی که حالا در اردکان و میبد کمبود کارگر وجود دارد. معضل حاشیهنشینی، فساد و بزهکاری و… در یکی از سالمترین بافتهای جغرافیایی ایران در حال گسترش است و متاسفانه شبکه غرورآفرین کاریزها در این منطقه در حال فروپاشی است و یزد با بحرانی تاریخی و بیسابقه مواجه شده است.
راست آن است که ترویج توسعه ناپایدار، به ویژه در بخش کشاورزی، سبب شده 85 درصد از اندوخته آبی خود را از دست بدهیم و نرخ بیابانزایی به یک درصد مصرف کشور در سال برسد و ما به عنوان کشوری با بالاترین نرخ فرسایش خاک در جهان مطرح شویم. نرخ فرسایش خاک در ایران سه برابر متوسط آسیاست و همه این مسایل سبب شده تا بر اساس آمارهای منتشرشده از سوی معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، تنوع زیستی ما در بدترین شرایط خود قرار گیرد و تقریباً 90 درصد از ذخیره جانوری مؤثر را در طول نیمقرن از دست دادهایم و این وضعیت خطرناکی است.
بدترین شرایط بیابانزایی در کشور ما را استان فارس با بیلان سطح آبخوان منفی 2.4 میلیارد متر مکعب دارد؛ زیرا این استان در مقایسه با استان یزد که منطقهای بیابانی محسوب میشود و تراز منفی آن 300 میلیون مترمکعب است وضعیت وخیمی داشته و این آمار نشان میدهد روند یا شتاب بیابانزایی در فارس، چند برابر یزد است و همین دلیلی است تا بفهمیم چرا همه تالابها و دریاچههای این استان از دست رفته است. بعد از فارس نیز استانهای آذربایجان غربی و شرقی به علت از دست دادن دریاچه ارومیه و استانهای اصفهان، تهران، خوزستان و در نهایت خراسان رضوی وضعیت بحرانی دارند. البته استانهای کرمان و یزد هم همیشه جزو مناطق بیابانی و شکننده بودهاند.
باید در چیدمان توسعه تغییر ایجاد شود و این تغییر در گام نخست محتاج تغییر در شیوهی نگریستن ما به مفهوم توسعه است.
گفتگویم در این باره را با عنوان: «ظهور تروریسم در توفان گرد و غبار» در شماره 134 هفتهنامه تجارت فردا – 23 خرداد 1394- میتوانید مطالعه فرمایید.
درود بر شما جناب درویش
متاسفانه خوزستان نیز از این معضل در امان نمانده و در طول این دههای اخیر ضربات بسیار بدی دیده .
بله خوزستان یکی از قربانیان اصلی توسعه ناپایدار در ایران است.
با سلام.
استان فارس بدترین وضعیت را دارد اما هم اکنون در شهرستان مرودشت مناطقی که قبلا برنج کشت نمیشد زیر کشت برنج است. آنهم کشت دوم. هر وقت کشاورزی این منطقه را میبینم این سوال برایم پیش میآید که، سازمان عریض و طویل جهاد کشاورزی آیا وظیفه ای جز نابودی هم دارد؟
درود بر شما آقا یا خانم همتی …
آیا برآوردی از وسعت اراضی زیر کشت برنج در مرودشت دارید؟
درود بر شما.
برآوردی ندارم. اما سطح زیر کشت به نظر نمیرسد کاهش جندانی نسبت به سال قبل داشته باشد. اوایل سال زراعی گفته میشد که حتی در منطقه کامفیروز هم کشت برنج ممنوع است. اما الان که فصل کشت است در روستاهای اطراف مرودشت پس از برداشت گندم، کاه و کلش را آتش زده و برنج کشت میشود.
متشکرم.
سلام خوشحال میشم به ما سر بزنید…..من طرح های مختلفی توی ذهنم هست اما نمیدونم کجا و چگونه میشه بهش رسید
سلام
یکی چاه های غیر مجاز رو دریابه!
هیچی به ذهنم نمیرسه…
کشاورزی مکانیزه؟
با کدوم پول؟کدوم حمایت؟
کشاورز پول و قدرت و جرات ریسکش رو نداره
آب چشمه هامون کم و کمتر میشه
تک قنات قدیمی روستامون در آستانه خشکیست
آسمون منطقه و روستای ما متاسفانه این رنگیه
با سلام
در زمان قبل از انقلاب در کشور 19 سد و جود داشته است اما اکنون647 سد در دست بهره برداری است یعنی با وجود جمعیتی که دوبرابر قبل شده است تعداد سد ها 30 برابر شده است و در نظر بگیریم تعداد سدهای در حال ساخت و بهره برداری شدهبه 1330 می رسد که خود باعث عدم رعایت حق آبه استانها و عدم نفوذ آب به سفره های زیر زمینی در دشتهای دور دستی که از این آبها محروم شده اند همچنین تبخیر آب از همین سد هابه علاوه اینکه در دنیا 33 در صد و در ایران 68 درصد برای آبیاری کشاورزی از آب زیر زمینی برداشت می شود.همچنین عدم وجود سرمایه و منابع برای کشاورزی مکانیزه و سیاست خودکفایی کشاورزی و عدم صنعتی شدن کشور و روی آوردن افراد به کشاورزی جهت معیشت و رقابت برای تولید بیشتر که مهمترین پیامد آن مصرف و برداشت آب بیشتر از سفره ی زیر زمینی و…. بخشی از عوامل این فاجعه !است
با سلام و احترام
در ابتدا باید تشکر ویژه از جناب درویش عزیز داشته باشم. در ادامه ذکر میکنم که یکی از انتقاداتی که شخص خود بنده همواره به اساتید و سایر صاحبنظران در حوزه محیط زیست میکنم این است که همواره در ابتدای کلام خویش هر گونه تخریب در سیستم زمینی را به جان سد و سدسازی در ایران می اندازند. در ادامه تشکر میکنم از شما که این موضوع را پذیرفتید که ایران در موقعیت جغرافیایی قرار گرفته است که نباید انتظار بیش از حدی از آن داشت. حال برای من سوالی پیش می آید؟؟؟ چگونه است که مسولان این کشور جشن خودکفایی گندم را برگزار کردند در صورتی که عواقب آن را هم حتما میدانستند؟؟ وارد جزئیات این بحث و موضوع نمیشوم زیاد و تمام این مشکلات را ناشی از عدم مدیریت در کشور میدانم و نبود مرجعی که به هیچ عنوان در کشور نیست تا پاسخگوی این اشتباهات باشد. باز هم به دانشگاهای کشور انتقاد میکنم که به هیچ گونه نتوانستند محققینی را تربیت بکنند تا بتوانند جسورانه و محکم در مقابل دستورات اشتباه مافوقان خویش ایستادگی نمایند و به طور محکم مخالفت نمایند. در این کشور سختگیرانه شرایط آموزشی را برقرار کرده ایم بدون اینکه جرات نه گفتن را در دانشجویان و آیندگان کشور تقویت نماییم. از موضوع زیاد دور نمیشوم و خواستم این را عرض کنم که نباید اشتباهات خودمان در این حوزه به جان سدسازان انداخت. همانطور که خودتان عرض کردید ما کشور خشکی هستیم و سالهاست که اینگونه بوده است و در زمان های تاریخی همین مردم بومی و ایرانی الاصل توانستند آن را مدیریت نمایند. در ادامه نظرتان را به جدیدترین گزارش علمی (12 می 2015)در زمینه بحران ارومیه جلب میکنم و در آن ثابت میشود که سدسازی اینگونه که ما میگوییم مخرب هم نبوده است (Urmia Lake:
Policy Analysis for Effective Water Governance). از سوی دیگر مطالعاتی وجو دارد که خیلی هم به وضعیت تغییر اقلیم در دنیا منفی نگاه نمیشود و تاثیرات مثبت آن هم میشود پرداخت (فصل سوم کتاب بیابانزایی مدیترانه، 2002).
با آروی موفقیت
خدانگهدرا
Desert makes desert.
سلام خسته نباشید. برای مهار بیابان زایی توصیه به کاشت انواع درختچه . بوته و درخت میشه چند نمونه از این گیاهان رو با نحوه کاشت معرفی میکنید ممنون میشم و آیا کاشت نخل بدرد نواحی مرکزی در ایران میخوره ؟ سپاس