برای لک لکی که یادمان می‌اندازد ؛ زندگی زیباست!

این تصویر را که رامیار عزیز از روستای زیبای خورینج یا خرنج پیران‌شهر (استان آذربایجان غربی) در وبلاگش منتشر کرده ، ساعتی است که مرا به فکر فرو برده است …
این که شاید آن لک لک نداند که با آرامشش، با انتخاب چنین جایگاهی برای زیستن و با حضورش در این روستا، تا چه اندازه بینندگانش را به وجد آورده و سرمست کرده است؛
این که شاید آن پرنده نداند که برای اهالی اندک خرنج (به معنی پر از سنگ) تا چه اندازه پیام‌آور لطافت و مهربانی بوده است؛
و این که شاید آن پرنده نداند که این گونه بی‌دغدغه آشیان ساختن بر فراز چنین سنگی در جوار یک روستا، تا چه اندازه روح بزرگ مردم آبادی را نشان می‌دهد؛ روح بزرگ مردمی که هنوز پرنده را می‌فهمند و حرمتش را گرامی می‌دارند و به نحوی رفتار می‌کنند که او همچنان در کنار ایشان احساس امنیت کرده و به زندگی ادامه دهد … بی شک این مردم از جنس مردم بالادست هستند، مردمی که آب را می‌فهمند و مانند اغلب بالادست‌نشینان امروز، حقابه‌ی طبیعی پایین‌دستی‌ها را تصرف نمی‌کنند و فجایعی چون مرگ تالاب‌ها را به ارمغان نمی‌آورند.
خواستم بگویم که دیدن این لک لک – Ciconia boyciana – دوباره یادم انداخت که زندگی زیباست … و خواستم بگویم: کاش ما آدم‌ها هم به نحوی زندگی کنیم که حضورمان اینگونه برای اهل آبادی و محل، آرامبخش و شادی‌آفرین باشد … آنچنان که وقتی رفتیم، احساس شود که محله چیزی کم دارد … کسی که مثل باد، هرگز با بلوط‌های تنومند، شیرین‌تر از علف‌های خرد سخن نمی‌گفت!

مؤخره:

ماجرای این لک لک هم خواندنی است …

26 فکر می‌کنند “برای لک لکی که یادمان می‌اندازد ؛ زندگی زیباست!

  1. نیما

    سلام درویش
    امروز سر کار بودم
    بعضی مواقع با اینکه در اینترنت نیستم ولی فکرم گه گاه پیش دوستان وبلاگی ام می آید .
    ماموریت بودم . مناظری دیدم یاد وبلاگ شما افتادم
    اینکه کاش مهندس درویش پستی بگذارد .
    دیدم که خواسته ام برآورده شده
    در مورد این لک لک حق کلام را گفتی
    اینکه هم منظره زیبایی خلق کرده هم با ارامش در لانه خود زندگی می کند
    هم این ارامش را می توان اینگونه به روستاییان این روستا نسبت داد که آنها باعث شده اند که این حبوان در آرامش در اینجا برای خود لانه ای دست و پا کند .
    احترام به طبیعت گذاشته اند و طبیعت هم هدیه ای به انها داد
    هدیه طبیعت جز زیبایی و مهربانی با چشمهایمان نیست
    شاد باشی مهندس

  2. محمد درویش نویسنده

    آفرین نیمای عزیز …
    حق مطلب را تو آدا کردی … اهالی این روستا در پیرانشهر، پاداش احترام خود به طبیعت را گرفته اند و اینک قدر این هدیه زیبارو را خوب می دانند.
    درود …

  3. ابوطالب ندری

    درود
    اقا یکبار پیامکی برایتان در خصوص راهکار و پیشگیری گرد وخاک بداخل ایران ارسال داشتم و لازم دیدم که دوباره برایتان بنویسم بلکه این پیشنهاد را دیگران ببینند و روی ان نظر دهند.
    در زمانی که فصل اب و بارندگی و … هست باید ایران حق اب کشورهایی همچون عراق رو بیشتر از انکه هست بدهد البته منظورم در زمان سیل هست که بیشتر بدهد و در پشت مرز که در چند سال پیش به عراق سفر داشتم پشت مرز ایران را دریاچه ای بزرگ دیدم که تا چشم کار میکرد اب بود و در ان پرنده ها هم زندگی میکردند.
    جالب است بدانید که در دوماه پیش در سفری به سیستان بلوچستان ( زاهدان و زابل ) داشتم از چاه نیمه ها و رییس محیط زیست زابل رو دیدم که میگفت امسال با بارندگی که داشتیم و حق ابی که افغانستان ارسال میدارد درمناطق تالابی منطقه اب وجود دارد که با داشتن اب این تالابها و زدن علف و گیاه همانند فیلتر عمل می کند و مانع از امدن گرد و خاک به داخل شهرها و کشور می کند.
    بنظرم در غرب کشور زمانی که سیل و بارندگی خوبی داریم بیش از حد مجاز ، اب را بیشتر به عراق بفرستیم و پشت مرز ایران جمع شده و همانند تالاب عمل کند بلکه مانع از امدن گرد و خاک به داخل ایران شود.
    بنده دیروز چند ساعتی که تهران بودم و هنوز گرد و خاک زیاد نشده بود ، نمیتوانستم نفس بکشم و وای بحال بندگان خدا در جنوب و غرب کشور
    امیدوارم یک باران سیل اسا در عراق بیاد که گرد و خاک و عربستان رو بخوابونه

    پاسخ:

    آمین!

  4. رامیار

    با سلام استاد بزرگوار
    متاسفانه این عکس رو من نگرفتم و در آرشیو عکسهایم بود اما دقیقا نمی دانم کدامیک از دوستان این عکس را گرفته اند ممنون می شوم اصلاح بفرمایید .
    متنتان انقدر به دل نشست که حیف آمد در وبلاگ ننویسم
    سپاس

  5. رامیار

    با سلام
    این عکس اگر اشتباه نکنم مربوط به بهار سال گذشته هستش و احتمال اینکه امسال هم اونجا باشه خیلی زیاده …
    معمولا این مناطق از این صحنه ها زیاد دیده میشه !
    شاد باشید

    پاسخ:

    رامیار عزیز اگر دوباره گذرت به آن روستا افتاد، گزارشی مصور از حال و روز اکنون این حاجی لک لک برایمان تهیه و منتشر کن.
    درود …

  6. مسعود

    به قول حسین پناهی عزیز :

    خوش به حال لک لکا که خوابشون “واو” نداره ،
    خوش به حال لک لکا که عشقشون “قاف” نداره ،
    خوش به حال لک لکا که مرگشون گاف نداره ،
    خوش به حال لک لکا که لک لک اند…

    پاسخ:

    درود بر مسعود عزیز و ممنون از یادآوری این شعر زیبا …

  7. مه لقا کاشفی

    در شهر مراکش لک کل ها وسط شهر با لا ی مناره ها به همین ترتیب لا نه میگذارند. در شاه عبد العظیم هم تا همین چند سال پیش لای گل دسته ها لانه می گذا شتند . جالب است که انها فهمیدند ما انسانها چه موجوداتی هستیم . سبز باشید.

    پاسخ:

    بله آنها زودتر از ما، ما را شناختند!

  8. یک وبگرد

    چه جایی لونه ساخته و چقدر هم سبکباله مهندس جان @

    پاسخ:

    من در فکر بادم! فکر می کنی این آشیان می تواند در برابر باد هم دوام آورد آرش جان؟

  9. همسایه

    سلام خیلی جالب بود .من تو جاده شمس آباد -شوش دانیال یک لانه لک لک بالای تیر انتقال برق دیده بودم ولی این جدیدتر بود.
    داشتم فکر می کردم ملاک پرندگان برای انتخاب محل لانه چیست ؟
    خب لک لکی که بالای تیر برق لانه می سازد از دست آدمیزاد فرارمی کند خطر می کند و بالای آنجا خانه می سازد .
    لک لک شکل شما به اهالی بالا دستی اعتماد کرده و به استحکام سنگی که روی آن لانه ساخته . ولی اگر کمی مهندسی سرش می شد به زیر سازی سنگ هم فکر می کرد !!!
    من یه خاطره هم از لک لک ها دارم
    کودکی هشت ساله بودم که با خانواده به شهر مشهد رفته بودیم . پدرم (خدا بیامرز)ما را برای تفریح به باغ وحش وکبل آباد برد . حین نگاه کردن حیوانات و پرندگان به مادرم خیلی نق می زدم .به قفس لک لک ها که رسیدیم .مادرم رو به لک لک کرد و گفت : حاجی لک لک این بچه منو خیلی اذیت می کنه لطفا نوکش بزن .و لک لک هم با کمال میل به توصیه مادرم عمل کرد !!!!

  10. محمد درویش نویسنده

    خاطره جالبی بود. من از طرف آن لک لک که مورد استفاده ابزاری قرار گرفت، از آن کودک ۸ ساله معصوم عذرخواهی می کنم و امیدوارم که او چنین تجربه ای را با کودکش تکرار نکند و حیوانات بی گناه را برای پندارهای تأدیبی خویش هرگز هزینه نکنیم!
    درود …

  11. یک وبگرد

    ولی من نگران باد نیستم استاد
    نگران هیچ چی نیستم!@
    به قول شیرین اعتماد اعتماد میاره@

  12. محمد درویش نویسنده

    زنده باشی آرش جان … اما نه تو شاگرد هستی و نه من استاد. ما همه فراگیران این عالم هستیم … کاش این مجال را برای فراگیری همواره به خود بدهیم.
    درود.

  13. رامیار

    سلام
    حتما جناب درویش این کار را خواهم کرد و در صورتی که افتخار هم بدید خوشحال خواهم شد در خدمت باشم
    ۰۹۱۸۶۴۸۷۸۵۸
    با سپاس

    پاسخ:

    ممنون رامیار عزیز. چه چیزی بهتر از تماشای چنین لک لکی در کنار چنان دوستان با صفایی.
    امیدوارم این بخت یاری شامل حالم شود.
    درود.

  14. دوست بابا

    سلام
    درویش عزیز.
    نکته سنجیت همیشه یادم هست.اما می دانستی که سنگی که پایه بنایی شده که آن لک لک عزیز بر رویش ساخته، میلیونها سال قبل از دل زمین بیرون آمد ،سرد شد،باد، باران ،سرما و گرماهای زیادی را تحمل کرد ،پیر شد اماخم نشد. ایستاده ماند تا امروز لک لک عزیز،لانه اش و او به یادمان آورند که زندگی زیباست.

  15. صادق

    دیدن چنین صحنه هایی همیشه مرا مجذوب خود میکند و از آرزوهای همیشگی منست.امیدوارم آن دل پاکی و صمیمیت روستائیان در دل بعضی شهر نشینان مغرور و گاه بی رحم! هم جایی پیدا کند تا دیگر موجودات طبیعت هم بتوانند در کنار آدمیان زندگی راحت تری داشته باشند و با بودنشان آرامش و لذت زنده بودن را به ما ببخشند.
    یادش بخیر! دوران جنگ با درست کردن لانه ای زیبا در منطقه جنگی آن لانه شده بود پذیرای دو گنجشک زیبا و دوست داشتنی .دیدن پرندگان و درختی سبز و جوی آب …از این بهتر هم سراغ دارید!
    موفق و سالم باشید.

  16. منصوره

    جنتب اقای درویش طوری می نویسید که ادم ارزو می کنه جای اون مردم باشه و البته در کنارشون باشه. مهربانی و عشق هدیه خدا به انسانها کم که چه عرض کنم نایاب شده. چه خوبه که ما هم از این مردم یاد بگیریم با همه چیز وهمه کس باید مهربان بود

  17. مهدي ابراهيمي

    سلام
    متنتون خیلی زیبا بود. امیدوارم که قریحه شما پربار تر از قیل باشه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *