اين همه منت و تحقير
بر سر گنجشكك صميمي
فقط برای چند دانه برنج و گندم
در اين يخزدگيِ طولاني؟
ندانستی
که قيل و قال بهارانهاش
ستایش رنجهاي تو بود؟
و نمیدانی
تو در خاك
هزارتوهايي داري
كه او در آسمان محروم؟
فقط چند شاخهي نازك
و چند پشتبامِ يخزده.
پس بيا
جبران کنیم
تا در اين يخبندانِ ترانه
آوازش را
به دل، گرم كنيم.
نامش مینو صابری است؛ یک زمانی طلایهدار آونگ خاطرههای ما بود … امروز اما ترجیح میدهد خودش را با آن بخش از زیستمندان شهر سرگرم کند که دیگران کمتر مجالی برای دیدنشان مییابند.
او عاشق گربهها، کبوترها، گنجشکها، سارها، یاکریمها و حتا کلاغهای تهران است و برای ماندگاریشان هر آنچه از دستش برمیآید، انجام میدهد؛ آن گونه که مردم محل شاید گاه شگفت زده میشوند از پرواز فوج فوج پرندگان در یکی از شلوغترین مراکز شهر تهران …
تنها مشکلش این است که هر روز بر تعداد پرندگانی که خود را به خوان نعمت مینو میرسانند افزوده میشود؛ به نحوی که اینک تا ماهی 200 هزار تومان برای تأمین غذای آنها پرداخت میکند، در حالی که یارانههای دریافتیاش تغییری نکرده است! کرده است؟
امروز روز تولد اوست و من خواستم به نمایندگی از همهی پرندگان شهر از این بانوی نیکوکار و هموطنم قدردانی کنم؛ بانویی که با آمدنش به نخستین روز اسفند وقاری دیگر بخشید و اجازه داد تا آن ضربالمثل قدیمی را برای مدتی هم که شده و برای تعدادی از کبوترهای و گنجشکهای شهر هم که شده، به فراموشی بسپاریم و جیک جیک مستون این آسمونیهای معصوم را حتا در زمانی که هوا سخت سوزان و ترانهها هم یخزده است، همچنان بشنویم.
ممنون از دکتر محمّد متینیزاده عزیز، که دقیقاً امروز تازهترین شعرش را به من هدیه کرد تا به افتخار مادر پرندگان شهرم، برای نخستین بار در دلنوشتههایم انتشارش دهم؛ شعر ظریفی که میکوشد با نگاهی دیگر به ماجرای جیک جیک مستون بنگرد و ما را از یخبندان ترانه در شهری که دوستش داریم، برهاند …
تولد دوست پرنده ها مبارک باشد ؛
کاش می شد
مانند پرندگان ِ این بام ، بی فکر زمستان ؛ مستانه جیک جیک کرد !
چه آرزوی قشنگی کردی مسعود جان. اما چرا کاش؟
شعر مشهور سهراب، آنجا که دعوت به پابرهنگی و پریدن از سرگلها کرده و صراحتاً می گوید:
پرده را برداریم
بگذاریم احساس هوایی بخورد
و بلوغ زیر هر بوته که میخواهد، بیتوته کند …
.
آیا ترجمان دیگری از همین امتداد و استمرار جیک جیک مستون در تابستان و زمستان نیست؟
.
.
به! چه هدیهی قشنگی امروز گرفتم!
ممنون جناب درویش عزیز!
رک بگم من از شما خیلی آموختم و امیدوارم شاگرد “کمی خوبی” باشم برای شما.
من به همین یک کامنت نمیتونم اکتفا کنم چون شوق وبلاگ نوشتن رو امروز در من زنده کردید و با خودم فکر کردم چرا نمینویسم؟! من یک دنیا حرف از این موجودات دوست داشتنی که مونسام شدند دارم … اما دیدم در وبلاگم بستهست و هیچ کلیدی این روزها قادر نیست قفلی که به در اون زدن رو باز کنه… شاید یکی از دلایلش همین باشه.
میرم که کامنت بعدی رو بنویسم.
چه شعر لطیفی! با همه لطافتش خوب شلاقی به ما موجودات خودخواه زده. موجوداتی که فکر میکنیم همه نعمتهایی که خدا آفریده فقط به ما آدمها تعلق داره.
زنده باد جناب دکتر محمّد متینیزاده عزیز! که زیبا سرودند:
این همه منت و تحقیر
بر سر گنجشکک صمیمی
فقط برای چند دانه برنج و گندم
…
برنج گندم پیشکشمون. همون ساندویچ نیم متریای که نصفش سیرمون میکنه و یک چهارم بقیه رو به زور میخوریم و مابقی رو توی سلطل آشغال روونه میکنیم… با همون تکه که توی سطل آشغال میندازیم دست کم 10 تا گنجشک سیر میشن.
مطمئنم این شعر به خیلیها تلنگری میزنه.
تشکر مجدد از شما عزیزان
جناب درویش عزیز
جناب متینیزاده عزیز و جناب مسعود که تولدم رو تبریک گفتن.
ارادت
مینو صابری
درود مجدد بر بانویی که میخواهد دوباره نوای آونگ خاطرههای ما را، در زمانهای که اغلب ترانههایش یخ زدهاند، از نو کوک کرده و طنین افکن سازد …
زنده باشید خانم صابری عزیز …
.
.
ممنون درويش جان از شما براي اينكه سرودهام را در دلنوشتهت گذاشتي و به اين سروده و من افتخار دادي. يادمانهي درخوري در من و سرودهام شكل گرفت. ممنون از احساسات و اظهار لطف سركار خانم صابري، براي ايشان و همهي عاشقانِ جلوههاي گوناگون طبيعت سرزمينم آرزوي سلامتي ميكنم. همه داريم تلاش ميكنيم تا از خودخواهيها اندكي و فقط اندكي كم كنيم.
با مهر
متينيزاده
و این تلاش مقدس است متین جان … مقدس …
درود بر تو و طبع هنرمندانه و طبیعت محورانه ات … چقدر جای این نگاه در ادبیات ایران خالی است … چقدر …
زادروزتان شاد – نمیدانید با دیدن این کارها و شنیدن وجود چنین اشخاصی چقدر مسرور میشوم ، من نیز به اندازۀ خودم تا میتوانم به این موجودات زیبا و دوست داشتنی یاری میرسانم به همین دلیل با وجود شما بسیار ارتباط برقرار میکنم و یه جوایی میتوان گفت : مهرتان بر دلم مینشیند. دوستتان دارم و برایتان آرزوی بهترینها به همراه زیباترینها را خواستارم- سبز باشید
درود بر شما سمیرا خانم و آفرین بر سلوک طبیعت محورانه تان. مطمئن هستم که بانو صابری هم از دیدن پیام تبریک و همراهی و همدلی شما شاد می شوند.
پایدار باشید.
چه روح لطیفی
عاشق این نوعش هستم
لطیف . مهربان و آرام بخش
ممنونم درویش
سمیرا جان
خوشوقتم از آشنایی با تو نازنین و سپاس برای مهر و لطفی که داری.
من هم از تو ممنونم که به حیوانات دوست داشتنی یاری میرسونی. به امید روزی که هیچکدوم از ما این دغدغهها و نگرانیهایی که حالا داریم رو نداشته باشیم و خیالمون راحت باشه که هیچ حیوونی گرسنه نمیمونه یا به دلیل وجود ما آدمها آسیب نمیبینن.
از جناب درویش هم ممنونم که باعث شدن با دوستان خوبی اینجا آشنا بشم
🙂
درود
و با تبریک دوباره زادروزتان … من هم به سهم خودم اعلام می کنم که مشتاق خواندن دوباره ی آونگ خاطره های ما هستم …
درود بر سپهر عزیز که از دیار تاج محل هم دلش با آونگ خاطره های ما کوک می شود و سلام بر نیمای دوست داشتنی که مهربانی ها را در وب خوب رهگیری می کند.
ممنون سپهر عزیز و چشم 🙂
کامنت نیمای عزیز آدم رو به شک می ندازه
که عاشق چه نوعش هستن!؟
پرنده ها؟ شعر لطیف جناب دکتر؟ یا من؟!
:)))
در هر صورت زنده باشی نیما جان
🙂
اتفاقاً فکر نکنم هیچکدامش اشکال داشته باشه مینو خانم! داره؟
البته اشکال که نداره هیچ؛ خیلی هم خوبه! مخصوصا گزینه آخر!
فقط ترسیدم من پاسخ بدم بعد کنفت بشم بگن کی با تو بود ؟
:))
من هم (بر عكس پيشاپيش چي ميشه؟) تولد بانو صابري را تبريك عرض مي كنم انشالله 200 سال ديگر هم به امتداد جيك جيك مستون پرندگان شهر ادامه دهند!
پسا پیش چطوره؟!
.
خیلی غیبت داری ها …
قاعدتاً بايد بشه پساپس! نه؟
بله بدليل حجم زياد درس ها و البته كارهاست. ولي كمرش داره اگه خدا بخواد مي شكنه! درس رو ميگم.
نه دیگه! پساپس، می شه پس فردا!
در صورتی که شما دنبال فردا هستید! نیستید؟
نه نیستم!
ببینید اگر قبل از یک اسفند می خواستم به خانم صابری تبریک بگویم می گفتم چی؟ می گفتم “پیشاپیش تولدتان را تبریک می گویم”
اگر همان روز یک اسفند می خواستم تبریک بگم می گفتم “تولدتان را تبریک می گویم”
ولی حالا که پنج روز گذشته است چی باید بگم؟ نمی دونم!
پس من دنبال فردا نیستم! دنبال پنج روز پیش هستم!
فکر کنم چاره ای ندارید، جز این که بی خیال شوید و بگذارید تبریک تان را برای سال آینده!
البته می توانید بگویید:
360 روز مانده به تولدتان مبارک!
مرسی سیمین خانم. شما در تبریک گفتن سنگ تموم گذاشتید 🙂 هر جوری که تبریک بگین با اشتیاق و با منت می پذیرم 🙂
تولدشون مبارک باشه . میگم میشه دونه ها رو تو اون بشقابها هم ریخت , مگه نه ؟ 🙂
البته من هم برای جوجه ها و گنجشکها و کفتره و یا کریم ها البته پشت پنجره دون میریزیم . راستی دو سال پیش هم یا کریم ها در همین ایام روی تراس خونمون لانه گذاشتند و البته جوجه هاشون رو دنیا آوردند . عکسش رو هم اون موقع توی وبم گذاشته بودم .و اما گنجشک خونه ی من هم تازگی ها جیک جیکهاش بیشتر شده ولی هنوز شما میلادش رو تبریک نگفتید .
به هر حال من و گنجشک خونه روزگارانی داریم باهم !
درود و خوب باشین
من هم پساپس تر تولد خانم صابری عزیز رو تبریک میگم … امیدوارم پیشاپیش تر بپذیرند.
لقب مادر پرنده ها خیلی باحاله و یه جورائی حال و هوای بام و بام ایران رو برام زنده میکنه …
سلام
مهندس چرا در مورد رخداد بزرگ تاریخی سینمای ایران ننوشتید هنوز ؟!
غزال خانم عزیز دوست گنجشکهای نازنین! ممنون برای تبریک!
عزیزم می شه دونه ها رو توی بشقاب ریخت به شرطی که تعداد پرنده ها زیاد نباشه. وقتی دونه ها در یک جا متمرکزه ضعیف ترها بهشون یا دونه نمی رسه یا اگر هم برسه باید ضربه های نوک پرنده های قوی تر و کمی جنگجو رو تحمل کنن. برای همین من دونه ها رو پراکنده می ریزم تا همه شون همزمان بتونن بخورن. غذاهای خیس رو مثل پلو که زمین رو چرب و کثیف می کنه می ریزم توی بشقاب 🙂
هومان عزیز تبریک قشنگت تا اعماق قلبم نفوذ کرد! ممنون 🙂
درود برخانم صابري عزيز و البته آقاي مهندس و بقيه دوستان
بشقابها رو گفتم تا موقع هائي كه LMB ها رو با كسب اجازه مي دزدند اونها هم به يه كاري بيايند ! 🙂
درضمن خواهش ميكنم .
مهندس هم كه هيچ خبري ازش نيست !!!
غزل جان! پس من چقدر توضیحات بیخود دادم :)))
جناب درویش در فیس بوک نوشتند
“قشم” هستند.
ممنونم خانم مینوی عزیز
توضیحاتتون رو خوندم البته اما این بشقابها خدائیش بدجوری ذهنمو مشغول کرده تا ازش استفاده های دیگه ای هم بکنیم تا خدا بیشتر راضی باشه . به مهندس هم خوش بگذره . به به چه هوائی داره الان اونجا 🙂
راستی خانم صابری جان میشه فیلتر شکنهای توپ به من هم معرفی کنید تا بتونم برم تو فیس بوک که دبگه نه در واقع هیس بوک !
خوب باشین
درود بر دوستان همراه …
غزاله خانم گرامی: من در همان یادداشت، به شما تبریک گفتم! نگفتم؟
امیدوارم روزگاری خوش تر را در کنار همسر عزیز و فرزند دلبندتان تجربه کنید و سایه شما بالای سر این نو گل نورسیده سبز بماند.
با سلام و درود خدمت همه دوستان عزیز
من و همسرم هر روز مقداری غذا برای پرندگان شهرمون روی تراس حیاط میریزیم. بعضی وقتا از همکاران می شنوم که رفتن شکار و … برام خیلی دردآوره و وقتی احساسم رو بهشون میگم من رو به تمسخر میگیرن. همین یک ماه پیش یک فلامینگو رو تو یه مرداب شکار کرده بودن و بسیار خوشحال هم بودن که چند کیلو گوشت داشت و… . اما ای کاش فقر فرهنگی و افقر انسانیت تا این حد به ما نزدیک نبود که هر روز اونو لمسش کنیم.
از همه عزیزانی که این مطلب رو می خونن تقاضا دارم اگر برای حفظ و ادامه نسل موجودات دنیا تلاشی نمی کنید لااقل کمر به نابودی آنها نبندید و بگذارید آنها هم از زندگیشان لذت ببرند.
به امید روزی که فرهنگمان ، درکمان ، و انسانیتمان این اجازه را بدهد.
درود بر قاسم و همسر طبیعت دوستش …
امید که چنین رویه و سلوکی در بین ایرانیان تقویت شود.
سلام
فقط میتونم تبریک بگم
من ارشد معماری میخونم و سعی دارم به روش خودم کمکی در این زمینه بکنم
پایان نامه ی من به نوعی مربوط میشه به لطف انسان به حیوانات و وظیفه ای که بر گردن انسان است
رفتارهایی مانند رفتار زیبای خانم صبوری در عصر حاضر و کشیدن یک رشته قنات برای پرندگان و حیوانات و یا برداشت نکردن کامل محصول درختان برای استفاده ی پرندگان
متأسفانه پیدا کردن منابعی برای این موضوع کمی سخت است
هدف نهایی من طراحی بناهایی نه صرفاَ برای انسان که برای همزیستی انسان و طبیعت اطرافش به طور همزمان است.
برای همین از جناب درویش عزیز، خانم صابری و همه ی دوستان خیرخواهم تقاضا دارم اگر اطلاعاتی در این زمینه دارند که فکر می کنند به هر شکل میتونه به من توی این مسیر کمک کنه، لطفشونو از من دریغ نکنن و به من ایمیل بفرستن
[email protected]
به امید اینکه من هم بتونم سهم خودم رو به طبیعت پرداخت کنم
درود بر شما. موفق باشید. ایمیل خانم صابری: [email protected]