وقتی که کتابها، جای ستونها را میگیرند!
یه جایی که ممکنه خیلی دور از ما هم نباشه؛ یه زمانی که ممکنه زیاد هم کهنه نشده باشه و یه بنده خدایی که ممکنه خیلی هم از ما غریبه نباشه؛ یه ابتکاری زده که ممکنه خیلی هم بیربط نباشه! مهم اینه که همیشه بتونیم از پس هر رنگ خاکستری، طیفی از رنگهای صورتی، بنفش، سبز و زرد را بیابیم …
نمیدانم … شاید او که چنین کرده، قصدش این بوده تا به من و تو زنهار دهد که در بد زمانهای گیر کردهایم! زمانهای که در آن متاع نازکاندیشان و فرهیختگان، کمتر از کلوخاندازان و چماق سالاران یا سطحی نگران میارزد!! شاید او میخواسته فریاد زند که جای کتاب در ویترینهای کتابخانههای خاکخورده نیست … و اگر کتابها آمدهاند تا صرفاً رنگ و بوی روشنفکری به خانهها دهند، همان بهتر که ایستاده بمیرند و بیش از این محتاج غبارروبی نباشند! اصلاً سرزمینی که در آن، چیدمان کتابهایش بر اساس رنگ جلد یا ارتفاع و ضخامت کتابهایش بنیان نهاده شده، همان بهتر که یادبرگهای کاغذیاش جرز دیوار شوند و تمام.
اصلاً شاید ماجرای آشوراده هم بتواند خواب رفتگان خفته را بیدار کند و ابتکار به یاد همه آورد که آنچه دارد از دست من و تو میرود؛ طبیعت وطنی است که دوستش داریم! نداریم؟
آن – به قول شادروان کامبیز بهرام سلطانی که از قضا مطالعات زونبندی میانکاله و آشوراده را هم انجام داده بود – پارکهای کاغذی و مناطق حفاظتشدهای که از فقدان عشق و سرمایهی متولیانش مینالند؛ آن عرصههایی که همچنان بر بنیاد منطق سرنیزه و چکمه اداره میشوند و آن زیستگاههایی که از عطش بهرهمندی از دانش بومشناسان برتر سرزمینشان، میسوزند، همان بهتر که واگذار شوند و تمام.
در انتها مایلم که واپسین پرسش بهرام سلطانی عزیز را در آخرین روزهای حیاتش، دوباره یادآوری کنم. اینکه چرا همهی نمادهای توسعه باید از درون مناطق اندک چهارگانه سازمان حفاظت محیط زیست عبور کند؟!
بازتاب: کتابهایی که ایستاده میمیرند! | خط توپ
بازتاب: کتابهایی که ایستاده میمیرند! | وبلاگ عصر جم
بازتاب: کتابهایی که ایستاده میمیرند! | پایگاه خبری 40کلاغ
عجیبه
کتابها واقعی هستن ؟
یعنی مصالح دیگه ایی نبوده استفاده بشه
یا این کار تعمدی و معنی داره ؟
استاد عزيز و گرامي
ضمن ابراز اندوه فراوان از انچه بر سر محيط زيست سرزمينم ايران امده ظاهراًپاياني هم براي ان وجود ندارد از اينكه همواره ياد و خاطره برادر نازنينم كامبيز را در اذهان زنده نگه ميداريد از شما سپاسگزارم…مردي كه همه عمر و هستي خود را با عشق به سرزمينش سپري كرد و وجب به وجب خاك اين مرز و بوم بويژه ميانكاله و اشوراده برايش چون سجده گاه بود…
به ترانه … دی ماه که می رسد، یاد روزهای آخر بودنش در بین آدم زمینی ها می افتم که چقدر نگاهش حزنانگیز و فریاد بی صدایش، از همیشه پرطنینتر بود … روح بلندش، از همیشه سبزتر باد …
.
به نیما: بله کتاب ها واقعی هستند! درست مثل آشوراده!
سلام
آقای مهندس درویش عزیز
خسته نباشید. برداشت من از متن شما این بود که با طرحی که قرار است در میانکاله اجرایی شود موافقید؟ آیا منظور شما از جمله نهایی که “ابتکار به یاد همه آورد که ….” این است که با صدور این مجوز برای منطقه مدیریت بهتری در منطقه انجام خواهد شد؟ اگر لطف کنید و در مورد درست و یا غلط بودن برداشت من از متن تان اظهار نظر کنید میتوانیم باب گفتگویی در مورد این طرح را که هم در معرض تخریب و هم تشویق بسیاری قرار گرفته در وبلاگتان باز کنیم. ممنون
خانم یزدانی گرامی: به جملهی پایانی نوشتار از شادروان بهرام سلطانی دوباره دقت کنید تا دریابید که چه میخواستهام بگویم! هرچند بعید میدانم متوجه منظور من نشده باشید!!
شفافتر آن که از تمامی نوار ساحلی 800 کیلومتری دریای مازندران، فقط همین 60 الی 70 کیلومتر در میانکاله و آشوراده باقیمانده است. چرا برای رونق گردشگری طبیعی نمی کوشیم تا آن 730 کیلومتر را آباد کنیم؟
اگر یک دهم که نه، یک صدم این اتفاق در دولت احمدی نژاد افتاده بود، محمد درویش و محمد درویش ها سردمدار طومار نویسی و تجمع اعتراضی و تبدیل این مسأله به یک ابزار فشار بر دولت بودند.
اما امروز دولتی سر کار هست و کسی در منصب ریاست سازمان محیط زیست حکم نابودی آشوراده رو امضا کرده که گرایش سیاسیش مطابق با مذاق ما هست. لذا یک ناله ای می کنیم و ماستمالی می کنیم قضیه رو و تمام!
این هم مثل آمار شکار پلنگ که در هشت ماهه اول مدیریت خانم ابتکار، برابر با چهار سال مدیریت نفر قبلش بود!
سلام
آقای مهندس درویش
به نظرم از جمله” ابتکار به یاد همه اورد….” می شد این برداشت را کرد که شما هم خدای ناکرده موافق توجیه عده ای هستید که می گویند خوب بالاخره این طبیعت دارد از بین می رود و دولت هم کاری از دستش برنمی آید، حداقل شاید سپردن آن به یک مجموعه خصوصی با نظرات دولت اوضاع را بهتر کند. البته بقیه بخش ها موید توضیح حضرت عالی است که در قسمت دیدگاه ها بیان کردید. شاید هم بنده کم توجهی کردم، در هر صورت از توضیح و شفاف سازی شما ممنونم. در سفر هفته گذشته ام از برخی نقاط گیلان و مازندران داشتم که اتصافا مایه تاسف و وهن سازمان و به صورت عام دستگاههای دولتی در وهله اول و سپس ما مردم به عنوان شهروند است که نشسته ایم و اجازه می دهیم که عده ای از طریق دپوی رسمی زباله در جاده چابکسر به رامسر، عده ای با صدور مجوز کارخانه سیمان در محدوده شهر لوشان و عده ای با ساخت دهکده آرامش و برج های آن چنانی در خط الراس جنگلهای اربکله، عده ای از طریق تفکیک غیرقانونی 11هکتار اراضی حاشیه ساحل برای کارکنان یک وزارت خانه خاص که خود متولی ساخت سکونت گاه در کشور است مهر نابودی بر طبیعت زیبای ایران و بقای این سرزمین می زنندد. ان شالله وقتی گزارش آماده شد حتما یک نسخه برای شما ایمیل می کنم تا در اختیار خوانندگان وبلاگتان قرار دهید. در هر صورت از زحمات شما سپاسگزارم.
سلام بر مهندس درویش عزیز
این مکان کجا هست؟ دوست دارم درباره آن و مجری آن و پیامی که میخواسته بدهد گزارشی تهیه کنم. متشکرم
ضمن اینکه باز هم تشکر میکنم از وبلاگ خوب شما که با زبان خاصش ما را به پیگیری خبرهای محیط زیستی ترغیب میکند
درود بر شما. دقیقا نمی دانم در کدام کشور است.