راستش این تصویر را که دیدم، خستگی 900 کیلومتر راندن در کمتر از 9 ساعت را فراموش کردم …
واقعاً اگر ما برسیم به روزی که همهی فرزندان پاکنهاد این بوم و بر، این گونه بیاندیشند و باور کنند که : «هر کسی درخت قطع کنه، آدم بدیه.»
آنگاه هیچ شک ندارم که ایران فردا، ایرانی سبزتر با طبیعتی شادابتر و مردمانی صبورتر و مهربانتر خواهد بود.
درود بر پدر و مادر این کودک عزیز شاهرودی که چنین فرزندی را به جامعه تقدیم کردهاند و می کوشند تا زیباترین جنگل ایران در ابر نابود نشود و به کام طبیعت ستیزان جاده کش فرو نرود!
در باره جنگل ابر:
– كابوسي به نام جاده ؛ ناقوسي كه اينبار با «جنگل ابر» به صدا درميآيد!
سلام میدونم که بی ادبیه که بدون این که یک کلمه از وبلاگتونا بخونم بخوام وبلاگ منا بخونید ولی خیلی کمک نیاز دارم برای همین مجبورم اگه دوست دارید تو زنده نگه داشتن حقیقت کمکم کنید یه سر به وبلاگم بزنید ممنون
خیلی عجیبه شاه می بخشه شیخعلی خان نمی بخشه!
با هرکسی که در شاهرود صحبت کردم مخالف کشیدن این جاده است حالا چطور اینها سنگ مردم را به سینه می زنند
من کسی را دیده ام در شمال که 10 هکتار جنگل را غصب کرده بود ولی به هنگام مواجه با ماموران جنگلبانی مادر عفریته اش معروف به ننه پورپور را جلو انداخته بود که ما مستضعفیم
بله متاسفانه عوام فریبی و وارونه جلوه دادن حقیقت در جنگل ابر بی داد می کند.
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست آنچه البته به جايي نرسد فرياد است
…البته دیگر حقه اینکه تنها مستکبرین پولدار به فکر حفظ جنگل سیسنگان برای عیش و نوش هستند کهنه شده در پی سیلاب های بی سابقه گلستان مردم محلی آنگونه که شنیدم جلوی جاده کشی برای طرح جنگل داری را توسط پیمانکار گرفتند
چه خبر خوبی. لطفاَ این خبر را با جزییات بیشتر و عکس برایم بفرست.
الان در چالوس مجریان خصوصی جنگل پس از بهره برداری به عنوان ورشکست شدن(البته صوری و با کمک بعضی از دوستان)جنگل مخروبه را به امید خدا رها می کنند در منطقه به اصطلاح حفاظت شده جنگلی البرز شمالی حداقل دئ طرح جنگلداری غیر مجاز وجود دارد!!!!!دم خروسی ازین بزرگتر
حالا بیایید ده تا پایان نامه بنویسد درباره این جنگل!
از این دم خروس ها گزارش های مستند و مصور تهیه کن برادر من!
چرا برخی از همکاران شما فکر می کنند لزوما همه مردم باید کور و کر و احمق باشند؟روزی…..که از کوه به شهر آمده بود در کنار دکان پینه دوز در خمره چشمش به چرم های افتاد که برای نرم شدن در آب خیسانده شده بودند روکرد به استاد کفشگر:حالو یک شاهی از این سیرابیت بده
استاد هم که شیطنتش گل کرده بود یک کاسه چرم خام داد……خورد و گفت:حالو فکر نکنی طرفت کور بود سیرابیت نپخته بود!!!!!
خبر را در روزنامه خواندم در دو سال پیش
برای قطع درخت باید دو ظربه چکش جنگلداری به عنوان نشاندار کردن به کنده و بدنه درخت زد روزی رنود سامسونت بدستی را به عنوان کارشناس به پارسل برده و ایشان چند درخت را نشاندار کرد به قدری به این گرسنه ابدی در چادر خوراندند که خوابید و دوستان چکش ایشان را برداشته و هر درختی را که خواستند چکش کوبیده و روز بعد قطع کردند!!!!
پاسخ:
چي خوراندند اشكار جان؟
سلام
اين جور اگه برنامه ريزي و فرهنگ سازي بشه نسل آينده – نسلي محافظ و دوستدار محيط زيست خواهد بود(البته اگه تا اون موقع محيط زيستي مانده باشد!) .
فرهنگ ساز يدر دبستان بسيار مفيه فايده خواهد بود مثل اينكه چند وقت پيش كه خواستم براي تفريح به جنگلي در ارتفاعات كلاردشت بروم حنانه ( دخترم)كيسه اي را در جيب خود گذاشت ، گفتم كيسه رو براي چي مي خواي؟ گفت خانم معلم گفته هر وقت براي پيك نيك مي رويد كيسه اي را با خود بيريد و موقع بلند شدن زباله هاي خودتون رو در آن بريزيد تا دفعه بعد همان جايي كه رفته بوديد كثيف نباشه.
از اين توضيحات معلمش خيلي خوشم آمد و از اينكه اينگونه ذهن بچه ها را با حفظ محيط زيست آماده مي كنند لذت بردم.
بدرود.
پاسخ:
آفرين بر حنانه عزيز و معلم مهربان و هوشمند و عاشق طبيعتش.
این فرزندِ عزیز ِ ایران و همه فرزندان آیندۀ سبز وطنم زنده باشند.
خستگی من هم در رفت!
پاسخ:
خوشحالم كه سبب در رفتن خستگي ها مي شوم.
مهندس!امروز خیلی باحال بود با اینکه من همین الان رسیدم سر کار!!ولی کیف کردم از دیدن و شنیدن شما! نمی دونم اینرو هم می دونید یا نه؟من از طبیعت بیشتر به حیوانات آن هم از گونه های کوچک خیلی علاقمندم ولی تازگیا دارم عاشق همه چی در طبیعت می شم!!!
البته!!همه چی شامل آدمهای در طبیعت هم می شه ها!!!!
پاسخ:
اين نگاه مولتي ديسيپلين و تترا لوگي تو به زيست بوم داره منو يواش يواش مي كشه! نمي كشه؟ به هر حال خوشحالم كه آشنايي با درويش سبب شده تا دامنه مهرورزي هاي مرد متولد آذر ماه ابعاد جهان شمول تري به خود گرفته و تمامي زيستمندان سرخ قامت و سبزانديش را شامل شود!
راستی ! من برای ارادتمندان شما تخفیف ویژه هم قائلم!!ولی هیچ جوره نمی تونم بگذرم!بقیه اش هم باشه وقتی درگوشی قبلی رو گفتم ,می گم!!!@
D:
پاسخ:
خوشحالم كه اينگونه اميدوارانه به زندگي مي نگري و همچنان فكر مي كني كه مي تواند دفعه بعدي هم وجود داشته باشد و سرت به سلامت از اين سياه چاله سرخ – كه خودت براي خودت كندي – به درآيد!
با این کامنتهای بویناک!!! و معرفی قبلی آدرس وبلاگتون به طرف!من گور خودم رو کندم,نه؟
پاسخ:
تا تعريفي كه براي گور داريد چه باشد! چون من گمان برم كه تو بايد دفعه بعد با انوشه انصاري از كهكشان راه شيري بگريزي مرد!
همکار بسيار گرامي،آقاي درويش؛آئين شيوا نوشتن هنر است.اما هنرمند آن است که با قلم شيوايش سبز انديشي را براي کودک زمين بنگارد. درود بيکران بر شما
ميتوان با کودکان همساز شد،ميتوان با کودکي هم راز شد
راز سرافرازي هر قومي آموزش به آينده سازان است، براي قله نشين بودن به دنبال نردبان ترقي بر روي زمين نباشيد.فرشتگان کوچک را بزرگ شماريد و قدر بدانيد.
فردا هميشه از آن قومي است که کودکانشان را در سجده بر شانه مينشانند.
بيا عشق را در صفا خو کنيم
بيا رنگ دل را خدايي کنيم
دلم تشنه بوده است،آبي دهيد
چرا زمزم امروز خشکيده است
پاسخ:
زمزم امروز خشكيده نيست … وگرنه مريم دانش ها و ماه منير هوايي ها را و همين دخترك پاكنهاد شاهرودي را نمي توانستيم به جا آوريم. بايد ياد بگيريم كه زيبايي را ببينيم و خارها نتوانند مانع ديدن گلي شوند كه در لابه لايشان محبوس شده است.
سلام
شاید بهترین راه برای نجات محیط زیستی که بیرحمانه به یغما میرود آگاه و علاقه مند کردن کودکان است به محیط زیستشان .ما امیر کوچک و نازنینی داریم در مقطع مهد کودک. مربی گرامی درخت کاج و میوه اش را به بچه ها شناسانده و امیر کوچک آنچنان شیفته این درخت شده که وفتی والدینش سوال کرده اند که برای جایزه چه دوست داری, از آنها خواسته برایش درخت کاجی در خانه بکارند و آنها نیز درصددند که برایش چنین کنند, فکر کنید به یک بچه چهار ساله و درخت کاج!
پاسخ:
به نكته درستي اشاره كرده ايد. آفرين به امير، آموزگار فرزانه اش و والدين عزيز و بزرگوارش. درود …
ای جااااااااااان!
من سه روز در هفته از طرف مجتمع فنی تهران(شعبه ی رشت) میرم مدرسه برای طرح پکا.آموزش کامپیوتر به بچه ها با روش جدید و نوین و این حرفها …بچه ها واقعا آماده ی ضبط هر اطلاعاتی هستند . وقتی بهشون می گم دروغگو دشمن خداست با همه ی وجودشون باور می کنن. از چشم هاشون میشه فهمید . حالا فرض کنید اگه بخواهیم مبانی زندگی مسالمت آمیز با طبیعت رو یادشون بدیم .مطمئنن زودتر از آدم بزرگ ها قبول و باور می کنن.
راستی چرا پس وقتی بزرگ می شن یادشون میره که دروغگو دشمن خداست .. یا باورشون ضعیف می شه؟
پاسخ:
درود بر سروي عزيز: بچه ها گوهر هايي پاك و زلال هستند. اين ما آدم بزرگ ها هستيم كه مي توانيم با نوع سلوك و رفتار تربيتي مان اين گوهر هاي خام را جلا داده و درخشان تر كنيم و يا آن كه – شوربختانه – اغلب كدر ساخته و از اعتبار بياندازيم. بچه ها دروغ گفتن و نيرنگ زدن و فريبكاري و عدم اعتنا به دغدغه هاي اجتماعي و بي تفاوت بودن را از من پدر يا مادر است كه ياد مي گيرند. براي همين است كه محمد درويش در برابر بلندي روح و دانايي پدر و مادر آن كودك شاهرودي كلاه از سر برمي دارد و از همه خوانندگانش مي خواهد كه بردارند كلاه شان را و تمام قد به اين دختربچه عزيز وطن و والدينش احترام نهند.
مهندسسسسس کجایین؟
انگار خیلی داره خوش می گذره که نیستین ها!باید آمار بگیریم از کله سحر دیروز تا حالا کجایین؟:)
alan khubin dige?komak ke nemikhayn?!00
پاسخ:
ممنون از احوالپرسي تان. نه بابا … پياده سازها كه كمك نمي خوان! مي خوان! حالا باز آناليست ها رو بگي، يه چيزي! چون بعضي هاشون فقط تو عالم نظري اوستاي كارند! البته مرد متولد آذرماه ما اينگونه نبوده و نيست؟ راستي! كادو چي گرفتي كلك؟ نكنه راضي كننده نيست كه داري پريدن را تمرين مي كني؟!! حالا درسته كه مي گويند: پرنده مردني است؛ پرواز را به خاطر بسپار. اما هر پروازي هم ممكنه حال نده و فراموش نشدني از كار درنياد ها!
komak khastyn soot bezanid
(:
پاسخ:
شرمنده من سوت زدن بلد نيستم ! تازه با تشديد آلودگي شنيداري هم مخالفم!!
به مقامات بگویید صورت مساله’ جنگل ابر را پاک نکنند و شما بیشتر اطلاع رسانی کنید.
به چشم پسر عمو جان! اين طرفها؟!
دستور کامنت گذاری را اطاعت کردم.
راستی اداره برق هم در پاییز نمیدانی چه بلایی سر درختان می آورد.
آقا مخلصيم! اگه امكان داره يه چند تا عكس از اون بلاها در اصفهان برايم بگير و بفرست. درود …
به روی چشم اطاعت منتظر عکس و خبر باش
پاسخ:
ممنون آرش جان.
چه عالی که اومدین .
من رفته بودم ماموریت برگشتم دیدم هستین کلی خوش به حالم شد!!
گرفتم استاد!چشم!پرواز خطرناک و خطر ساز نمی کنم!و قول می دم به دهنده سرویس های سرخ وفادار باشم!
🙂
پاسخ:
خب … الحمدالله … خداوند همه فرزندان سبزانديش و سرخ رفتار و نارنجي پوش را در پناه مهر خود محفوظ دارد.
کادو؟نه!بیشتر از اون چیزی بود که منتظرش بودم!
سوت هم نمی زنیم و نمی خوایم که بزنین!خوبه؟
انوشه انصاری رو هم خوب اومدین!ولی حالا یه کم بهتر باشه بهتره!!!0
پاسخ:
خوشحالم … فكر كنم يه مقدار از اون نصف حقوق ها جبران شد پس! احتمالاً كادو بايد چيزي باشه كه هم استفاده شخصي داره و هم پرستيژ بيروني براي صاحبش به ارمغان آورده! نه؟
این چه حرفیه استاد.ما شما رو به مدیر پروژه ای قبول داریم!
شما پلان بدین ما اجرا می کنیم,چطوره؟
حالا یه وقتایی هم ما یه ایده های خوبی در راستای آپتیموم شدن کار میدیم!!!
يه دفعه بگو: اي درويش آزاده: آماده ايم آماده!
ها ها ها !مهندس عاشقتم به مولا!آماده ایم!
آره!از کجا فهمیدین باز؟
پسر! فكر كن اين عشق چه چيز معركه و چه انرژي نابي مي تونه به آدم بده … فكر كن اين كيفيت – كه حالا در تو گداخته شده – تا چه اندازه مي تونه نگاه آدم رو نسبت به محيطش تلطيف كنه و آستانه مقاومتش را افزايش بده و توانايي هايش را حتا در محيط كار چند برابر بالا ببره … و فكر كن وقتي آدم بتونه در اين دنيا آدم (هايي) را به جا بياره كه از آشنايي و هم صحبت شدن باهاشون لذت ببره؛ تا چه اندازه مي تونه خودش هم به كانوني از انرژي و مثبت نگري در اطرافش بدل بشه و همه با هم بگن: چقدر خوب شد كه كماندار شهر ما امروز آمد! و يا با غمي نمناك انتظار آمدنت را به خانه يا اداره بكشند!
مي بيني رفيق عزيز من! اگر سهراب مي گويد: زندگي چيزي نيست كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود؛ واسه همينه! فقط كافيه كه نترسيم و شجاعانه و صميمانه عشق مان را فرياد بزنيم … ما اين ظرفيت را داريم كه عاشق باشيم و با عشق زندگي كنيم و با عشق هم برويم به آن سوي دنيايي كه هنوز برايمان يك راز است! آنگاه با حيرت درخواهيم يافت كه تا حالا چه چيزهايي در اطراف مان حضور داشته اند كه نمي ديديم و چه نواهاي سحرانگيزي كه نمي شنيديم و چه مزه هاي استثنايي كه نمي چشيديم و چه عطرهاي دل انگيزي كه نمي بوييديم و …
قدر زندگي و نگاه زلالت را بدان … آنگاه مي تواني مثل توماس شايان آن چشم هاي زيبا را هم ببيني و در لذتش شناور شوي! نمي تواني؟
مهندس باورتون نمی شه که الان 10 دقیقه است فقط روی نوشته شما فوکوس کردم و خوندمش و جایی پیست کردمش.
واقعا خوشحالم که شما رو می شناسم
و واقعا خودمو مدیون این دوستم می دونم که شما رو به من شناسوند
زنده باشین
پاسخ:
زندگي شايد همين باشد رفيق من؟ اين كه ممكن است حتا گرفتن يه نشاني ساده و كوچولو از يه همكار؛ بتونه كاري كنه كه تو حتا در سرخ ترين تعطيلات زندگيت، دنبال وايرلس بگردي! يا مادر آدم از اين كه پسرش نمي ره اداره و نشسته تا يه گفتگوي تلويزيوني را نگاه كنه – اون هم در باره محيط زيست ، نه اون ريزه ميزه هاي آشنا – شاخ در بياره! همين چيزهاست كه زندگي را از كسالت و يكنواختي در مي آره و بهش روح مي ده و اون را غيرقابل پيش بيني مي سازه!
اصلاً مي دوني چيه؟
به نظر من: زندگي هر چه ناغافلكي تر، بهتر!
مهندس مکاتبه شما و وبگرد رادیدم یادم رفت چه کار داشتم تا بعد
تعجبي نداره كه يادت رفت! هر چه باشه تو هم خون درويش در رگهايت به وفور جريان دارد! ندارد؟
آره با اون قسمت ناغافلش خیلی موافقم
تصور کنین!فردا صبح که می خواین بیاین اداره “یکی” آماده و خوشگل مشگل جلوی خونه منتظرتون باشه که برین مثلا کوه!
بعد مجبوری زنگ بزنی و چند تا دروغ شیرین بگی که چرا نمی آی اداره و بری ناغافل به اصل اصل زندگی برسی,نه؟!
پاسخ:
البته يه كمي احتياط كن! چون فكر كنم در كوه جاي مناسبي براي پرداختن به اصل اصل زندگي پيدا نشه! مي شه؟
تعجب مادرم رو خیلی خوب اومدین!
اون ریزه میزه های آشنا هم خیلی باحالن!
گفتم كه من معمولاً خوب مي آم! اما …
شرط می بندم که پیدا می شه!تازه هیجان انگیز تر هم هست!
یه روز حاضرم رول لیدر رو بازی کنم بهتون نشون بدم!!!بعد قول مردونه می دم که خودم موقعیت رو ترک کنم و به کسی هم گرا ندم که کجایین!!!!!!!
پاسخ:
شرمنده! نمي تونم باور كنم … گرا ندادن رو مي گم!!
منم که گفتم اونجوری بهتر هم هست!شاهد هم دارم!
(:
پاسخ:
بايد شاهد را به دادگاه احضار كني! وگرنه پذيرفتن اين ادعا جاي تأمل دارد!!
نوشتین ممنون آرش جان؛فکر کردم با منین!!
نه! تو آرش كماندار هستي با همه مشخصات بيروني و دروني اش! اما اون طفلكي فقط آرش درويش است (البته با يه سري از شباهتهاي دروني با تو!)
کمان رو خوب اومدین مهندس!
:دی
اون هم يك كمان رعنا و ربايش گر ِ سرخي ها …
خب!می شه یه کاریش کرد!! می تونم باهاتون هم جرم بشم در یه نقطه دیگه!بعد دیگه وقت ندارم گرا بدم!
پاسخ:
نه دیگه! مگه یادت رفت تو کی هستی؟ آرش کماندار می تونه مرز ایران و توران را در کسری از ثانیه به هم بدوزه! نمی تونه؟
وای مهندس این قبلی رو پاک کنین!من زیادی پرروام!
منظورم شریک جرم نبود ها!!!!!!
شرمنده! مرغي كه پريد … ديگه پريده! نپريده! تازه اينجا كه مجلس خوديه! بي خيال نوخودي هاش!
چی بگم والا!
نه !من قول می دم استاد!نگران کسری از ثانیه نباشید!
پاسخ:
من شنيده بودم كه: “حيات غفلت رنگين يك دقيقه حوا است.” نمي دانستم كه با پيشرفت تكنولوژي اين يك دقيقه حالا شده كسري از ثانيه!
والا من که رو بازی نکنم هم شما می فهمی!برا همین رو می آیم, راستش
دلم می خواد ببینم طرف چه جوری و چه شکلی می تونه باشه!
حاضرم نصف حقوقمو سرش شرط ببندم که “می دونم” چه شکلیه!!
قبوله! بكن دوبرابر … من هم هستم!!
آح جان!من هستم!پس به من نشونش می دین دیگه!
من حاضرم الان بهتون بلگم حتا رنگ موهاش چه جوریه!
بعد اگه باختین چی!!!؟>