تا ساعتی دیگر قرار است راهی دیار خالق حیدربابا – شهریار فرزانه وطن – شوم تا در همایش نقش روحانیت در توسعه پایدار سخنرانی کنم. برگزاری چنین همایشی بیشک در کشور بینظیر است و میتواند خود موجی سبز را در آن بخش از جامعه به راه اندازد که تریبون همهگیر و پرقدرتی چون مساجد، حسینیهها و تکایا را در اختیار دارند.
طبیعت وطن، روزگار رنجور و زخمخوردهای را میگذراند؛ حال سرزمین مادری اصلاً خوب نیست و باید از هر تمهید و ابزاری سود برد تا خود، این بیمار را رنجورتر نسازیم. باید قبول کنیم که فقر فرهنگی و دانایی گریزی – به ویژه در سطح عوام – یکی از مهمترین دلایل رخداد فرواُفت شتابناک کارمایهها در ایران است.
چنین است که اگر بتوان رهبران مذهبی را در سکونتگاههای کوچک و بزرگ شهری و روستایی با آموزههای زیست پایدار آشنا و همراه ساخت؛ آنگاه میتوان امیدوار بود که از حاصل این همافزایی؛ طبیعت وطن و زیستمندان گرانسنگش سود خواهند برد.
بر بنیاد دریافتهای پیش گفته است که میخواهم امروز در حضور فرماندار، ائمه جمعه، جماعت، طلاب و دیگر مقامات روحانی و کشوری استان آذربایجان شرقی و شهرستان میانه از گامهایی سخن گویم که روحانیت میتواند برای پایداری توسعه در ایران عزیز ما بردارد.
مؤخره:
میدانم … شاید برخی از خوانندگان این سطور در دل بگویند: چه خیالی؟!
با این وجود من ترجیح میدهم که همواره به خیالم بال و پر دهم و از آن، خلوتگاهی در بیابان بسازم، پیش از آن که خانهای در میان دیوارهاي پرازدحام شهر بنا کنم؛ زیرا من دوست دارم، خانهام یک دکل باشد تا یک لنگر! من دوست ندارم بال و پر خویش را جمع کنم تا از در بگذرم؛ دوست ندارم سر خم کنم تا به سقف نگیرم … و دوست ندارم از نفس کشیدن و آزاداندیشیدن بهراسم، مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو ریزند!
شما هم دوست نداشته باشید لطفاً …