و سرانجام اروند به اروند رود رسید!
در هفتمین روز از فروردین 1392، در زمانی که دوازده سال و پنج ماه و 27 روز از زندگی اروند گذشته بود، سرانجام او توانست بزرگترین رود ایران – اروند رود – را از نزدیک ببیند و حسی عجیب را تجربه کند.
پس از این ملاقات تاریخی، به او می گویم: یک لیوان آب به من می دهی؟
میگوید (در حالی که به اروند رود اشاره می کند): آخه من با این عظمت، درسته که یک لیوان آب بدهم؟!
این هم یک جور نتیجه گیری است دیگر! نه؟
هر چند همین شیرین زبانی هایش است که دیوانه ام کرده! نکرده؟
14th آوریل 2013 در 23:27
پسر کو ندارد نشان از پدر….. زنده و شاد و مانا باشند و باشید استاد عزیزم
14th آوریل 2013 در 23:38
درود بر شهرام و حامد عزیز و سپاس از لطف و محبت تان.
14th آوریل 2013 در 23:31
mashala khoda neghdaresh bashe , az ye hamchin pedare bozorgvari ye hamchin pesare goliam entezar mire. salamto payande bashin
14th آوریل 2013 در 23:58
باور بفرمایید حرفش بیجا نبوده! الهی زنده و پاینده باشید در کنار هم 🙂
15th آوریل 2013 در 01:07
باور می کنم محبوبه خانم! درود …
15th آوریل 2013 در 12:44
نقطه نظر جالب و در عين حال درستي است !:)
16th آوریل 2013 در 19:29
بله معلومه منم اسمم عظیم بود از این حرفها می زدم !
🙂
17th آوریل 2013 در 10:16
خوشحالم که می بینم استدلال اروند خان من، طرفداران فراوانی هم دارد!
درود بر حمیرا و مسعود عزیز …
18th آوریل 2013 در 22:27
قدیما بچه ها برای بزرگترشون احترام بیشتری قائل بودن.
ما که جلو بابامون جرئت نمیکردیم پامون رو دراز کنیم چه برسه از این حرفام بزنیم.
دوره زمونه عوض شده!!!
19th آوریل 2013 در 20:05
الهی من قربون اروند برم عمو………. !!!! :d
19th آوریل 2013 در 23:12
ای خالی بند!
22nd آگوست 2013 در 16:23
وقتی آدم بابای ماشاا.. خوب و فعال داشته باشه معلومه که چی میشه..! انشاا.. همیشه شاد باشین.
29th آگوست 2013 در 20:40
یک سوال جناب درویش در اینکه اروند نام بسیار زیبایی است شکی نیست اما دوست دارم علت نامگذاری این گل پسر عزیزتون رو به نام اروند بدونم اگه میشه لطفا؟